محقق مصری، دکتر علی سامی النشار، استاد دانشگاه اسکندریه، مطالبی مهم در فضائل والای اهل بیت (ع) نوشته است. اینک نقل چند جمله از حقایقی که ابراز داشته است:
«و قد کان علی ابن أبی طالب، خلیقا بکل محبه و إجلال، و بکل صوره للهیام و العشق فی قلوب المسلمین. و قد کان علی بن أبی طالب أنشوده الإسلام الکبری، منذ مطلع الإسلام – فی جبال فاران حتی مصرعه العنیف فی الکوفه...
کان الفتی الصغیر، أول أصحاب الرسول الأعظم و أول حوارییه؛ لقد مد یده الصغیره الجمیله، فی موالاه حـــره أ بیه، معاهدا محمد بن عبدالله، علی تفدیته بالنفس، و بیعته بالموت.
...و بعد أیام قلائل یستعد الفتی الصغیر لهجرته إلی الله و رسوله (غیر هیاب قریشا و لا أعدادء الرسول، فی الطریق الشاق إلی یثرب الطـیــبه) ویحمل معه ودیعه الرسول الکبری فی مکـــه، فاطمه الزهراء، ز هــره الدنیا الیــانعه، و روح الحیاه المــتـفتـحه، و التی انـبثـقت منها دوحه محمد الوارفه.
و ها هما علی و فاطمه فی المدینه، فی مهجر النـبوه آخر الأمر، و یرد ودیعه الرسول، ثم تکون له ویعیش علی فی رحاب النـــبوه، و لو عاد الأمر بعد علی إلی المسلمین الخلص... ولکن الأمر عاد إلی معاویه بن أبی سفیان.... و مهما قیل فی معاویه، ومهما حاول علماء المذهب السلفی المتأخر، و بعض أهل السنـه، من وضعه فی نسق صحابه رسول الله، فإن الرجل لم یومن أبدا بالإسلام، ولکنه لم یکن یستطیع أکثر من هذا... و بدأ أ بناء فاطمه یکتبون بدمائهم أکبــر الملاحم، ومات الحسن مسموما وقتل الحسین بن علی و بن فاطمه، مقـتـلـه لم یعرف الزمان لها مثیلا وتولی آل مروان أعناق المسلمین بالسیف؛
علی بن ابیطالب به حقیقت سوگند، سزاوار هر گونه دوست داشتی و بزرگداشتی بود، علی شایسته آن بود که مسلمانان، مجنون وار او را دوست بدارند. علی طنین افکن ترین هیابانگ اسلام بود، از آغاز طلوع خورشید اسلام در کوههای «فاران» تا آن لحظه که خورشید جمال او، در محراب کوفه، به غروبی خونین نشست، علی نوجوان، نخستین یاران پیامبر بزرگ و هواداران او بود.
علی، دست کوچک و زیبایش را، برای بستن پیمانی آزادمنشانه و سرفراز، به سوی محمد بن عبدالله دراز کرد، که در راه او (و دین او) تا دادن جان استوار باشد، و دیدار مرگ را با استواریش بپذیرد، چیزی نگذشت که این نوجوان، بدان پایه رسید تا در راه خدا و رسول مهاجرت کند و مهاجر الی الله گردد، بدون ذره ای ترس از قریش و قدرت قریش، و دشمنان دیگر پیامبر، آن هم در راهی بسیار سهمگین، یعنی راه مدینه طیبه.
و علی در این راه (با این همه خطرها)، بزرگترین ودیعه پیامبر را از مکه با خود بیرون برد.
یعنی فاطمه زهرا (س)،
فاطمه ای که شکوفه پرثمر جهان بود،
فاطمه ای که روح زندگی بود، دمیده در پیکر گیتی،
فاطمه ای که درخت تنومند نبوت، هر چه و هر جا شاخ و برگ گسترده است از اوست.
و هان، ای بشریت! اکنون علی و فاطمه در مدینه اند، شهری که سرانجام هجرتگاه پیامبر بزرگ اسلام و بشریت شد.
علی، ودیعه پیامبر را تقدیم پیامبر می کند، و در روزگاری بعد، این ودیعه بزرگ به همسری او در می آید.
و علی، همینسان، در سایه سار پیامبر و پیامبری زندگی می کند (و پیامبرگونه می شود). و اگر پس از شهادت علی، کار خلافت (پیوسته) در دست مسلمانان معتقد قرار گرفته بود؟.... لیکن کار به دست معاویه بن ابی سفیان افتاد. و هرچه در جانبداری معاویه بگویند. و تا هر اندازه عالمان سلفی متأخر (امثال وهابیان) و برخی دیگر از اهل سنت بکوشد تا معاویه را در رده اصحاب پیامبر جای دهند نخواهند توانست، زیرا این مرد یک آن به اسلام ایمان نیاورد. لیکن او بیشتر از این که کرد نمی توانست بکند و (چون با اسلام و مسلمین کرد آنچه کرد و آثار آن کارها پس از او نیز ادامه یافت)، فرزندان فاطمه برپا خاستند، و بزرگترین حماسه را با خون رقم زدند: حسن (ع) مسموم شد، حسین (ع) پسر علی و فاطمه، به چنان وضعی کشته شد، که چشم روزگار مانند آن را ندیده است.... و آنگاه آل مروان با ضرب شمشیر بر مسلمین غلبه یافتند و حکومت کردند.»