یکی از شبهاتی که پیرامون موضوع زن همواره مطرح می شود، مضمون روایتی در نهج البلاغه است که در آن از زنها به بدی یاد کرد و فرموده است: «معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، فأما نقصان ایمانهن، فقعودهن، عن الصلاه و الصیام فی أیام حیضهن، وأما نقصان عقولهن فشهاده امرأتین کشهاده الرجل الواحد، و أما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال...؛ زن، ایمانش ناقص است، زیرا در ایام عادت از نماز و روزه محروم است، عقلش کم است، زیرا شهادت دو زن معادل یک مرد است، و حظ مالی او نیز نصف سهمیه مرد است.» مشابه این مضمون از رسول خدا (ص) نیز رسیده است.
برای پاسخ به این شبهه لازم است مقدمه ای در مورد زمینه ستایش ها و نکوهش هایی که در بعضی از آیات و روایات آمده است ذکر شود.
ستایش ها و نکوهش ها
گاهی حادثه و یا موضوعی، در اثر یک سلسله عوامل تاریخی، زمان، مکان، افراد، شرایط و علل و اسباب آن، ستایش یا نکوهش می شود، معنای ستایش یا نکوهش بعضی حوادث و یا امور جنبی یک حادثه، این نیست که اصل طبیعت آن شیء، قابل ستایش و یا مستحق نکوهش می باشد، بلکه احتمال دارد زمینه خاصی سبب این ستایش یا نکوهش شده است. مثلا اگر از قبیله ای ثناء و ستایش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد که مردان خوبی در آن عصر از این قبیله برخاسته اند، و شاید در فاصله ای کم ورق برگردد، افراد دیگری از آن قبیله برخیزند که مورد نکوهش واقع شوند. و گاهی به عکس، در یک سرزمین افرادی مورد نکوهش قرار می گیرند، بعد طولی نمی کشد که افراد شایان ستایشی از آن سرزمین برمی خیزند.
بخشی از نکوهش های نهج البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جریان جنگ جمل برمی گردد، همان گونه که از بصره و کوفه نیز در این زمینه نکوهش شده است با این که بصره، رجال علمی فراوانی تربیت کرده و کوفه مردان مبارز و کم نظیری را تقدیم اسلام نموده و بسیاری از کسانی که به خونخواهی سالار شهیدان (ع) برخاستند از کوفه نشأت گرفتند، و هم اکنون نیز کوفه جایی است که به انتظار ظهور حضرت مهدی (ع) در آنجا نماز می خوانند، مسجدی دارد که مقامات بسیاری از صالحین و صدیقین در آن واقع شده است و نمی توان گفت که چون مثلا از کوفه یا از بصره نکوهش شده است، آن دو شهر برای همیشه و ذاتا بد و سزاوار نکوهش می باشند. قضایای تاریخی در یک مقطع حساس زمینه ستایش یا نکوهش را فراهم می کند و سپس با گذشت آن مقطع زمینه مدح و ذم نیز منتفی می شود.
پیش بینی وحی
این تحلیل در اصل موضوع زن و بویژه در این مورد خاص قابل دقت است. اصولا اصراری که قرآن کریم درباره زنان پیامبر (ص) دارد نشانه پیش بینی وحی از یک حادثه تلخ تاریخی است. این که قرآن با اصرار، به زنان پیامبر می فرماید: «و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی؛ و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت های خود را آشکار نکنید.» (احزاب/ 33) نشانه آن است که صحنه ای را ذات اقدس اله پیش بینی می کرده است. خداوند عالم غیب و شهادت از آینده ای با خبر بوده و زنان پیامبر را از ثمرات تلخ آن قیام بی جا، برحذر می داشت، لذا فرمود در خانه ها بنشینید و خود را نشان ندهید، تبرج نکنید و.... که علی رغم این هشدارها، جنگ جمل پیش آمد و رو در روی ولی الله مطلق حضرت علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین (ع)، به مبارزه برخاستند. آن مقطع، یک سلسله نکوهش هایی را در پی داشت و یک سلسله ستایش هایی را به همراه داشت. از سرزمینی، یا از مردمی ستایش شده که در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهی و سرزمینی، نکوهش شده است چون در این رخداد، بد عمل کرده اند. بنابراین نباید این نکوهش ها و ستایش ها، به حساب گوهر شیء گذاشته شود. اگر طلحه و زبیر در برابر ولی الله مطلق ایستادند و مورد نکوهش قرار گرفتند، طبیعی است عایشه هم که در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد دیگری هم که به این سانحه سنگین کمک کردند، مورد نکوهش قرار گیرند. بنابراین نباید این گونه از نکوهش ها یا ستایش ها به گوهر ذات برگردد، البته تأثیر مقطعی آن محفوظ است.
روایتی که در نهج البلاغه وارد شده است، به عنوان یک قضیه حقیقیه نیست، تقریبا نظیر قضیه شخصیه یا قضیه خارجیه است، اصل قضیه این است که عایشه، این جنگ را به راه انداخت. اهل سنت هم معتقدند جنگ جمل را او به پا نموده و سبب و محرک، او بوده است. چه این که ابن ابی الحدید معتزلی از بزرگان اهل سنت قبول کرده است که: «قد أخطات» منتها توهم او و امثال او این است که «تابت و ماتت تائبه» ولی دیگران می گویند «لم تمت تائبه». به هر صورت بعد از این که در جریان جنگ جمل، عایشه سوار شتر شد و طلحه و زبیر را هم تحریک کرد و خونهای فراوانی ریخته شد و سرانجام شکست خورد، امیرالمؤمنین (ع) این سخنان را بیان فرمود.
همان گونه که درباره همین جریان جنگ جمل و مردم بصره، خطبه ای با عنوان «فی ذم أهل البصره وقعه الجمل» در نهج البلاغه آمده است که: «کنتم جند المراه وأتباع البهیمه»؛ شما سپاه زن بودید- فرماندهی شما را عایشه به عهده داشت- و دنباله رو حیوان چهارپایی شدید، یعنی آن شتر که عایشه را می برد، جلو حرکت می کرد و شما هم به دنبال آن ناآگاهانه حرکت می کردید. می فرماید: شما ناآزموده این کار را انجام دادید و به کار نپخته ای اقدام کردید.
در خطبه 14 نیز که همین گروه را مذمت می کند، سرزمین بصره را مورد نکوهش قرار می دهد و می فرماید: موقعیت جغرافیایی شما بد است، از آسمان دور و به آب نزدیک است و...
پیروان شتر را مذمت کردن ونزدیک به آب بودن نه برای آن است که شتر بد است و یا در ساحل دریا قرار گرفتن بد است، بلکه برای آن است که راکب و ساکن آن، در این صحنه، بد رفتار نموده است. وگرنه وجود مبارک پیغمبر (ص) نیز شتر سوار شد و در جریان مهاجرت، از مکه به مدینه آمد و هنگامی که وارد مدینه شد فرمود: «خلوا سبیلها فانها مأموره» اهل مدینه از روی علاقه و اشتیاق شتر پیامبر را به سوی منطقه و خانه خود هدایت می کردند، و پیامبر (ص) برای آن که هیچ کس آزرده نشود فرمود: کاری به شتر نداشته باشید، این شتر مأموریت خدایی دارد هر جا که خود این شتر ایستاد و زانو زد و خوابید، من همانجا پیاده می شوم و شتر آمد در منزل ابوایوب که در ردیف مستمندترین مردم مدینه بود ایستاد.
پس به دنبال شتر رفتن یا سوار شتر شدن یا براساس حرکت شتر کار کردن، به خودی خود مذمتی ندارد، باید توجه کرد راکبش چه کسی و در چه قضیه و قصه ای است؟ آیا اگر خود حضرت امیر (ع) یا حضرت صدیقه طاهره (س) سوار شتر یا اسب یا بغله شوند و عده ای به دنبال ایشان حرکت کنند می توان گفت که پیروان شتر مذمومند یا پیروان اسب و بغله مذمومند؟
نکته دیگر این که در روایت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث توجیه شده و می گوید: چون زن از ارث کمتری برخوردار است، لذا محترم نیست. در صورتی که به هنگام مهاجرت پیامبر به مدینه، شتر حضرت در مقابل خانه کسی که از فقیرترین مردم مدینه بود خوابید پس نداشتن مال، نقص نیست چه این که داشتن آن کمال نیست.
خطبه مبسوطی در نهج البلاغه است که حضرت علی (ع) می فرماید: نشانه این که داشتن مال کمال نیست، آن است که همه انبیا از مال دنیا بهره ای نداشته اند- یا باید گفت داشتن مال کمال نیست یا معاذالله باید گفت که خدا این کمال را به انبیای خود نداده است- آنگاه قصه موسی کلیم، عیسی مسیح، داود و خود رسول خدا- علیهم الصلاه و علیهم السلام- را ذکر می کند و می فرماید وضع زندگی اینها ساده بود، پس با این شواهد فراوان معلوم می شود کمال، در فراوانی مال نیست.
مضافا بر این که: در بعضی از موارد زن و مرد همتای هم ارث می برند، در مواردی مرد بیشتر ارث می برد و در مواردی هم زن بیشتر ارث می برد. ثانیا، اگر ارث زن – دختر و خواهر میت – کم است، در مقابل، تمام زندگی زن توسط مرد تأمین می شود و مهریه را نیز اضافه بر مخارج در اختیار دارد. از لذتها و پوشیدنی ها و زیورآلات زن بهره می گیرد و تولید اینها، وظیفه مرد است یعنی بهره مهم، از آن زن و تولید مهم مربوط به مرد است.
اینجا دو مسأله دقیق و کاملا از هم جدا وجود دارد: حضرت علی (ع) نمی خواهد بفرماید چون سهم ارث کم است او کم ارزش است، بلکه می فرماید همان مال را دین، به زن می دهد اما با سرپرستی مرد، و به عنوان مهریه و نفقه به او می دهد، حق او را مستقیما به خود او نمیدهد، تا عهده دار دخل و خرج و زحمت تولید نباشد.
در این خطبه نکته ای وجود دارد که ابن ابی الحدید از آن تفکر اعتزالی را استنباط می کند چون معتزله معتقدند: ایمان، تنها اعتقاد نیست، بلکه عمل هم، در متن ایمان سهیم است. لذا می گوید: اگر کسی اقرار به خدا و پیامبر (ص) داشته باشد، ولی عمل نکند مؤمن نیست، زیرا حضرت فرموده است که چون زن در ایام عادت از نماز و روزه محروم است پس، از ایمان محروم است، به دلیل این که عمل جزو ایمان است غافل از این که، این دلیل به عکس پندار معتزله است، آنان می گویند: اگر کسی عمل نکند مؤمن نیست، حضرت می فرماید اینها درحالی که عمل ندارند مؤمنند منتها ایمانش کم است.
تعلیل حضرت در مورد نقصان عقل این است که شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است، زیرا که در قرآن می فرماید: «فان لم یکونا رجلین فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء؛ پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن، از میان گواهانى که (به عدالت آنان ) رضایت دارید.» (بقره/ 282)
شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است. این که شهادت امری مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و یا محدود می باشد، خود قرآن نکته آن را ذکر می کند و می فرماید: این که شهادت دو زن، در حکم شهادت یک مرد است. نه برای آن است که زن، عقل و درکی ناقص دارد و در تشخیص، اشتباه می کند بلکه: «ان تضل احداهما فتذکر احداهما الأخری؛ اگر یکی از این دو فراموش نمود دیگری او را تذکر بدهد.» (بقره/ 282) زیرا که زن مشغول کارهای خانه، تربیت بچه، و مشکلات مادری بوده و ممکن است صحنه ای را دیده فراموش کند، بنابراین دو نفر باشند تا اگر یکی یادش رفت دیگری او را متذکر کند.
ایمان نهج البلاغه وحی فلسفه احکام تاریخ اسلام احکام فقهی حوادث تاریخی زن اسلام