جستجو

نقش تهدید در ولایتعهدی امام رضا علیه السلام

هنگامی که موضوع خلافت و ولایتعهدی در مرو با امام رضا (ع) در میان گذاشته شد، حضرت شدیدا ابا کرد. مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت و این دو موضوع را مطرح کردند. حضرت امتناع کرد و قبول نمی کرد. آخرش گفتند: چه می گویی؟! این قضیه اختیاری نیست، ما مأموریت داریم که اگر امتناع کنی همین جا گردنت را بزنیم. باز هم حضرت قبول نکرد. اینها رفتند نزد مأمون. بار دیگر خود مأمون با حضرت مذاکره کرد و باز تهدید به قتل کرد. حال منطق حضرت در امتناع چه بود؟ چرا امام امتناع کرد؟
البته اینها را ما به صورت یک امر صد در صد قطعی نمی تو انیم بگوئیم ولی در روایاتی که از خود امام نقل کرده اند - از جمله در روایات "عیون اخبار الرضا" - ذکر شده است که وقتی مأمون گفت من اینجور فکر کردم که خودم را از خلافت عزل کنم و تو را به جای خودم نصب کنم و با تو بیعت نمایم، امام فرمود: یا تو در خلافت ذی حقی و یا ذی حق نیستی. اگر این خلافت واقعا از آن توست و تو ذی حقی و این خلافت یک خلافت الهی است، حق نداری چنین جامه ای را که خدا برای تن تو تعیین کرده است به غیر خودت بدهی، و اما اگر از آن تو نیست باز هم حق نداری بدهی. چیزی را که از آن تو نیست تو چرا به کسی بدهی؟! معنایش این است که اگر خلافت از آن تو نیست تو باید مثل معاویه پسر یزید اعلام کنی که من ذی حق نیستم و قهرا پدران خودت را تخطئه کنی، همانطور که او تخطئه کرد و گفت: پدران من به ناحق این جامه را به تن کردند و من هم در این چند وقت به ناحق این جامه را به تن کردم، بنابراین من می روم، نه اینکه بگویی من خلافت را تفویض و واگذار می کنم.
وقتی که مأمون این جمله را شنید فورا به اصطلاح وجهه سخن را تغییر داد و گفت: شما مجبور هستید. آنها خودشان می دانستند که ته دلها چیست و حضرت رضا چرا قبول نمی کند. حضرت رضا قبول نمی کرد چون خود حضرت هم بعدها به مأمون فرمود: تو مال چه کسی را داری می دهی؟! این مسئله برای حضرت رضا مطرح بود که مأمون مال چه کسی را دارد می دهد؟ و قبول کردن این منصب از وی به منزله امضای اوست. اگر حضرت رضای خلافت را من جانب الله حق خودش می داند، به مأمون می گوید تو حق نداری مرا ولی عهد کنی، تو باید واگذار کنی بروی و بگویی من تاکنون حق نداشتم، حق تو بوده، و شکل واگذاری قبول کردن توست، و اگر انتخاب خلیفه به عهده مردم است باز به او چه مربوط؟!
سپس مأمون تهدید کرد و در تهدید خود استدلال را با تهدید مخلوط نمود. مأمون واقعا مرد دانشمند و مطلعی بوده، از حدیث آگاه بود، از تاریخ آگاه بود، از منطق آگاه بود، از ادبیات آگاه بود، از فلسفه آگاه بود و شاید اندکی از طب و نجوم آگاه بود، اصلا جزء علما بود و شاید در طبقه سلاطین و خلفا در جهان نظیر نداشته باشد. جمله ای گفت که در آن، هم استدلال بود و هم تهدید، و آن این بود که گفت: "جدت علی بن ابیطالب در شورا شرکت کرد. (در شورای شش نفری) و عمر ابن خطاب که خلیفه وقت بود تهدید کرد. گفت: در ظرف سه روز باید اهل شورا تصمیم بگیرند و اگر تصمیم نگرفتند یا بعضی از آنها از تصمیم اکثریت تمرد کردند، ابوطلحه انصاری مأمور است که گردنشان را بزند." مأمون خواست بگوید الان تو در آن وضع هستی که جدت علی در آن وضع بود، من هم در آن وضعی هستم که عمر بود. تو از جدت پیروی کن و در این کار شرکت نما.
در این جمله تلویحا این معنا بود که جدت علی با اینکه خلافت را از خودش می دانست چرا در کار شورا شرکت کرد؟ اینکه در کار شورا شرکت کرد یعنی آمد آنجا تبادل نظر کند که آیا خلافت را به این بدهیم یا به آن؟ و این خودش یک نوع تنزلی بود از جد شما علی بن ابی طالب که نیامد سرسختی کند و بگوید شورا یعنی چه؟! خلافت مال من است، اگر همه تان کنار می روید بروید تا من خودم خلیفه باشم، اگر نه، من در شورا شرکت نمی کنم. اینکه در شورا شرکت کرد معنایش این است که از حق مسلم و قطعی خود صرف نظر کرد و خود را جزء اهل شورا قرار داد. تو الان وضعت در اینجا نظیر وضع علی بن ابی طالب است. این جنبه استدلال قضیه بود.
اما جنبه تهدیدش: عمر خلیفه ای بود که کارهایش برای عصر و زمان تقریبا سند شمرده می شد. مأمون خواست بگوید اگر من تصمیم شدیدی بگیرم جامعه از من می پذیرد، می گویند او همان تصمیم را گرفت که خلیفه دوم گرفت، او گفت مصلحت مسلمین شوراست و اگر کسی از آن تخلف کند گردنش را بزنید. من هم به حکم اینکه خلیفه هستم چنین فرمانی را می دهم می گویم مصلحت مسلمین این است که علی بن موسی ولایتعهدی را بپذیرد، اگر تخلف کند، به حکم اینکه خلیفه هستم گردنش را می زنم. استدلال را با تهدید مخلوط کرد. پس یکی از مسلمات تاریخ، این مسئله است که حضرت رضا از قبول ولایتعهدی مأمون امتناع کرده است ولی بعد با تهدید به قتل پذیرفته است.

منابع

  • مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 185 و 192-190

کلید واژه ها

امام رضا (ع) مأمون غصب خلافت ولایتعهدی حکومت اسلامی تاریخ اسلام جبر

مطالب مرتبط

حقایقی درباره مأمون عباسی نظر شیخ مفید و شیخ صدوق درباره ولایتعهدی امام رضا علیه السلام نظر جرجی زیدان در مورد ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام مسلمات تاریخی ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام نکاتی درباره دعوت مأمون از امام رضا علیه السلام برای پذیرش ولایتعهدی اهداف مأمون از گرفتن بیعت از امام رضا علیه السلام عدم انتظار مأمون از موضع گیری های امام رضا علیه السلام (توحید)

اطلاعات بیشتر

بررسی احتمالات در پیشنهاد ولایتعهدی مأمون به حضرت رضا(ع) همکاری با دستگاه ظلم در فقه شیعه

ابزار ها