بحث درباره «عرفان حافظ» که ما عنوان کرده ایم مفهومش این است که ما حتما حافظ را یک مرد عارف فرض کرده ایم، آنگاه در چگونگی عرفان حافظ بحث می کنیم که عرفان عملی حافظ در چه حد و مرتبه است و عرفان نظری حافظ چگونه است. ولی در عصر ما یک مطلب جدیدی به وجود آمده و خود ما ایرانی ها این را به وجود آورده ایم و آن این است که اصلا آیا حافظ واقعا عارف بوده یا عارف نبوده؟ این اول حرف است برای ایرانی های امروز. شما اگر اکثر قریب به اتفاق مقالاتی که امروز در جراید، مجلات، روزنامه های یومیه و غیر یومیه درباره حافظ می نویسند و حتی کتاب هایی که اخیرا درباره حافظ نوشته اند بخوانید و اینها را مقیاس شناسایی حافظ قرار بدهید می بینید حافظ به هر چیزی شبیه است جز یک عارف.
این را هم نمی شود سرسری گرفت و گفت بیخود گفته اند. شاید هم واقعا اینجور باشد و حافظ واقعا عارف نبوده و بیخود با یک سلسله تأویلات آمده اند او را به صورت یک عارف جلوه داده اند. واقع مطلب چیست؟ آیا حافظ یک مرد عارفی بوده یا نبوده؟ امروز اغلب حافظ را به صورتی منعکس می کنند که هیچ نمی شود نام عارف روی او گذاشت. عرفان هم که یک امر اختراعی امروزی نیست، یک جریانی است که بیش از هزار سال در همان دوره اسلامی از آن می گذرد. آیا حافظ از تیپ خواجه عبدالله انصاری مثلا، بوده یا نبوده است؟
عده ای اساسا سخت انکار دارند و لااقل قبول ندارند یا مشکوک می دانند این مطلب را که ما حافظ را یک مرد عارف واقعی بدانیم. حالا ما باید ببینیم که حافظ کیست؟ اول باید بفهمیم حافظ کیست، آیا می توانیم حافظ را از اول به صورت یک عارف قبول کنیم؟ اگر نتوانستیم، در همین مرحله توقف می کنیم، اگر توانستیم، آنگاه می رویم ببینیم عرفانش چگونه عرفانی است.
برای شناختن حافظ، ما دو منبع داریم که این دو منبع می توانند کمک به یکدیگر باشند: یکی تاریخ است، تاریخ، حافظ را چگونه معرفی می کند؟ یعنی آن مقداری که حافظ در تاریخ های معاصر خودش آمده است و به زبان مردمی که در آن زمان یا نزدیک به آن زمان بوده اند (چون هر کسی در زمان نزدیک به خودش هم بهتر شناخته است تا کسی که هفتصد هشتصد سال از او گذشته است) حافظ چگونه شناخته می شده است و چگونه شخصی بوده و چه شخصیتی داشته است؟ و دوم خود دیوانش، از راه دیوانش ببینیم حافظ چگونه بوده است. مرد را از راه سخنش می شناسند: «المرء مخبو تحت لسانه؛ انسان در زیر زبانش پنهان است.» (نهج البلاغه/ حکمت 148) کلام امیرالمومنین است، انسان در زیر زبانش پنهان است. انسان هر کار بخواهد بکند که خودش را مخفی کند و پرده روی زبان خودش بکشد، صد در صد نمی تواند. به هر حال یک منبع دیگر، دیوان است.
این هر دو، منبع خوبی است برای شناسایی حافظ. در بعضی قسمت ها ممکن است هر دو توافق داشته باشند. در بعضی قسمت ها، از تاریخ حافظ یک چیزهایی که البته بیشتر مربوط به جزئیات زندگی حافظ است، می شود فهمید که از دیوانش نمی شود فهمید. یک چیزهایی را هم از دیوانش می شود فهمید که از تاریخش نمی شود فهمید. مثلا اوج عرفان حافظ را دیگر تاریخ نمی تواند بیان کند، یعنی کسی که شرح حال نویس بوده نمی تواند اوج عرفان حافظ را بیان کند و قهرا تاریخ هم در این قسمت سکوت کرده است.
حافظ را در زمان خودش چگونه شخصی می شناخته اند؟ اتفاقا حافظ در زمان خودش به گونه ای شناخته می شده است که جنبه های دیگرش، هم بر جنبه شاعری اش غلبه داشته است، هم بر جنبه عارف بودن و درویش بودن، یعنی او را اولا به صورت یک شاعر حرفه ای نمی شناخته اند و حافظ هم زیاد شعر نگفته است، شعرهایی که واقعا از حافظ است و می شود ثابت کرد که از اوست، بر ایام عمر حافظ که تقسیم کرده اند، (آقای محیط طباطبائی این را بیان می کرد) شاید در ماه یک غزل گفته باشد، غیر از شاعرهای دیگری مثل نظامی یا فردوسی و حتی مولوی است. این ها به شاعر بودن در زمان خودشان بیشتر شناخته می شده اند. البته شعر حافظ با همه کمی، در همان زمان خودش شهرت پیدا کرده و نه تنها از دروازه های شیراز بیرون رفته بلکه از دروازه های ایران بیرون رفته، ولی به هر حال شعر زیاد نگفته و در زمان خودش هم به نام یک شاعر معروف نبوده.