اعتراف مشرکان در قیامت به باطل بودن افکارشان
افرادی که گرفتار هوای نفس هستند، روی دیده باطن و چشم دل آنان را حجابی گرفته از اوهام و خیالات، که حق را در نظرشان باطل جلوه می دهد و باطل را حق نشان می دهد. این افراد چون از این دنیا می روند، آنجا که عالم حقیقت است، حق محض و حقیقت تجلی و ظهور دارد و آنجا که موطن و محل ظهور و بروز قدرت خدا و علم خدا و قیومیت خدا و اراده و مشیت خدا و بالاخره عالم توحید است؛ در آنجا بر آنها مشهود می گردد که در دنیا که زندگی می کرده اند غیر از خدا و آثار خدا و ظهورات خدا هیچ نبوده و تمام عالم امکان و هستی، قائم به خدا بوده است و غیر از ذات مقدس حضرت احدیت، موجود اصیل و مستقلی نبوده است تا اینکه موجودات به آن اتکاء و ارتباط داشته باشند. ولی این واقعیت را در دنیا ادراک نمی کرده اند؛ و در قیامت به خوبی ادراک می کنند.
چون در پیشگاه خدا حضور پیدا می کنند، خداوند از آنها پرسش می کند: چرا شما در دنیا مشرک بوده اید؟ چرا غیر از من را مؤثر می دانستید؟ در تمام احوال و سکنات خود، با من موجود دیگری را به عنوان انباز و شریک می گذارده و بدان معتقد می شدید؟ در آن عالم که چشم آنها روشن شده و جمال احدیت را در تمام موجودات می بینند و غیر از خدا را مؤثر نمی بینند، و می بینند که تمام آن معبودهایی که غیر از خدا در دنیا پرستش می کرده اند همه باطل بوده و موهوم بوده اند و سراب و خیال بوده اند؛ در آنجا می گویند: پروردگارا! ما در دنیا غیر از خدا هیچ چیزی را نپرستیدیم!
«ثم قیل لهم أین ما کنتم تشرکون* من دون الله قالوا ضلوا عنا بل لم نکن ندعوا من قبل شیـئا کذ'لک یضل الله الکـ'فرین؛ پس به آنها گفته می شود کجا هستند آن چیزهایی که شما آنها را شریک با خدا قرار می دادید و خدا را کنار می زدید؟ آنان در جواب می گویند: همه از نزد ما گم شدند؛ بلکه ما چیزی را قبلا به هیچوجه نمی خوانده ایم! اینطور خداوند، کافران را به دیار اضلال و گمراهی می سپرد.» (غافر/ 73-74)
این پاسخ آنان که «گم شدند» مفادش این نیست که وجود دارند و از دیدگان ما مخفی هستند، بلکه مفادش اینست که گمند، نابودند، نیستند، فانیند و سپس ترقی نموده و می گویند: «بل لم نکن ندعوا من قبل شیـئا؛ اصولا ما در دنیا غیر از خدا هیچ موجودی را عبادت نمی کرده ایم!» یعنی عبادتی را که ما می نمودیم به خدا تعلق می گرفت. چون غیر از خدا چیزی نبود، غیر از او و اسماء و صفات او چیزی نبود که ما او را عبادت کنیم. عبادتی که ما می نمودیم، گر چه روی دیدگان ما را پرده ای گرفته بود و نمی گذارد حق را تشخیص دهیم و آن جمال لا یزالی را در تمام موجودات ببینیم و در مقابل پروردگار یک صفحه از تخیلات و افکار واهیه قرار داده بودیم و آنها را می پرستیدیم و معبود خود گرفته بودیم؛ ولی در حقیقت عبادت ما به خدا تعلق گرفت.
«کذ'لک یضل الله الکـ'فرین؛ ای پیامبر! اینطور خدا مردم کافر را گمراه می کند!»
یعنی آن افرادی که می خواهند روی حق را بپوشانند، آنها به واسطه افکار خود، مسیرشان گم می شود و حق در نزد آنها مختفی و باطل و باطل و بی اعتبار، در نزد آنان به صورت اصالت و واقعیت و حقیقت جلوه می کند و گناه آنان همین است که چرا بین حق و باطل فرق نگذاشتند؛ وگرنه جز خدا، موجود اصیل نیست که عبادت واقعا به او تعلق گیرد.
بیزاری معبودهای خیالی از پیروان خود در قیامت در آیات قرآن
قرآن کریم در آیات 28 تا 30 سوره یونس رابطه میان معبودهای خیالی و پیروانشان را این چنین شرح می دهد: «و روزی می رسد که آن مردمان مشرک و متجاوز را در معاد محشور می گردانیم و سپس به آنان خطاب نموده و می گوئیم: شما در مکان خود باشید! و شرکایی را هم که در مقابل خدا مؤثر می دانستید در مکان خود باشند؛ پس بین آنها جدایی می افکنیم. و آن شرکا به اینها می گویند که: شما ما را در دنیا عبادت نمی کرده اید؛ و خداوند بین ما و شما گواه است که ما از عبادت شما غافل بوده و نسبت به آن اطلاعی نداشتیم! در آن جا هر نفسی آنچه را برای خود از پیش فرستاده است می آزماید و حقیقتش برای او معلوم می شود؛ و همه به سوی مولی و صاحب اختیار به حق خود بازگشت می نمایند و آنچه را که افترا می بستند و آنها را به جای خدا عبادت می کردند، از نزد آنها گم می شود» آیه بسیار عجیبی است. انسان در دنیا موجوداتی را به عنوان مؤثر می پذیرد و از آنها برای رفع حوایج خود استمداد می جوید، و آنان را به نظر استقلالی می نگرد. این شرک به خدا است؛ شرک جلی و یا شرک خفی، چون غیر از خدا موجودی مؤثر نیست. خدا می فرماید: ما آنها را حاضر می کنیم و نیز آن افرادی که از آنها اطاعت کرده و آنان را عبادت نموده اند حاضر می سازیم، ولیکن در آن عالم اینها نمی توانند به آن معبودها نزدیک شوند و تقرب جویند؛ آن قرب و نزدیکی اختصاص به عالم دنیا داشت که از یکدیگر رفع حوایج می کردند و در گرفتاری ها و شداید به آن شرکا متوسل می شدند و از آنها رفع نیاز و حاجت می خواستند. اما در آن عالم که عالم حقیقت است و جز پروردگار هیچ چیز مؤثر نیست، شرکا نمی توانند رابطه ای را که با اینها در دنیا -که عالم مجاز و بطلان بود- داشتند برقرار کنند؛ لذا بین آنها جدایی می افتد.
اینها به شرکایی که برای خود قرار داده بودند می گویند: ما شما را در دنیا عبادت کردیم؛ امروز دستی از ما بگیرید! آن عبادت ها و کرنش ها و ستایش ها و نیایش ها و اطاعت ها مستوجب دستگیری شما از ما در اینجاست! شرکا در پاسخ می گویند: ابدا شما ما را عبادت نکرده اید! مایی نبودیم که شما ما را اطاعت و عبادت کنید؛ شما پندار خود را عبادت کردید، نه واقعیت ما را! خدا بین ما و شما گواه است که این مطلبی را که می گوییم راست است و ما به هیچوجه علم و اطلاع از عبادت شما نداشتیم و در آنجا برای هر نفسی، تمام کارهایی را که در دنیا انجام داده است ظاهر میشود؛ و بازگشت همه به سوی مولای واقعی و حقیقی بوده و همه در می یابند که این قسم عبادت هایی را که کرده اند برای غیر خدا، همه باطل و غلط بوده و عالم عوض شده و این أعمال و این شرکا دستی از آنان نمی گیرند.
در همین باره در آیه 30 سوره یونس می فرماید: «و ردوا إلی الله مولهم الحق؛ همه را بر می گردانند به نزد خدا، خداوند که مولای حق است» و آن موالی و افرادی که در دنیا بودند و اینان به عنوان اولویت از آنها اطاعت می کردند و حق مولویت برایشان قائل شده بودند، همه آنها باطل بوده و جملگی گم شدند. امروز مولای حق تجلی کرده و خداوند با تمام قدرت و عظمت و وحدت برای آنان ظاهر و مشهود است. «و ضل عنهم ما کانوا یفترون؛ و آنچه به خدا افترا می بستند و قدرت و عظمت و علم خدا را دزدیده و به این ارباب متفرق و موالی باطل نسبت می دادند و از آنها اطاعت می کردند، همه گم شدند». چون علم متعلق به خداست و بس و نسبتش به موالی باطل غلط است. قدرت اختصاص به خدای واحد دارد و بس و نسبتش به موالی باطل غلط است.
در آن روز برایشان ظهور می کند و می بینند عمری را عبادت کرده، اطاعت نموده اند غیر خدا را و فقط پندار را پرستیده اند نه حق را. حقیقت عبادت به مرجع عبادت برگشته که خدا بوده و گناه، پندار او بوده که خدای لا شریک له را که ذاتش نامتناهی است، حیاتش نامتناهی است، علمش نامتناهی است، قدرتش نامتناهی است؛ چرا آن نامتناهی را در این دریچه های کوچک محبوس و محدود کرده است و آن ذات مقدس و اسمای جمالیه و جلالیه لایتناهی را به صورت ذات و اسماء معین و مقید، تقاضا کرده است؟ گناه از تحدید و تقیید است، نه در اصل عبادت او.
«و یوم ینادیهم فیقول أین شرکآءی الذین کنتم تزعمون * قال الذین حق علیهم القول ربنا هـؤلاء الذین أغوینآ أغوینـاهم کما غوینا تبرأنآ إلیک ما کانوا إیانا یعبدون؛ و در روز بازپسین، خداوند خطاب به آنها نموده و می گوید: آن موجوداتی را که شما در دنیا به عنوان شریک برای من می پنداشتید کجا هستند؟ (یعنی من کسی را به عنوان شرکت در کار خود قرار نداده ام! و من شریک حقیقی ندارم، این شرکای من پندار شما هستند! این پندار و خیال، برای من شریکی در ذات و حیات و علم و قدرت و سایر صفات من ایجاد نموده و به پرستش آنها روی آورده است؛ آنها کجا هستند؟ این ندای خدا به آنهاست.) آن کسانی که مردم را به معصیت و گناه می کشیدند و به دنبال خود به جهنم می بردند و اینک کلمه عذاب خدا بر آنها مهر خورده و ثابت شده است می گویند: بار پروردگارا! اینها افرادی هستند که ما آنها را اغوا کردیم، همچنان که خود ما نیز اغوا شدیم! ما از این عبادتی که به ما نمودند، به سوی تو از آنها بیزاری می جوییم؛ آنها ابدا ما را عبادت نمی کرده اند» (قصص/ 62-63)
با اینکه می دانیم اینها، آنها را عبادت کرده بودند، همه آنها را در مقابل خدا پرستیده بودند؛ اما حقیقت عبادت به خدا بر می گشت و آن عبادتی را که اینها می کرده اند به واسطه اغوای آنها، یک پندار و خیال بیش نبوده است.