می توان برای معاد جسمانی حتی بصورت بدن عنصری مادی طبیعی نیز تصویری ارائه نمود. برای ارائه این تصویر از معاد لازم است هفت مقدمه بیان گردد:
مقدمه اول: شیئیت اشیاء و امور به صورت آنهاست نه به ماده آن ها، یعنی آنچه موجودات خارجیه را موجودیت و تشخیص و تخصص میدهد و موجود را موجود می کند و اسم خاصی بر آن نهاده و آنرا از سایر اشیاء جدا می کند، صورت آنهاست. معنای صورت نه این شکل و صورت های ظاهریست، بلکه آن خصوصیتی است که به ماده مبهمه تعلق گرفته و آنرا از سایر موجودات متمایز میگرداند. زیرا اصل ماده که صورت به آن تشخیص می بخشد در همه اشیاء به نحو مشترک وجود دارد.
مقدمه دوم: صورت اشیاء و حتی افعال انسان که مشخص و معین آنهاست از بین نمی روند و با مردن و فناء ماده در عالم طبع، صورتها محفوظ و بدون هیچ تغییر و تحولی در جهان هستی باقی و ثابت هستند.
مقدمه سوم: هر موجودی که در خارج قابل مشاهده است ظاهری دارد و باطنی و یا به عبارت دیگر جسمی دارد و روحی، ملکی دارد و ملکوتی. به عنوان مثال، تمام افراد بشر از حیث باطن و ادراکاتشان و عقایدشان و صفات و ملکات اخلاقی شان از یکدیگر متفاوت می باشند در حالیکه ما از حیث ظاهر امور نمی توانیم آنها را ادراک کنیم.
مقدمه چهارم: ما تا هنگامیکه در بند و گرفتار هوی و هوس باشیم نمی توانیم امور باطنی را ادراک کنیم، اما هنگامیکه به سوی خداوند حرکت کنیم حواس باطنی ما بیدار خواهند شد، به تعبیر حضرت مولانا:
پنج حسی هست جز این پنج حس *** آن چو زر سرخ و این حس همچو مس
صحت این حس ز معموری تن *** صحت آن حس ز ویرانی بدن
صحت این حس مجوئید از طبیب *** صحت آن حس بجوئید از حبیب
اما اگر آدمی در پرتو تهذیب و تقرب به حق نتوانست باطن را به ظهور رسانده و یا آنرا ادراک کند در جهان آخرت که عالم تبلی السرائر است مخفیات آشکار می شود، اعمال انسان ها در دنیا در آخرت به صورت های ملکوتی شان ظهور می کنند، گناهان و معاصی کبیره بصورت آتش و سلسله و زقوم و حمیم ظهور می نمایند. در قیامت که محل ظهور نور توحید و حقیقت است تمام اعمال ظهور و بروز دارند و آنچه از پاداش ها و عقوبات به انسان می رسد، نتیجه خود عمل بلکه خود اعمال انسان است.
مقدمه پنجم: معاد به معنای رجوع به خداوند است بنابراین در عرض این عالم نیست بلکه معاد در مرتبه ای بالاتر و در طول این عالم قرار دارد این تلقی که عالم دنیا زمانی، زمانش تمام می شود و بعد از اتمام آن وارد عالم برزخ می شویم و بعد از تمام شدن برزخ، ما وارد قیامت می شویم، یک تلقی عوامانه است. حقیقت مطلب این است که عوالم تو در توست، بلکه عالم برزخ بر دنیا و عالم قیامت بر برزخ و دنیا احاطه دارد. پس هم عالم برزخ و هم قیامت موجود هستند، نه اینکه در آینده موجود می شوند. ما اگر بخواهیم آگاهی پیدا کنیم به برزخ و قیامت باید مسیر طولی کنیم یعنی به سمت مقام تجرد و عوالم معنا حرکت کنیم. اگر کسی در دنیا به واسطه تهذیب و پیروی از شریعت و مراعات جنبه های معنوی اعمال شرعیه و حصول ملکه تقوی از عالم شهوت و آمال بیرون آید و از محبت دنیا عبور کند به برزخ خویش می رسد و اگر از آنجا باز هم با تهذیب نفس را ادامه داده و از عالم صورت و برزخ نیز عبور نماید وارد قیامت خویش شده و قیامت را با تمام آثار و خصوصیاتش ادراک میکند. اگر انسان در زمان حیات بطور اختیاری موفق به ادراک این عوالم نشد، بعد از مرگ به نحو اضطراری به ادراک آن نائل می شود.
مقدمه ششم: عالم حشر یعنی عالم جمع. تمام موجودات این عالم به سوی خداوند در حرکت اند، یعنی به همان نقطه ای می روند که از همانجا ابتداء آفرینش آنها بوده و نزولشان بدین عالم از آن نقطه بوده است. تمام موجودات اعم از حیوان، نبات و جمادات و نفوس انسان، ملائکه و انبیاء و تمام موجودات مجرد عالم علوی معاد دارند و معاد آنها عبارت است از فناء در همان اسمی از اسماء ذات حق که از آن به وجود آمده اند. این حرکت انسان و سایر موجودات از عالم کثرت به سوی مقام وحدت را حشر گویند یعنی عالم جمع عالمی که انسان در آن جمع می شود و در خود فرو میرود و پیچیده می گردد و فانی و مضمحل می شود.
مقدمه هفتم: عالم نشر به معنای باز کردن و گستردن است. پس از عالم حشر، عالم نشر داریم. یعنی بعد از اینکه انسان فانی شد دوباره باز می شود و برمیگردد، عالم نشر یعنی عالم زندگی و حیات، یعنی پس از آنکه موجودات در سیر الهی الله و به سمت معاد به فناء رسیده و می میرند دو مرتبه از فناء به بقاء حرکت می کنند و مانند نامه و طاقه پارچه درهم پیچیده دوباره باز می شوند و احاطه وجودی و احاطه علمی بر اعمال خود پیدا می کنند و مورد حساب و جزاء و عرض و سئوال قرار می گیرند.
چون این مقدمات هفتگانه روشن شد، حال میگوئیم: پس از آنکه انسان به مقام فناء رسید، به مقام بقاء میرسد، و کوچکترین درجه آن، اینست که به کثرات خود، احاطه وجودیه و علمیه پیدا کند.
یعنی بر عالم زمان و مکان سیطره پیدا میکند و از زمان تولد خود را تا هنگام مرگ با همین بدن عنصری با تمام افعالی که انجام داده است می یابد، و سیطره وجودیه بر تمام کردار خود از اعمال صالحه و کردار ناشایست پیدا میکند، یعنی بدن مادی عنصری خود را نه تنها در یک لحظه، بلکه در طول مدت عمر با تمام آثار و خصائص و لوازم می یابد و وجدان میکند. و همانطور که الآن روح ما بر بدن ما در این لحظه احاطه دارد، در آن وقت روح انسان بر بدن انسان در تمام مدت عمر، با تمام خصوصیات و مقارنات احاطه وجودیه پیدا میکند و به تمام معنی الکلمه مسیطر و مهیمن بر خود و بر بدن عنصری خود، با کردارش، به نحو علم حضوری خواهد بود.
و همانطور که گفتیم، چون در عالم قیامت، انسان و کردارش به صورت ملکوتی خود جلوه دارند، و حقائق اشیاء منکشف میگردد، و از طرفی بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، نفس توفیة اعمال و اشباع شدن از حقائق افعال و تجسم روح و واقعیت آنهاست، بنابراین، انسان بر تمام بدن عنصری با آتشهائی که افروخته است یا گل و سمنی که کاشته است احاطه پیدا می نماید؛ و این احاطه تنها علم و احاطه تصوریه نیست، بلکه چون روح مجرد است، احاطه وجودیه است.