به نظر مى رسد آنچه که مورد چالش ها و تضارب اندیشه ها قرار گرفته است، جایگاه خشونت و مدارا در شکل گیرى، حکومت و نحوه برخورد با مخالفان نظام است که بایسته تحقیق در محورهاى زیر مى باشد:
1ـ شکل گیرى حکومت
آنچه که در فلسفه سیاسى اسلام به آن توجه شده است، آن است که حکومت باید بر اساس دستور شرع و مقبولیت مردمى به وجود آید، یعنى حکومت باید با رأى مردم و به دور از هر گونه خشونت تشکیل شود. اکثر اندیشمندان اهل سنت عقیده دارند که بعد از پیامبر اکرم (ص) باید رهبر جامعه از سوى اصحاب اهل حل و عقد ـ ه در حقیقت نمایندگان و خبرگان جامعه هستندـ گزینش شود. در اندیشه شیعى نیز به رغم اینکه رهبران از سوى شرع منصوب شده اند ولى اقبال مردم و مقبولیت مردمى و مردم سالارى نادیده گرفته نشده است. بر همین اساس است که امام علی (ع) بعد از اقبال مردم به تشکیل حکومت پرداخت.
امام راحل که خود از طرفداران دیدگاه انتصاب ولایت فقیه هست، ولى به مقبولیت مردمى توجه خاص نموده و اعمال ولایت و کار آمدى حکومت را مبتـنى بر مردم سالارى دینى کرده است از این رو در تشکیل حکومت نمى توان از قهر و غلبه بهره گرفت.
متأسفانه بعد از شکل گیرى سقیفه، بنیانگذاران او به اجبار از على (ع) بیعت گرفتند و حال آنکه على (ع) براى تشکیل حکومت از قهر و غلبه بهره نگرفت، زیرا این مردم بودند که آن حضرت را مجبور به پذیرش حکومت نمودند و استقبال مردم به گونه اى بود که على (ع) خود فرمود: «من براى حسن و حسین (ع) به خاطر هجوم مردم احساس خطر کردم.» از سوى دیگر آن حضرت مخالفان را مجبور به بیعت نکرد، گرچه از آنان خواست که بیعت کنند زیرا براى حفظ نظام همگرایى و همسویى همه مردم، به ویژه شخصیت هاى جامعه لازم است، همچنین او با بیعت شکنان ـتا زمانى که قصد بر اندازى نظام را نداشتند- با خشونت برخورد نکرد و استراتژى آن حضرت صلح گرایى و جذب مخالفان بود.
متأسفانه تاریخ اسلام نشان مى دهد که رهبران ستمگر بنى امیه و بنى عباس، با غلبه و خشونت حکومت تشکیل داده و برخى از آنان با کشتن هزاران انسان و حتى با کشتن برادر و بستگان بر مسند قدرت قرار گرفتند، متأسفانه خشونت گرایى حاکمان ستمگر نه تنها مبناى شرعى نداشت، که پیامدهاى منفى را در شناسایى اسلام نیز در پى داشت، زیرا این پرسش را به وجود آورد به رغم این که اسلام دین رأفت است، پس چرا مسلمانان خشونت گرا هستند؟!
2ـ نحوه رفتار با مردم
در ادبیات سیاسى اسلام در خصوص روابط رهبرى حکومت و مردم از دوازده امام و امت بهره گرفته شده که نشان از پیوند عمیق مردم و رهبرى دارد. در ساختار حکومت دینى رهبر قبل از آنکه رهبر ظاهرى باشد، بر قلب ها حکومت مى کند، از این رو از هر گونه خشونت گرایى و مردم ستیزى در ساختار حکومت دینى نفى شده و این مردم هستند که ستون فقرات نظام بوده و رهبران و مدیران حکومت امانت داران هستند.
یکى از شاخصه هاى حکومت نبوى و علوى الفت و محبت نسبت به مردم است. امام على (ع) به مالک اشتر سفارش مى کند که با مردم مانند حیوان درنده برخورد نکرده و با آنان مهربان باشد. هنگامى که پیامبر (ص) معاذ بن جبل را به سمت استاندارى یمن منصوب کرد به او سفارش فرمود که: «یسر و لا تعسر؛ با مردم آسان گیر و از سخت گیرى پرهیز کن.» امام سجاد (ع) نیز از وظایف مدیران حکومت را رفتار محبت آمیز با مردم خوانده است.
3ـ نحوه برخورد با مخالفان نظام
یکى از محورهاى مهم بحث خشونت و مدارا در برخورد نظام سیاسى با مخالفان آن ظهور مى کند، در این جا این پرسش طرح مى شود که اصولا اسلام با مخالفان سیاسى خود از استراتژى خشونت بهره مى گیرد و یا از سیاست مدارا؟! در جواب از پرسش فوق باید گفت: مخالفان نظام به گروه هاى زیر تقسیم مى شود که برخورد با آنها متفاوت است:
1ـ مخالفان عقیدتى.
2ـ مخالفان غیر برانداز.
ـ مخالفان برانداز.
اسلام طرفدار اعتدال و میانه روى است. سیاست اسلام در برابر مخالفان بر اساس شرایط زمان، مصالح فردى و عمومى شکل مى گیرد. اسلام براى تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان و براى رسیدن به اهداف بلند و آرمان هاى اسلامى و حفظ اقتدار نظام دینى، هم از قهر بهره گرفت است و هم از مدارا.
البته در اندیشه دینى تا زمانى که بتوان از راهکار مدارا بهره گرفت نباید از عنصر قهر بهره گرفت، زیرا در ارزش گذارى و اولویت بندى انتخاب گزینه مدارا اولویت دارد، اسلام قبل از آنکه به طرد مخالفان پرداخته و از خشونت بهره گیرد، به جذب و هدایت مخالفان پرداخته، فرهنگ سازى و فرهنگ پرورى مى کند، تا زمینه هاى خشونت و خشونت گرایى از بین برود.
اسلام با خشونت هاى مذهبى موافق نبوده و همه پیروان ادیان الهى را به زندگى مسالمت آمیز و تبادل اندیشه ها و فرهنگ ها فرا خوانده است. استراتژى صلح جویانه مبتـنى بر خرد، بحث آزاد و خرد ورزى، شعار و رهیافت اسلام بوده و همین مؤلفه عامل بقا و پـیشرفت برق آساى اسلام در جهان نیز بوده است. گرچه برخى نا آگاهان و دین ستیزان، اسلام را دین شمشیر و خشونت معرفى کرده اند، ولى واقعیت آن است که اسلام دین رأفت و مهربانى است. بر همین اساس است که خداوند پیامبرش (ص) را پیام آور عدل، صلح و صفا خوانده است.
گوستاولوبون مى نویسد: «زور و شمشیر، موجب پیشرفت قرآن نگشت، زیرا رسم اعراب (مسلمانان) این بود که هر کجا را فتح مى کردند، مردم آن جا را در دین خود آزاد مى گذاردند. این که مردم مسیحى از دین خود دست بر مى داشتند و به دین اسلام مى گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادرى خود بر مى گزیدند، بدان جهت بود که عدل و دادى که از آن عرب هاى فاتح مى دیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند.»
امام على (ع) نیز در اعمال مدیریت، حتى الامکان با مخالفان با مدارا برخورد نمود. او به هدایت و جذب آنها پرداخت. على (ع) در سه جنگى که برایش پیش آمد از شروع پرهیز نمود و یاران خود را از آغاز نمودن جنگ نهى نمود، همین صلح گرایى آن حضرت سبب شد که برخى تصور کنند، آن حضرت، به خاطر ترس از مرگ به جنگ نمى پردازد، در برابر چنین تصورى بود که على (ع) فرمود: «آیا مصالحه در جنگ از ترس مرگ است؟ به خدا سوگند باک ندارم که خود به سوى مرگ روم یا مرگ به سوى من آید..» بر همین اساس است که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «من و على (ع) دو پدر این امت هستیم.» همو فرمود: «من بدى را با بدى پاسخ نمى دهم، بلکه آن را با خوبى پاسخ مى دهم.» طبیعى است که پدر بر فرزندان خویش خشونت را روا نمى دارد.
از سوى دیگر همان اسلام که به رأفت و مهربانى سفارش مى کند، به برخورد قاطع با متجاوزان، قانون شکنان و توطئه گران، نیز سفارش کرده است. اسلام در برابر آنانى که اهل منطق، هدایت و خرد نبوده و از رأفت اسلامى سوء استفاده مى کنند و مصالح عمومى را در خطر انداخته و قصد براندازى نظام دینى را دارند مدارا و سهل انگارى را جایز نمى داند، زیرا سهل انگارى در اجراى عدالت و ذلت پذیرى نیز از مصادیق خشونت است.
خشونت امر اعتبارى است که حسن و قبح آن را شرایط زمان تعیین مى کند. نادیده گرفتن ضایع شدن حقوق اکثر مردم و تسامح در برابر آنانى که امنیت جان، مال و ناموس مردم را تهدید نموده و در خطر انداخته اند، خود ظلم فاحش است که اسلام آن را نمى پذیرد. پیامبر اسلام (ص) بر اساس شرایط زمان دستور داد که مسجد ضرار را خراب کنند، ولى در زمان دیگر عفو عمومى مردم مکه جز عده اى از آنان را صادر نمود. او با مشرکان و معاندان حق ستیز قاطعانه برخورد نمود.
اسلام در برخورد با مخالفان عقیدتى که معمولا اقلیت هاى مذهبى هستند، استراتژى مدارا ارائه کرده است. در صدر اسلام مسیحیان و یهودیان در کنار مسلمانان با صلح زندگى مى کردند. پیامبر اسلام فرمود: «کسى که در حق (معاهد) یعنى اهل کتابى که بین او و اسلام پیمانى بسته شده است، ستمى روا دارد، من در روز قیامت حامى آن کتابى، علیه مسلمان ظالم خواهم بود.»
على (ع) نیز در برخورد با اقلیت هاى مذهبى از مدارا بهره مى گرفت آن حضرت در پى حمله و خیانت عمال معاویه به شهر انبار که به زن ذمیه اهانت شده بود فرمود: «اگر مسلمانى از شنیدن خبر غارت یک زن یهودى که تحت حمایت حکومت اسلامى است، بمیرد، پیش من نه تنها سزاوار ملامت نیست که شایسته تکریم است.»
مخالفان عقیدتى تا زمانى که به دین و مقدسات آن اهانت نکنند و قصد براندازى نظام را نداشته باشند، عقاید آن ها محترم بوده و خشونت با آنان جایز نیست. یکى از ویژگی هاى اسلام تحمل عقاید دیگران است. مناظره ائمه شیعه با اندیشمندان غیر مسلمان و طرح بحث آزاد از سوى اسلام و عدم اجبار در پذیرش اسلام و دعوت اسلام به فراگیرى علوم دیگران و فراخوانى اسلام، همه پیروان ادیان را به گفتگوى دینى، نشان از تسامح دینى دارد.
مداراى اسلام با مخالفان عقیدتى سبب شد که دانشمندان غیر مسلمان اسلام را صلح گراترین دین عرض نموده و به آن احترام گذارند. ویل دورانت نوشت: «اسلام طى پنج قرن (700 ـ 1200م) از لحاظ نیرو، نظم بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، … و تساهل دینى، ادبیات، دانش علم طب و فلسفه پـیش آهنگ جهان بود.»
مخالفان غیر عقیدتى نظام را مى توان به دو گره تقسیم نمود: مخالفان که به دلایل مختلف قصد توطئه و براندازى نظام را ندارند و مخالفانى که در صدد براندازى نظام هستند. اسلام در ابتداى برخورد به هر دو گروه از سیاست مدارا بهره گرفته و در صدد انتقام نیست. رهبران الهى در برخورد با مخالفان نهایت رحمت و عطوفت را به کار گرفتند که مبادا بر اثر برخورد خشن آتش عناد و لجاجت در وجودشان شعله ور شود.
بر همین اساس است که خداوند خطاب به پیامبرش فرمود: «خذ العفو و أمر بالمعرف واعرض عن الجاهلین»؛ «(به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن)» (اعراف/199). پیامبر (ص) خود نیز فرمود: «من به مدارا با مردم مأمور شده ام همچنان که به تبلیغ رسالت مأمور گشته ام.»
على (ع) با آن دسته از مخالفان که در صدد براندازى نظام نبودند، با خشونت برخورد نکرد. همچنین آن حضرت با مخالفان که حتى در مظان اتهام نیز بودند، برخورد خشن نداشت. یکى از استراتژى هاى مهم على (ع) آن بود که او آغازگر جنگ نبوده و تمام مخالفان خویش را به صلح فرا مى خواند و حتى در آغاز جنگ با تلاوت آیات قرآن کریم و با فرستادن نماینده مخالفان را از خون ریزى و جنگ بر خود مى داشت. على (ع) در ذى قار نامه اى به سران ناکثین (طلحه، زبیر، و عایشه) نوشت و از آنان خواست از مخالفت دست بردارند، که متأسفانه نامه حضرت تأثیرگذار نبود.
امام على (ع) در برخورد با جنگ افروزان جنگ صفین و خوارج نیز سعى کرد آنان را از جنگ افروزى باز دارد. او بارها با سران خوارج ملاقات نموده و شبهات آنان را پاسخ داده و شخصیت هایى مانند ابن عباس و صعصعة بن صوحان و.. را فرستاد، تا از جنگ جلوگیرى شود.
نکته قابل توجه آن است که یکى از مصادیق رأفت اسلامى در برخورد با اسیران و فریب خوردگان جنگى ظهور مى کند. پیامبر (ص) بعد از اقتدار سیاسى، بعد از فتح مکه فرمان عفو عمومى صادر نمود ـبه جز چند نفر از سران کفرـ و همه را عفو کرد. در فتح مکه هنگام ورود سپاه اسلام به مکه سعد بن معاذ از فرماندهان خواست که این رجز را بخواند: امروز، روز نبرد است و امروز جان و مال شما حلال شمرده مى شود، قلب پیامبر (ص) از این شعار سخت غمگین شد و سعد بن معاذ را از فرماندهى عزل نمود و پرچم را به پسر وی، خلیل بن سعد داد. امام على (ع) نیز با اسیران جمل، با رأفت برخورد کرد و دستور عفو عمومى صادر نمود.