در مناظرات علمی امام رضا (ع) با رهبران دینی ادیان دیگر نیز وجود بشارت و نام پیامبر اکرم (ص) در تورات و انجیل تأیید شده است. محدث بزرگ شیخ صدوق در نقل مناظره امام (ع) با رأس الجالوت در مجلس مأمون همین استدلال را از امام رضا (ع) نقل کرده است که: «در تورات آمده نوری از کوه طور سینا جلوه گر می شود و نیز از کوه ساعیر نوری ظاهر می شود و مردم را به نورانیت خود جلوه گر می سازد و از کوه فاران هم نوری هویدا می گردد و روشنگر حقایق الهی می باشد.» راس الجالوت گفت: «با کلمات مزبور آشنایی دارم، ولی از تفسیر آنها بی خبرم.» حضرت امام رضا (ع) فرمود: «من تفسیر آنها را برای تو توضیح می دهم؛ نوری که از طور سینا درخشید همانا وحی است که خدای متعال در طور سینا برای موسی (ع) فرستاد و نوری که از کوه ساعیر درخشید و مردم را منور ساخت کوهی است که از آنجا به عیسی بن مریم وحی شد و کوه فاران که حقایق را بر ما آشکار فرمود کوهی است از کوه های مکه که یک روز راه تا مکه فاصله دارد و محمد در آنجا ظهور کرد.»
به هرحال در مباحثاتی که حضرت رضا (ع) در مجلس مأمون کردند و شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا نقل کرده، (مسأله بشارت طرح شده است). یکی از علما بر این کتاب حواشی ای نوشته است و حتی از بعضی از علمای بزرگ چیزهایی را نقل می کند که نشان می دهد آنها در مورد معنی چند لغت اطلاع نداشته اند. مثلا در کلام حضرت رضا (ع) لفظ ''بارقلیطا'' یا ''فارفلیطا'' آمده است. حضرت می گویند این کلمه در انجیل و یا جای دیگری آمده است. برخی علمایی که بعد آمده اند، گفته اند ''فارفلیطا'' عربی است و شاید به معنای فارق بین حق و باطل است، درصورتی که این کلمه معرب یک لفظ یونانی است، معرب ''پاراکلیتوس'' است که به این صورت درآمده است. در یک جا حضرت به آن عالم یهود خطاب می کند: «یا یهودی اقبل علی اسئلک بالعشر الایات التی انزلت علی موسی بن عمران؛ من تو را قسم می دهم به آن ده معجزه ای که بر موسی نازل شد، آیا در تورات، خبر محمد (ص) و امت او هست یا نه؟ آیا با عنوان « اتباع راکب البعیر یسبحون الرب جدا جدا تسبیحا» نیامده است؟ و آن وقت به بنی اسرائیل دستور داده شده است: «فلیفرغ بنواسرائیل الیهم و الی ملکهم لتطمئن قلوبهم» دستور داد مخالفت نکنند، «فان بایدیهم سیوفا ینتقمون بها من الامم الکافر فی اقطار الارض» در دست آنها شمشیرهایی است که از همه ملتهای روی زمین انتقام خواهند گرفت.» «اهکذا هو فی التوراه مکتوب؟» آیا چنین چیزی در تورات هست؟» تصدیق کرد و گفت: «بله.»
بعد خطاب به جاثلیق فرمود: «آیا از کتاب شعیا اطلاعی داری؟» گفت: «حرف تا حرفش را می دانم.»
گفت: «آیا در آنجا این کلام نیست: «انی رایت صوره راکب الحمار لابسا جلابیب النور و رایت راکب البعیر ضوء مثل ضوء القمر؟» در مکاشفه خودش گفت: من آن الاغ سوار (یعنی عیسی) را دیدم در حالی که جلبابها و روپوشهایی از نور به خودش گرفته بود، و آن شترسوار را دیدم در حالی که نورش مانند نور قمر می درخشید؟» گفت: «بله، شعیا چنین چیزی گفته است.» بعد خطاب به جاثلیق نصرانی فرمود: «یا نصرانی هل تعرف فی الانجیل قول عیسی (ع): انی ذاهب الی ربکم و ربی، و البار قلیطا جاء؟؛ آیا از این سخن عیسی (ع) اطلاع داری که فرمود: من به سوی پروردگار خودم و پروردگار شما می روم و بارقلیطا خواهد آمد؟ «هو الذی یشهدنی بالحق کما شهدت له» او مرا تایید و تصدیق می کند همان طور که الان من به او گواهی دادم، «و هو الذی یفسر لکم کل شی ء». می خواهد بگوید من رسالتم این نیست که حقایق را برای شما بگویم و بیان کنم، من مبشر او هستم، کسی که حقایق را خواهد گفت اوست. «و هو الذی یبدی فضائح الامم» اوست که رسوایهای ملتها را در اثر غلبه و پیروزی ظاهر می کند. «و هو الذی یکسر عمود الکفر» و اوست که ستون کفر را در هم خواهد شکست.»
جاثلیق تایید کرد که این کلمات در انجیل آمده است. بعد راجع به اینکه انجیل چطور از بین رفت بحث می کنند که خیلی مفصل است تا اینکه همان جمله دوباره تکرار می شود: «قال له الرضا (ع): ان عیسی (ع) لم یخالف السنه و کان موافقا لسنه التوراه» به رأس الجالوت خطاب می کند که عیسی با تورات مخالف نبود و همان طور که در قرآن کریم آمده، او برای تایید تورات آمده بود نه برای نسخ تورات، «حتی رفعه الله الیه، و فی الانجیل مکتوب: ان ابن البره ذاهب و البار قلیطا جاء من بعده؛ پسر بره (که مراد از بره، ظاهرا مریم سلام الله علیهاست) می رود و بعد از او بارقلیطا خواهد آمد.» «و هو الذی یحفظ الاصار و یفسر لکم کل شی ء و یشهد لی کما شهدت له؛ او به من شهادت خواهد داد، همان طور که من به او شهادت دادم، همان طور که من او را تصدیق کردم او هم مرا تصدیق می کند.» (عیون اخبارالرضا، ج2، صص 158- 139)
در سفر تثنیه عهد عتیق چنین آمده است: «و خداوند به من گفت: آنچه گفتند نیکو گفتند؛ نبی را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه با او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.» اگرچه برخی از یهودیان این پیامبر موعود را یوشع بن نون و برخی از مسیحیان او را حضرت عیسی دانسته اند، ولی به پنج دلیل به نظر می رسد مراد از این بشارت بعثت پیامبر اکرم (ص) باشد:
1 ـ یهودیان معاصر حضرت عیسی (ع) با اینکه عیسی آمده بود، منتظر ظهور پیامبر دیگری نیز بودند، بنابراین، آنچنان که برخی از مسیحیان ادعا کرده اند، پیامبر مورد اشاره در این آیه نمی تواند حضرت عیسی (ع) باشد. زیرا اولا خود عیسی (ع) در هیچ جا ادعا نکرده است که مورد بشارت پیامبران پیشین به ویژه حضرت موسی (ع) بوده است. ثانیا، این ادعا در انجیل نیامده است، علاوه بر اینکه حواریان و بزرگان مسیحی همانند پولس هم در اثبات حقانیت عیسی (ع) به ویژه زمانی که مسیحیت با عناد یهودیان روبرو شد به چنین بشارتی استناد نکردند.
2ـ در این آیه، پیامبر موعود، همانند موسی دانسته شده است، «... از میان برادران ایشان مثل تو....» در حالی که نه عیسی و نه یوشع هیچ یک همانند موسی نیستند؛ زیرا یوشع از بنی اسرائیل بود و این امکان ندارد با وجود موسی و شریعت پایدار او از میان بنی اسرائیل پیامبری همانند موسی مبعوث شود. علاوه بر آن، در اینجا اشاره شده است که پیامبری را مبعوث خواهم کرد، در حالی که یوشع در آن زمان حاضر بوده است. همچنین حضرت عیسی نیز همانند موسی نیست؛ زیرا اولا، مسیحیان بر این باورند که عیسی خداست ولی هیچ یک از یهودیان به خدا بودن موسی باور ندارند. ثانیا، در نظر مسیحیان عیسی قربانی گناهان مردم شده است، در حالی که درباره حضرت موسی چنین باوری وجود ندارد. ثالثا، بر اساس گزارش «رساله پولس» حضرت عیسی به خاطر شفاعت مردم مورد لعن خدا قرار گرفت، در حالی که درباره حضرت موسی چنین گزارشی شنیده نشده است.
3ـ همان گونه که از ادامه این بشارت برمی آید، این نبی مأمور به انتقام گیری از منکران و کسانی است که خدا را انکار نمایند، در حالی که در شریعت عیسی سخنی از حدود و قصاص و جهاد و مانند آن وجود ندارد.
4ـ عنوان برادر موسی بودن برای یوشع و عیسی معنا ندارد، در حالی که پیامبر اسلام چون از فرزندان اسماعیل، و بنی اسرائیل از فرزندان اسحاق هستند، برادری آنها معنادار خواهد بود.
5ـ همخوانی و اشتراک زیاد شریعت نبی مکرم اسلام با شریعت موسی در بسیاری از موارد نشان دهنده اشتراک این دو نبی بزرگوار است.
یکی دیگر از مواردی که می توان به عنوان بشارت های عهد عتیق به نبوت پیامبر اسلام به شمار آورد، بخشی از سفر تثنیه است که یهود را به دلیل اینکه خداوند را خشمناک کرده اند به فرستادن قومی غیر از خودشان تهدید می کند: «ایشان مرا به آنچه خدا نیست به غیرت آوردند و با اباطیل خود مرا خشمناک گردانیدند و من ایشان را به آنچه قوم نیست به غیرت خواهم آورد.»
در تفسیر و تبیین مراد از این قوم گفته شده آنان همان قوم عرب هستند که نبوت از نژاد آنان بوده و پیامبر آخرالزمان از میان آنان خواهد بود. از جمله شواهد این تفسیر ادامه همان سفر است که می گوید: «و به گروه نادان ایشان را خشمناک خواهم ساخت.» گفته شده مراد از این گروه نادان عرب های پیش از بعثت هستند که در غایت جهل و ضلالت بودند و هیچ نشانه ای از علوم عقلی و شرعی در میان آنان نبود. همچنین بنی اسرائیل چون نسل این قوم را از اسماعیل (ع) (که مادرش، هاجر، کنیز سارا بود) به شمار می آوردند، آنها را قوم نادان تلقی می کردند.
این ادعا با این آیه قرآن که پیامبر را رسول در میان امیان می داند، سازگاری دارد که: «هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین؛ اوست آنکه در میان مردم درس نخوانده (عرب) پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان می خواند و پاکشان می سازد و کتاب (قرآن) و حکمت به آنان می آموزد و هر آینه پیش از این در گمراهی آشکار بودند.» (جمعه/ 2)
البته برخی با تفسیر این قوم نادان به یونانیان، تلاش کرده اند که این بشارت را به مبعوث شدن پیامبرانی در آن دیار، مربوط بدانند. در حالی که یونانیان چندین قرن پیش از میلاد مسیح دارای علم و حکمت بوده و حکمای مشهوری همانند سقراط، افلاطون و ارسطو در میان آنان بودند.
در آیه دیگری، به فرستاده شدن شریعت بر حضرت موسی (ع) و نزول تورات در کوه سینا، نازل شدن انجیل در سعیر و نزول قرآن در کوه پاران اشاره شده است، آنجا که می گوید: «و این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از وفاتش به بنی اسرائیل برکت داده، گفت: یهوه از سینا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گردید.»
با توجه به آن بخش از عهد عتیق که گزارش می دهد اسماعیل در منطقه پاران ساکن شد «و خدا با آن پسر می بود و او نمو کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید و در صحرای فاران ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت» و شکی نیست که حضرت اسماعیل در مکه ساکن شد، بنابراین، کوه فاران همان کوهی است که غار حرا در آن قرار داشته و قرآن در آن کوه بر پیامبر اسلام نازل شده است.
در سفر تکوین هنگامی که حضرت ابراهیم از خدا می خواهد فرزندش اسماعیل را در نزد خود نگه دارد، خداوند به او می گوید: «اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم، اینک او را برکت داده، بارور و بزرگ گردانیده به ماد ماد، و دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم.» زبان شناسان عبری و سریانی معتقدند «ماد ماد» در زبان عبری و «طاب طاب» در زبان سریانی به معنای همان «محمد» است. و دوازده رئیس هم به امامان دوازده گانه معصوم و جانشینان آن حضرت اشاره دارد که پس از آن حضرت، رهبری مردم را بر عهده دارند.
در گزارش عهد عتیق از سروده های داود که به نام «مزامیر داود» خوانده می شود، گزارشی در قالب اوصاف شخصی ذکر شده است که در آینده خواهد آمد. اگرچه مسیحیان تلاش می کنند با دلایلی این اوصاف را درباره حضرت عیسی (ع) تفسیر نمایند، ولی بررسی این اوصاف و مقایسه آنها با آنچه در توصیف حضرت رسول اکرم (ص) ذکر شده است، نشان دهنده هماهنگی زیادی میان آنهاست. بی شک، این سازگاری هر پژوهشگری را به این نتیجه می رساند که گویا حضرت داود (ع) خبر از آمدن آخرین پیامبر را داده است. گزارش عهد عتیق این چنین است: «دل من به کلام نیکو می جوشد. انشاء خود را درباره پادشاه می گویم. زبان من قلم کاتب ماهر است. تو جمیل تر هستی از بنی آدم و نعمت بر لب های تو ریخته شده است. بنابراین، خدا تو را مبارک ساخته است تا ابدالآباد. ای جبار! شمشیر خود را بر ران خود ببند؛ یعنی جلال کبریایی خویش را، و به کبریایی خود سوار شده، غالب شو به جهت راستی و حلم و عدالت. و دست راستت چیزهای ترسناک را به تو خواهد آموخت. به تیرهای تیز تو امت ها زیر تو می آیند.»
همان گونه که از این گزارش به دست می آید، اوصافی مانند نیکوترین افراد بودن، مبارک بودن تا ابدالآباد، با حق و صدق و عدالت بودن، اهل شمشیر و جهاد بودن، اهل عدالت بودن، و مورد ستایش اقوام بودن تا ابدالآباد، از جمله اوصافی هستند که، دست کم، برخی از آنها مانند پایدار بودن تا ابد با نبوت و رسالت حضرت عیسی (ع) و هیچ پیامبر دیگری سازگاری ندارد؛ به ویژه که خود مسیحیان مدعیند در شریعت عیسوی شمشیر و جهاد هیچ جایگاهی ندارد و آنها او را پیامبر صلح می خوانند. بنابراین، نمی توانند دچار تناقض گویی شده و او را اهل شمشیر نیز بدانند. علاوه بر آن، در بسیاری از گزارش ها و روایت های اسلامی بر اوصافی مانند احسن الوجه بودن پیامبر اکرم (ص)، اهل بلاغت بودن و قوی بودن آن حضرت تأکید شده است. همچنین در مورد امت پیامبر گرامی (ص) نیز آمده است: «کنتم خیر أمة أخرجت للناس؛ شما بهترین امتی هستید که بر مردمان پدیدار شدید.» (آل عمران/ 110) بنابراین، با آنچه در گزارش عهد عتیق در مورد امت آن پیامبر موعود آمده است، سازگاری خواهد داشت.
در روایتی از علی (ع) نقل شده است: «شخصی یهودی چند دینار از پیامبر (ص) طلب داشت. هنگامی که یهودی دینارهای خود را طلب نمود، پیامبر اکرم (ص) چند روزی مهلت خواستند تا آنها را تهیه نمایند. یهودی گفت: تا دینارهای مرا ندهی شما را ترک نخواهم کرد. آن حضرت فرمودند: تا زمانی که تو خشنود باشی با تو می نشینم. آن حضرت در نزد او نشست تا وقتی که در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبح را به جای آوردند. اصحاب پیامبر (ص) چون این وضعیت را مشاهده کردند در مقام تهدید و وعید یهودی برآمدند. پیامبر مانع کار آنها شد. آنها با حالتی معترضانه عرض کردند: یک یهودی شما را حبس کرده است. پیامبر فرمودند: خداوند متعال مرا نفرستاده است که با معاهدان و غیر معاهدان به صورت ظالمانه برخورد نمایم. چون خورشید به میانه آسمان رسید و پیامبر همچنان در اختیار آن یهودی بود، او شهادتین را به زبان آورد و مسلمان شد. او مال خود را بخشید و گفت: به خدا قسم، من به این دلیل چنین کاری را کردم که می خواستم بدانم با آنچه در تورات از اوصاف شما خوانده ام سازگاری دارد یا خیر؛ زیرا در این کتاب خوانده ام: "محمدبن عبدالله در مکه متولد شده، از مکه به مدینه مهاجرت خواهد کرد و او نه بدخلق، نه سنگین دل و نه تندخو و نه بلندآوازه و درشت گو است." اکنون من شهادت می دهم به وحدانیت خدا و حقیقت نبوت و رسالت تو.»
در یکی از بشارت های کتاب اشعیای نبی به شهر مکه چنین آمده است: «ای عاقره نزاییده بسرا، ای که درد زه نکشیده ای، به آواز بلند ترنم نما و فریاد برآور؛ زیرا خداوند می گوید: پسران زن بی کس از پسران زن منکوحه زیاده اند. مکان خیمه خود را وسیع گردان و پرده های مسکن های تو پهن بشود دریغ مدار و طناب های خود را دراز کرده، میخ هایت را محکم بساز؛ زیرا که به طرف راست و چپ منتشر خواهی شد و ذریه تو امت ها را تصرف خواهند نمود و شهرهای ویران را مسکون خواهند ساخت.»
شکی نیست که مراد از این شهر، مکه است؛ زیرا پسران زن بی کس، فرزندان اسماعیل هستند که با کوچ او و مادرش به مکه در آنجا ساکن شدند. و با توجه به اینکه پس از حضرت اسماعیل (ع) هیچ یک از فرزندان او به جز پیامبر گرامی اسلام به نبوت مبعوث نشدند، بنابراین، مراد از این خبر، نوید و بشارت به بعثت آن حضرت خواهد بود. علاوه بر اینکه اوصاف این شهر در گسترش ساکنان و رونق گرفتن آن از نشانه هایی است که پس از گسترش اسلام جامه عمل پوشید.
در یکی از اسفار عهد عتیق از قوم و پیامبری نام برده شده است، که هم این قوم و هم پیامبرشان بیرون از بنی اسرائیل و یهود هستند؛ زیرا به بیان این کتاب، آنان نه خدا را می شناختند و نه در برابر دستورات او تمکین می کردند: «آنانی که مرا طلب ننمودند مرا جستند و آنانی که مرا نطلبیدند مرا یافتند. و به قومی که به اسم من نامیده نشدند، گفتم لبیک لبیک.»
همچنین در ادامه، اوصافی همچون تمرد از دستورات الهی و ساکن شدن در منازل پست برای آنان بیان شده است که نشان دهنده پایین تر بودن درجه این قوم در نزد خدا از قوم بنی اسرائیل است. بی شک، اگر این قوم نیز از خود یهود بود، دیگر ترجیح یهود بر آنان معنا نداشت.