در لسان العرب آمده است: «حکمت رسیدن به حقیقت و واقعیت از طریق علم و عقل است و حکمت نسبت به خداوند، علم فراگیر او به اشیا و آفرینش آنها در کمال اتقان و اِحکام است و حکمت نسبت به انسان شناخت موجودات و انجام کارهای خیر است»
راغب اصفهانی در کتاب المفردات گفته است: «حکمت رسیدن به حق از طریق علم و عقل است. و حکمت در انتساب به خداوند، معرفت همه اشیا و آفرینش همه آنها در غایت و نهایت اِحکام است، و در انتساب به انسان به معنای شناخت موجودات و عمل به نیکی هاست». و ابوالبقاء کَفَوی در کتاب «الکلیات» خویش درباره مفهوم اصطلاحی که می نویسد: «حکمت به معنی عدل و علم و حُکم و نبوت و قرآن و انجیل، و جای دادن هرچیز در جایگاه شایسته آن، و درستی و استواری کار و نیز به معنای اَفعال خداوند به کار رفته است، زیرا که خداوند به حکم مُلک و مِلک خویش هر چه بخواهد می کند، چه با خواسته های بندگان موافق باشد و چه نباشد، و حکمت در عرف علماء به کارگیری نفس انسانی در فراگیری علوم نظری و دستیابی به ملکه راسخ بر انجام اعمال نیک در حد توان هرکس است و برخی گفته اند: حکمت به معنای شناخت حقایق به قدر توان و استطاعت است». متکلمان گاه حکمت را در دو معنای دیگر نیز به کار می برند:
1. معرفت مجرد به نظام و معانی دقیق آن
2. افاضه قدرت به شخصی به قصد ایجاد نظم و ترتیب و اتقان اشیا. و در این معانی «انسان حکیم کسی است که به هیچ کاری نمی پردازد مگر به قصد رسیدن به هدفی صحیح».
فیلسوفان قدیم و جدید و شرقی و غربی موضوع حکمت الهی را از جهات متعدد و گوناگون مورد بحث و بررسی قرار داده اند. فیلسوفان یونانی و رومی، حکمت الهی در آفریدن بشر و راهنمایی انسان ها به سوی خیر و کمال را از اصول قطعی و مسلم اندیشه فلسفی الهی و انسانی شمرده اند و از دیدگاه فلاسفه اسلامی، حکمت مزیت و فضیلتی است از قوه نطقیه ( عقلیه ) و معنای آن علم به اشیا کلیه و حقایق آنها و به کارگیری حقایقی است که برای آنها استعمالشان واجب است و در تعریفی دیگر از حکمت گفته اند که حکمت عبارت از معرفت وجود حق است و وجود حق همان واجب الوجود به ذات خویش است. و نیز در تعریف آن گفته اند حکمت همانند جستن به خدا به قدر توان انسانی است، بدین معنی که انسان بکوشد تا در ساخته های خود حکیم و در آگاهی ها و معلومات خویش متحقق و در اعمال خود خبیر و آگاه باشد. و حکیم سبزواری نیز حکمت را «معرفت حقایق، چون معرفت خدا و معرفت ذات و معرفت امر خدا» می داند.
اهتمام فلسفه اسلامی ، به ویژه در عصر فارابی و پس از او، به نظام آفرینش مبنی بر حکمت و منطق و هماهنگی، وسعت بسیار یافت، و فارابی خود، با تکیه بر آگاهی هایی که از فلاسفه پیشین دریافته بود و به استناد معارف ارزشمند اسلامی پژوهش های گرانقدری در این زمینه ارائه کرده است. وی حکمت را چنین وصف می کند که «آن شناخت برترین موجودات از طریق بهترین علوم است.» این مسئله، پس از فارابی و به دست ابن سینا سیمایی زیباتر و برجسته تر یافت و تعریف حکمت و عنایت الهی به آن راه یافت و به صورت یکی از اصول و مبادی حکمت مشّائی در آثار او درآمد.
حکمت در قرآن کریم
واژه حکمت در کاربرد قرآن کریم بیانگر استواری و دقت در بروز زیباترین و نیکوترین اعمال است و از آنجا که هدف الهی از ارسال پیامبران ابلاغ احکام خداوند در جهت تعالی زندگی انسانها و سعادت و کمال آنهاست، بنابراین نبوت و رسالت نیز در قرآن کریم از لوازم حکمت الهی شمرده شده و بدین سبب است که در این کتاب آسمانی از خداوند متعال به «حکیم» تعبیر می شود:
"هُوَ الَّذی بَعَث فی الاُمّیَّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلُوا عَلیهِم ءَ ایاتِهِ وَ یُزَکَّیهِم وَ یُعَلَّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمه وَ أن کانُوا مِن قَبلُ لَفی ضَلال مُبِینِ" (سوره جمعه/آیه2)
"رَبَّنا وَابعث فیِهم رَسولا مِنهُم یَتلُوا عَلیهِم ءایاتِکَ وَ یُعَلَّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمه وَ یُزَکَّیهِم إنَّک أنتَ العَزیزُ الحَکیمُ" (سوره بقره/آیه 129)
"کذالِکَ یُوحی إلیکَ وَ إلی الذَّینَ مِن قَبلِک اللهُ العَزیزُ الحَکیمُ" (سوره شوری/ آیه 3)
" تَنزیلُ الکِتابَ مِنَ اللهُ العَزیزُ الحَکیمُ" ( سوره جاثیه / آیه2)
"أو یُرسِلَ رَسولا فَیوحی َ بإذنِه ما یَشاءُ أنَّهُ علی ُّ حَکیمُ" (سوره شوری /آیه 51).
زمخشری در تفسیر کشاف خود در ضمن تفسیر آیه کریمه "رَبَّنا وَابعث فیِهم رَسولا مِنهُم یَتلُوا عَلیهِم ءایاتِکَ وَ یُعَلَّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمه" می نویسد: مراد از کتاب قرآن است و مراد از حکمت، احکام شریعت و بیان آنهاست. فخررازی در تفسیر کبیر خود آیه را از آیات متشابه دانسته و می نویسد: «مراد از حکمت همان شرایعی است که انبیای الهی آورده اند و شامل وجوه مصالح و منافع است» در این آیات و بسی آیات دیگر، ارسال پیرامون نزل وحی بر آنان، و از آن جمله نزول قرآن بر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به حکمت و عنایت خداوند منتسب شده و عنایت حق تعالی به آفریدگان، و به ویژه به انسان بر این پایه استوار گردیده است. اگر در مفهوم حکمت الهی با دقت و تأمل بنگریم آنگاه راز نبوت و ولایت به عنوان حقیقتی برخاسته از اسم «حکیم» که یکی از اسماء حُسنی است نمایان و آشکار خواهد شد. همه این زیبایی و شکوه و استواری در نظام تکوین و تشریع گویای ظهور حکمت الهی و تجلی آن در همه عالم است، و از این روست که قرآن کریم اسم «حکیم» را به هنگام اشاره به وحی و نبوت به کار می برد که اساس و پایه فلسفه خلق است، زیرا تکامل انسانی بدون قوانین الهی متعذر و ناممکن است و هماهنگی و سازگاری این اسم کریم، یعنی «حکیم» هرجا که در قرآن آمده با آفرینش انسان و مسیر و سرانجام عالم، خود دلیلی روشن است بر آنچه گفتیم.