سیف علاوه بر خلق قهرمانان و ساختن افسانه ها برای فرو نشانیدن آتش عقده خود دست به کار تحریف وقایع حقیقی تاریخ اسلام زده است، به این معنی که وقایع را به غیر اشخاصی که آنرا ایفاء کرده اند نسبت داده است. از جمله موارد زیر را میتوان نام برد:
یکم- پیروزیهای جنگی و حقیقی را که بوسیله افرادی بغیر از قبیله مضر بدست آمده است. سیف با تردستی خاص، آن پیروزی را به فرماندهی یکی از افراد حقیقی قبیله مضر نشان داده و یا اینکه فرماندهی آن سپاه را در عهده یکی از قهرمانان خیالی قبیله مضر نهاده است تا بدان وسیله آن فتح و پیروزی را به حساب قبیله مضر گذاشته باشد.
دوم- اگر عملی تاریخی و در خور شماتت و سرزنش از فرد یا افراد مضری واقعا سر زده باشد، سیف به فرمان تعصب قومی، همان کار را به شخصی غیر مضری نسبت میدهد، و به این وسیله دامن آن مضری را از آلودگی به چنان کار زشت و ننگینی پاک میسازد. حالا خواه این فرد غیر مضری وجود خارجی داشته باشد یا از همان دسته اشخاصی باشد که خودش در آفرینش آنها مستیما دست داشته است.
سوم- اما وقتیکه واقعه و یا حادثه ای مورد ایراد و سرزنش بین سران قبیله مضر صورت گرفته باشد، و هر دو طرف مضری باشند، سیف به حکم وظیفه ای که بر عهده دارد، با تحریف در اخبار، و خلق افسانه و یا به هر صورت که شده باشد به معالجه آن اتفاق ناگوار که باعث سرشکستگی قبیله مضر است بر میخیزد. نمونه چنان اتفاق مورد شماتتی را میتوان در قیام و دشمنی عایشه و طلحه و زبیر علیه خلیفه سوم عثمان بن عفان که محاصره کردن خانه او بوسیله آنها و هوادارانشان، که بالاخره به کشتن وی منجر شد سراغ گرفت؛ و یا در قیام همان سه تن سران قبیله مضر، عایشه و طلحه و ز بیر، علیه امیر المومنین علی خلیفه مسلمین که او نیز مضری است که به جنگ جمل منتهی گردید، دریافت کرد. سیف برای اینکه دامان همه این سران مضری را از آلودگی چنان رسوائی و بدنامی پاک سازد با مهارت و زرنگی خاص، با طرح یک افسانه، افسانه شگفت انگیز عبدالله بن سبأ، حقایق مسلم تاریخی را قلب کرده، دامان مضریان را پاک ساخته، بجای همه آنها تنها یک اسم، و فقط یک اسم «عبدالله سبأ» را متهم و محکوم و بجای آنها مینشاند.
سیف افسانه شگفت انگیز عبدالله بن سبا را طرح میریزد، و قهرمان آن افسانه را که حتما شخص غیر مضری است، ابن سبأ مینامد و چنین خیال میکند که ابن سبأ از صنعاء یمن برخاسته، در میان شهرهای بزرگ و مختلف اسلام گردیده و مردم را برانگیخته و فتنه و آشوب بر پا ساخته و پیروانی از یمانیها فراهم کرده و سرانجام دست به کار فتنه و آشوبهای زمان عثمان و جنگ جمل با علی گردیده است. بنابراین آتش اینهمه فتنه ها و جنگها و آشوبها را عبدالله و سایر پیروانش که همه و همه یمانی هستند برافروخته اند نه مضریان!
سیف چنین افسانه عجیبی را میسازد و در کتاب وزین و معتبر خود مینویسد و تمام آن قضایا و بدبختیهای ناشی از آنها را بر دوش عبدالله بن سبأ و اطرافیانش که همگی ساخته و پرداخته دست تخیلاتش بوده اند و آنها را سبائیان مینامد میگذارد، و دامان سر دم داران مضر را که گردانندگان اصلی و حقیقی چنان وقایعی بوده اند از آلوده گی به هر گونه تهمت و اتهامی پاک میسازد، و بالاخره خود را از این غم بزرگ که مایه سرشکستگی قبایل مضر میباشد میرهاند.
سیف عبدالله را می آفریند، و او را فرزند سبا میگوید و به سبائیان نسبت میدهد تا یمنی بودن او کاملا محرز شود و قحطانی بودنش جای هیچگونه شک و شبهه نباشد. آخر مگر نه سبا فرزند یشجب بن یعرب فرزند قحطان، نیای بزرگ تمامی قحطانیان است، و تمام قبایل یمن به سبا میرسند؟ بنابراین اگر بگویند فلائی سبائی و یا قحطانی است او را به شخصی نسبت داده اند که یمنی است کما اینکه اگر همان شخص را یمانی بگویند به محلی نسبت داده اند که زادگاه اولاد سبا و قحطان است، با توجه به این توضیح، سیف بن عمر هواداران و پیروان عبدالله را نیز سبائیان مینامد تا چنین نموده باشد که عموم پیروان عبدالله یمانی بوده اند و برای هیچکس جای شبهه ای باقی نماند که افراد قبایل سبأ قحطانی، همگی در بدجنسی و آشوب طلبی و فتنه انگیزی تالی یکدیگرند و نمونه ندارند.
ملاحظه میکنید که سیف با یک تیر بجای دو نشان، چند نشان را زده است؟ به حکم زندقه ای که داشته است اسلام را افسانه ای و تاریخش را قصه و داستانی به حساب آورده، و حقایق را تحریف کرده و واقعیات را در پشت پرده ای از اوهام و خرافات پنهان داشته و بدینوسیله غرض ورزان قوم را خشنود ساخته، و به حکم تعصب قبیله ای دامان شمال نشینان شبه جزیزه و قبایل مضر را از لوث هرگونه پلیدی پاک جلوه داده و تا توانسته است قدر و منزلت یمانیها را پائین و پائین تر آورده به حدی که تا دنیا دنیاست آنانکه بدنبال وقایع تاریخی میگردند زبان به لعن و نفرین سبائیان قحطانی یمانی بگشایند. خلاصه اینکه سیف رومانی نوشته و با استفاده از رویدادهای تاریخی، قهرمانان خیالی خود را در آن جا زده است.
سیف عبدالله را میآفریند، و او را سبائی، صنعائی، یمائی مینامد و به او نسبت میدهد که: عبدالله در تمام شهرها و پایتختهای اسلامی چون شام، مصر، کوفه، بصره و غیره گردیده و در همه جا مردم را به قیام و آشوب علیه فرماندارانشان برانگیخت و در آخر با پیروانش از سبائیان به مدینه آمد و خلیفه عثمان را در خانه اش به محاصره گرفت و سرانجام او را کشت، و پس از چندی در زمان حکومت علی بن ابیطالب، در جنگ جمل باز سر و کله عبدالله و یاران سبائیش پیدا میشود و جنگی که میرفت تا به حسن درایت و تدبیر و نفوذ کلمه فردی از افراد سرشناس و معروف مضر به صلح و آشتی گراید، از نو بنا به توطئه قبلی سبائیان و دخالت مستقیم آنان به نبردی خونین تبدیل شد بدون اینکه سران مضر چون علی و عایشه و طلحه و زبیر از آن جنگ راضی باشند و یا اطلاعی داشته باشند!!
سیف، افسانه عبدالله بن سبأ را از این روی طرح ریزی کرده است تا همه آن پیش آمدها و اعمال خشونتها، خونریزیها، و اختلافات و برادرکشیها که همه از مضریان بوده و اغراض آنها موجب وقوع چنین حوادثی گردیده بود، همه را بر دوش یمنی ها بار کرده باشد. اما حضرات بزرگان و سران قوم و سردمداران قبیله مضر، چون ام المومنین عایشه، و طلحه و زبیر، و معاویه و مروان و دهها نفر دیگر، خیر، دامان یکایک ایشان از این اتهامات پاک و منزه است، و گوئی هیچیک از آنها مرتکب کوچکترین لغزش و خطائی حتی در سراسر حیات و زندگی خود نشده اند تا چه رسد به چنان وقایعی؟ دامان آنها از این اتهامات آن چنان پاک است، که گرگ از خوردن فرزند یعقوب! اما اشخاص سرشناس و غیر مضری که در آن وقایع شرکت داشته اند، امثال عمار یاسر، و عبدالرحمن عدیس، که هر دو از اصحاب رسول خدا و قحطانیند، و یا مالک اشتر که تابعی و او نیز قحطانی است، و دیگر قحطانیان، سیف نه تنها ایشان را از اتهام تبرئه نمیکند، بلکه نسبت دخالت در خرابکاری را به آنها محکمتر ساخته، آنها را پیروان عبدالله سبأ یهودی، و آلت فعل و اراده او بحساب آورده است. با این ترتیب سیف روی وقایع ناگوار و درخور سرزنشی که بین سران و بزرگان قبیله مضر روی داده است سر پوشی از افسانه میگذارد.
چهارم- از انواع تحریفهای سیف در جائی است که اتفاقی بین یکی از سرشناسان و صاحبان زر و زور مضر، با یکی از مردم ساده همان قبیله صورت گرفته باشد. سیف فرد مضری عادی را فدای مجد و عظمت قبیله میکند و او را زیر پا میگذارد. مجد و عظمت و افتخار قبیله ای که سیف برای حفظ آن بجان میکوشد، نخست حفظ مقام سلسله حکام و صاحبان قدرت منسوب به قبیله مضر میباشد، و در درجه دوم قهرمانان و چابک سواران مضری و فرماندهان سپاه پیروزمند آنهاست که سیف در راه حفظ افتخارات و دفاع از حرمت آنها هیچ اقدامی فروگذار نمیکند. نمونه این قسمت را میتوان در داستان خالد بن سعید اموی (فردی عادی از مضر) و ابوبکر فرزند ابوقحافه خلیفه وقت (فردی صاحب قدرت و فرمانروای کل از قبیله مضر) بخوبی احساس کرد. خالد مضری، چون به مخالفت با بعت ابوبکر خلیفه مضری قیام کرده و از بیعت با ابوبکر سرپیچی نموده است سیف او را با تمام وجودش میکوبد و بدنام میسازد، اگر چه خالد یکی از سرشناسان قبیله مضر میباشد، اما در پیشگاه مقام خلافت فردی عای است.
پنجم- گاهی هم سیف حقایق را بدینگونه تحریف می کند که اگر چنانکه اتفاقی بین یک فرد یمانی و یک فرد مضری واقع شده باشد و سیف آن را بوسیله داستان عبدالله بن سبا علاج نکرده باشد، برای معالجه آن داستان، افسانه ای دیگر میسازد، و همچنانکه شیوه او است به هر ترتیب که شده باشد قدر و مقام یمنی را در آن داستان پائین میآورد، و موقعیت و آقائی آن فرد مضری را نمایان ساخته بالا می برد. نمونه این داستان را در موضوع عزل ابوموسی اشعری یمانی، بوسیله عثمان بن عفان خلیفه مضری میتوان سراغ گرفت. سیف در آن داستان تا توانسته چیزها ساخته و پرداخته تا از مقام و منزلت ابوموسی یمانی بکاهد و سوابق و خدمات او را در گذشته نادیده بگیرد، و در مقابل به قدر و منزلت خلیفه مضری بیفزاید و به دفاع از او برخیزد.
کوتاه سخن اینکه دست آورد ساخته های سیف بن عمر تمیمی را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
یکم- مجموعه افسانه هایش، تاریخی سراسر دروغ و افترا برای اسلام تهیه کرده است.
دوم- افرادی سرشناس و معتبر در اسلام آفریده است، از صحابی و تابعی، راویان احادیث نبوی، فرماندهان سپاه، شعراء و حماسه سرایان که هیچکدام آنها را در خارج از افسانه های سیف نمیتوان یافت و وجود خارجی نداشته اند.
سوم- افسانه ها و اشخاص و اماکن مخلوق سیف هریک به شکلی و سببی خاص در مصادر اسلامی راه یافته اند، و همانها موجب انحراف تاریخ و حقایق اسلام از مجرای صحیح گردیده اند.