اصل و نسب و خانواده و سرگذشت حضرت لوط علیه السلام
فارسی 12720 نمایش |اصل و نسب حضرت لوط (ع)
در قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط (ع) به میان آمده، و او را به عنوان یکی از پیامبران مرسل و صالح خوانده که در برابر قوم سرکش و شهوت پرستی قرار داشت و آنها را به آیین حضرت ابراهیم (ع) فرا میخواند، ولی آنها از اطاعت دستورهای او سرپیچی میکردند. واژه «لوط» در اصل از لاط یلوط گرفته شده و به معنی ارتباط قلبی است، بنابراین این پیامبر خدا که پیوند محکم قلبی با خدا داشت، با نام لوط خوانده میشد، و به عکس او، قومش به لواط و ارتباطهای نامشروع آلوده بودند. حضرت لوط (ع) از خویشان حضرت ابراهیم (ع) بود. مطابق پارهای از روایات، برادرزاده یا پسر خاله ابراهیم (ع) بود، و طبق بعضی از روایات، برادر حضرت ساره همسر ابراهیم (ع) بود. به هر حال در نسب لوط و نسبت وی با ابراهیم اختلاف است.
جمعی او را برادرزاده ابراهیم یعنی فرزند هاران بن تارخ می دانند. قول دیگر آن است که گفته اند: لوط پسرخاله ابراهیم و برادر ساره همسر آن حضرت بوده ودر چند حدیث نیز این قول نقل شده است. برخی هم مانند مسعودی لوط را خواهرزاده ابراهیم دانسته و می گویند ابراهیم دایی لوط بوده است. از وضع زندگی لوط قبل از مقام رسالت و مأموریت به تبلیغ مردم شهر سدوم و شهرهای مجاور آن، در قرآن و رویات به طور مشروح، چیزی ذکر نشده جز آن که در روایت نوادر راوندی از امام هفتم از پدرانش از رسول خدا روایت شده که آن حضرت فرمود: «نخستین کسی که در راه خدا جهاد کرد، ابراهیم خلیل بود که چون لوط به دست رومیان اسیر شد، آن حضرت از شام بیرون رفت و لوط را از اسارت نجات بخشید.»
اما در تورات نقل شده که لوط پسر هاران و برادرزاده ابراهیم بود و با آن حضرت از اورکلده بیرون آمد و با وی به کنعان و مصر سفر کرد. پس از بازگشت از مصر وقتی میان شبانان وی و شبانان ابراهیم زد و خورد در گرفت، لوط از ابراهیم جدا شد و کمی بعد به دست مهاجمان اسیر گردید و ابراهیم او را از اسارت نجات داد.
خداوند در قرآن می فرماید: «و اسماعیل والیسع و یونس و لوطا و کلا فضلنا علی العالمین* و من ءابائهم و ذریاتهم و اخوانهم واجتبینا هم و هدینا هم الی صراط مستقیم؛ و اسماعیل و یسع و یونس و لوط را، و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادی را برتری دادیم) و برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم.» (انعام/ 86- 87) بعضی از مفسرین بزرگوار ذیل تفسیر آیه به اصل و نسب و خانواده آن جناب اشاره کرده اند که مهم آنها عبارتند:
1- لوط پسر هاران و هاران برادر حضرت ابراهیم (ع) بود.
2- لوط فرزند حاذان برادرزاده ابراهیم (ع)
3- لوط خواهرزاده ابراهیم (ع) بود که بیست و هفت بار نامش در قرآن ذکر شده است.
4- لوط بن هاران بن تارخ، پسر برادر ابراهیم (ع) و به قولی پسرخاله او است و ساره همسر ابراهیم (ع) خواهر لوط بود.
علامه مجلسی می نویسد: «مشهور میان مفسران آن است که حضرت لوط (ع) پسر برادر حضرت ابراهیم (ع) بود، و لوط پسر هاران بن تارخ بود، و بعضی گفته اند پسر خاله ابراهیم بود، و ساره خواهر لوط بود بنابر قول اخیر، و این اقوی است. لوط از پیغمبرانی است که ختنه کرده متولد شده است.»
مشخصات فردی یا شناسنامه ای و زندگینامه آن جناب
حضرت لوط بن هاران بن تارخ پسر برادر حضرت ابراهیم (ع) مردی سبزچهره میانه بالا سیاه چشم و تنومند و بلند ساعد و نیرومند بود که مدت 80 سال عمر کرد وی به سال 3422 پس از هبوط حضرت آدم (ع) در کشور بابل دیده به جهان گشود، دوران کودکی و نوجوانی را در همانجا زیست و در همین دوران بر حضرت ابراهیم (ع) ایمان آورد.
هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) در سرزمین بابل (عراق کنونی) مردم را به یکتا پرستی دعوت نمود، لوط نخستین مردی بود که در آن شرایط سخت به ابراهیم (ع) ایمان آورد، و همواره در کنار ابراهیم (ع) بود، و یگانه یار و یاور ابراهیم (ع) در دوران مبارزات او با نمرود به شمار میآمد، چنان که ساره نخستین زنی بود که به ابراهیم (ع) ایمان آورد. (سفینه البحار، ج 2، ص 516)
هجرت لوط (ع) همراه ابراهیم از سرزمین بابل به فلسطین
هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) از سرزمین بابل به سوی فلسطین، هجرت کرد (یا تبعید شد) حضرت لوط (ع) و خواهرش ساره همراه حضرت ابراهیم (ع) هجرت نمودند، و در مصر سکنا گزیدند. (بنابر نقلی در حبرون شامات سکنا گزیدند) در مصر آنها از راه دام و دامداری معیشت می کردند، ابراهیم و لوط (ع) دارای چهارپایان و گوسفندان و اموال بسیاری گشتند. پس از ورود به مصر، در آن جا یک نفر کنیز به نام هاجر بر تعدادشان افزوده شد، و گروه چهار نفری به طرف فلسطین حرکت نمودند.
ابراهیم و ساره و هاجر در بیابانی کنار راه عمومی یمن و شام و... سکنی گزیدند، هر کسی که از آن جا میگذشت، ابراهیم او را به توحید و آیین حق دعوت میکرد و خبر در آتش افکندن او و نسوختنش، در دنیا شایع شده بود، بعضی به او میگفتند: «با آیین شاه (نمرود) مخالفت مکن، زیرا مخالفانش را میکشد.» اما ابراهیم به راه خود ادامه میداد. یکی از کارهای ابراهیم این بود که هر کس از کنار خیمهاش رد میشد، او را مهمان میکرد، و در محل سکونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهای پر از نعمت و درخت و میوه وجود داشت، و وفور نعمت در همه جا به چشم میخورد و هرکس از مسافرین از این شهرها میگذشت، بدون جلوگیری، از میوههای درختان میخورد.
ابلیس که در کمین انسانها است، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر میتواند آنها را فریب داده و غافل سازد، از عیش و نوش مردم استفاده کرد و به آنها لواط را یاد داد، نخست خودش به صورت انسانی آماده شد که با او لواط کنند و کم کم این کار زشت شایع و عادی گردید، به طوری که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا میکردند. عدهای از مردم از این وضع بسیار پست ناراحت شده و به حضور ابراهیم (ع) آمدند و به او شکایت کردند، ابراهیم حضرت لوط را به عنوان مبلغ به سوی آنها فرستاد تا آنها را نصیحت کند و از عواقب شوم این اعمال زشت برحذر دارد.
حضرت لوط از سرزمین فلسطین و بیت المقدس به شهر «سدوم» که از شهرهای مؤتفکات بود، رفت. در خصوص هجرت لوط (ع) از فلسطین به سدوم دو قول است، اول اینکه به علت کثرت احشام ابراهیم و لوط (ع) هر دو نمی توانستند در یک منطقه باشند از این رو لوط به سدوم که در نزدیکی فلسطین که در مرز کشور اردن قرار داشت، رفت که از نظر احشام در تنگنا نباشند.
دوم: ابراهیم (ع) لوط را برای تبلیغ شریعت خود به سدوم فرستاد. گفته اند منطقه عمومی مؤتفکات که قرآن کریم از آن نام برده از پنج شهر تشکیل شده بود، به نامهای «سدوم، صبغة، عمرة، دوما و صعوة» که سدوم بزرگتر از چهار شهر دیگر بود و حضرت لوط در سدوم مستقر بود و می زیست و مجموعا مؤتفکات چهارصد هزار نفر جمعیت داشت.
زندگی در سدوم
لوط به سوی این قوم (که در شهرهای سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد. ابراهیم در قسمت بلند فلسطین، و لوط در قسمت پایین به فاصله هشت فرسخ قرار گرفتند آنها وقتی که لوط را دیدند، گفتند تو کیستی؟ فرمود: من پسر خاله ابراهیم هستم، همان ابراهیمی که شاه (نمرود) او را به آتش افکند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلکه برای او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخی، نزدیک شما است. از خدا بترسید، راه پاکی را بپیمایید، این کارهای زشت را نکنید، خدا شما را هلاک خواهد کرد، گستاخی به خدا نکنید از او بترسید و خوددار باشید و خدا را از یاد نبرید. گاه میشد که مردی که از آن دیار عبور میکرد، مردم زشتکار آن دیار به سوی او میرفتند تا با او عمل زشت لواط انجام دهند، لوط (ع) او را از دست آنها نجات میداد. (بحار، ج 12، ص 163 و 155).
ازدواج لوط (ع)
یکی از سنتهای صحیح آیینهای حق، ازدواج است که راه طبیعی برای ارضای غریزه جنسی، و بقای نسل میباشد، حضرت لوط پس از آنکه به شهر سدوم وارد شد، پس از مدتی با دختری از آن قوم به نام «واهله» ازدواج کرد که از او چند فرزند به دنیا آمد اگرچه به ظاهر در هنگام عذاب قوم تنها دو دختر داشته است به نام های «زعوراء و ریتاء». خداوند در قرآن اشاره می نماید که لوط (ع)، دارای دختران متعدد و آماده ازدواج بوده است: «قال یـقوم هـؤلاء بناتی هن اطهر لکم؛ اى قوم من اينان دختران منند آنان براى شما پاكيزه ترند.» (هود/ 78)
«قال هـؤلاء بناتی ان کنتم فـعلین؛ گفت اگر مى خواهيد [كارى مشروع] انجام دهيد اينان دختران منند [با آنان ازدواج كنيد].» (حجر/ 71) تا اینکه میان همان قوم مبعوث به رسالت شد و مدت 30 سال آن قوم را به خداپرستی و توحید و فضیلت اخلاقی و دوری از شرک و بت پرستی و رذایل اخلاقی دعوت نمود اما هیچ کس حتی همسرش نیز به او ایمان نیاورد و تنها دخترانش به او ایمان آوردند.
وی مردی سخی و مهمان دوست بود و افراد غریب و تازه وارد به شهر را پناه می داد، اگرچه قوم به خاطر رفتار زشتی که با مهمانان داشتند به لوط گفته بودند که حق نداری کسی را مهمان کنی و او را تهدید کرده بودند که اگر مهمان بیاوری با آنان همان رفتار ناپسندی را می کنند که با دیگران داشتند و در این خصوص با همسر لوط هماهنگ کرده بودند که هرگاه لوط کسی را مهمان نمود و او را پناه داد، قوم را از حضور مهمانان مطلع نماید، چنانکه در خصوص ورود ملائک عذاب که به صورت جوانان زیبایی وارد بر لوط شده بودند چنین اتفاقی افتاد.
بالاخره لوط (ع) تا شامگاه روزی که قوم عذاب شد در میان آنها زیست و قبل از نزول عذاب شامگاهان به اتفاق دخترانش به سوی دیار حضرت ابراهیم در منطقه فلسطین رفت و تا آخر عمر مبارکش در آنجا ماند تا دیده از جهان فرو بست، و در قریه «کفر بریک» در یک فرسخی مسجد خلیل که مقبره 60 پیامبر است دفن شد.
خصوصیات منطقه مؤتفکات و مردم آن
منطقه عمومی مؤتفکات که پنج شهر یا چهار شهر را شامل می شد، در منطقه عمومی شامات در دشت اردن نزدیک به دریاچه معروف بحرالمیت واقع شده بود این منطقه پرآب و شبیه به باغی بود که از درختان و اشجار پوشیده شده بود این شهرها در مسیر راههای تجاری و ترانزیستی قرار داشتند که مسافران زیادی از آنجا می گذشتند مردم این شهرها به علت اینکه دارای باغاتی بودند و مسافران به آنها خسارات می زند و به خاطر روحیه خساستی که داشتند از این وضعیت سخت ناراحت بودند و در صدد چاره ای بودند که خود را از این خسارت نجات دهند، شیطان از این موقعیت سوء استفاده کرد و به شکل پیرمردی بر آنها گذر کرد و به آنها گفت اگر می خواهید نجات پیدا کنید با آنان که شما را اذیت می کنند و بر شما خسارت وارد می کنند «لواط» کنید تا دیگر با شما چنین نکنند، آن قوم ابتدا این رأی را ناپسند دانستند اما بعد از مدتی گفتند خوب است رأی او را بیازمائیم شاید از خسارت مسافران نجات یابیم، آرام آرام عده ای چنین کردند، تا اینکه این عمل شیوع یافت و فراگیر شد و عادت گشت برای آن قوم و بدون هیچ شرم و حیایی در حضور یکدیگر چنین می کردند.
بنابراین، ابتدا از این عمل به عنوان عاملی بازدارنده از خسارت مسافران استفاده می کردند اما به مرور از این عمل برای ارضاء شهوات حیوانی خود استفاده کردند تا اینکه مستحق عذاب دردناک الهی شدند.
حضرت امام باقر (ع) می فرماید: «قوم لوط در بدایت اجتماع خود بهترین قوم بودند، شیطان آنها را فریب داد و همه به تقلید کورکورانه تابع کردار زشت شدند و کار آنها بدین جا رسید که عذاب خدا آنها را رسوای دو جهان گردانید.»
آنچه از اخبار به دست می آید «قبیح ترین و وقیح ترین قوم، و بی ادب ترین و وحشی ترین» مردم جهان قوم لوط بوده اند که در شهر سدوم می زیسته اند، آنان مردمی بخیل، لئیم، مشوق رذایل اخلاقی، رسوا و مفتضح و بی حیا و گستاخ و راهزن بودند و زشت ترین عمل آنها همانا لواط و مساحقه بود یعنی مردان آنها با پسران و زنان آنان با دختران دفع غریزه جنسی می کردند که نسل آنها قطع می شد اگرچه عذاب هم نمی شدند!!
منـابـع
رسولی محلاتی- تاریخ انبیاء
علياكبر هاشمي- فرهنگ قرآن- جلد 13- صفحه 350
سایت اندیشه قم- مقاله زندگی حضرت لوط
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 9 صفحه 165
ملا فتح الله کاشانى- تفسیر منهج الصادقین- جلد 3 صفحه 411
کمال الدین حسین واعظ کاشفى- تفسیر مواهب علیه- جلد 1 صفحه 394
حسین عمادزاده- تاریخ انبیاء- صفحه 353-357
سیدمحمد صحفى- قصه هاى قرآن- صفحه 65
عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم
علامه مجلسى- حیوه القلوب (تاریخ پیامبران علیهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن)
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها