مشاهیر زیدیه از ابتدا تا قرن هشتم هجری
فارسی 5112 نمایش |مقدمه
زیدیه عالمان و دانشمندان بزرگى را در خود پرورش داده است. زیدیه در ابتداء بیشتر به فکر قیام و خروج براى انجام فریضه امر به معروف بود، و کمتر به فکر تبیین عقاید خود بوده است. بنابراین امامان زیدیه در قرن دوم کمتر به تألیف اهمیت داده، ولى خیلى سریع بزرگان آنها متوجه این نقیصه عظیم شده و شروع به خلق آثار نمودند. قرن سوم، قرن شروع فعالیت هاى علمى زیدیه است که تاکنون ادامه دارد. از نکات برجسته تاریخ زیدیه این است که برخى از بزرگان با این که مقام امامت را عهده دار بوده و در حال جنگ یا حکومتدارى بودند، باز دست از تألیف برنداشته و آثارى را خلق کرده اند. در این نوشتار به تأثیرگذارترین عالمان زیدیه در کلام و فقه پرداخته و با معرفى آثار آنها و دیدگاه هاى فقهى و اعتقادى آنها، با تفکراتشان بیشتر آشنا مى شویم. در قسمت اول با زندگی و اندیشه های قاسم رسى از نوادگان امام حسن (ع) که در سال 169 هجرى در منطقه رس (نزدیک مدینه) به دنیا آمد و امام هادى مؤسس حکومت زیدیه که نوۀ قاسم رسى می باشد و حسن بن على از اولاد امام سجاد (ع) معروف به ناصر اطروش که در سال 230 هجرى متولد گردید آشنا خواهیم شد و در قسمت دوم با زندگی و آراء.
قاسم رسى
قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن امام حسن مجتبى (ع) در سال 169 هجرى در شهر رس، نزدیک مدینه به دنیا آمد. گویا وى نزد محمدبن منصور مرادى علم آموخت. قاسم رسى فقه را از علماى مذهب حنفى و کلام را نزد معتزله فرا گرفت و خود به یکى از بزرگترین بزرگان زیدیه تبدیل گردید. در سال 199 هجرى برادرش محمدبن ابراهیم معروف به ابن طباطبا در کوفه قیام کرد و قاسم را به سوى مصر براى بیعت مردم آن دیار رهسپار کرد. قاسم در مصر سکنى گزید و دقیقا نمى دانیم که در مصر به چه نوع فعالیتى مشغول بوده است. برخى قائلند که به خاطر حمایت از قیام ابن طباطبا تا سال 211 هجرى در مصر به صورت مخفى زندگى مى کرد و از سال 218 هجرى و بعد از مرگ مأمون عباسى در مدینه مردم را به سوى خویشتن دعوت نمود. وى در فکر قیام بود، ولى به خاطر این که عاملان حکومت عباسى در پى او بودند، نتوانست قیام خود را علنى سازد. او به زادگاه خود بازگشته و باقى عمر خود را در راه تألیف و تحقیق سپرى کرد. وى در سال 246 هجرى در رس از دنیا رفت و در همانجا مدفون گردید. قاسم رسى تا حد زیادى از معتزله تأثیر پذیرفته و زمینه ساز پذیرش دیدگاه هاى معتزله توسط زیدیان یمن گردید. در برخى از منابع و مصادر از مکتب فقهى قاسم رسى با عنوان مکتب قاسمیه یاد کرده اند، ولى تاکنون مقاله یا تحقیقى در این زمینه که ویژگى هاى فقه قاسم رسى را بیان کند، انجام نگرفته است. مجموعه رسائل و کتب قاسم رسى با عنوان مجموع کتب و رسائل الامام القاسم بن ابراهیم الرسى در دو جلد به چاپ رسیده است. از رسائل وى مى توان الرد على الزندیق ابن المقفع، الرد على النصارى، الرد على الرافضه، الرد على المجبرة، تثبیت الامامه و الطهارة را نام برد.
اندیشه ها
از دیدگاه قاسم رسى عقل اساس و منبع اصلى شناخت است و به وسیله عقل خداوند شناخته مى شود و تشبیه و تجسیم از خداوند نفى مى گردد. بنابر نظر وى عقل بر کتاب خدا و سنت رسول مقدم است. زیرا به عقل پیامبر راستین از پیامبر دروغین شناخته مى شود. قاسم رسى اصول پنج گانه معتزله را پذیرفته و درباره اوصاف الهى مى نویسد: «هر کس که خداوند را به صفات مخلوقیت وصف نماید. یا او را در مکانى بداند و یا قائل باشد که خداوند دیده مى شود. او به خدا شرک ورزیده و دیگرى را پرستیده است.». (رسائل العدل والتوحید، جمع آورى محمد عماره، رسالة اصول العدل والتوحید، ج1، صص96ـ97 و 102ـ104.) وى تمام آیات موهم تشبیه را تأویل کرده و آنان را از آیات متشابه دانسته که باید به محکماتى همچون «لیس کمثله شىء» بازگردند.
وى با تأثیرپذیرى از معتزله قائل به اختیار انسان در افعال خویش است و رسائل متعددى در رد مجبره نوشته است. او با استناد به آیه «قل إن ضللت فانما أضل على نفسى و إن اهتدیت فیما یوحى إلى ربى» (سبأ: 50) ضلالت افراد را از ناحیه خود انسان ها دانسته و هدایت را توفیقى الهى معرفى مى کند. قاسم رسى قدریه را همان مجبره مى داند که مورد لعن پیامبر واقع شده و به مجوس تشبیه شده است. وى قائل است که معاصى به قضا و قدر الهى نیست، زیرا خداوند در قرآن فرموده است که قضاى من به حق و أمر من به عدل است. وى اضلال فاسقین به وسیله خداوند را به شهادت خداوند بر سوء اعمال کافرین تفسیر کرده تا ساحت ربوبى از هرگونه قبیح پاک باشد. (رسائل العدل والتوحید، ج1، ص120.)
قاسم رسى در توضیح دیدگاه وعد و وعید مى گوید: «یکى از اصول خمسه این است که خداوند صادق الوعد والوعید است. براى مثقال ذره اى خیر، پاداش و براى ذره اى شر، عقاب مى کند و گناهکار تا ابد در جهنم باقى مى ماند و خلودش دائمى است». (همان، ص142.) از نظر قاسم رسى مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است و در آتش جهنم خالد، مگر این که توبه کند و توبه اش پذیرفته شود. بنابراین اگر مرتکب کبیره بدون توبه بمیرد در جهنم تا ابد باقى خواهد ماند، اگرچه عذابش مثل کفار نبوده و کافران عذابى شدیدتر مى بینند، ولى در بقاء مثل کفار است و از این دیدگاه با عنوان منزلة بین منزلتین یاد مى کند. (همان، ص 128ـ129.) امر به معروف از مهمترین اصول زیدیه در طول تاریخ است، لذا قاسم رسى نیز در رسائل خود به این مسئله توجه تام دارد و مى گوید: «بر هر مؤمنى تا آن جا که توان تغییر دارد، باید امر به معروف و نهى از منکر کند و اگر لازم است این کار با قیام و شمشیر باشد، باید آن را انجام دهد. پایین ترین مرتبه امر به معروف و نهى از منکر به وسیله زبان است و اگر به خاطر ترس از هلاکت یا تقیه نمى تواند به وسیله زبان امر ونهى کند، باید با قلب خود و تصمیم بر تغییر این کار را انجام دهد و نباید صاحب منکررا ترک کند تا این که اوتوبه نماید.». (همان، ص130.)
بنابر نظر احمد محمود صبحى، مذهب کلامى زیدیه یمن تا امروز همان مذهب قاسم رسى یا قاسمیه است که به وسیله نوه اش یحیى بن حسین در دولت زیدیه یمن تبلور یافت. قاسمیه با تأکید بر عقل متأثر از معتزله، از فلسفه گریزان است و افکار یونانیان در اندیشه آنها کمتر وارد شده است. (فى علم الکلام، قسم الزیدیه، ج3، ص111.) مستشرقانى درباره آراء کلامى قاسم رسى تحقیقاتى انجام داده اند که بهترین آنها کتاب «امام قاسم بن ابراهیم رسى و معتقدات زیدیه» نوشته ویلفرد مادلونگ به زبان آلمانى است. این کتاب در سال 1965م در برلین به چاپ رسیده و هنوز به عربى و فارسى ترجمه نشده است. فرد دیگرى که درباره قاسم رسى کار کلاسیک انجام داده، بنیامین آبراهام اف است که پایان نامه دکتراى خود را به مکتوبات کلامى قاسم رسى اختصاص داده است. این تحقیق در دانشگاه اورشلیم دفاع گردیده است. (در زمینه افکار کلامى قاسم رسى در باب امامت بنگرید: بنیامین آبراهام اف، مقاله «امامت از دیدگاه قاسم رسى»، ترجمه مصطفى سلطانى، مجله هفت آسمان، شماره 26، سال 1384ش.)
یحیى بن حسین
یحیى بن حسین بن قاسم رسى، ملقب به هادى الى الحق و مؤسس دولت زیدیه در یمن، یکى از بزرگان تأثیرگذار زیدیه است. وى با تأثیرپذیرى از قاسم رسى دست به تألیف زد و دیدگاه هاى پدربزرگ خود را تبیین دوباره نمود. بنابر نظر وى حواس و عقول از درک معبود عاجزند و فقط أفعال خداوند قابل درک براى بشر است و به وسیله مخلوقات خداوند شناخته مى شود (از معلول به علت پى بردن). در نگاه هادى الى الحق خداوند عادل تر از آن است که کفر و جور و ظلم را خلق کند. خداوند امر به طاعت و ترک معصیت کرده و هیچ گاه کفر را براى بندگانش اراده نمى کند. خداوند از افعال سوء بشر بیزار است. بنابر نظر یحیى بن حسین، على بن ابیطالب (ع) أفضل صحابه و أحق الناس به مقام رسول خدا است. و بنابر روایات وارده در فضل حضرت امیر (ع) مثل حدیث غدیرخم، حدیث منزلت، حدیث مدینه علم و امثال آن، او شایستگى خلافت پیامبر را بیشتر از دیگران داشته و خلیفه اوست. (مجموع رسائل الامام الهادى الى الحق، صص436ـ439 (رساله تثبیت امامة امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (ع)
بعد از حضرت امیر (ع) امامت از آن امام حسن و امام حسین بوده و اطاعت از آن دو واجب است و بعد از حسنین امامت فقط در اولاد آن دو جایز است. بنابراین هر کس از اولاد امام حسن و امام حسین که عالم به کتاب خدا و سنت پیامبر، زاهد و متقى، مجاهد فى سبیل الله و قائم به سیف باشد، او امام است. در نظر هادى الى الحق امامت به بیعت و اختیار مردم نیست، بلکه به کمالاتى است که خداوند در اولاد حضرت فاطمه (ع) به وجود آورده است. بنابراین اگر فردى از اولاد امام حسن و امام حسین (ع) قیام کرد و داراى شرایط امامت بود، بر مسلمین واجب است که بیعت او را بپذیرند و با او پیمان ببندند و او را یارى نمایند. (همان، ص195ـ196 (کتاب اصول الدین)؛ فى علم الکلام، ص122.)
هادى الى الحق نگاه مثبتى به صحابه دارد و مى نویسد: «لا انتقص أحدا من الصحابة الصادقین والتابعین بإحسان فمن سب مومنا عندى استحلالا فقد کفر، ومن سبه استحراما فقد ظل و فسق. انى استغفرالله لأمهات المؤمنین اللواتى خرجن من الدنیا و هن من الدین على یقین.». (همان، ص97 (رساله جواب لأهل اصنعاء على کتاب کتبوه الیه عند قدومه البلد). ) ترجمه: «به هیچ یک از صحابه راستگو و تابعین درست کردار ایراد نمى گیرم. هر کس مؤمنى را سب نماید و دشنام دهد و خیال کند که این کار حلال است، او کافر شده است و هر کس مؤمنى را دشنام دهد در حالى که مى داند حرام است، او فاسق و گمراه است. من براى مادران مؤمنین (زنان پیامبر) که یقینا دیندار از دنیا رفتند، طلب مغفرت مى کنم.». یحیى بن حسین درباره مرتکب گناه کبیره مى گوید: «تمام فرق اسلامى اتفاق و اجماع دارند بر این که مرتکب گناه کبیره فاسق است. بنابراین ما قدر متقین و اجماع را مى گیریم و اختلافات را قبول نمى کنیم. پس او را فاسق مى نامیم، ولى کافر و مشرک و منافق نمى دانیم و حتى او را مؤمن هم نمى نامیم، زیرا مسلمانان بر اطلاق مؤمن بر مرتکب گناه کبیره هم رأى نیستند.». (همان، ص155 (کتاب منزلة بین منزلتین)
ناصر اطروش یا ناصر کبیر
حسن بن على از اولاد امام سجاد (ع) معروف به ناصر اطروش در سال 230 هجرى متولد گردید و نزد علماى زیدى تلمذ کرد و جامع علوم فقهى و کلامى گردید. در سال 284 هـ. در گیلان قیام کرد و در سال 304 هجرى در آمل از دنیا رفت. وى در طول زندگیش بسیارى از زرتشتیان گیلان را مسلمان کرد. وى در خطبه اى در این زمینه مى گوید: «اى مردم، من به دیلم آمدم و شما مشرک بودید، درخت و سنگ مى پرستیدید. من شما را به اسلام دعوت کردم.. . و شما پذیرفتید و توحید و عدل را شناختید. خداوند به وسیله من حدود دویست هزار از شما را خداشناس و مسلمان نمود، به گونه اى که امر به معروف مى کنید و با مجتهدین مناظره مى نمایید. در بین شما افرادى یافت مى شود که اگر در بین راه هزار دینار بیابد، براى خود برنداشته و در پى صاحبش روان مى گردد. بدانید که بین من و شما حجابى نیست. من از ظالمان یاور نگیرم، بزرگانتان برادران من و جوانانتان فرزندان من اند. از من امور دینان را بپرسید. که پیامبر فرمود: من دو چیز در میان شما مى گذارم، اگر به آنها تمسک کنید، گمراه نمى شوید: کتاب خدا و عترتم.». (حمید بن على المحلى، الحدائق الوردیه فى مناقب ائمة الزیدیه، ج2، ص60.)
ناصر کبیر در کتاب البساط درباره توحید مى نویسد: «اولین عبادت معرفت خدا است و... اصل معرفت او توحید و تسبیح او است. و تمام توحید نفى صفات از او و نفى تشبیه به خلقش است. زیرا هر عقل سلیمى شهادت مى دهد که... هر صفت و موصوفى مصنوع است و هر مصنوعى صانعى دارد.». (ناصر اطروش، البساط، صص45ـ47، تحقیق عبدالکریم احمد.) عبارات ناصر اطروش یادآور عبارات زیباى اولین خطبه نهج البلاغه على (ع) است و شاید ناصر اطروش از جدش وام گرفته است.
وى بعد از بحثى مفصل در باب تعریف ایمان، ایمان را به اقرار لسان و تصدیق به قلب تعریف کرده، مى نویسد: «ایمانى نافع و مرضى خدا است که عبد به خداوند و رسولش اقرار کند و مقر به تمام آنچه پیامبر اسلام آورده است، باشد. و ایمانى که اقرار و تصدیق است، وقتى نافع است که بنده تمام اوامر الهى را انجام دهد و از تمام نواهى خداوند پرهیز کند. در این صورت مى توان به او گفت: مؤمن واقعى ایمان به صرف اقرار بر قلب و لسان فایده اى ندارد.. . زیرا عصیان باعث حبط اعمال صالح مى شود مگر این که توبه کند درباره دو خیر (خیرین) ابوبکر و عمر وارد شده که هنگامى که اصوات خود را بالاتر از صوت پیامبر بردند، ایمانشان حبط شده. با این که جایگاه آنها در اسلام مشخص است. پس حال دیگران چگونه خواهد بود؟!». (همان، ص54 ـ 55.) وى همچنین از امام باقر نقل مى کند که «ایمان اقرار و عمل است و اسلام اقرار بلا عمل است». (همان، ص75.) از نکات قابل توجه در این کتاب این است که درباره تقیه حدیثى نقل کرده و هیچ نقدى برآن وارد نکرده است. وى از امام صادق نقل مى کند که «سمعت جعفرا، یقول: سمعت أبى یقول: التقیة دینى و دین آبایى ولا ایمان لمن لاتقیه له». (همان، ص69.) این مسئله مخالف معتقدات زیدیه است. زیرا زیدیه تقیه را براى ائمه خود جایز نمى داند.
آراء فقهی ناصر اطروش
ناصر اطروش در فقه صاحب مکتب است و مکتب ناصریه به وى منسوب است. در کتاب الاحتساب، که به ناصر منسوب است شعائر اهل بیت را این گونه معرفى مى کند: «شعار اهل بیت: 1. انجام و امر به گفتن اقامه قبل از شروع نماز؛ 2. تکرار لا اله الا الله در آخر اذان و عدم تکرارش در اقامه نماز؛ 3. عدم ذکر آمین در نماز؛ 4. حى على خیر العمل گفتن در اذان و اقامه به جاى الصلاة خیر من النوم؛ 5. بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز (جهر به بسمله)؛ 6. منع مسح بر خفین؛ 7. گفتن پنج تکبیر بر جنازه میت». (ناصر اطروش، الاحتساب، ص46.) ناصر اطروش قائل است که امام یا نماینده آن محتسب باید از اختلاط زنان با مردان در کوچه و بازار جلوگیرى نماید. (همان، ص48.)
بنابر نظر او زیارت قبور ایرادى ندارد. زیرا پیامبر فرموده است «زورها ولاتقولوا هجرا» و «کنت نهیتکم عن زیارة القبور ألا فزوروها». (همان، ص48.) وى نوحه زنان بر میت و همراهى آنها با جنازه را جایز نمى داند. در دیدگاه ناصر کبیر امام یا نماینده آن باید قصه گویان را از گفتن قصه منع نماید. زیرا حضرت امیر (علیه السلام) این کار را منع کرد و فقط فقیه اجازه بیان قصص گذشتگان را دارد. بنابر نظر وى نقاشى مساجد با تصویر، طلا و گچ کارى آن مکروه است. گویا ناصر کبیر از جمله افرادى است که امامت دو امام در یک زمان را مى پذیرد. زیرا وى در همان زمانى که یحیى بن حسین در یمن قیام کرد، وى در گیلان قیام کرده و حکومت تشکیل داده است.
ادامه دارد ...
(در قسمت بعد با آراء و افکار کسانی چون: حاکم جشمى از نسل محمد بن حنفیه در سال 413 هجرى، ابن مرتضى متولد سال 763 هجرى و یحیى بن حمزه (669ـ749ق) آشنا خواهیم شد.)
منـابـع
مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه- تاریخ و عقاید- نشر ادیان
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها