عوامل ورود در جهنم (باطل گرایی)

فارسی 3013 نمایش |

استواری حق

حق همیشه ثابت و استوار است و چون با قوانین آفرینش هماهنگى دارد، نابود شدنى نیست، البته گاهى ضعیف و کم فروغ مى شود ولى هرگز از بین نمى رود، ولى باطل محکوم به فنا و شکست است هرچند که گاهى زرق و برقى نشان مى دهد و چشمگیر است. خداوند در قرآن براى حق و باطل، بارانى را مثل مى زند که خود از آسمان فرود آورده و نهرها و رودخانه ها از آن پر شده و سیل به راه افتاده است و هر نهر یا رودخانه اى به اندازه گنجایش خود آن را حمل کرده و کف فراوانى بالاى آن قرار گرفته است و خودنمایى مى کند همچنین فلزات خامى مانند طلا و نقره و آهن و مس را که از معدن برداشته شده مثل مى زند که مردم براى ساختن زیور یا وسائل زندگى آن را روى آتش قرار مى دهند و آن ذوب مى شود و به نقطه جوش مى رسد و کفها و حبابها و زنگارهایى روى آن پیدا مى شود.
حق مانند آبى است که از آسمان فرو ریخته و در نهرها و رودخانه جارى است که در زمین نفوذ مى کند و به زراعت مردم سود مى رساند و نیز مانند فلز ناب و خالص تصفیه شده است که مردم از آن سود مى جویند ولى باطل مانند کفهایى است که روى سیل و یا فلزات ذوب شده قرار دارند که از بین رفتنى است و به اطراف ریخته مى شود و سودى ندارد.
«أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة أو متاع زبد مثله کذالک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمکث فى الأرض کذالک یضرب الله الأمثال؛ از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه‏ هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى‏ گدازند هم نظير آن كفى برمى‏ آيد خداوند حق و باطل را چنين مثل مى ‏زند اما كف بيرون افتاده از ميان مى ‏رود ولى آنچه به مردم سود مى ‏رساند در زمين [باقى] مى‏ ماند خداوند مثلها را چنين مى ‏زند.» (رعد/ 17)
این چنین خداوند مثلها را مى زند و این اشاره به یکى از شیوه هاى قرآن در بیان حقایق است که گاهى آن را به صورت مثل و تشبیه معقول به محسوس ذکر مى کند تا مردم درباره آن حقیقت، درست بیندیشند و مطلب را به آسانى دریافت کنند. حال اگر کسى که ایمان آورد و عمل شایسته انجام داد، براى او پاداش نیکو است.
سرانجام شوم پیروان باطل هم در آیه مورد بحث آمده و آن افتادن در جهنم است، درباره آنها چنین اظهار مى کند: «إن الذین کفروا لو أن لهم ما فی الأرض جمیعا و مثله معه لیفتدوا به من عذاب یوم القیامة ما تقبل منهم و لهم عذاب ألیم؛ آنان که پروردگارشان را اجابت نکردند اگر تمام ثروتهاى روى زمین از آن آنها باشد حاضر مى شوند که آن را براى بازخرید خود فدیه بدهند و از آتش جهنم نجات پیدا کنند ولى معلوم است که آنان مالک چنین ثروتهایى نیستند و اگر هم باشند، فدیه آنان پذیرفته نخواهد شد.» (مائده/ 36) همانا کسانى که کافر شده اند، اگر تمام آنچه در زمین است و همانند آن مال آنان باشد تا آن را فدیه بدهند و بلاگردان عذاب روز قیامت کنند، از آنان پذیرفته نخواهد شد و آنان را عذابى دردناک است.
در پایان آیه 18 رعد اضافه مى کند که آنان در قیامت حساب سختى خواهند داشت و جایگاه آنان جهنم است و چه بدجایگاهى است. تعبیر (سوء الحساب؛ حساب بد) اشاره به سختى حسابرسى در روز قیامت است که در نظر آنها چنین حسابى بد و نامطلوب است ولى در واقع این نوع حسابرسى بد نیست بلکه مطابق با حق است. ده نکته از حق و باطل در پایین عرض می شود

راه شناخت حق و باطل

1- شناخت حق و باطل از هم: در این مثال پر معنایى که با الفاظ و عبارات موزونى ادا شده و منظره حق و باطل را به عالی ترین صورتى ترسیم کرده حقایق فراوانى نهفته است که در اینجا به قسمتى از آن اشاره مى کنیم. شناخت حق و باطل که همان شناخت واقعیتها از پندارها است، گاهى براى انسان چنان مشکل و پیچیده مى شود، که حتما باید سراغ نشانه رفت و از نشانه ها، حقایق را از اوهام، و حق را از باطل شناخت. قرآن در مثال بالا این نشانه ها را چنین بیان کرده است:
الف- حق همیشه مفید و سودمند است، همچون آب زلال که مایه حیات و زندگى است، اما باطل بى فایده و بیهوده است، نه کفهاى روى آب هرگز کسى را سیراب مى کنند و درختى را مى رویانند، و نه کفهایى که در کوره هاى ذوب فلزات ظاهر مى شود. مى توان از آنها زینتى و یا وسیله اى براى زندگى ساخت، و اگر هم مصرفى داشته باشند، مصارف بسیار پست و بى ارزشند که به حساب نمى آیند، همانند صرف کردن خاشاک براى سوزاندن.
ب- باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا، پر قال و غوغا ولى تو خالى و بى محتوا است، اما حق متواضع، کم سر و صدا، اهل عمل و پر محتوا و سنگین وزن است.
ج- حق همیشه متکى به نفس است، اما باطل از آبروى حق مدد مى گیرد و سعى مى کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او استفاده کند، همانگونه که "هر دروغى از راست فروغ مى گیرد"، که اگر سخن راستى در جهان نبود، کسى هرگز دروغى را باور نمى کرد، و اگر جنس خالصى در جهان نبود، کسى فریب جنس قلابى را نمى خورد، بنابراین حتى فروغ زودگذر باطل و آبروى و حیثیت موقت او به برکت حق است، اما حق همه جا متکى به خویشتن است و آبرو و اثر خویش!

معنای زبد

2- زبد چیست؟ "زبد" معناى کفهاى روى آب و یا هر گونه کف مى باشد و مى دانیم آب زلال کمتر کف به روى آن آشکار مى گردد چرا که کفها به خاطر آلوده شدن آب به اجسام خارجى مى باشد، و از اینجا روشن مى شود که اگر حق به صفا و پاکى اصلى باقى بماند هرگز کفهاى باطل اطراف آن آشکار نمى گردد، اما هنگامى که حق بر اثر برخورد به محیطهاى آلوده رنگ محیط را به خود گرفت، و حقیقت با خرافه، و درستى یا نادرستى و پاکى یا ناپاکى آمیخته شد، کفهاى باطل در کنار آن آشکار مى شوند.
این همان چیزى است که على (ع) در نهج البلاغه به آن اشاره فرموده آنجا که مى گوید: «لو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین؛ اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود، بر حق جویان مخفى نخواهد ماند، و اگر حق از آمیزش باطل رهایى یابد، زبان بدگویان از آن قطع خواهد شد.»
بعضى از مفسران گفته اند که در آیه ی فوق در حقیقت سه تشبیه است؛ "نزول آیات قرآن" از آسمان وحى تشبیه به نزول قطرات حیات بخش باران شده، "دلهاى انسانها" تشبیه به زمینها و دره ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودشان بهره مى گیرند، و
"وسوسه هاى شیطانى" به کفهاى آلوده روى آب تشبیه شده است، که این کفها از آب پیدا نشده، بلکه از آلودگى محل ریزش آب پیدا مى شود و به همین جهت وسوسه هاى نفس و شیطان از تعلیمات الهى نیست، بلکه از آلودگى قلب انسان است، و به هر حال سرانجام، این وسوسه ها از دل مؤمنان برطرف مى گردد و آب زلال وحى که موجب هدایت و حیات انسانهاست باقى مى ماند!
3- همیشه بهره ها به میزان آمادگی ها و لیاقت هاست! از این آیه ضمنا استفاده مى شود که در مبداء فیض الهى هیچ گونه بخل و محدودیت و ممنوعیت نیست، همانگونه که ابرهاى آسمان بدون قید و شرط، همه جا باران مى پاشند، و این قطعه هاى مختلف زمین و دره ها هستند که هر کدام به مقدار وسعت وجود خویش از آن بهره مى گیرند، زمین کوچکتر بهره اش کمتر و زمین وسیعتر سهمش بیشتر است، و همین گونه است قلوب و ارواح آدمیان در برابر فیض خدا!
4- باطل دنبال بازار آشفته مى گردد! هنگامى که سیلاب وارد دشت و صحراى صاف مى گردد و جوش و خروش آب فرو مى نشیند اجسامى که با آب مخلوط شده بودند تدریجا ته نشین مى کنند و کفها از میان مى روند و آب زلال چهره اصلى خود را آشکار مى سازد، و به همین ترتیب باطل به سراغ بازار آشفته مى رود، تا از آن بهره گیرد، اما هنگامى که آرامش پیدا شد و هر کسى به جاى خویشتن نشست، و معیارها و ضابطه ها در جامعه آشکار گشت، باطل جایى براى خود نمى بیند و به سرعت کنار مى رود!
5- باطل تنها در یک لباس ظاهر نمى شود. یکى از خصائص باطل این است که هر "لمحه به شکلى و هر لحظه به لباس دیگرى در مى آید"، تا اگر او را در یک لباس شناختند، در لباس دیگر بتواند چهره خود را پنهان سازد، در آیه فوق نیز اشاره ظریفى به این مساله شده است، آنجا که مى گوید: «کفها نه تنها بر آب ظاهر مى گردند در هر کوره اى و هر بوته اى که فلزات ذوب مى شوند کفهاى تازه به شکل جدید و در لباس تازه اى آشکار مى شوند، و به تعبیر دیگر حق و باطل همه جا وجود دارد، همانگونه که کفها در هر مایعى به شکل مناسب خود آشکار مى شود.»
بنابراین باید هرگز فریب تنوع صورتها را نخوریم و در هر کجا منتظر باشیم که باطل را با صفات ویژه اش (که صفات آنها همه جا یکسان است) بشناسیم و آنها را کنار بزنیم.

بقای موجودات

6- بقاى هر موجود بسته به میزان سود رسانى او است!در آیه ی فوق مى خوانیم آنچه به مردم سود مى رساند باقى و بر قرار مى ماند (و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض). نه تنها آب که مایه حیات است می ماند و کفها از میان مى روند، بلکه در فلزات چه آنها که براى "حلیه" و زینتند و چه آنها که براى تهیه "متاع" و وسائل زندگى، در آنجا نیز فلز خالص که مفید و سودمند یا شفاف و زیبا است می ماند و کفها را به دور مى افکنند. و به همین ترتیب انسانها، گروه ها، مکتبها، و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمندند، حق بقاء و حیات دارند، و اگر مى بینیم انسان مکتب باطلى مدتى سر پا مى ماند این به خاطر آن مقدار از حقى است که به آن آمیخته شده که به همان نسبت حق حیات پیدا کرده است!
7- چگونه حق، باطل را بیرون مى ریزد.  کلمه "جفاء" که به معنى پرتاب شدن و به بیرون پریدن است، نکته لطیفى در بردارد و آن اینکه باطل به جایى مى رسد که قدرت نگهدارى خویش را ندارد، و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب مى گردد، و این در همان حال است که حق به جوشش مى آید، هنگامى که حق به خروش افتاد، باطل همچون کفهاى روى دیک که به خارج پرتاب مى شود بیرون مى افتد و این خود دلیلى است بر اینکه حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد!
8- باطل در بقاى خود مدیون حق است. همانگونه که در تفسیر آیه گفتیم، اگر آبى نباشد هرگز کف نمى تواند به حیات خود مستقلا ادامه دهد، همین گونه اگر حق نبود، باطل هم فروغى نداشت، اگر افراد درستکار نبودند کسى تحت تاثیر افراد خائن واقع نمى شد و فریب آنها را نمى خورد، پس همین جولان و فروغ کاذب باطل مدیون بهره بردارى از فروغ حق است. (کان دروغ از راست مى گیرد فروغ!)
9- مبارزه حق و باطل همیشگى است. قرآن در اینجا براى مجسم ساختن حق و باطل مثالى گفته که مخصوص به زمان و مکان معینى نیست صحنه اى است که همه سال در نقاط مختلف جهان در مقابل چشم انسانها مجسم مى شود، و این نشان مى دهد که پیکار حق و باطل یک پیکار موقت و موضعى نیست، این رگ رگ آب شیرین و شور همواره بر خلایق تا نفخ صور جریان دارد مگر آن زمانى که جهان و انسانها به صورت یک جامعه ایده آل، همچون جامعه عصر قیام مهدى (ع) در آید که پایان این مبارزه اعلام گردد، لشگر حق پیروز و بساط باطل برچیده شود، و بشریت وارد مرحله تازه اى از تاریخ خود گردد، و تا زمانى که این مرحله تاریخى فرا نرسد باید همه جا در انتظار برخورد حق و باطل بود، و موضع گیرى لازم را در این میان در برابر باطل نشان داشت.

زندگی و جهاد

10- زندگى در پرتو تلاش و جهاد. مثال زیباى فوق این اصل اساسى زندگى انسانها را نیز روشن مى سازد که حیات بدون جهاد، و بقاء و سربلندى بدون تلاش ممکن نیست، چرا که مى گوید، آنچه را مردم براى تهیه وسائل زندگى (ضروریات زندگى) و یا زینت (رفاه زندگى) به درون کوره ها مى فرستند، همواره زبد و کفهایى دارد، و براى به دست آوردن این دو (وسائل ضرورى و وسائل رفاهى- ابتغاء حلیة أو متاع) باید مواد اصلى را که در طبیعت به صورت خالص یافت نمى شود و همواره آمیخته با اشیاء دیگر است در زیر فشار آتش در کوره قرار داد، و آنها را تصفیه و پاکسازى کرد، تا فلز خالص و پاک از آن بیرون آید و این کار جز در سایه تلاش و کوشش و مجاهده انجام نمى شود.
اصولا طبیعت زندگى دنیا این است که در کنار گلها، خارها و در کنار نوشها، نیشها، و پیروزیها در لا به لاى سختیها و مشکلات قرار دارد، و از قدیم گفته اند "گنجها در ویرانه ها است، و در بالاى هر گنجى اژدهاى خطرناکى خفته است" آیا آن ویرانه و این اژدها چیزى جز همان انبوه مشکلات که در به دست آوردن هر موفقیتى وجود دارد مى باشد.
در داستانهاى ایرانى خودمان نیز رستم براى رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعى از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتى است.
به هر حال قرآن این حقیقت را که بدون تحمل رنجها انسان به هیچ موفقیتى نائل نمى شود بارها به عبارات مختلف بیان داشته است. در آیه 214 سوره بقره مى خوانیم: «أم حسبتم أن تدخلوا الجنة و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا معه متى نصر الله ألا إن نصر الله قریب؛ آیا گمان کردید که به همین سادگى داخل بهشت مى شوید در حالى که هنوز نمونه اى از سرنوشت پیشینیان براى شما پیش نیامده است، همانها که در انبوه پریشانیها و ناراحتیها گرفتار شدند و آن چنان کارد به استخوانشان رسید و به لرزه افتادند که پیامبرشان و آنها که با او ایمان آورده بودند صدا زدند، یارى خدا کجاست؟ در این لحظات بسیار سخت و دردناک یارى الهى به سراغ آنها آمد و به آنها گفته شد، نصرت الهى نزدیک است.»

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏10 صفحه 166

يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد ‏5 صفحه 526

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد