مبدأ فاعلی (وجود الهی نشانی از سابقه کهن)
فارسی 2902 نمایش |مراحل وجودی
بزرگان اهل تحقیق برای هر موجود به خصوص انسان، چهار مرحله وجودی قایلند: "وجود طبیعی"، بالاتر از آن، "وجود مثالی" که لوح محو و اثبات است، والاتر از آن، "وجود عقلی" که لوح محفوظ است و فراتر از همه، "وجود الهی" که البته بر اساس "بسیط الحقیقة کل الاشیاء"، در این مرحله، وجود خاصی برای انسان و مانند آن نیست. بنابراین، یا مصداق «لم یک شیئا؛ حال آنكه چيزى نبوده است.» (مریم/ 67) است و یا به دلیل تحت الشعاع وجود حق بودن، نمودی از «لم یکن شیئا مذکورا؛ چيز قابل ذكرى نبود.» (انسان/ 1) است. اما به هرحال این تقسیم نیز دلالت بر سابقه کهن انسان، پیش از تعین خارجی او دارد.
تذکر: گرچه اصل مسبوق بودن وجود طبیعی انسان و مانند آن به وجود فراطبیعی را می توان اثبات نمود لیکن حفظ ماهیت آن در مخزن غیبی و نشئه ی عقلی آسان نیست، چه اینکه هرگز وجود الهی آن مصداق انسان و مانند آن به نحو حمل شایع نخواهد بود. یعنی ممکن است عنوان انسان (مثلا) بر برخی از مراحل برتر مانند وجود الهی یا اصلا صادق نباشد و یا در صورت صدق، به عنوان مفهوم باشد و نه به عنوان ماهیت.
دشوارتر از علم به حدوث
علم به حدوث خویش برای انسان، هم از آیات قرآن، هم از روایات اهل بیت (ع) و هم به وسیله برهان های مختلفی که متکلمان اقامه کرده اند، به آسانی حاصل می شود. قرآن کریم به پدران و مادران می فرماید: «أفرأیتم ما تمنون* ءأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون؛ مبادا بپندارید که خالق فرزندان خود هستید و آنها را شما به وجود آورده اید. بلکه کار شما تنها إمناء و نقل منی از جایگاهی به جایگاه دیگر است و این خداست که هر انسانی را می آفریند.» (واقعه/ 58- 59) امام رضا (ع) نیز در پاسخ کسی که برهان بر مبداء می خواست، فرمود که تو قبلا نبودی و بعد، موجود شدی. نه خودت خود را آفریدی و نه مثل تویی تو را خلق کرد: «عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا (ع) أنه دخل علیه رجل فقال له: یا بن رسول الله ما الدلیل علی حدث العالم. قال: أنت لم تکن ثم کنت و قد علمت أنک لم تکون نفسک ولاکونک من هو مثلک.»
برهان های کلامی نیز، اثبات می کند که انسان، حادث است و هر حادثی یقینا محدث می خواهد. پس به دست آوردن این علم که انسان، سابقه ی عدم دارد، چندان مشکل نیست. آنچه دشوار است، یاد آوری نشئه ی پیش از وجود خارجی ما است که خداوند در آن مرحله با ما سخن گفته است و قرآن ما را به همین حقیقت تذکر می دهد. این سخن برخلاف بحث در علوم انسانی، تنها اثر علمی ندارد. بلکه در ارتباط مستقیم با تربیت انسان است که اگر کسی سابقه خود را دریابد و آن را خوب ادراک کند، هرگز مغرور نمی شود و خویشتن را نمی بازد و همواره آینه دار جمال و جلال حق خواهد بود.
بشر آفرینی خدا
آفریدگار هستی درباره آفرینش هیچ موجودی جز انسان، اعلام قبلی نکرد و امر خلقت او را با فرشتگان در میان ننهاد. اما در مورد بشر، نخست از خلقت او با ملائکه سخن گفت و آنها را با تعبیرهای مختلف از این امر عظیم، آگاه ساخت. گاهی در قلمرو طبیعی به خلق انسان از مبدأ مادی گل، اشاره فرمود، که: «إذ قال ربک للملائکة إنی خالق بشرا من طین؛ آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل خواهم آفريد.» (ص/ 71) و گاه از مبدأ قابلی صلصال و حماء مسنون، سخن به میان آورد و فرمود: «و اذ قال ربک للملائکة إنی خالق بشرا من صلصال من حماء مسنون؛ و [ياد كن] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشرى را از گلى خشك از گلى سياه و بدبو خواهم آفريد.» (حجر/ 28) البته تعبیرات متفاوت به دلیل مراحل مختلف در آفرینش بدن انسان است.
ریشه ی اولی بدن، همان خاک و "تراب" است. وقتی به این خاک، آبی افزوده شود، به صورت "طین" یعنی گل در می آید. پس از گذشت زمانی بر این گل به صورت لجن، بدبو و متعفن شده و "حماء مسنون" نامیده می شود و آنگاه که بسان خشت خام، پخته شود، از او به "صلصال"، یاد می شود. به هر روی در این مرحله، خداوند با تعبیر "من طین"، بدن انسان را به خاک و گل نسبت داده است. اما مرحله دیگری نیز در کار است که به قلمرو ماورای طبیعت انسان باز می گردد و خداوند با تعبیر "من روحی" آن را با ذات اقدس خود، مرتبط می سازد و می فرماید: «فإذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛ پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد.» (حجر/ 29؛ ص/ 72)
در این بخش، مراحل نفس اماره، ملهمه، مسوله، مطمئنه و... مطرح است که توضیح آن را می توانید در مقالات "مبدأ داخلی" بخوانید. بنابراین خداوند، انسان را تلفیقی از طبیعت و ماورای طبیعت آفرید و با این ویژگی، او را به "کون جامع" تبدیل کرد تا هم در طبیعت، صاحب نظر باشد و هم در ماورای آن صاحب بصر گردد. این است که انسان چه به سمت طبیعت، پایین رود و چه به سوی فراطبیعت پر بگشاید، قدم به قدم، آثار خدا و نشانه های قدرت الهی را می نگرد و خود را در مشهد او می بیند. هر یک از این محورها دارای زیرمجموعه ای از بحث های مختلف است که به آنها پرداخته خواهد شد.
عنصر سرعت در آفرینش انسان
در قرآن کریم هرگز چیزی مخالف با امور مسلم علمی و براهین عقلی، چه در علوم تجربی و چه بالاتر از آن در علوم ریاضی و فلسفه و حکمت و کلام و عرفان، وجود نـدارد. پس از این مقدمه باید دید که تحلیل آفرینش آدم به وسیله خداوند، چگونه است. آیا مجسمه ای از خاک آفرید و سپس از روح خویش در او دمید؟ مجسمه های آدمی که بشر با دست خود می سازد، تنها نمایی از شکل انسانی دارد و از اندام های درونی چون قلب و دستگاه گوارش و هاضمه و جاذبه و دافعه و...، تهی است. اما کار خداوند درباره خلقت جسم آدم، هرگز چنین نبود. بلکه بدنی کامل با همه جوارح و جوانح ساخت و سپس از روح خویش در او دمید. به همین صورت اگر عیسای مسیح (ع) به اذن خداوند، پرنده ای از گل می ساخت و در او می دمید، چنین نبود که ظاهری بدون اعضا و جوارح کامل، درست می کرد. بلکه پرنده ای با همه ی جهاز درون و بیرون، ساخته و سپس به اذن خداوند آن را حیات می بخشید.
در این زمینه آنچه مسلم است، استحاله و بطلان طفره است که مقداری خاک بدون پیمودن مراحلی ناگهان تبدیل به انسان شود. طفره آن است که موجود متحرکی بدون طی فاصله میان مبدأ و منتهای خود ناگهان از نقطه آغاز به انجامش منتقل گردد. چنان که اگر ما بخواهیم از یک نقطه جغرافیایی به نقطه ای دیگر منتقل شویم، فاصله این دو نقطه را یا از روی زمین و یا در پهنه آسمان و یا بر سینه دریا و یا از درون زمین، ناگزیر باید بپیماییم. اگر این مسیر، بدون گذر از حد فاصل، طی شود، طفره است و محال؛ زیرا مستلزم تساوی و جمع بین وجود فاصله و عدم آن است. بر این اساس، تبدیل مقداری خاک یا تکه چوبی چون عصای موسی به مار حقیقی، با طفره، غیر ممکن و محال عقلی است. اما همین امر با سرعت، کاری است ممکن، گرچه خارق العاده و محال عادی به نظر می رسد. عصایی ممکن است پس از سالها بپوسد و خاک شود و خاک آن زیر بوته ی گیاهی قرار گرفته و کم کم جذب شده و به شاخ و برگ گیاه، تبدیل گردد. آنگاه در پی تغذیه ماری از این بوته، به نطفه او مبدل گشته و در نهایت، ماری زنده سر بر آورد و این فرآیند طبیعی و عادی چه بسا در طی یکی دو قرن، تکمیل گردد. همین کار شدنی را انسان کاملی چون موسای کلیم (ع) با فرمان خداوند به سرعت انجام داده و آن فاصله ی مثلا دو قرن را بسیار کوتاه می نماید.
پس آنچه در این اعجاز، نقش اصلی دارد، سرعت سیر است. وگرنه هیچ امر محال و ناشدنی با معجزه، قابل تحقق نیست. اگر همـه معجزه گران عالم، گردهم آیند تا با اعجاز، مثلا دو دوتـا را سـه تـا یـا پنـج تـا کنند و یا فراتر از معادله ریاضی، قانون علیـت و معلولیت را باطل نمایند، نخواهند توانست. قانون علیت، برهم خوردنی نیست. اما عادت، خرق شدنی و با سرعت و جهـش، کنار گذاشتنی اسـت. از این رو گاهی عیسای مسیح با خرق عادت، مظهر احیاگری حق می شود و پرنده ای گلین را حیات می بخشد، که: «و إذ تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا بإذنی؛ آنگاه كه به اذن من از گل [چيزى] به شكل پرنده مى ساختى پس در آن مى دميدى و به اذن من پرنده اى مى شد.»(مائده/ 110) و گاه موسای کلیم، عصایی چوبین را به فرمان خدا رها می کند و به اژدهایی دمان، مبدل می سازد، که: «فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین؛ پس [موسى] عصايش را افكند و به ناگاه اژدهايى آشكار شد.» (اعراف/ 107؛ شعراء/ 32) در هر دو مورد، کار إحیای شیئی بی روح با سرعت انجام شد و چنین کاری خارق عادت بود، اما خارق علیت و معلولیت نبود که طفره در آن راه داشته باشد. یعنی اعجازی الهی صورت گرفت و این دو تن پیامبر برجسته ی الهی، مظهر حیات آفرینی پروردگار هستی شدند.
بنابراین تحلیل اگر خداوند در مدت کوتاهی آدم را از خاک و گل آفرید و او را مستوی کرد و از روح خویش در او دمید، این فعل الهی، منزه از طفره و استحاله است و اگر اکنون به صورت عادی، خاک هایی صرف رشد و تغذیه و تولید گیاهان و حیوانات و آنها نیز صرف تغذیه و رشد و تولید مثل انسانی می شود، به امر خداوند در آفرینش ابتدایی، همین "سیر از خاک تا انسان" با سرعت و بدون طفره طی شد و آدم پا به عرصه هستی گذاشت. پس هیچ گونه تعارضی بین علم و دین و به تعبیر دقیق بین علم و مضمون متون مقدس وجود ندارد. نه علم، دلیلی بر استحاله سرعت دارد و نه وحی، ظهوری در طفره. آری زمینه استبعاد فراهم است. اما از آنجا که علم، هرگز دلیلی بر بطلان معجزه ندارد، مشکل استبعاد مذکور نیز حل خواهد شد.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 14 صفحه 48
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها