مفجع (غدیریه)
فارسی 3890 نمایش |قصیده غـدیـریـه مفجع متوفى 327
ایها اللائمى لحبى علیا *** قم ذمیما الى الجحیم خزیا
أبخیر الانام عرضت لازل *** ت مذودا عن الهدى مزویا
اشبه الانبیاء کهلا و زولا *** و فطیما و راضعا و غذیا
کان فى علمه کآدم اذ عل *** م شرح الاسماء و المکنیا
و کنوح نجا من الهلک من س *** یر فى الفلک اذ علا الجودیا
و على لما دعاه اخوه *** سبق الحاضرین و البدویا
و له من ابیه ذى الاید اسما *** عیل شبه و ما کان عنى خفیا
انه عاون الخلیل على الکعب *** ة اذ شاد رکنها المبنیا
و لقد عاون الوصى حبیب ا *** لله اذ یغسلان منها الصفیا
رام حمل النبى کى یقلع الاص *** نام عن سطحها المثول الجثیا
فحناه ثقل النبوة حتى *** کادینآد تحته مثنیا
فارتقى منکب النبى على *** صنوه ما اجل ذاک رقیا
فاماط الاوثان عن ظاهر الک *** عبة ینفى الارجاس عنها نفیا
و لو ان الوصى حاول مس الن *** جم بالکف لم یجده قصیا
أفهل تعرفون غیر على *** و ابنه استرحل النبى مطیا
لم یکن امره بدوحات «خم» *** مشکلا عن سبیله ملویا
ان عهد النبى فى ثقلیه *** حجة کنت عن سواها غنیا
نصب المرتضى لهم فى مقام *** لم یکن خاملا هناک دنیا
علما قائما کما صدع البد *** ر تماما دجنة او دجیا
قال هذا مولى لمن کنت مولا *** ه جهارا یقولها جهوریا
وال یا رب من یوالیه و انصر *** ه و عاد الذى یعادى الوصیا
ان هذا الدعا لمن یتعدى *** راعیا فى الانام ام مرعیا
لا یبالى امات موت یهود *** من قلاه او مات نصرانیا
من رأى وجهه کمن عبد الله ** مدیم القنوت رهبانیا
کان سؤال النبى لما تمنى *** حین أهدوه طائرا مشویا
اذ دعا الله ان یسوق احب *** الخلق طرا الیه سوقا و حیا
فاذا بالوصى قد قرع البا *** ب یرید السلام ربانیا
فثناه عن الدخول مرارا *** أنس حین لم یکن خزرجیا
و ذخیرا لقومه و أبى الر *** حمان الا امامنا الطالبیا
و رمى بالبیاض من صد عنه *** و حبا الفضل سیدا اریحیا
ترجمه: «اى کسى که مرا به دوستى على، ملامتم کنى، برخیز بى آبرو و فرومایه، به سوى دوزخ راه پیما. آیا متعرض بهترین مردم شدى؟ تو پیوسته از راه هدایت مطرود و برکنار خواهى بود. کسى که از همه مردم به پیامبران در سنین بزرگى و کودکى، طفولیت و هنگام شیرخوارى و غذاخورى، شبیه تر بود. او در علمش مانند آدم است که شرح اسماء و صفات را مى دانست. و همچون نوح است که چون کشتیش بر فراز جودى گذشت از هلاکت نجات یافت و هنگامى که على را برادرش فرا خواند، او بر شهرنشینان و صحرانشینان پیشى گرفت. و او را از پدرش اسماعیل شباهتى است که بر من مخفى نیست. اسماعیل در بالا بردن رکن رکین کعبه، با خلیل همکارى کرد. و وصى، حبیب خدا را کمک کرد وقتى که هر دو با هم کعبه پاک را، شستشو دادند. او مى خواست پیامبر را بر دوش خود بردارد، تا بتهاى ایستاده و نشسته را از فراز آن، بزداید. سنگینى بار نبوت، چنان او را خم کرد، که نزدیک بود در زیر آن بار گران، او به دو تا گردد. پس از آن، بر دوش پیامبر (ص) على، دامادش، بالا رفت، وه، که چه رتبه بلندى را حائز شد. او بت ها را از سقف و دیوارهاى کعبه دور ساخت، و پلیدى ها را از آن زدود.
در آن هنگام اگر وصى مى خواست دست به اختر رساند از دسترسش دور نبود. آیا شما غیر از على و فرزندش، دیگر کس را مى شناسید که بر پشت پیغمبر سوار شده باشد؟ امر على در زیر درخت هاى (غدیر) خم مشکل و منحرف کننده از راهش نبود. سفارش پیغمبر درباره دو ثقلش (ثقلین) حجتى است که شما را از دیگر چیزها بى نیاز مى کند. مرتضى را به طورى که هیچگونه خفا و سستى در آن نبود، معرفى کرد. رهبر و پیشوائى استوار، چنانکه ماه شب چهارده، در میان ابرها و ظلمتها، طلوع کند. این است مولاى کسى که من مولاى اویم، این سخن را پیغمبر علنا و با صداى بلند گفت: پروردگارا را دوست دار و یارى کن کسى که او را دوست دارد و هر کس وصى را دشمن دارد، او را دشمن گیر. این دعا در همه مردم، اعم از مولى و رعیت، پیوسته جارى است. کسى که او را دشمن دارد مهم نیست به دین یهود، یا به دین مسیح بمیرد. هر کس چهره على را بنگرد، چهره مرد عابدى را مى بیند که دائم در دعا، و کناره گیر از مردم است. او مقصود از سؤال پیامبر (ص) بود و مورد آرزوى او، هنگامى که مرغ بریانى برایش هدیه آوردند. پیغمبر از خدا خواست که محبوبترین همه خلقش را به زودى، بر او وارد سازد. ناگاه وصى، در خانه را زد، تا سلام خدائى شامل حالش گردد. انس بارها على را از ورود بر پیغمبر بازداشت، زیرا على از قبیله او «خزرج» نبود (و او مایل بود یک نفر خزرجى به این افتخار نایل آید.) و براى قوم خود این فضیلت را ذخیره مى کرد و خداوند رحمان جز براى امام ما فرزند ابوطالب آن را نخواسته بود. مانع راه را خداوند به سفیدى برص مبتلا ساخت و فضیلت را به آقائى که جامع همه صفات نیک بود، على بن ابیطالب (ع) نصیب گردانید. (زیرا انس که مانع ورود على (ع) بود به بیمارى برص مبتلا گردید).»
این قصیده 160 بیت دارد.
پیرامون اشعار
این قصیده، یکى از قصائد برجسته و گرانبها است، و به طور تقطیع شده آن را در کتاب ها مى توان به دست آورد، قصیده را با شرحى مشتمل بر احادیثى در فضائل امیرالمؤمنین (ع) که آن را شاعر در یک یا دو بیت یا بیشتر، به نظم آورده است، پیدا کردیم که تعداد ابیاتش به 160 بیت مى رسد، ولى در آن چند بیت داخل کرده اند که با مذهب مفجع، و عقیده او منافى است، و برخى از مخالفانش بدان ضمیمه کرده اند و شرح آن چند بیت را، متناسب با دیگر ابیات اصلى، در شرح قصیده، نیز وارد کرده اند. براى مثال درباره سیدالبطحاء ابیطالب پدر مولى امیرالمؤمنین (ع) و درباره پدر ابراهیم خلیل مطالبى ذکر شده، که احدى از اصحاب امامیه رضوان الله علیهم بدانها قائل نیستند تا چه رسد به مفجع که خود از شخصیت هاى بزرگ شیعه و علما و شعراى روشنگراى آنان است، به گمان مى رسد این شرح نیز از خود مفجع باشد و به نظر مى رسد سخن شیخ الطائفه در «الفهرست» و مرزبانى در «المؤتلف و المختلف» و حموى در «معجم الادباء» آنجا که کتاب هایش را بر شمرده (و کتاب قصیده اش درباره اهل البیت) اشاره به همین شرح باشد. این قصیده را «اشباه» نامیده اند.
حموى در معجم الادباء 17/ 191 در آغاز شرح حال مفجع گوید: او را قصیده اى است به نام اشباه در آن به مدح على پرداخته سپس در صفحه 200 گوید: او را قصیده اى است که داراى تنظیرها، و تشبیه ها. و بدین سبب به نام «الاشباه» خوانده شده، براى اینکه غرض از سرودن آن، تذکر، خبرى است که عبدالرزاق از معمر زهرى از سعید بن مسیب از ابى هریره نقل کرده است که گوید: پیامبر خدا (ص) در حالى که در بزم اصحابش نشسته بود فرمود: «ان تنظروا الى آدم فى علمه و نوح فى همه و ابراهیم فى خلقه و موسى فى مناجاته و عیسى فى سنته و محمد فى هدیه و حلمه، فانظروا الى هذا المقبل فتطاول الناس فاذا هو على بن ابیطالب (ع)؛ اگر به آدم، در علمش و نوح، در همتش و ابراهیم، در خویش، و موسى، در مناجاتش و عیسى در سنتش و محمد، در آرامش و حلمش بخواهید بنگرید، به این شخصى که وارد مى شود بنگرید، مردم گردن کشیدند تا او را ببینند، که ناگاه دیدند على بن ابیطالب (ع) است.»
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 483، جلد 6 صفحه 225
ابن ندیم- الفهرست- صفحه 150 رقم 639
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها