سر تبیین سیره مشترک پیامبران در قرآن
فارسی 4004 نمایش |به هم پیوستگی مظاهر حق
سر تبیین سیره مشترک پیامبران در قرآن این است که آنان گرچه از نظر زمان و مکان و سایر لوازم مادی از یکدیگر جدا هستند، ولی در حقیقت به هم پیوسته اند، زیرا حق گرچه در مظاهر گوناگون ظهور میکند، ولی یک واحد متصل است و باطل ها، گرچه در کنار هم باشند همواره از هم گسسته اند. آنچه در جهان هستی حق و ثابت است، ذات و صفات ذاتی خدای سبحان و نیز وحی و رسالت است که در مظاهر گوناگون ظهور میکند. سیره مشترک پیامبران، جامعه انسانی را به گذشته و آینده مستمر پیوند میدهد؛ چنین نیست که در جهان تکوین گاهی حق حکومت کند و گاهی باطل؛ گاهی پیامبران زمام حکومت مردم را به دست گیرند و گاهی طاغیان و نظام عالم اصل ثابتی نداشته باشد. گرچه به ظاهر دولت ها دست به دست میگردد: «تلک الایام نداولها بین الناس» (آل عمران/ 140)، ولی نظام هستی بر اساس حق استوار است و باطل ها علف های هرزی است که در مزرعه آفرینش میروید و همواره محکوم به نابودی است. فرق بین حق و باطل مانند فرق بین درخت ثمربخش و علف هرز است.
درخت های ثمربخش دو ویژگی دارد: هم هدف اصلی باغبان است و هم به یکدیگر پیوسته است، زیرا درختی که به ثمر می رسد، محصول ثمر درخت قبلی است، لیکن علف های هرز، نه مقصود اصلی باغبان است و نه با یکدیگر ارتباط کامل دارد، بلکه بر اثر آبیاری درختان، خود به خود میروید و موجودی تبعی است، نه اصلی و از طرف دیگر گاهی با علل و عوامل پیشبینی نشده می روید.
خداوند که جهان امکان را آفرید، انبیا، اولیا و اصفیا را حلقه های به هم پیوسته یک واقعیت گسترده قرار داد، که این سلسله از مبدأ شروع و به مرجع که همان مبدأ است ختم میشود، ولی کافران و طاغیان و منافقان از جهت کفر و طغیان و نفاق مانند علف های هرز و خودرو هستند، که نه پیش از طبیعت سابقه دارند و نه پس از آن و تنها در محدودهی طبیعت میرویند و در جهنم نیز، که باطن طبیعت است حضور دارند، ولی بالاتر از دوزخ راه ندارند. انبیای الهی نیز برای برچیدن این علف های هرز از بوستان انسانیت ظهور کرده اند.
پیامبران از آن جهت که حقند و روح مجرد دارند، هم در قوس نزول با ماورای طبیعت در ارتباطند و هم در قوس صعود به مقام شامخ تجرد تام راه دارند، اما کافران، ظالمان و مشرکان از آن جهت که به تباهی ستم و کفر آلودهاند با ماورای طبیعت مرتبط نیستند، زیرا این گونه از رذایل نفسانی که به نقص وجودی ماده بر می گردد در ماورای طبیعت و نشئه کمال راه ندارد و تنها در جهان طبیعت و مرحله حرکت که قلمرو تزاحم و محور تضاد است، رخ می نماید.
غرض آن که بین سلسله موجودها، پیوند علی و معلولی برقرار است و آنها به هم مرتبطند و از یک جایند و به یک جا ختم می شوند، ولی سلسله نقص، به تبع به هم مرتبطند و چنین نیست که در مزرعه طبیعت، به طور مقصود و هدف اصیل، گاه علف هرز بروید و گاه درخت ثمر بخش.
خدای سبحان میفرماید: آنچه بر جهان حاکم است و ریشه دارد و سرانجام، جهان را کامیاب میکند، حق و عدل است که در سیره انبیا و اولیا ظهور میکند. انسان ها همانند درختان از زمین می رویند و جهان آفرینش مانند یک مزرعه است و خدای سبحان باغبانی است که آن را اداره میکند: «والله انبتکم من الارض نباتا» (نوح/ 17) ظالم و کافر نیز مانند علف هرز است که باید آن را وجین کرد، تا مزاحم درخت های ثمربخش جوامع انسانی نباشد: «الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء * توتی أکلها کل حین بإذن ربها... و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار» (ابراهیم/ 24-26)؛ حق و عدل مانند درخت طوبای ریشه دار و ثمربخشی است که همواره موجود است و هماره ثمر میدهد و علف هرزی که در کنارش میروید، محکوم به نابودی است، اما ستم و باطل مانند درخت بیریشه ای است که همه اجزای آن از زمین کنده و سپس پژمرده میشود.
خدای سبحان درباره قوم ثمود و دیگر اهل باطل میفرماید: «فتری القوم فیها صرعی کانهم اعجاز نخل خاویة * فهل تری لهم من باقیة؛ آنان را چون نخلی پژمرده و بی برگ خواهی دید که چیزی از آن باقی نمانده است.» (حاقه/ 7-8) پنداشت که نباید گفت جهان هستی نظم واحدی ندارد و گاهی ظلم حکومت میکند و گاهی عدل؛ بلکه جهان در منطق قرآن بر محور عدل میگردد؛ گاهی افراد ستمکار در برابر اولیای الهی قیام میکنند، که آنان را باید مانند علف هرز از میان برداشت.
اگر اکثر مردم اهل ایمان نیستند، به این معنا نیست که جهان هدف ندارد یا اکثر مردم از نیل به هدف محرومند، بلکه آنان مرحله کمال ایمان را ندارند، یا به آن کمال رفیع ابدی نمی رسند. خدای سبحان دربارهی ظالمان و کافران میفرماید: آنان چند صباحی آمدند و چهره سرسبزی نشان دادند، ولی ما آنان را به شکل افسانه تاریخ در آوردیم: «فجعلناهم احادیث و مزقناهم کل ممزق» (سبأ/ 19)
ظلم، کفر، نفاق و بد اخلاقی در جهان هستی پایه عمیق ندارد. بنابراین، کافران و تبهکاران ارتباط وجودی با هم ندارند و هر یک مانند علف هرزی از زمین به طور خودرو میرویند و برکندن آنان سهل است.
پایان جهان آفرینش هرگز ستم و بی نظمی نخواهد بود، بلکه سرانجام آن حق و عدل است: «هو الـذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون» (توبه/ 33)
خدای سبحان که آفریدگار و باغبان جهان است، اراده کرده است تا درخت حق و عدل را استوار و ثمربخش کند و ریشه سطحی ستمکاران را قطع کند و این سنت دائمی خدای سبحان است که به صورت سیره مستمر انبیا ظهور می کند: «و یریدالله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین * لیحق الحق و یبطل الباطل ولو کره المجرمون» (انفال/ 7-8).
اراده خدا بر این است که حق را احیا و احقاق و ریشه کافران را قطع کند و جمله "دولة الباطل ساعة ودولة الحق الی الساعة" و یا حدیث «للباطل جولة» و «للحق دولة» ناظر به همین است که باطل امر ریشه داری نیست. گرچه ممکن است به ظاهر دولت های باطل گاهی استمرار داشته باشد، لیکن در برابر عمر جهان و حکومت جاودانه عدل کوتاه است و آنچه در بعضی از نصوص دینی آمده است که دولت باطل طولانی و دولت حق کوتاه است: «لم تزل دولة الباطل طویلة ودولة الحق قصیرة»، ناظر به طولانی بودن نسبی است، نه نفسی و از این رو امام صادق (ع) فرمودند: «هیچ باطلی در برابر حق قیام نکرد مگر آن که سرکوب شد.» و امام باقر (ع) نیز فرمودند: «هنگام قیام حضرت مهدی (ع) هرگونه دولت باطلی رخت بر می بندد.»
باطل همانند رؤیاهای آدمی از هم گسیخته است؛ بین خواب های شبانه پیوندی نیست، لیکن بیداری های روزانه کاملا به هم مرتبط است و اساس زندگی را شکل میدهد. آنچه انسان در بیداری تحصیل کرده است، امری متصل است از این رو از تجارب گذشته، برای علوم آینده، مایه و پایه فراهم می کند.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد6- صفحه 21
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها