سخنان بزرگان درباره معاد جسمانی
فارسی 3593 نمایش | معاد مصدر میمی است از فعل «عاد لکذا»، یا «عاد إلی کذا»، یعنی: «صارإلیه»، بدان چیز (یا بدان حال) بازگشت. پس معاد یعنی بازگشتن شیء یا شخص به حالتی (تعینی) که از پیش داشته است. به معنای «مرجه» و «مصیر» نیز هست. در این صورت –بیشتر – اسم مکان خواهد بود.
ابن منظور می گوید: «عادالشیء، یعود، عودا و معادا، أی: رجع» و در معنای حقیقی «رجوع»، بازگشت «تعین سابق» ضرورت دارد؛ یعنی شخص اگر در مکانی یا حالتی یا وضعی و تعینی باشد و دوباره به همان چگونگی بازگردد به آن «رجوع» گفته می شود. معنای حقیقی «عود» (معاد) نیز همین است.
1- صدرالمتأهلین:
إن محققی المسلمین- و من یحذو حذوهم- یقولون بحدوث الأرواح و ردها إلی البدن، لا فی هذا العالم بل فی الآخرة؛ و التناسخیة بقدمها وردها إلیه فی هذا العالم، و، و ینکرون الآخرة و الجنة النار الجسمانی.
-محققان مسلمان- و هر کس با آنان همرأی است- معتقدند به حدوث ارواح و بازگشت آنها به بدن، لیکن نه در این جهان، بلکه در جهان دیگر. تناسخیان معتقدند به قدم ارواح و بازگشت آنها به بدن در همین جهان؛ اینان سرای دیگر و بهشت دوزخ جسمانی را انکار می کنند.
2- صدرالمتأهلین:
الحق ان المعاد فی المعاد، هو بعینه بدن الانسان المشخص الذی مات، باجزائه بعینها، یبحث. لو راه احد یقول: انه بعینه هو الذی کان فی الدنیا. و من انکر هذا فقد انکر الشریعة، و من أنکر الشریعه فهو کافر عقلا و شرعا و من أقر بعود مثل البدن الاول بأجزاء أخر فقد أنکر المعاد حقیقه و لزمه أنکار شیء کثیر من النصوص القرآنیة.
حق این است که آنچه در معاد باز می گردد، بعین، همین بدن مشخص انسانی است که مرده است. با همان اجزا (ی عنصری)، نه مانند آن، به گونه ای که هر کس او را ببیند میگوید: این همان کسی است که در دنیا می زیست. هرکس منکر اینگونه معاد باشد منکر شریعت شده است. و منکر اینگونه معاد باشد منکر شریعت شده است. و منکر شریعت -از نظر عقل و شرع- کافر است. و هرکس بگوید بدنی مانند بدن نخست، لیکن با اجزائی دیگر، باز خواهد گشت نیز در حقیقت معاد را انکار کرده است؛ چنین کسی شماری از نصوص قرآنی را نیز باید انکار کند.
3- خواجه نصیر الدین طوسی:
وجوب ایفاء الوعد والحکمة یقتضی وجوب البعث، والضرورة قاضیة بثبوت الجسمانى من دین النبى صلى الله علیه وآله مع امکانه.
لزوم وفای خداوند به وعده (های خویش به زبان پیامبران و کتابهای آسمانی)، و حکمت (خلقت، و هدفدار بودن آن)، مقتضی وجوب بر انگیختن مردگان است. و به ضرورت دین محمدی، معاد جسمانی ثابت است؛ و امری است ممکن (و مستلزم محالی، مثلا، اعاده ی معدوم نیست).
4- علامه حلی در شرح:
استدل علی ثبوت المعاد الجسمانی بأنه امر معلوم بالضرورة من دین النبی-صلی الله علیه و آله-و القرآن دل علیه فی آیات کثیرة، مع أنه ممکن، فیجب المصیرإلیه. و انما قلنا بانه ممکن. لأن المراد من العادة، جمع الاجزاء المتفرقة، و ذلک جائز بالضرورة.
خواجه ی طوسی بر ثبوت معاد جسمانی استدلال کرده است به اینکه امری است ضروری (و قطعی) در دین اسلام، و آیات بسیاری از قرآن بر آن دلالت دارد. و خود، امری است ممکن (قابل شدن)، پس واجب است پذیرفته شود. و این رو می گوییم «ممکن» است، که مقصود از باز گرداندن (در معاد)، گردآوری اجزای پراکنده است. و این کار بدیهی است که قابل شدن است.
درباره ی اعتقاد به معاد جسمانی، این اندازه کافی نیست که بگوییم در آن جهان، جسم برزخی باز می گردد، و معاد با آن (جسم برزخی مثالی) واقع می شود؛ بلکه لازم است معتقد باشیم به بازگشت بدن عنصری دنیوی، چنانکه همین معنی در اذهان مسلمانان –بلکه همه ی اهل ادیان- مرکوز است.
منـابـع
مرتضی پویان- معاد جسمانی در حکمت متعالیه- صفحه 111-114
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها