شفاعت منفی و مثبت از نظر قرآن
فارسی 3348 نمایش |شفاعت بر محور دگرگونى و تغییر موضع شفاعت شونده دور مى زند، یعنى شخص شفاعت شونده موجباتى فراهم مى سازد که از یک وضع نامطلوب و درخور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبى قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگى گردد، شفاعت در منطق اسلام از این نوع است. خداوند می فرماید: «و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق و هم یعلمون؛ آن غیر خداها که اینها آنها را می خوانند اختیار شفاعت را ندارند مگر (یک گروه) دسته ای که به حق گواه باشند و معترف.» (زخرف/ 86) مسأله شفاعت از مسائل مورد توجه و عنایت قرآن کریم است چه از جنبه سلبی و چه از جنبه ایجابی، یعنی شفاعت در قرآن، هم نفی و سلب شده، البته نوعی از آن، و هم اثبات شده است و قهرا نوعی دیگر. قرآن کریم عنایت تامی دارد که هر دو درک بشود یعنی هر دو جزء معارف قرآن است و می خواهد که هر دو یعنی هم شفاعت منفی و مسلوب و هم شفاعت مثبت و موجب شناخته بشوند و در حقیقت اینها جزء اصول خدا شناسی است. بنابراین شفاعت، اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و وجود دارد.
شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحیح، حافظ و تأیید کننده قانون است. شفاعت غلط آن است که کسی بخواهد از راه پارتی بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد. بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم برخلاف خواست قانونگزار و برخلاف هدف قوانین اقدام می کند و از راه توسل به پارتی، بر اراده قانونگزار و هدف قانون چیره می گردد. اینگونه شفاعت، در دنیا ظلم است و در آخرت غیر ممکن. ایرادهایی که بر شفاعت می شود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفی فرموده است. شفاعت صحیح، نوعی دیگر از شفاعت است که در آن نه استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأیید کرده است. شفاعت صحیح که تأیید کننده قانون و حافظ نظام است و آیات و روایات زیادی از طریق شیعه و سنی وجود آن را اثبات می کند بر دو گونه است: شفاعت رهبری یا شفاعت عمل، شفاعت مغفرت یا شفاعت فضل. نوع اول شفاعتی است که شامل نجات از عذاب و نیل به صفات و حتی بالا رفتن درجات می باشد و نوع دوم شفاعتی است که تأثیر آن در از بین بردن عذاب و در مغفرت گناهان است و حداکثر ممکن است سبب وصول به صفات و ثوابها هم بشود ولی بالا برنده درجه شخص نخواهد بود و این محال است.
شفاعت های مثبت
ما باید با توجه به مجموع آیات قرآن کریم در مورد شفاعت ببینیم آن شفاعتی که منفی و مسلوب است چه نوع شفاعتی است و شفاعتی که اثبات و تأیید می شود چه نوع شفاعتی است، همچنین در مورد شفاعتی که اثبات و ایجاب می شود قرآن چه شرایطی را ذکر می کند، آن گاه ببینیم قرآن کریم در مورد شفاعتی که منفی است و آن را نفی کرده است چه می گوید، آیا اعتقاد به چنین شفاعتی کفر و شرک است یا صرفا یک اعتقاد خرافه و باطل است ولی با شرک و کفر سر و کار ندارد؟ و مسأله ای که در عصر ما مسأله مهمی شده این است که شفاعت خواستن چگونه است؟ یک وقت هست ما از جنبه کلی و نظری بحث می کنیم که در قرآن یک نوع شفاعت نفی و نوع دیگر اثبات شده و در قیامت نوعی از شفاعت وجود دارد. مسأله دیگر که مسأله عملی است این است که شفاعت خواستن (استشفاع) که کار ما هست یعنی اینکه شخصی از شفیعی طلب شفاعت کند و طبعا باید شفیع را بخواند و از او طلب شفاعت کند، استشفاع فی حد ذاته چگونه است؟ آیا استشفاع در هر موردی اشکال دارد ولو انسان از پیغمبر بخواهد استشفاع کند و یا اینکه نه، استشفاع هم تابع شفاعت است؟
از شفیعی که قرآن شفاعت او را تأیید کرده، شفاعت خواستن اشکالی ندارد و اما از شفیعی که خداوند شفاعت او را تأیید نکرده، شفاعت خواستن اشکال دارد. آنچه که در عصر ما خیلی رایج شده است مسأله شفاعت خواستن است که در نظر بعضی چنین آمده است که شفاعت خواستن به طور کلی نوعی شرک بر عبادت خداوند است و چون شرک است پس قهرا در حد کفر است. آیه این جور می فرماید که: «و لایملک الذین یدعون من دونه الشفاعه؛ آن غیر خداها که اینها آنها را می خوانند اختیار شفاعت را ندارند.» (زخرف/ 86) «و لایملک» یعنی مالک شفاعت نیستند چون اختیاردار شفاعت نیستند «الا من شهد بالحق و هم یعلمون» مگر (یک گروه) یک دسته ای مالک شفاعت هستند یعنی دسته ای که به حق گواه باشند و معترف، که گفته اند و همین طور هم هست مقصود از "حق" توحید است. شاید کلمه "شهد بالحق" یعنی شهود می کنند حق را، شهود می کنند توحید را. «و هم یعلمون» یعنی می دانند که درباره چه کسی شفاعت کنند و درباره چه کسی شفاعت نکنند، نه "آگاهند به اعتراف خودشان و از روی آگاهی اعتراف می کنند." آگاهند که در شفاعت چه کسی را شفاعت می کنند و برای چه شفاعت می کنند، یعنی این جور نیست که شفاعتشان یک کار بیهوده باشد، افرادی را تشخیص می دهند که اینها استحقاق شفاعت دارند، از روی کمال آگاهی و بصیرت شهادت می دهند.
این آیه قطع نظر از اینکه حقیقتی را بیان فرموده است، به یک دلیل واضحی بطلان شفیع بودن بت ها را ثابت کرده و آن اینکه شفاعت یک امر کوچکی نیست که به هر موجودی بشود نسبت داد، شفاعت شأن توحید و اهل توحید است. بت که اصلا شعور و درکی ندارد که شفیع باشد. به علاوه خود عمل شفاعت مستلزم این است که شفیع به احوال شفاعت شونده بتواند بفهمد و تشخیص بدهد که آیا این استحقاق شفاعت دارد یا ندارد. شفاعت از ناحیه خدا شروع می شود. این خداست که شفیع را به عنوان شفیع بر می انگیزاند و به او اجازه شفاعت کردن را می دهد.
در آیه معروف آیة الکرسی می فرماید: «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه؛ کیست که در پیشگاه او جز به اذن او شفاعت کند؟» (بقره/ 255) همچنین در آخر سوره عم می خوانیم که: «یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من أذن له الرحمن و قال صوابا؛ آن روزی که روح و همه ملائکه می ایستند و هیچ کسی در آنجا اجازه سخن گفتن ندارد و نمی تواند سخن بگوید مگر آنکه خدا به او اجازه گفتن بدهد و صواب هم بگوید.» (نبأ/ 38) در احادیث ما از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که فرموده اند آن کسی که خدا به او اجازه بدهد و سخن درست بگوید یعنی کسی که خدا به او اجازه شفاعت بدهد، در شفاعت کردن خودش هم به صواب شفاعت می کند و به صواب سخن می گوید. شرط دیگری در یک آیه دیگر برای شفاعت به حق ذکر شده است و آن این است که می فرماید: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی؛ و جز برای کسی که (خدا) رضایت دهد شفاعت نمی کنند.» (انبیاء/ 28) و آن مربوط به صلاحیت شخص مورد شفاعت است که در اینجا هم کلمه "و هم یعلمون" اشاره به آن بود.
آیا کسی که شفاعت درباره او صورت می گیرد شرایطی دارد یا شرایطی ندارد؟ البته شرایطی دارد. همه شرایطش را هم برای ما بیان نکرده اند و نمی شده هم بیان کنند برای اینکه مسائل مربوط به شفاعت و مغفرت مسائلی است که مردم درباره آن باید در حال خوف و رجا باشند، ولی اجمالا این مقدار بیان شده است که از کسی شفاعت می شود که اصل ایمانش مورد پسند باشد، دینش مورد پسند باشد، یعنی از مشرک شفاعت نمی شود. آن کسی که از او شفاعت می شود حداقل این است که خود او موحد باشد و مشرک نباشد، چون شفاعت آنجا همان مغفرت الهی است و ما در آیه قرآن می خوانیم: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک؛ شرک قابل مغفرت نیست و بنابراین از مشرک به هیچ وجه شفاعت نمی شود.» (نساء/ 48) اینجا که ما داریم که فقط از موحد شفاعت می شود، پس مسلم یک شرطش ایمان به توحید است.
شفاعت های منفی
از طرف دیگر یک سلسله شفاعت های منفی در قرآن هست که قرآن در کمال صراحت آن شفاعت ها را نفی کرده و فرموده است: «یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعه؛ روزی که در آنجا بیعی و دوستی و شفاعتی نیست.» (بقره/ 254) از این طرف اینجا فرموده شفاعتی نیست، از آن طرف فرموده شفاعت می کنند. شفاعت منفی و شفاعت مثبت هر دو باید شناخته بشود، شناختن هر دو جزء معارف اسلامی است. ما باید ببینیم عقایدی که در آن زمان درباره شفاعت داشته اند چگونه عقایدی بوده است. هر کسی آن طور اعتقاد به شفاعت داشته باشد اعتقادش باطل است، و آن این است: برای آنها مسأله اذن خدا برای شفیع و دیگر اینکه خود شفیع چه صلاحیتی باید داشته باشد و شفاعت کننده چه صلاحیتی باید داشته باشد، این حرفها اصلا مطرح نبوده. آنها در مسأله توحید معتقد بودند خدای بزرگ فقط خالق عالم است ولی در تدبیر عالم کار دست دیگران است و خدا افعال آنها را تصویب کرده است. معتقد بودند که خداوند متعال فقط خالق عالم است و بس. مسأله خلق و ایجاد برای آنها یک مسأله بود و مسأله اداره عالم مسأله دیگری. آنها می گفتند خدا خالق عالم است یعنی سازنده عالم است، مثل این بنا که این ساختمان را ساخته. سازنده عالم نقشش فقط به اصطلاح امور سازندگی عالم است و بس. او عالم را ساخته و بعد موجوداتی در این عالم خلق کرده و آن وقت اداره عالم خودش حسابی دارد، مسأله اداره عالم دیگر به خدا چندان ارتباطی ندارد، همین مخلوقات خدا هستند که این عالم را اداره می کنند.
این گونه فکر و اعتقاد با اساس توحید منافات دارد. خود ما ممکن است همین حرف را، نه به این تندی و پررنگی، به شکل دیگری بگوییم. اینکه انسان برای اسباب عالم استقلال قائل باشد و اثر قائل نباشد، فکر غلطی است. خدا برای امور اثر قرار داده، مثلا برای دوا اثر قرار داده برای شفا. اما اگر ما بگوییم نه، دوا اثر ندارد، فقط خدا دارد شفا می دهد، درست است خدا دارد شفا می دهد ولی خدا که شفا می دهد نه معنایش این است که دوا اثر ندارد، چون دوا هم از خداست، اثر و تأثیر دوا هم از خداست. از پیامبر اکرم (ص) سؤال کردند که یا رسول الله! با وجود اینکه همه چیز به تقدیر الهی است آیا دوا و رقیه و این چیزها هم اثری دارد؟ فرمود این هم از قدر الهی است، یعنی قضا و قدر الهی است که آن اثر را در این قرار داده. ولی همین جا اگر ما بگوییم این اثر به اصطلاح امروز یک اثر جبری است یعنی فعلا این دوا این اثر را دارد، خدا بخواهد خوب می شود، نخواهد هم خوب می شود، این می شود آن تفویضی که نباید به آن قائل شد، یعنی کأنه خدا این کار را کرده، دیگر فعلا از اختیارش بیرون است. یک اثر تعلیمی و تربیتی که در کار انبیاء هست ارائه همین مطلب است که هیچ چیزی به صورت استقلال که خدا چه بخواهد چه نخواهد در عالم وجود ندارد. قرآن به قدری روی این مطلب تکیه دارد که عجیب است.
اعتقاد مشرکین به شفاعت، ناشی از تفویض بود یعنی می گفتند: دیگر عجالتا کار از دست خدا بیرون است، دست بت ها است. در نظر آنها عالم نسبت به خدا مثل ساعت بود نسبت به ساعت ساز. به یک ارباب انواعی اعتقاد داشتند و به یک بت هایی و به یک ارواحی که مثلا با این بت ها ارتباط دارند، و البته اینها در خیلی قدیم بوده، در این زمانها همان پوسته اش باقی مانده بوده و آن مقدارها در آن نبوده. این بود که اینها می گفتند ما دیگر کار زیادی به خدا نداریم، کار اساسی ما با اینهاست، مثل اینکه در ادارات گاهی این فکر وجود دارد (در آنجاها درست هم هست)، انسان می گوید کار دست این کارمندان جزء است. یک کسی می رود از آن بالا بالاها شروع می کند، او هم یک دستور می دهد، دستور اکید هم می دهد ولی چون کار دست کارمند جزء است او هر طوری که دل خودش می خواهد تمام می کند. دستور را او داده ولی چون شکل اجرا دست این است، این آن طوری که دل خودش می خواهد اجرا می کند. انسان می گوید آقا! آن مدیر کل و معاون را رها کن، از آنها کاری ساخته نیست، آنها کارشان فقط دستور دادن است، برو سراغ همین کارمندان جزء. یک وقت شما می بینید یک کارمند جزء که یک نامه را باید تنظیم کند از خود وزیر بیشتر کار از او ساخته است.
برای دستگاه خدا این جور اعتقاد داشتند: اساس اینها هستند، خلاصه اگر شما دم اینها را ببینید اینها بلدند آنجا را درست کنند، کلاه هم سر بالاتری ها بگذارند، ولی اگر اینجا را درست نکنی فایده ندارد. این بود که اذهان به جای اینکه متوجه خدا بشود متوجه بت ها می شد که اینها باید کار را درست کنند، و مکرر گفته ایم که ما هم اگر بخواهیم درباره شفاعت شفعا چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین (ع) دستور و قانون و رضایت دیگری دارد، خدا یک دستگاه دارد، امام حسین دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام حسین حساب دیگری و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمی رسد، آنجا کار خیلی مشکل است، می آییم امام حسین را که به یک چیزهای سهل و ساده ای راضی می شود شفیع قرار می دهیم. خدا به انسان می گوید نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای خیلی سخت، امام حسین بر عکس، یک دستگاه خیلی ساده ای دارد، با یک روضه ای گرفتن و یک دانه اشکی ریختن و یک چند تا سینه زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده می شود همه قضایا را صاف کرد. ما به جای اینکه از در خدا وارد بشویم که در خیلی سخت و مشکلی هست از در امام حسین وارد می شویم، بعد امام حسین خودش می رود آنجا کارها را درست می کند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به خطا رفته ایم.
این معنایش همان است که از کارمند جزء کارهایی ساخته است که از رئیس کل ساخته نیست. این جور اعتقاد به شفاعت امام حسین قطعا باطل است، یعنی از نوع اعتقاد به شفاعتی است که بت پرست ها درباره بت ها داشتند. همان طوری که در آنجا بت ها تقصیری نداشتند و این تقصیر متوجه خود بت پرست بود، در این گونه اعتقاد هم بدیهی است که امام حسین مسئول نیست، این تقصیر متوجه آن کسی است که چنین اعتقادی دارد. ولی اگر کسی اعتقادش به شفاعت این باشد که خیر، امام حسین اصلا بدون اجازه و رضایت خدا محال است شفاعت کند، به علاوه او کارش حساب دارد، «و هم یعلمون» است، «یومئذ لاتنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا؛ آن روز شفاعت بى فایده است، مگر شفاعت آن کس که خداى رحمان به او اذن دهد و از گفته او راضى باشد.» (طه/ 109) است، خود شفاعتش به اجازه خداست، در یک کلمه ای که بخواهد شفاعت کند باید اول برایش محرز باشد که خدا رضایت می دهد که این حرف را بزند. «یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لایتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا؛ روزى که آن روح و فرشتگان به صف ایستند، سخن نگویند مگر کسى که خداى رحمان به او اذن دهد و صواب را گوید آنچه تصویب شده.» (نبأ/ 38) یا «لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا» چنین اعتقادی درست است.
امام حسین آنجا خودش را به این صورت می بیند. خدا او را برانگیخته است، همان طوری که در دنیا خدا پیغمبران را برانگیخت برای اینکه مردم را هدایت کنند و نجات بدهند. مگر پیغمبران خودشان برانگیخته شدند؟ در دنیا چگونه است؟ آیا در دنیا این پیغمبران بودند که رفتند خدا را برانگیختند و وادار کردند که خدایا بیا ما را بفرست برای هدایت این مردم، یا این خدا بود که پیغمبران را مبعوث کرد و فرستاد برای هدایت مردم و اینها وسیله ای بودند که خدا برانگیخت برای هدایت مردم؟ در مغفرت آن عالم هم عینا قضیه از این قرار است. این خداست که شفعا را بر می انگیزاند و مأمورشان می کند که شما از من مغفرت بخواهید برای چنین کسان تا من مغفرت خودم را شامل حال آنها کنم، که این هم حسابی دارد که مغفرت الهی جز از مجرای اشخاصی که به وسیله آنها هدایت شده اند و جز از مجرای کملین که باب خداوند هستند نیست، ولی به هر حال این خداست که اینها را برای شفاعت بر می انگیزاند.
این است که قرآن کریم می گوید: «قل لله الشفاعة جمیعا؛ اصلا شفاعت از آن خداست.» (زمر/ 44) شما خیال می کنی که شما شفیع را برای شفاعت بر می انگیزانی، آن خداست که شفیع را برای شفاعت برانگیخته است. اگر او شفیع را برنیانگیزاند محال است او شفاعت کند. کدام شفیع است که جرأت شفاعت داشته باشد، کدام شفیع است که به خود اجازه بدهد یک کلمه بر خلاف رضای خدا درباره کسی حرف بزند؟! پس آن شفاعتی که شفاعت مردود و شفاعت منفی است آن است که برای شفیع استقلال قائل باشیم. ما هر دو را باید بدانیم، هم آن شفاعتی که نیست تا یک وقت از راهی وارد نشویم که غیر از اینکه کار بی فایده ای کرده ایم گناهی هم مرتکب شده ایم، و هم آن که هست چون واقعا هست و ما باید هر چیزی را آنچنان که هست بدانیم. ما درباره هر یک از اولیای حق، پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، حضرت امام حسین و هر کس دیگر و بلکه هر کاملتری نسبت به ناقصتر از خودش می تواند شفیع باشد. خیال نکنیم که این رفتن به سوی شفیع فرار از در خانه خداست! اگر بخواهد به شکل فرار از در خانه خدا باشد رفتن به سوی شفیع رفتن به سوی جهنم است. اگر گفتید من نماز نمی خوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین می کنم، امام حسین به چیزی راضی می شود خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناخته اید نه امام حسین را. امام حسین آن کسی است که در خطبه روزهای اولش فرمود: «رضی الله و الله رضانا اهل البیت؛ ما اهل بیت از خودمان پسند نداریم، ما آنچه را می پسندیم که خدا برای ما پسندیده باشد.» (بحار الانوار/ جلد 44 صفحه 367- مقتل الحسین مقرم/ صفحه 193- اللهوف صفحه 25- کشف الغمه/ جلد 2 صفحه 29)
اصلا امام حسین اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که امام نیست. پیغمبر اگر از خودش دکانی مستقل داشته باشد، چیزی بخواهد غیر از آنچه که خدا می خواهد، به چیزی خشنود باشد غیر از آنچه که خدا (به آن) خشنود است، او نمی تواند پیغمبر باشد. بنابراین محال و ممتنع است که آنچه خدا به آن راضی است از طاعات و عبادات، امام حسین کاری به آنها نداشته باشد. آنچه که خدا (از آن) ناراضی است، از گناهان، معصیت ها، شرابخواری ها، دروغگویی ها، غیبت ها، باز امام حسین نسبت به اینها حساسیتی نداشته باشد، در مقابل امام حسین حساسیت داشته باشد نسبت به مسائل مربوط به شخص خودش و هر کسی که در مسائل مربوط به شخص او کاری کرده باشد. چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را، و به این شکل در خانه امام حسین رفتن، اولین کسی که انسان را طرد می کند خود امام حسین است.
بنابر این شفاعت از آن خدا است و فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می شود و به گناهکار ختم می گردد و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است. در شفاعت حقیقی، مشفوع عنده، یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است، و در شفاعت باطل، مشفوع له، یعنی گناهکار، برانگیزاننده او است. در شفاعت های باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است، زیرا او است که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، او است که وسیله را وسیله قرار داده است. ولی در شفاعت های حق که نسبت دادن آن به انبیا و اولیا و مقربان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است. به عبارت دیگر در شفاعت غلط، شفیع تحت تأثیر مشفوع له (گناهکار) قرار می گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفیع قرار می گیرد، ولی در شفاعت صحیح برعکس است، مشفوع عنده (صاحب قدرت؛ خدا) علت مؤثر در شفیع اوست، و شفیع تحت تأثیر او، و به خواست او در گناهکار مؤثر واقع می شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهکار است و در نوع صحیح آن، مشفوع عنده (خدا) است.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 96-80 و 80-79 و 85-81
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 312 و 296
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 229-220
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها