عبدالله ابن مقفع

English فارسی 16095 نمایش |

عبدالله بن مقفع که نام اصلی او "روزبه" بود، از نویسندگان معروف ایرانی زبان عربی و صاحب رساله های بدیعه و مترجم معروف کتاب های پهلوی به عربی. او شخصیتی جذاب، بخشنده و متمول بود و بسیار آداب دان و نکته دان. او ایرانی الاصل و از فارس بود ولی متولد عراق در سال 106 هـ ق است و بعضی می گویند متولد فارس است. پدرش "داذویه" اهل جور (فیروزآباد) فارس و والی خراج فارس و عراق در زمان حجاج بن یوسف، که چون به مردم در گرفتن مالیات، تعدی کرد، به امر حجاج بر دستهای او چوب زدند و بر اثر این چوبها، انگشتانش خشکیده و دستش میلرزید و به همین سبب به او مقفع میگفتند.
عبدالله بن مقفع، مذهب مجوسی داشت ولی بعد نزد "عیسی بن علی" که عموی سفاح و منصور دوانیقی، خلفای عباسی بود، اسلام آورد و از خاصان درگاه او شد و نامش عبدالله و کنیه او ابوعمرو شد. البته بعضی ها از جمله جاحظ در صحت اسلام او تردید کردند و گفتند که او زندیق است. خلیفه مهدی عباسی پسر منصور میگوید: آنچه که از کتابت "زندقه" به من رسید، از "ابن مقفع" بود. عبدالله، تصنیفات زیادی داشت که یکی از آنها "درة الیتیمه" است. او کتاب معروف کلیله و دمنه را از لغت فارسی به عربی کرد. برخی می گویند که او واضع این کتاب است. وی در زمان کودکی به همراه پدرش به بصره رفت و زیر نظر پدرش بزرگ شد و همراه او به مجالس ادبا و فصحا می رفت. علاوه بر دانش و علم که از زبان پهلوی در فارس، آموخته بود، توسط دو مرد بدوی فصیح عرب، در بصره، زبان عربی را به خوبی یاد گرفت.
سال 126 هـ ق عبدالله بن عمربن عبدالعزیز که والی عراق بود، مسیح بن حواری را از حکومت شاپور عزل کرد و به جانشین سفیان بن معاویه مهلبی را نشاند. ابن مقفع که قبلا در دستگاه مسیح بن حواری بود، یارانی دور خود جمع کرد و قدرتمند شد و از سفیان خواست که بازگردد. سفیان قبول نکرد و میان این دو نفر نزاع شد. سفیان به خوزستان فرار کرد و کینه ابن مقفع را از آن موقع به دل گرفت و همیشه میگفت که عبدالله بن مقفع را پاره پاره می کنم. عبدالله مدتی در کرمان رفت و بعد از جنگهای زیادی عباسیان که به فروپاشی دولت اموی، مبدل شد و بزرگان آنها یا کشته شدند یا فرار کردند و یا عفو شدند ولی ابن مقفع در امان ماند و به بصره آمد. او با بزرگانی مانند مسلم بن قیتبه، معن بن زائده، ابن ابی لیلی و ابن بشرمه و عبدالحمید کاتب دوست شد و ملاقاتی هم با خلیل بن احمد، صاحب عروض داشت که هر دو به این ملاقات اشتیاق داشتند.
بعد از مدتی از خلیل پرسیدند: ابن مقفع را چگونه دیدی؟ گفت: سراپا علم و ادب، اما کلامش بیشتر از علمش است و ابن مقفع راجع به خلیل بن احمد گفت: عقل او بیشتر از علم اوست. عبدالله، در بصره در خدمت خاندان عباسی درآمد و بیشتر از همه به عیسی بن علی علاقه داشت و در همان دوران بود که مسلمان شد. خواه به واقع، و یا به جهت ملاحظات سیاسی و اجتماعی. دوران اسلام او حدود 10 سال بود و ظاهرا بیشتر آثارش را در همین ایام تألیف کرد.

داستان کشته شدن ابن مقفع:
زمانی که قرار بود بعد از سفاح خلیفه عباسی، با منصور عباسی بیعت شود، عبدالله یکی از پسرعموهای آنها، شورش کرد ولی شکست خورد و نزد برادرش سلیمان که حاکم بصره بود، مخفی شد و ابومسلم خراسانی او را امان داد ولی با قتل ابومسلم، و بعد از آن او با منصور عباسی بیعت کرد. منصور که خیالش راحت نبود، تقاضا کرد که عبدالله را نزد او بفرستند، برادران عبدالله هم امان نامه خواستند. ابن مقفع چون کاتب عیسی بن علی بود، قرار شد که متن امان نامه را تنظیم کند و با مبالغه و تأکید بنویسد. او هم ضمن کتابت نوشت که: اگر منصور زیانی به اینها برساند و مکر کند، زنان و کنیزان بر او حرام، و مملوکان او آزاد و مسلمانان از بیعت او بیرون روند.
این امان نامه بسیار بر منصور سنگین بود و امضا نکرد و چون فهمید که ابن مقفع آن را نوشته، گفت: آیا کسی هست که کار او را یکسره کند؟ سفیان که از قدیم الایام کینه او را داشت، جواب مثبت داد و در صدد قتل او برآمد و او را به اتهام «زندقه» کشت. اگرچه گویند که این اتهام، فقط بهانه بود وگرنه به سبب کینه منصور بر عبدالله بن مقفع و دستور پنهانی او، قتل او به دست حاکم بصره انجام شد. به اینصورت که اول تنوری آماده کردند، جدا جدا اندامهای او را بریدند و در تنور انداختند و بعد جسد او را در تنور سوزاندند. در همان حال سفیان بن معاویه مهلبی به او میگفت: ای ابن زندیقه! قبل از آنکه به آتش جهنم بسوزی، تو را به آتش دنیا می سوزانم. البته علت های دیگری هم برای کشتن ابن مقفع ذکر شده است. سن او در موقع مرگ 36 سال و سال 142 هـ ق بوده است.

برخی آثار:
1- ادب الکبیر
2- ادب الصغیر
3- الدره الیتیمه
4- کلیله و دمنه و خدای نامه از پهلوی به زبان عربی ترجمه کرد. (خدای نامه ریشه و منبع اصلی شاهنامه است) کلیله و دمنه از کتابهای هند است که در زمان انوشیروان به پهلوی برگردانده شد و بعد ابن مقفع آن را به عربی بسیار فصیح ترجمه کرد.
5- بعضی از کتب و رسائل ارسطو را در منطق به عربی درآورد.
6- فقط چند بیت شعر هم دارد که به مناسبت های خاص سروده است.

منـابـع

احمد سنجری- ترجمه وفیات الاعیان (منظرالانسان)- ج1 صفحه 349

غلامحسین مصاحب- دائرة المعارف فارسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی به نقل از 20 منبع- ج4

مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 558

کلیــد واژه هــا

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها