ضرورت فهم قرآن به وسیله بیان معصومین (ع)
فارسی 1615 نمایش |پاره ای از آیات قرآن مفسر پاره ای دیگر از آیات آن می باشند و رفع ابهام از مبهمات آن می نماید، ولی معهذا موارد بسیاری هم هست که مستقیما در خود قرآن بیان مجملات و مبهمات آن دیده نمی شود و به خوبی پیداست که هدف، ارجاع به «بیان» خارج از قرآن می باشد و لهذا خود قرآن با کمال وضوح و صراحت تامه یک «بیان» قاطع و جامع همگانی را نشان داده و در دسترس امت اسلام می گذارد و امت را به هنگام احساس ضرورت و نیاز ارجاع به آن بیان شامل و عام می نماید و آن «بیان» رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می باشد که می فرماید: «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون» (نحل/44)، «و نازل کرده ایم به تو ذکر] قرآن[ را برای اینکه آنچه را که به مردم نازل شده است برایشان بیان نموده و روشن کنی و شاید به آن بیندیشند».
در واقع به بیان صریح قرآن، بیان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روشنگر مجملات قرآن و رافع اختلاف از درک و فهم دیگران می باشد و هم منصب تعلیم کتاب علاوه بر تلاوت آیات آن، محول به آن حضرت گردیده و اطاعت آن گرامی رسول خدا در تمام اوامر و نواهی اش بر امت اسلامی واجب شده است و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نیز به موجب حدیث متواتر ثقلین که «متفق علیه » بین شیعه و سنی است، عترت و اهل بیت خود (امیرالمومنین علی علیه السلام و یازده فرزند پاک آن حضرت، امامان علیهم السلام) را به عنوان جانشین خود در این مقام شامخ عالی، معین فرموده است که: «حقیقت آن که من در میان شما دو چیز گرانقدر یا دو جانشین ]از خود[ باقی می گذارم: کتاب خدا و عترتم اهل بیت. مادام که به آن دو تمسک جویید ابدا گمراه نخواهید شد. چه آن که آن دو هرگز از هم جدا نمی گردند ]تا روز قیامت[ در کنار حوض بر من وارد شوند».
این حدیث شریف «اهل بیت» پیغمبر علیهم السلام را لازم لاینفک قرآن در امر هدایت امت نشان داده و شرط مصونیت از ضلالت را (تا روز قیامت) تمسک به هر دو ثقل عظیم می داند و این خود بالملازمه بر حجت بیان عترت درباره ی قرآن، بلکه لزوم توأمیت قرآن با بیان عترت می باشد؛ به طوری که «قرآن» منهای «بیان عترت» تکفل و ضمانت امر هدایت امت را نمی نماید و خود قرآن نیز این مطلب را تأیید کرده و منحصرا اهل بیت را دانا به حقایق شامخه ی قرآن معرفی می نماید. یک جا می فرماید: «انه لقرآن کریم* فی کتاب مکنون* لا یمسه الا المطهرون» (واقعه/79-77)، «محققا آن قرآنی است محترم، در کتابی که محفوظ است و مستور ]کتابی[ که آن را جز پاک شدگان مساس نمی نمایند». این آیه، مساس با حقیقت قرآن را در انحصار «مطهرون» (پاک شدگان از مطلق ارجاس و گناهان) قرار داده است و آیه دیگر هم می فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» (احزاب /33)، «همانا اراده ی مستمره ی خدا بر این است که هرگونه پلیدی را از] ساحت[ شما اهل بیت ]خاندان نبوت علیهم السلام[ دور بدارد و شما را از ]مطلق ناپاکی[ پاک نگه دارد». این آیه هم طبق اخبار کثیره از شیعه و سنی، در حق اهل شیعه پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شده است. نتیجه ی جمع این دو آیه ( آیه ی 79 سوره ی واقعه و آیه ی 33 احزاب) با حدیث ثقلین این می شود که به نص خدا در «آیه ی واقعه» علم به حقایق مکنونه ی قرآن در انحصار مطهرون است و مطهرون نیز به موجب آیه ی تطهیر منحصرا اهل بیت رسول علیهم السلام و خاندان معصوم پیغمبر اکرمند و آنان نیز به نص رسول اعظم صلی الله علیه وآله وسلم قرین لاینفک قرآن و مرجع امت اسلام الی یوم القیامه می باشند، به طوری که که امر هدایت قرآن بدون ضم بیان آن امامان علیهم السلام تحقق ناپذیر است. اینک به نمونه ای از روایات در این زمینه توجه فرمایید:
1- «عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام قال: لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن ان الایه تنزل اولها فی شیء و اوسطها فی شیء و آخرها فی شیءثم قال: انما یرید لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا من میلاد الجاهلیه»، خلاصه ی مضمون حدیث: چیزی مانند تفسیر قرآن، دور از درک مردم عادی نمی باشد زیرا ممکن است آیه ای قسمت اولش درباره ی مطلبی نازل شده بود و آخرش درباره ی مطلب دیگری و قسمت وسط هم مربوط به مطلبی جدا از دو مطلب اول و آخر آن باشد. سپس امام علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: «انما یرید لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا». ظاهرا منظور امام علیه السلام از تلاوت آیه ی شریفه این بوده است که تنها کسانی که به اراده ی ازلیه ی پروردگار، از رجس جهل به حقایق وحی و قرآن تطهیر گردیده اند اهل بیت اطهار علیهم السلام و خاندان نبوتند که آگاه از تمام رموز خفیه ی قرآن به طور صحیح می باشند و علم به جمیع جهات و شئون قرآن از ناسخ و منسوخ، ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل آن دارند و جمله ی «من میلاد الجاهلیه» هم که ذیل روایت آمده است موید همین معنی است که نشان می دهد دانایان به حقایق قرآن، از زایش جاهلی به دورند و آنان، مولود مادر علم و تکون یافته از منبع فضل و کمال و درایتند.
2- «عن جابر، عن ابی جعفر علیه السلام انه قال: ما یستطیع احد ان یدعی ان عند جمیع القرآن کله ظاهره وباطنه غیر الاوصیاء»، جابر از امام باقر علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود: غیر از اوصیاء (ائمه ی اطهار علیهم السلام که اوصیای پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می باشند) احدی نمی تواند ادعا نماید که تمام قرآن ار ظاهر و باطنش پیش او جمع است. قید «ظاهر» و «باطن» شاهد است که مراد از «جمیع القرآن» تمام معانی قرآن است چه آن معانی که برای بشر عادی از ظواهر قرآن قابل درک است و چه آن معانی که از سطح فهم انسان ها برتر و از دید درکشان پنهان است؛ نه اینکه مراد تمام الفاظ قرآن باشد تا شاثبه ی تحریف از آن فهمیده شود. خلاصه ی معنا حدیث آن که اهل بیت اطهارند که می توانند ادعای علم به جمیع معانی قرآن از ظاهر و باطن آن بنمایند.
3- «هیچ مطلبی نیست که دو نفر درباره اش اختلاف بورزند، مگر این که آن مطلب ریشه و اصلی در کتاب خدا دارد، ولی عقل های مردان به آن نمی رسد ]یعنی از دسترس درک بشر عادی، خارج است[».
4- «از امام صادق علیه السلام منقول است که به ابوحنیفه فرمود: تو فقیه اهل عراقی؟ گفت: آری. فرمود: از روی چه مدرکی بر آنها فتوا می دهی؟ گفت: از روی کتاب خدا و سنت پیغمبرش صلی الله علیه وآله وسلم. فرمود: ای ابوحنیفه، تو کتاب خدا را آنچنان که باید می شناسی؟ ناسخ را از منسوخ امتیاز می دهی؟ گفت: آری. فرمود: ای ابوحنیفه، ادعای علم و دانایی ]فوق العاده بزرگی[ نمودی! وای بر تو، خدا این ]علم[ را قرار نداده است مگر نزد اهل کتاب ]قرآن[، آنان که آن ]کتاب[ را بر آنها نازل کرده است، وای بر تو و نیست آن ]علم قرآن[ مگر نزد خواص از ذریه پیغمبر ما و من نمی بینیم تو را که حرفی از کتاب خدا را بشناسی». البته روشن است که منظور امام علیه السلام از این که به ابوحنیفه فرموده است نمی بینمت که حرفی از کتاب خدا را بشناسی شناختن بطون معانی قرآن است که فرموده اند: «آیه ای نیست در قرآن مگر این که ظاهری دارد و باطنی و حرفی نیست در آن مگر این که آن حرف دارای حدی است و برای هر حدی مطلعی است ]موضع مرتفعی که از طریق خاص به خود باید به آن رسید[». چنانکه از ابن عباس منقول است که گوید: در یک شب مهتابی خدمت امام علی علیه السلام در بیابان بودم، به من فرمود: «حرف الف از حروف الحمد تفسیرش چیست؟» من جوابی نداشتم که بگویم. خود امام علیه السلام آغاز سخن نمود و ساعتی مربوط به یک حرف «الف» بیاناتی فرمود و سپس به تفسیر حروف دیگر کلمه ی «الحمد» پرداخت. «الی منزلک و تأهب لفرضک» برخیزد و به منزل خود بازگرد و آماده ی انجام فریضه ات باش. آری منظور از نشناختن ابوحنیفه حرفی از کتاب خدا را، چنین شناختی است که مختص به اهل بیت رسول صلی الله علیه وآله وسلم است وگرنه تلاوت آیات و حروف کتاب خدا و دانستن مفاهیم ظاهر الفاظ و آیات قرآن، بدیهی است که در قدرت هر انسان عارف به لغات عربی هست. همه می فهمند «ایاک نعبد وایاک نستعین» یعنی چه. همه می دانند آیه ی «یا ایها الذین امنوا لاتأکلوا الربوا اضعافا مضاعفه اتقوا الله لعلکم تفلحون» (آل عمران/103) چه معنایی دارد. به طور حتم ابوحنیفه هم می فهمید معنای این آیه یعنی چه؟ «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین» (قصص/83). اما آنچه را که ابوحنیفه و دیگران فاقد آن بوده و می باشند، همانا علم به حقایق مکنونه ی قرآن است که شرط مس آن حقایق به صریح خود قرآن «طهارت» از مطلق رجس است که: «لا یمسه الا المطهرون».
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – صفحه 317 و صفحه 321 تا 327
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها