عوامل ورود در جهنم (تکیه بر ستمگران)

معاونت ظالم از نظر موسی بن جعفر (ع)

صفوان بن مهران به حضور موسی بن جعفر (ع) مشرف شد. امام (ع) به وی فرمود: «ای صفوان! همه خصلت های تو نیکو و پسندیده است. ولی یک خصلت تو خوب نیست، و آن این است که شتران خود را به هارون الرشید کرایه می دهی.» صفوان گفت: «من شتران خود را به منظور سفر معصیت و لهو و لعب کرایه نمی دهم. بلکه برای مسافرت حج کرایه می دهم. و این عمل را غلامان من انجام می دهند، نه خودم.»
امام (ع) فرمود: «آیا تو کرایه از آنان طلبکار نیستی؟» صفوان گفت: «چرا.» فرمود: «آیا دوست نداری ایشان زنده باشند تا تو کرایه خود را از ایشان دریافت کنی؟» گفت «چرا.» فرمود: «کسی خواهان بقاء ایشان باشد از ایشان خواهد بود. و کسی که از ایشان باشد با ایشان در دوزخ است.»
حق تعالی از فرط رحمت خود بر بندگان می فرماید که میل اندک به ظلم مکنید چه اینکه بسیار: «و لا ترکنوا إلی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من أولیاء ثم لا تنصرون؛ و به کسانی که [به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [دوزخ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرست ویاری نخواهد بود.» (هود/ 113)
اعتماد و میل به ظالمان و کفار آن است که آنها را در کارهای دین و دنیا دخالت بدهیم و محرم اسرار بدانیم و به مشاوره بنشینیم، مانند بسیاری از دولتهای مسلمان که بعضی از کشورهای متمول و استعماگر را قبله خود قرار داده اند. نتیجه میل به ظالم، رسیدن آتش و چشیدن آن است یعنی این کار منجر به وابسته بودن و انحراف از توحید به شرک و پذیرفتن آن در جای ایمان می شود و آن سبب رسیدن به آتش می باشد.

تنها و بی دفاع

جمله ی "و ما لکم من دون الله من أولیاء"، در موضع حال است از مفعول فتمسکم، یعنی آتش شما را مس می کند در حالی که در آن آتش غیر از خدا هیچ یاوری نداشته باشید، چه این واقعه در قیامت واقع می شود که انسان تمامی اولیاء و یاورانی (که در دنیا یاورش می پنداشت) از دست می دهد. ممکن هم هست حال از رکون باشد، البته این در صورتی است که منظور از آتش عذاب باشد و جمله "ثم لا تنصرون" به احتمال اول به معنای نداشتن شفیع و به احتمال دوم به معنای خذلان الهی خواهد بود. اعتماد و تمایل به بیگانگان و به ستمگران مخالف با اعتماد به پروردگار است.
ولایت و تدبیر درباره این طبقه مردم اجرای عقوبت و شعله های آتشین است و نیرویی نمی تواند آنها را رهایی بخشد. و تعبیر به "ثم" در جمله "ثم لا تنصرون" برای این است که دلالت کند بر خاتمه امر و اینکه سرانجام کار شما نومیدی و خذلان می شود، گویا فرموده: در قیامت جز خدا کسی را ندارید او هم هر چه بخوانیدش جوابتان را نمی دهد و هر چه از او طلب یاری کنید یاریتان نمی کند، پس در نتیجه سرانجام کارتان نومیدی و خسران و خذلان خواهد بود. آری شما یاری داده نشوید زیرا که حکمت او موجب تعذیب ظلمه است و لفظ "ثم" جهت استبعاد یاری غیر او است در دفع عذاب او از ظالمان.
آری در روز قیامت ستمگران خود گرفتار عذاب دردناک هستند: «فالیوم لایملک بعضکم لبعض نفعا ولاضرا و نقول للذین ظلموا ذوقوا عذاب النار التی کنتم بها تکذبون؛ در روز قیامت هیچ کس برای هیچ کس سود و زیانی ندارد (و هر کس مهمان کردار خویش است و همه روابط اجتماعی و فامیلی گسسته می شود) و به کسانی که ستم کرده اند می گوییم بچشید عذاب آتشی را که آن را دروغ می شمردید.» (سباء/ 42)
تبری فرشتگان از عبادت بیگانگان در صحنه قیامت اعلام می شود هیچ یک از معبودها و هم چنین هیچ یک از پرستش کننده ها قدرت بر شفاعت و یا قدرت بر اجرای عقوبت ندارند. بلکه به بیگانگان خطاب می شود که بچشند عقوبت آتش دوزخ که آن را تکذیب می نمودند و عبادت و پرستش را که به فرشتگان نمودند به خود بیگانگان باز می گردد و فرشتگان از پرستش آنان تبری خواهند نمود به ازاء اینکه گمان داشتند که از شما شفاعت نمایند زیرا در صحنه قیامت سرایر و حقایق امور آشکار می شود و از نظر اینکه در این جهان آزمایش به وظیفه ی سپاسگزاری و شکر نعمت قیام ننموده و پیوسته با رسولان به مبارزه برخاسته اند سیرت این کفران بعد از رحمت و حرمان همیشگی خواهد بود.
در حقیقت هم آئین بودن بت پرستان به منظور حفظ قومیت است که وحدت و قومیت خود را تحکیم نمایند و نیازها و شئون همه جانبه زندگی خود را تأمین کنند و وحدت و اتحاد و همبستگی میان آنان پدید آید و سیرت این چنین علاقه قلبی به یکدیگر در عالم قیامت بغض و اظهار دشمنی با یکدیگر و تبری از دیگران و از مرام و آئین آنان خواهد بود. از بحثهایی که تا کنون پیرامون آیه کردیم چند چیز به دست آمد:

مراد از رکون به اهل ظلم

رکون به اهل ظلم اخص از ولایت کفار است و مراد از آن اعتماد و مماشات در امر دین و حیات دینی است نه مطلق رکون و اعتماد:
1- اینکه متعلق نهی در آیه شریفه رکون به اهل ظلم است در امر دین و یا حیات دینی، از قبیل سکوت کردن در بیان حقایق دینی و اموری که موجب ضرر جامعه دینی می شود و ترک هر عمل دیگری که خوش آیند ظالمان نیست، و یا مثل اینکه ظالم کارهایی کند که برای جامعه دینی ضرر دارد، و مسلمانها آن را ببینند و سکوت کنند و حقایق دینی را برایش بازگو نکنند، و یا اموری را ترک کند که با ترکش لطمه به اجتماع مسلمین بزند. و مسلمین سکوت کنند، او زمام جامعه دینی را در دست بگیرد و عهده دار مصالح عمومی جامعه بشود و با نداشتن صلاحیت، امور دینی را اجراء کند و ایشان سکوت کنند و نظیر اینها.
بنابراین، رکون و اعتماد بر ستمگران در معاشرت و معامله و خرید و فروش و همچنین وثوق داشتن به ایشان و در برخی از امور امین شمردن آنان، مشمول نهی آیه شریفه نیست، زیرا رکون در اینگونه امور، رکون در دین و یا حیات دینی نیست، خود رسول خدا (ص) را می بینیم که در شب هجرت وقتی از مکه به سوی غار ثور حرکت کرد یکی از مردم قریش را امین شمرد و از او برای سفر به مدینه مرکبی را اجاره کرد، و نیز او را امین دانست و مورد وثوق قرار داد که بعد از سه روز، راحله را تا درب غار خواهد آورد، آری او رفتارش چنین بود و خود مسلمانان هم در پیش روی رسول خدا (ص) با کفار و مشرکین همین معامله را داشتند.
2- نتیجه ای دیگر که از بحثهای گذشته گرفته شد این است که رکونی که در آیه از آن نهی شده، اخص است از معنای ولایتی که در آیات بسیار دیگری از آن نهی شده، زیرا ولایت به معنای نزدیک شدن به نحوی است که مسلمین را در دین و اخلاقشان در معرض تاثر قرار دهد و در نتیجه دین و اخلاقشان که از بین رفته و سنت های ظالمانه ای که در جامعه دشمنان دین رایج شده در میان مسلمین رواج یابد، به خلاف رکون که به معنای بنا نهادن دین و یا حیات دینی است بر اساس ظلم ظالمین، و این معنا از نظر مورد اخص از ولایت است، برای اینکه هر جا که رکون به ظالمی پیدا شود ولایت ظالم هم شده ولی هر جا که ولایت ورزیدن به ظالم یافت شد چنان نیست که رکون هم باشد. فرق دیگر اینکه خطر و بروز اثر در رکون بالفعل است ولی در ولایت اعم از بالفعل است. از اینجا اشکال گفتار پاره ای از مفسرین که رکون را به معنای ولایت گرفته اند معلوم می شود.

سخنی از صاحب المنار

صاحب المنار در تفسیر خود نخست کلام زمخشری را نقل کرده که گفته است: «نهی در آیه جهات بسیاری را شامل می شود، مانند گراییدن و پست شدن در راه هوا و هوس آنان، و به امید ایشان از همه جا و همه کس قطع امید کردن، و همنشینی و رفاقت کردن، و به دیدنشان رفتن، و با ایشان مداهنه نمودن و به کارهایشان رضایت دادن، و خود را به ایشان شبیه کردن، و به زی آنان درآمدن، و به زرق و برق زندگی و تجملات ایشان چشم حسرت دوختن، و اسم آنان را به عظمت یاد کردن، چون دقت و تامل در جمله "و لا ترکنوا" این معنا را اثبات می کند، زیرا رکون به معنای کمترین میل است. و همچنین جمله "إلی الذین ظلموا" نیز ناراحت کننده است زیرا اگر فرموده بود: "الی الظالمین" باز امتثالش خیلی دشوار نبود، زیرا ظالمین عده معدودیند، ولی فرمود "هر کس که ظلم کند" و این تعبیر عمومی تر است و هر کسی که ظلمی را و لو برای یک بار مرتکب شود مشمول آن می گردد.»
آن گاه در مقام رد آن برآمده چنین می گوید، البته آنچه را که وی انگشت رویش گذاشته و از مصادیق رکون دانسته همه در جای خود کارهای زشتی است که سزاوار نیست مؤمن مرتکب آن شود و احیانا هم از لوازم غیر قابل توجه رکون هست ولیکن صحیح نیست که هیچ یک از آنها را مفسر و مراد آیه بگیریم، برای اینکه می دانیم اولین طایفه ای که مخاطب به این خطاب بودند رسول گرامی اسلام و صحابه ایشان یعنی همان سابقین اولین بودند که از شرک توبه کرده به سوی ایمان گراییدند و در میان آنان کسی را سراغ نداریم که اینطور نسبت به مشرکین رکون داشته باشد، یعنی از اسلام و مسلمین یکباره قطع نموده دل به کفار ببندد، و یا به خاطر هواهای آنان تن به پستی دهد و یا به کارهای آنان راضی بوده باشد، و همچنین سایر مصادیقی که شمرده.
علامه ی طباطبایی: «صاحب المنار اولا خودش گفتار خود را نقض کرده و با اینکه قبلا اعتراف کرد که بعضی از امور مذکور از لوازم رکون است، مع ذلک می گوید هیچ یک از آنها صلاحیت ندارد که بگوییم مراد آیه است. آری، با اینکه همه معصیت ها بزرگ است و نباید نسبت به آنها بی اعتناء بود مع ذلک بیشتر مفسرین قرآن را می بینیم که عادت کرده اند از نسبت دادن پاره ای سهل انگاریها به قرآن کریم هیچ خودداری نکنند.
از این بدتر اینکه می گوید: "مخاطب به این نهی رسول خدا (ص) و سابقین اولین بودند و ایشان در مظان چنین چیزهایی نبودند." اشکال آن این است که اولا خطاب، خطاب واحدی است متوجه او و امتش، و در چنین خطابی اول و دومی وجود ندارد، و اگر بعضی از مخاطبین از جهت زمان مقدم بر بعضی دیگر باشند باعث نمی شود که خطاب آن روزی مردم امروزی را نگیرد، هر چند لفظ شامل باشد.
ثانیا اگر مخاطب در مظنه نافرمانی نباشد باعث نمی شود که خطاب نهی متوجه او نگردد، مخصوصا نواهیی که از مقام تشریع صادر می شود. بله، در چنین صورتی از تاکید و الحاح جلوگیری می کند، ولی از اصل نهی جلوگیری نمی کند، و ما می بینیم که رسول خدا (ص) از چیزهایی نهی شده که به مراتب بزرگتر از رکون به ظالمان است، مانند شرک به خدا و ترک تبلیغ پاره ای اوامر و نواهی، از آن جمله فرموده: «و لقد أوحی إلیک و إلی الذین من قبلک لئن أشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین؛ و به تحقیق به سوی تو و کسانی که قبل از تو بودند وحی شده که اگر شرک بورزی اعمالت بی اجر و نتیجه گشته و هر آینه از زیانکاران خواهی شد.» (زمر/ 65)
درباره ترک تبلیغ فرموده: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته؛ هان ای رسول، ابلاغ کن آنچه که از ناحیه پروردگارت به سویت نازل شده و اگر نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای.» (مائده/ 67) و درباره پیروی کفار فرموده: «یا أیها النبی اتق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین إن الله کان علیما حکیما* و اتبع ما یوحی إلیک من ربک؛ هان ای پیغمبر! خدا را بپرهیز و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خدا دانا و حکیم است، و آنچه که از ناحیه پروردگارت به سویت وحی شده پیروی کن.» (احزاب/ 1- 2) با اینکه چنین مظنه ای در بین نیست که آن جناب به پروردگار خود شرک بورزد، و یا آنچه که به وی وحی شده از تبلیغش سر باز زند، و یا کافران و منافقان را اطاعت کند، و یا وحی پروردگار خود را پیروی ننماید و امثال این از نواهی دیگر.
همچنین سابقین اولین، که ایشان هم از اموری خیلی بزرگتر از رکون به ظالمین و یا مثل آن نهی شده اند، از آن جمله فرموده: "و اتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة" که درباره اهل بدر نازل شده، که سابقین اولین هم در میان ایشان بوده اند. و درباره بعضی از آنان آمده که خود آنان را ستمکار خوانده، حال بعضی صحابه پیغمبر را ستمکار خواندن مهم است، و یا به او بگویند به ستمکاران رکون مکن؟ و همچنین آیات دیگری که مربوط به داستانهای بدر، احد و حنین است، و مشتمل است بر نهی هایی که خیلی مهم تر از نهی رکون است. و نیز آیات ناهیه ای که زنان رسول خدا (ص) را از اموری نهی می کند که بدتر از رکون به ظالمین است. پس صرف اینکه سابقین اولین در مظنه چنین اعمالی نیستند باعث نمی شود که نهی هم از ناحیه خدای تعالی صادر نشود، علاوه بر اینکه بعضی از همان سابقین اولین به پاره ای از آن گناهان و جرائم مبتلا شدند.
سوم چیزی که از بحث گذشته به دست آمد این بود که آیه شریفه به کمک سیاقی که دارد و نیز با تایید مقام، نهی می کند از رکون به ستمکاران در ستمهایشان، به این معنا که مسلمانان، دین حق خود و حیات دینی خود را مبنی بر ظلمی از ظلم های آنان کنند، و یا در گفتار و کردار حق خود، جانب ظلم و باطل ایشان را رعایت کنند. و خلاصه وقتی بتوانند حقی را احیاء کنند که باطلی را هم احیاء بکنند، و برگشت این عمل همانطور که قبلا هم گفتیم به این است که احیاء یک حق با از بین رفتن یک حق دیگر صورت گیرد.»
فرق بین میل به ظالمین و مصادیق مباشرت در ظلم. اما میل کردن به ظلمی از ظلم های آنان و راه دادن آن ظلم را در دین، و اجرای آن در مجتمع اسلامی و یا در محیط زندگی شخصی، رکون به ظالمین نیست، بلکه مباشرت در ظلم و وارد شدن در زمره ظالمین است. و این مطلب بر بسیاری مشتبه شده، و نتوانسته اند میان رکون به ظالمین و این مثالها که ما ذکر کرده و گفتیم مباشرت در ظلم است، فرق بگذارند.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 411

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏11 صفحه 73

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 صفحه 260

  4. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏7 صفحه 135

  5. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏8 صفحه 524

  6. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏13 صفحه 243

  7. محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد ‏8 صفحه 26

  8. حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏7 صفحه 406

  9. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏11 صفحه 322

  10. ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد ‏4 صفحه 475

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114680