فرقه کرامیه در دوره سلجوقی و غزنوی
فارسی 8944 نمایش |ابوعبدالله محمد بن کرام بنیانگذار فرقه کرامیه، در سیستان در خانواده اى عرب تبار متولد شد. او در دوران جوانى، تمام اموال خود را فروخته، به مکه رفت و پنج سال در آنجا رحل اقامت افکند. آن گاه به نیشابور آمد و بقیه عمر خود را در آنجا سپرى نمود. وى در نیشابور همدم احمد بن حرب (م 234ق) بود. احمد نقش مؤثرى در تربیت ابن کرام به عنوان یک زاهد فقیه داشت. وى انسانى سنت گرا بود و از جمله نخستین مبلغان مسلمان و زاهدى بود که تمام هم خود را بر گسترش اسلام و ترغیب مسلمانان به درستکارى و نیکوکارى گذاشته بود.
موضع کلامی ابن کرام
ابن کرام، پیام هاى احمد را براى مردم شرح مى داد. وى در مناظراتى شرکت مى جست که پیرامون این سؤالات بود که ایمان حقیقى مشتمل بر چیست و مسلمان واقعى کیست. او در زمینه کاربرد عقل در امر دین، راهى میان معتزله و اهل حدیث، و در مورد تعریف و توضیح اصطلاحات فقهى، موضعى میان حشویه و معتزله برگزیده بود. و تقابلهاى میان دیدگاههاى کرامیه و معتزله، درباره اصل عدالت الهى و عقاید ریاضت کشى وجود داشته است. گرایش تعالیم ابوعبدالله محمد بن کرام به شیوه استنباط احکام از ظاهر قرآن و سنت، او را در کنار نوع اندیشه و ایمانى قرار مى داد که در قرنهاى سوم و چهارم به صورت مذاهب حنبلى و ظاهرى تبلور یافت. با این حال کرامیه تنها یک مکتب کلامى نبود، بلکه یک مذهب فقهى نیز بود.
تلاش ها و روش های تبلیغاتى کرامیان
اولین تلاش هاى تبلیغاتى ابن کرام در سجستان بود، بعد به غرجستان طرد شد و در میان دهقانان غور، غورجستان و حومه شهرهاى خراسان به تبلیغات پرداخت. برخى از حامیان ابن کرام به تبع وى، در زمان محمد بن طاهر بن عبدالله بن طاهر به نیشابور رفتند. در چشم بسیارى از روستائیان کرامیه نمایانگر اسلام واقعى بود. کرامیان، مبلغان پرشورى بودند که فعالانه غیر مسلمانان را به اسلام جذب مى کردند؛ گفته مى شود ملامتیان در تقابل با کرامیه به وجود آمده اند. ظاهرا میان ابوالحسن سلم بن الحسن الباروسى از مشایخ ملامتیه و محمد بن کرام مؤسس کرامیه مناظره اى در نیشابور رخ داده است. «سبکى» نقل مى کند که ابن کرام در حالى که کلاه استوانه اى سپید (قلنسوه) بر سر و پوستینى دربر داشت، مردم را وعظ کرده، احادیث را برایشان شرح مى داد و آنان را به ذکر خداوند فرا مى خواند.
کرامیان در جذب مردم و به اسلام در آوردن غیر مسلمانان و تأسیس خانقاه ها به عنوان مراکزى براى ملاقات با یکدیگر و انجام فعالیت هاى تبلیغاتى، بسیار موفق بودند. موقوفات و نذورات مردم، این فرصت را به ساکنان خانقاهها مى داد که بدون آنکه اجبارى براى کار کردن داشته باشند، خویش را کاملا وقف عبادت و وعظ نمایند. خانقاه هاى کرامیه که از شرق جهان اسلام تا فسطاط گسترش یافته بود، با تشکیلات سازماندهى شده خود، از این مذهب حمایت و پشتیبانى مى نمود. بر اساس اظهارات مقدسى، خانقاهها، منحصرا به کرامیان متعلق بودند. علاوه بر خانقاهها، کرامیان داراى مدارس در نیشابور بودند که در واقع مرکز فرماندهى جنبش هاى کرامیان محسوب مى شد.
ابن کرام در مقایسه با متولیان اندیشه هاى دیگر داراى تفکرات و دیدگاههاى کلامى متعادل تر بود. با وجود این هنگامى که وى به همراه عده اى از طرفدارانش به نیشابور رسیدند، به دستور محمد بن طاهر حاکم خراسان (248-259ق)، مدت هشت سال زندانى شد. حاکم سجستان نیز رفتار مشابهى با وى داشت؛ اما از کشتن وى، به دلیل زهد و پارسایى آشکارش که همگان از آن مطلع بودند حذر نمود. ابن کرام در شوال سال 251ق از نیشابور بیرون شد و در صفر سال 255ق در بیت المقدس درگذشت و در باب اریحا دفن گردید. در طول دو قرن چهارم و پنجم هجرى، کرامیان خشم و انزجار حنفیان و شافعیان را علیه خود برانگیخته بودند. سرانجام فرقه کرامیه در سال 488ق با ظهور سلجوقیان و تلاشهاى متحدانه و یکپارچه حنفیان و شافعیان درهم شکست. کرامیه، شیعیان و اشاعره در دوران حکومت طغرل بیک بر روى منبرها مورد سب و لعن قرار گرفتند.
زهد و شیوه کسب معاش
یکى از جنبه هاى مهم زهد کرامى، انزجار از شیوه هاى خاصى از معاش اقتصادى بود. تقوا و ورع آنان، به وسیله ریاضت کشى و کناره گیریشان از دنیا باز شناخته مى شد. آنان طرفدار اعتماد کامل بر خداوند بودند. به نظر مى رسد که پیروان ابن کرام، او را به دلیل دیندارى، پارسایى و تأکید بسیارش بر توکل شناخته و تبعیت مى کردند. کرامیه در میان طبقات پایین تر نیشابور، محبوبیت و پایگاه مردمى داشت. مجمع و مقر اصلى آنان در منطقه فقیرنشین شهر بود. عقیده کرامیه در مورد فقر، تنفرشان نسبت به کار به عنوان وسیله اى براى کسب درآمد و زهد خشک و پرشور آنان، با دیدگاه اسلام در مورد جهد و سختکوشى براى گذران زندگى که مورد تأیید و قبول دیگر مذاهب در نیشابور نیز بود تفاوتى فاحش و آشکار داشت.
رقابت با سایر فرق در نیشابور
کرامیان براى کسب قدرت و نفوذ در نیشابور، با سایر گروه ها به شدت رقابت مى کردند. تشکیلات گسترده و پیچیده آنان موفقیتشان در تبلیغ و جاذبه اى که براى گروههاى شهرى و روستایى داشتند، سیطره حنفیان و شافعیان را بر شهر به شدت تهدید مى کرد. در اواخر قرن چهارم، فرقه هاى حنفى و شافعى، زمام اداره شهر را به وسیله کنترل سیستم آموزشى و فقهى، در دست داشتند. علما و بازرگانانى که در حقیقت نماینده و سخنگوى این مذاهب بودند، روشى یافته بودند براى برخورد با حاکمانى که اسما بر نیشابور حکومت مى کردند. حاکمان ترک، به دلیل ناآشنایى با رخدادهاى محلى، بیشتر به کمک علما نیازمند بودند تا علما به حمایت آنان! حکومت براى آنکه بتواند به صورت مؤثرى بر مردم فرمانروایى کند، نیاز به همکارى علما داشت؛ لذا به آنان اجازه فعالیت مى داد تا بتواند زندگى شهرى را تحت کنترل خود درآورد. کرامیان، پایگاه استوارى در نیشابور براى خود به وجود آوردند و در همان حال تعالیم خود را به دیگر نقاط جهان اسلام بسط دادند. سخت گیرى زاهدانه آنها در باب شرایط امام یا حاکم و نیز عقاید تند آنها در باب مالکیت، چنان بوده است که دشمان آنها با تمام نیروى خویش کوشیده اند تا آنها را چهره اى منفى و منفور بسازند. و ما این چهره منفى را در کتاب السواد الاعظم نوشته ابوالقاسم اسحاق بن محمد مى بینیم. کرامیه منازعاتى نیز با شیعیان داشتند. آغاز این نزاع به نقد آراى ابن کرام توسط فضل بن شاذان نیشابورى (م 260ق)، برمى گردد.
کرامیان خواستار آن بودند که مسلمانان از لحاظ مادى و معنوى با یکدیگر برابر باشند، لذا فقرا و افرادى که از لحاظ حقوق اجتماعى مورد تبعیض قرار گرفته بودند و همچنین اشخاصى که به اصول و ارزش هاى سایر فرق خرده مى گرفتند، از کرامیان حمایت کرده و به آنان عنایت داشتند. کرامیان طرحى براى تعدیل و تصریح شرایط تجارت در اسلام داشتند که پیشتر توسط علما وضع و تبیین شده بود. در این دوران، کرامیان به خوبى شکل گرفته و سازماندهى شده بودند و مى توانستند برنامه و دستور کاملى براى زندگى وضع نمایند. آنان تعریفات منحصر به فردى از فقه، کلام، و تصوف ارائه مى دادند. اقتدار و صلابت کرامیه، منوط به کثرت تازه مسلمانان، فقراى شهرنشین و حمایتهایى بود که از سوى سایر فرق دریافت مى کردند.
کرامیان در عصر غزنویان
در زمان غزنویان محمد بن اسحاق بن محمشاد (م 421ق) یکى از افراد مشهور کرامى، مسجد نو ساخته شیعیان را در نیشابور خراب کرد. برادر او، ابویعقوب اسحاق بن محمشاد رهبر کرامیان بود. از اطلاعات اندکى که درباره او موجود است، روشن مى شود که وى مردى بود نیکو سیرت و پارسا که پنج هزار نفر توسط او در نیشابور به اسلام گرویدند. پرهیزکارى و ورع وى، اثرى عمیق بر سبکتکین، سلطان غزنویان که از حامیان و دوستداران کرامیه بود، نهاد. پس از ابویعقوب، پسرش ابوبکر، رهبرى فرقه کرامیه را عهده دار گردید و محمود غزنوى نیز وى را به عنوان حاکم شهر منصوب نمود. حکومت و ریاست بر شهر، پیش از آن در بین خانواده میکائیلیان بود. آنان خانواده مهمى از دهقانانى بودند که در دوران طاهریان اسلام آورده بودند. از آن ایام به بعد، آنان به عنوان حاکم در خدمت خلیفه یا دولت هاى محلى بودند. آنان هیچ تعلقى به فرق حنفى یا شافعى نداشتند و به همین دلیل مى توانستند به صورت خبرچین یا میانجى گر، در خدمت حکمرانان حکومت هاى محلى باشند.
سلطان محمود در تلاش براى حمایت از موقعیت خلیفه در بغداد، ابوبکر را به نبرد با مسلمانان غیر هم کیش خود اشاعره، معتزله و اسماعیلیه تشویق نمود؛ اما پس از مدتى ابوبکر، از حکومت بر شافعیان و حنفیان عاجز ماند. ابن فورک (م 406ق) رئیس مکتب اشعرى به عنوان بدعتگذار متهم شده و ناچار بود در برابر سلطان غزنه از خود دفاع نماید. ابو سعید ابوالخیر، دچار مشکل شده بود. خواجه فقیه ابوبکر بن اسحاق بن محمشاد (محمدشاد) کرامى با قاضى صاعد (343-431ق) براى کشتن شیخ ابوسعید ابوالخیر همداستان شدند که تفصیل آن در منابع کهن آمده است. از طرفى قاضى صاعد نیز با متهم کردن ابوبکر به خاطر نسبت دادن صفات و شباهتهاى انسانى به خداوند با وى مقابله به مثل نمودند.
ابوبکر محمد کرامى در کوشش هایش بر ضد باطنیان و صوفیان از حمایت قاضى صاعد بن محمد برخوردار بود. قاضى پیشواى حنفیان در نیشابور و عالمى بلند آوازه بود. سلطان محمد او را به سرپرستى فرزندانش مسعود و محمد گماشته بود و دو شخصیت سرسخت قاضى و ابوبکر نتوانستند در نیشابور کنار هم قرار گیرند و قاضى صاعد پس از بازگشت از سفر حج در سال 402 ق در غزنه پیامى از خلیفه تسلیم محمود نمود و از آراى بدعت آمیز کرامیان نقشه برداشت و ابوبکر محمد منکر این شد و این منازعه سالها دوام آورد و ابوبکر محمد از ریاست نیشابور کنار گذاشته شد و ابوعلى حسن بن محمد معروف به حسنک وزیر که در سال 422 ق به دستور سلطان مسعود اعدام شد، اقداماتى سخت بر ضد کرامیان نیشابور در پیش گرفت. با این حال، کرامیان همچنان در نیشابور فعال بودند.
افول کرامیان نیشابور
ابن فندق و ابن اثیر، از ستیز داخلى در نیشابور در ذیحجه سال 488ق میان حنفیان و شافعیان به رهبرى قاضى ابوسعید محمد بن احمد محمد بن صاعد و ابوالقاسم پسر امام الحرمین جوینى از یک سو و کرامیان به پیشوایى محمشاد از سوى دیگر خبر مى دهند. احتمالا مدرسه کرامیان در بیهق در همان سال از میان رفت، در حالى که مدرسه هاى خاص حنفیان، شافعیان و علویان که همه آنها همزمان ساخته شده بودند، در زمان ابن فندق که کتابش را در سال 563ق نوشته است، همچنان برپا بود، از مدرسه کرامیان هیچ اثرى بر جاى نمانده بود. در نیشابور با کشته شدن رهبر کرامیان و با خاک یکسان شدن مدرسه آنها، ستیزه پایان یافت.
اقدام ابوبکر تنها باعث برانگیخته شدن تنش شدید بین حنفیان، شافعیان و کرامیان شد. حمایت هاى سلطان محمود از کرامیه به جاى آنکه وى را در کنترل و نظارت بر شهر و سیاستهاى داخلى آن قادر سازد، موجب افزایش نزاع هاى قومى فرقه اى در نیشابور شد. سلطان محمود سعى مى کرد در ابتدا نسبت به شکایت هاى مردم از رویه ابوبکر، با دیده اغماض بنگرد؛ اما سرانجام ناچار شد در قبال اعمال وى از خود واکنش نشان دهد. هنگامى که سلطان محمود، ابوبکر را از مقام و موقعیت رسمى اش برکنار نمود، ریاست مجددا به خانواده میکائیلى بازگشت و چون رئیس جدید بر جاى خود مستقر شد.
پس از عزل ابوبکر، قدرت کرامیه در هم شکست. زمانى که محمود غزنوى، غور را در سال 411 ق فتح نمود، به مبلغان و اساتید کرامیه اجازه داد تا براى تعلیم و گسترش اسلام در آنجا به فعالیت بپردازند و این دقیقا مقارن با زمانى بود که وى حمایت خویش را از کرامیه نیشابور برگرفته بود. احتمالا محمود تشخیص داده بود که بازگرداندن کرامیه به نیشابور، نتایج چندان مطلوبى ندارد؛ لذا آنان را به سوى غور روانه کرد.
ذم کرامیه به اتهام بدعت گذارى در طول قرن پنجم
در طول قرن پنجم هجرى، کرامیه به اتهام بدعت گذارى رد مى شد و مورد لعن و نفرین قرار مى گرفت. فرقه شناسان آنان را بیشتر به عنوان بدعت گذار، محکوم مى کردند. در پایان قرن پنجم هجرى کرامیه در نیشابور کاملا نابود شد. انزجار حنفیان و شافعیان از کرامیه، افزایش قدرت مذهب شافعى از طریق پیوند با صوفیه و عدم پشتیبانى حاکمان ترک و کارگزاران ایرانى، باعث زوال و نابودى این فرقه مذهبى شد. امید کرامیه براى داشتن نفوذ دائمى در اسلام به یأس تبدیل شد و اغلب مسلمانان، آنان را به عنوان بدعتگذار متهم کردند.
تحقیقات اخیر در در مورد کرامیه
اخیرا متون جدید و مهمى در مورد کرامیه به دست آمده و اهمیت آن بدین لحاظ است که فرقه کرامیه را از جنبه و دیدگاه مقبول و مطلوبش به تصویر مى کشند. این گونه استنباط مى شود که این متون از سوى عده اى از کرامیان نگاشته شده باشد. از جمله این منابع مى توان به تفسیر عرفانى قرآن اشاره کرد که اخیرا دکتر شفیعى کدکنى آن را معرفى کرده است.
در این تفسیر عرفانى جنبه هاى ولایت اهل بیت مشهود است و این تصریحات متون کرامى نقض آشکار تمام تهمتهایى است که نسبت به کرامیه در کتابهاى ملل و نحل منعکس شده است. در این کتاب محمد بن کرام (م 255ق) مؤسس کرامیه زاهدى است یگانه، عالمى است ژرف اندیش و در الهیات متکلمى است تنزیهى و به دور از شائبه تجسم و در همان حال، مرد عمل و اهل درگیرى با حکومت ها و صاحب اندیشه هاى انقلابى در مسائل اجتماعى و اصول مالکیت، و همین امر سبب شده است تا از او چهره هاى منفى ساخته شود.
منـابـع
غلامرضا جلالى- مشکوة- شماره 85-84
ابن اثیر- الکامل فى التاریخ- بیروت- دار احیاء التراث العربى- 1408ق.
یاقوت حموى- معجم البلدان- دار بیروت للطباعة و النشر- 1408ق.
ذهبى- تاریخ اسلام- دارالکتاب العربى- 1411ق.
مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه- ترجمه جواد قاسمى- مشهد- بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى- 1375ش.
وایت مونتگمرى- دوران ساختار تفکر اسلامى- چاپ ادینبورگ- 1973م.
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها