طلوع نهضت ترجمه و انتقال از ترجمه به تألیف
فارسی 4630 نمایش |ترجمه
اندکی پس از تأسیس خلافت عباسی، ترجمه آثار علمی و فلسفی یونانی به زبان عربی آغاز شد در ابتدا، انتخاب آثار محتملا به دست خود مترجم یا ولی نعمت او بود، ولی خلیفه مأمون (198- 218هـ) و مشاوران وی به اهمیت علوم یونانی برای تمام امپراطوری پی بردند و کار ترجمه را در مقیاسی وسیع سازمان دادند. مؤسسه ای به نام «بیت الحکمه» برپا شد، که در آن کتابها ترجمه و استنساخ می شدند و کتابخانه ای برای مراجعه نیز وجود داشت. کار ترجمه در حدود یکی دو قرن ادامه یافت و در ترجمه های قدیم نیز تجدید نظر شد.
ظهور حنین بن اسحاق
بزرگترین مترجم این دوره، حنین بن اسحاق (194-260هـ) از مسیحیان حیره بود که استاد طب در بغداد و طبیب دربار خلیفه متوکل (خلافت: 232- 647هـ) شد. وی چیزی نظیر دارالترجمه، همراه با چندین همکار کارآمد در اختیار داشت. به خلاف بیشتر مترجمان متقدم (تقریبا همه از مسیحیان عراق) که از زبان سریانی به عربی ترجمه می کردند، حنین، زبان یونانی را آموخته بود و عادت داشت که قبل ار ترجمه به مقابله نسخه های متعدد بپردازد؛ و این، از نظرگاه فنی و زبانی، عالیترین سطحی بود که مترجمان بر آن دست یافتند. با این همه، بعدا، با رشد تفکر فلسفی مستقل در زبان عربی، در این ترجمه ها تجدید نظر شد تا استدلالات روشنتر، دقیقتر و درستتر بیان شوند؛ ولی این کار معمولا از روی تحریر سریانی انجام می گرفت نه از روی اصل یونانی.
اولین آثار ترجمه شده
وسعت کار ترجمه، آدمی را تحت تأثیر قرار می دهد. هم ترجمه هایی که هنوز موجودند و هم ترجمه هایی که فقط عناوین آنها در دست است و قسم اعظم ترجمه ها را تشکیل می دهند. در نظر اول چنین می نماید که تمام کتابهای علمی و فلسفی یونانی به زبان عربی ترجمه شده اند؛ ولی چنین نیست. مطالعات اخیر نشان داده است که در واقع آنچه به عربی ترجمه شده، آن قسمت از آثار علمی و فلسفه یونان بود که در مکاتب متأخر یونانی مآب هنوز با ارزش شمرده می شد؛ و این، تمام آثار ارسطو به استثنای سیاست را دربر می گیرد؛ حتی بوطیقای (فن شعر) ارسطو به عربی ترجمه شده بود، هرچند آدمی شگفت زده می شود چگونه کسانی که با فن نمایش هیچ گونه آشنایی نداشتند دست به کار زدند. آثار دوره ماقبل سقراط ندیده گرفته شدند؛ ولی برخی از نویسندگان متأخرتر بیشتر از آنچه اروپای جدید به آنها توجه کرده است مورد توجه قرار گرفتند؛ در واقع، ترجمه عربی آثار فلسفی جالینوسی، که به زبان یونانی آغازین فلسفه را در زبان عربی بلکه همچنین تاریخ متأخر علم و فلسفه یونانی در دوره هلنی را روشن می سازد.
کار ترجمه با این وسعت، به ویژه در فلسفه، تنها در جایی امکان پذیر است که با سنتی زنده، تماس وجود داشته باشد. غزالی، متکلم بزرگ، مدعی است که بر فلسفه زمان خود فقط از راه کتاب تسلط یافت. این معنی در مراحل پیشرفته باور کردنی است و خود گواه است بر جدایی کامل نظام آموزشی اسلامی از به اصطلاح «علوم بیگانه»؛ ولی غزالی قبلا در رشته های علم کلم، تبحر یافته و چه بسا مقدمات فلسفه را نیز آموخته بود، این نشان می دهد که ارتباط او با سنت زنده زمانه خود کاملا قطع نشده بود.
دو سنت تأثیرگزار بر تفکر علمی- فلسفه جهان اسلامی در دوره عباسی
به نظر می رسد که در اوایل دوره عباسیان دو جریان عمده سنتی، جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داده بود. اولا، جریان سنتی جندی شاپور وجود داشت. از سال 765 تا 870 م. (148 تا 257هـ)، خاندان بختیشوع، از نسطوریان ایران، از این مرکز پزشکان دستگاه خلافت را تأمین می کرد و در عین حال، مسئولیت بیمارستانی آموزشی را در بغداد به عهده داشت. علاوه بر برنامه درسی پزشکی می بایست در آنجا در زمینه فلسفه نیز فعالیتی بوده باشد. ثانیا سنت فلسفی اسکندریه وجود داشت. این حقیقت که قبل از فتوحات اعراب، زبان سریانی جای زبان یونانی را گرفته بود خود نشان می دهد که زبان یونانی قدرت و سلامت خود را از دست داده بود (شاید به علت اوجگیری «قوم پرستی» در میان قبطیان یا دید غیر مابعد طبیعی آنان. صرف نظر از علت امر) و شاید این جریان با صف حیات فکری اسلامی در مصر ارتباط داشته است، در حدود سال 718 م. (100هـ) مدرسه اسکندریه به انطاکیه انتقال یافت. این مدرسه بیش از یک قرن در انطاکیه دایر بود، تا اینکه در حدود 850م. (236هـ)، از راه موصل، به طرف شرق، به حران منتقل شد، و سپس پس از حدود نیم قرن جذب مرکز خلافت در بغداد، گردید. این نقل و انتقالها در درجه اول همان مهاجرت استادان و تا حدی کتابخانه بود. به نظر می رسد که این استادان، در حیات فکری دارالخلافه، یا حداقل قسمتی از آن که به فلسفه تمایل داشت، سهم فراوانی داشتند.
نقش صابئین در تفکر فلسفی جهان اسلام
جریانات دیگری نیز در سنت فلسفی وجود داشت ولی ما در مورد آنها اطلاعات کافی در سترس نداریم. علاوه بر مدرسه اسکندرانی در حران که به دست مسیحیان اداره می شد، یک مرکز دیگر متعلق به فرقه مشرک صابئین نیز دایر بود. دین صابئین شامل پرستش ستارگان می شد، ولی در فلسفه یونان پایه و اساسی داشت، و در نتیجه در انتقال سنت فکری یونان گرایی به زبان عربی سهم مهمی ایفا نمود. در سال 872 م. (259هـ) یکی از دانشمندان بزرگ این فرقه به نام ثابت بن قره (وفات: 901م. / 288هـ)، که قبلا در بغداد درس خوانده بود، با اعضای دیگر این فرقه نزاغ کرد و حران را ترک گفت و به بغداد رفت. در بغداد به پشتیبانی خلیفه، زندگی خود را وقف ترجمه و تصنیف کتب، به ویژه در طب و ریاضیات کرد؛ وی همچنین عده ای از صابئین جوانتر را به گرد خود فراهم آورد. با این همه، تنها در بغداد نبود که آموزش فلسفه صورت می گرفت. شرح حال بعضی از فلاسفه بزرگ این معنی را روشن می سازد که در بخش شرقی قلمرو خلافت، علاقه زیادی نسبت به فلسفه وجود داشت؛ ولی اظهار نظر قطعی در این باره ممکن نیست.
برخی از انگیزه های مؤثر در نهضت ترجمه
پس از آنکه از وسعت کار ترجمه و توجه به فلسفه یاد کردیم، جا دارد اندکی تأمل نموده از خود بپرسیم چه انگیزه ای مسلمانان را بدین شدت به آن جلب کرده است. ظاهرا انگیزه ای عملی وجود داشته است. خلفا به سلامت خود و اطرافیانشان علاقه داشتند و معتقد بودند که اطبایی که شیوه پزشکی یونانی به کار می بستند می توانند آنان را درمان کنند. همچنین باید به خاطر سپرده شود که محیطی که اینک مورد توجه ماست، ارزش عملی فوق العاده ای برای احکام نجوم (اخترگری)، که هنوز از علم نجوم متمایز نشده بود، قایل بود. ترجمه آثار احکام نجومی- نجومی در برنامه نهضت ترجمه جایگاه مهمی داشت، آنان که در این رشته قابلیتی داشتند مورد عنایت دستگاه خلافت قرار می گرفتند. از آنجا که فلسفه با این علوم رابطه نزدیک داشت، طبعا به فلسفه نیز بذل توجه می شد.
با این همه، احتمالا مدتها پیش از مأمون و تشکیل دارالترجمه، متفکرترین مسلمانان از اهل سنت و جماعت، رفته رفته به اهمیت روشهای منطقی و روش فلسفی به طور کلی، در احتجاجات با پیروان سایر ادیان پی برده بودند. قاعدتا مناظرات زیادی از این قبیل وجود داشته است و در میان آثار قدیس یوحنای دمشقی (وفات: 750 م. ) جدالی بین یک مسیحی و یک ساراسن Saracen (یونانی: ساراکنوی) نامی که یونانیان و رومیان متأخر به مردم چادرنشین سوریه و عربستان اطلاق می کردند و سپس به عربها و توسعا به مسلمانان اطلاق شد. (از دایره المعارف فارسی) (عرب مسلمان) وجود دارد، که منظور از آن محتملا این است که به مسیحیان نشان دهد با چه استدلالهایی احیانا روبرو خواهند شد و راههای جوابگویی به آنها چیست. همچنین سخنان تیموثی (Timothy) اسقف نسطوری، در مجلس مناظره ای در حضور خلیفه وقت در 781م. (165هـ) مضبوط و در دست است. این امر روشن می سازد که مسلمانان از همان اوایل پی برده بودند که در میان مردمی با فرهنگ فکری عالیتر، که بعضی از معتقدات دینی آنان را رد می کنند و مورد انتقاد قرار می دهند، به سر می برند. علاوه بر مسیحیان و سایر گروههای دینی موجود در عراق، مسلمانان احتمالا با بودائیان و پیروان فرقه های هندی نیز تماس داشتند. لذا احتیاج به مناظره و دفاع از عقاید، برای مطالعه فلسفه انگیزه ای نیرومند به دست می داد، و علاوه بر آن، روابط طبقه منشیان و طبقه جدید علما نیز تیره بود.
اینکه انتقال از ترجمه و تألیف و تصنیف چگونه صورت گرفته است روی هم رفته درست نیست. با این همه، برای بعضی از محققانی که به کار ترجمه می پرداختند، قاعدتا می بایست طبیعی بوده باشد که بخواهد خود، اثری اصیل بنویسند، خواه با افزودن چیزی بر آنچه در آثار یونانی وجود داشته، خواه از راه به دست دادن مدخل ساده ای برای استفاده کسانی که با علوم یونانی آشنایی نداشتند. همچنین این نیاز وجود داشت که استنتاجات فلسفی بیشتر به خط اصول عقاید اسلامی درآیند. نمونه های این انتقال از ترجمه و تألیف و انگیزه های آن را در ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی (800- 870م. / 184- 258هـ) می توان دید.
ظهور کندی و منش فکری وی
وی به الکندی مشهور است و به عنوان اولین فیلسوف بزرگ اسلامی و یگانه فیلسوف از نژاد عرب به «فیلسوف العرب» نیز شهرت دارد. دلیل اخیر شاید مهمترین دلیل تصنیف آثار فلسفی بوده باشد و محصول کار را اساسا «فلسفه یونان برای مسلمین» وصف کرده اند.
خاندان کندی تعدادی از مشاغل رسمی را در بخشهای عرب نشین قرمر و خلافت عهده دار بودند؛ مهمترین این مشاغل ولایت کوفه بود. خود کندی به دستگاه خلفات بستگی داشت و در زمان خلافت معتصم (218- 227هـ)، معلم پسرش بود. این جریان مصادف بود با دوره تفوق و استیلای معتزله و به نظر می رسد که کندی با معتزله در مسائل شرعی همرأی بود. وی از این نظر، به تنه اصل تفکر کلامی اسلامی از بیشتر فلاسفه دیگر نزدیکتر بود. در اوایل خلافت متوکل (232- 247هـ)، سیاست دولت دگرگون شد و معتزله منزلت سابق خود را از دست دادند. این امر ممکن است کمک کرده باشد که برای کندی تجربه ای اسفبار پیش آید؛ به سعایت دو دشمن درباری، کتابخانه اش ضبط و برای مدتی به بصره منتقل شد، ولی سرانجام به وی مسترد گردید.
تأثیر کندی از فلوطینی
از این حادثه چنین برمی آید که کندی کتابخانه ای داشت که برای آن زمان معظم شمرده می شد. وی می بایست بیشتر عمر خود را صرف مطالعه کرده باشد. او را تقریبا در همه علوم یونانی خبیر و مطلع می دانستند. رساله های مختصر متعدد وی حکایت از آن دارد که عامل مؤثری در نشر این علوم در میان مسلمانان بوده است. موضع فلسفی که وی اختیار کرد، همچنانکه از آن بیشتر فلاسفه اسلامی، کاملا نزدیک به مشرب نوافلاطونی بود. این امر به طور عمده، نتیجه آن بود که سنت فلسفی متأخر یونان، هنگامی که مسلمانان با آن تماس یافتند، همان فلسفه نوافلاطونی بود. به آثار ارسطو، هرچند بدقت مطالعه می شد، از دیدگاه نوافلاطونی نگریسته می شد. آنچه موجب خلط بیشتر شد، اثری بود که به نام «اثولوجیای ارسطو» در میان مسلمین رواج داشت و اکنون معلوم شده است که شامل اقوال فلوطین (پلوتینوس) فیلسوف نوافلاطونی است. ترجمه عربی این کتاب شهرت فراوان یافت. اصول عقاید نوافلاطونی آن درباره خدا می بایست با توحید قرآنی به قدر کافی نزدیک جلوه کرده باشد. به هر صورت، کندی مشرب نوافلاطونی را، با مختصر تصرفاتی، پذیرفت. وی خود را توانا یافت که ادعا کند حقایق وحی شده از طریق پیامبران، معرفت مابعدالطبیعیند، و بین فلسفه و وحی تناقض نیست. محتملا مراد وی آن بود که فلسفه می تواند در مسیری تکامل یابد که هم با سرشت خود و هم با وحی سازگار باشد. کندی تنها آراء دیگران را اقتباس نمی کرد بلکه در اصل نوافلاطونی «صدور»، خلق از عدم را وارد نمود، گویی در سازش دادن این دو هیچ اشکالی وجود ندارد.
بنابراین، اگر ویژگی کار کندی را کوشش برای پدید آوردن تحریری از فلسفه یونان برای مسلمانان می تواند شمرد، دلیلش معاشرت اوست با معتزله و اوضاع سیاسی زمانه در آغاز بلوغ فکری وی. از حدود (218 تا 235 هـ)، متکلمین فرقه معتزله در امور حکومتی شرکت مسقتیم داشتند؛ معتزله از اهل سنت و جماعت بودند ولی شاید در صدد برآمده بودند تا با طبقه منشیان سازشی پدید آورند. در حدود سال (235هـ) سیاست دولت عوض شد، و بیشتر به جلب جناح محدثین از اهل سنت و جماعت، که اکنون رشد تمام یافته بود، توجه می شد. محدثان، با فلسفه، سخت مخالف بودند؛ و عجب نیست اگر در طول دو قرن بعد، فقط طبقه منشیان و دیگر رقیبان محدثین و متکلمین بودند که به نشر مباحث فلسفی رغبت نشان می دادند. دو نام بزرگ در فلسفه نوافلاطونی، که کندی پیشاهنگ آن بود، عبارت است از: فارابی (وفات: 950م/ 339هـ) و ابن سینا (وفات: 1037م. / 428هـ).
ظهور رازی
قبل از آن، از چهره مهم دیگری در اوایل دوره عباسیان، باید یاد شود، و آن رازی (منسوب به ری) است. نام کامل او ابوبکر محمد بن زکریای رازی است؛ گفته اند که وی به سال (251هـ) تولد و به سال (311 یا 320هـ) وفات یافت. اوایل عمر را در زادبوم خود، ری (نزدیک تهران امروز) به سر برد، و تنها پس از سی سالگی بود که فراگرفتن علم طب را در بغداد آغاز نمود، به کار طبابت پرداخت و در ری و بغداد و همچنین در دوره هایی کوتاه در برخی از دربارهای امیران، در مناطق شرقی قلمرو خلافت تدریس کرد.
شهرت اصلی رازی در طب است، و آثار پزشکی وی مدتها در اروپا خوانده می شدند و مورد احترام بودند. لیکن، وی، نیز مانند اکثر اطبای این دوره، مایه ای از فلسفه نیز داشت.
دین و فلسفه در نزد رازی
در حقیقت می توان گفت که فلسفه برای وی جای دین را گرفته بود، همچنانکه این معنی در مورد افلاطون نیز، که مورد ستایش فراوان رازی و مقتدای او بود، صدق می کند. او معتقد بود که زندگی بشر از راه فلسفه و کاربرد خرد می تواند بهبود یابد. این دیدگاه در رساله ای که به نام الطب الروحانی رازی درباره علم اخلاق و هنر زندگی کردن نوشته و به انگلیسی نیز ترجمه شده بیان شده است. مترجم انگلیسی کتاب، رفتار وی را همچون کسی وصف می کند که به «اصالیت خط عقلانی» قابل است و «دید اصیل زادگان مهذب ایرانی را با همه ویژگی آن منعکس می سازد». رازی برای دین، چه اسلام چه سایر ادیان، فایده عملی زیادی قایل نبود. بدون شک، وی تا حد همان نظرگاه طبقه منشیان ایرانی را داشت، که احتملا با بسیاری از آنان آشنا بود؛ لیکن هرچند گفته اند که وی به مانویت علاقه داشته، در نوشته هایش هیچ دلیل روشنی بر این معنی وجود ندارد.
همچنین گفته اند که وی با مکتب فلسفی صابئین حران روابطی داشته است؛ ولی فلسفه او بیشتر افلاطونی است تا نوفیثاغوری (مانند فلسفه صابئین) یا نوافلاطونی. اینکه وی دقیقا از چه منبعی استفاده کرده، هنوز جزو اسرار است، و موضع او در فلسفه به کلی جدا از سایر فلاسفه اسلامی است. کمال مطلوب او در زندگی، کمال مطلوبی بود که وقف پژوهش عقلانی شود، و فلسفه اش با این آرمان جوش خورده بود. این آرمان نمی توانست جهان شمول گردد، ولی فلسفه استفاده از تواناییهای خود را برای کمک به ارتقاء سطح فرهنگ اسلامی توجیه می کرد، هرچند این بیان رضایت بخشی از همه دستاورد آن نیست.
منـابـع
منتگمری وات- فلسفه کلامی اسلامی- ترجمه ابوالفضل عزتی- عملی و فرهنگی- صفحه 65- 59
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها