قاتل مومن جاودانه در دوزخ

فارسی 4555 نمایش |

خون انسان در قانونگذاری اسلامی در درون حصاری استوار از قوانین حفظ می شود تا کسی را یارای ریختن آن به ناحق نباشد. تجاوز به جان یک انسان از روی عمد کیفرش جاودانه در آتش ماندن است. زیرا قتل سبب پایان دادن حیات مقتول در این دنیاست پس جزای آن پایان دادن فرصتهای زندگی اخروی است: «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعدله عذابا عظیما؛ و هر که مؤمنی را به عمد بکشد، سزایش جاودانه دوزخ است و خدا بر او خشم گیرد و لعنتش کند و برای او عذابی بزرگ مهیا کرده است.» (نساء/ 93)

شان نزول
این آیه درباره مقیس بن صبابه کنانی نازل شده است. وی برادر خود هشام را در طایفه بنی النجار کشته یافت و جریان را به عرض پیامبر رسانید پیامبر گرامی قیس بن هلال فهری را با او فرستاد و به وسیله او برای طایفه مذکور پیغام فرستاد که اگر قاتل او را می شناسند، تسلیم مقیس کنند تا از او انتقام بگیرد و اگر نمی شناسند، خونبهای او را بپردازند، فهری پیام را ابلاغ کرد و آنها خونبهای مقتول را پرداختند. هنگامی که با فهری مراجعت می کردند، شیطان او را وسوسه کرد و به او گفت: کاری نکردی خونبهای برادرت را گرفتی و این ننگی است برای تو. این شخص که همراه توست بکش تا در برابر یک انسان انسانی کشته شده و خونبها هم برای تو سودی اضافی باشد از این رو سنگی به او پرتاب کرد و او را بکشت و با حالت کفر به مکه رفت و چنین گفت:
قتلت به فهرا و حملت عقله *** سراه بنی النجار ارباب فارع
فادرکت ثاری و اضطجعت موسدا *** و کنت الی الاوثان اول راجع
یعنی در مقابل قتل برادرم قیس بن هلال فهری را بکشتم و خونبهای او را به گردن بزرگان طایفه بنی النجار، که صاحبان حصاری محکم هستند بگذاردم بنابراین به خونم رسیدم و بر بسترم بیارمیدم و اولین بازگردنده به سوی بتها هستم. پیامبر فرمود: نه در حل او را ایمن خواهم گذاشت، نه در حرم، از این رو وی در روز فتح مکه به قتل رسید. این مطلب را ضحاک و گروهی از مفسران روایت کرده اند.

مقصود
خداوند متعال، در آیه پیش قتل خطا و حکم آن را بیان فرمود، در این آیه، حکم قتل عمد را بیان کرده، می فرماید: «و من یقتل مؤمنا متعمدا؛ کسی که مؤمنی را از روی قصد و علم به اینکه او مومن و قتلش حرام و خونش مصون است، بکشد.» (نساء/ 93) عکرمه و ابن جریج و جماعتی گویند یعنی مومنی را بکشد در حالی که قتلش را حلال بشمارد، برخی گفته اند: یعنی مومنی را بر دینش بکشد. این معنی را عیاش به اسناد خود از امام صادق (ع) نقل کرده است. «فجزاؤه جهنم خالدا فیها؛ کیفرش جهنم و در آنجا مخلد و جاودانی است.» «و غضب الله علیه و لعنه؛ و خداوند بعنوان عقوبت، او را از خیر، دور و مطرود می سازد.» «و أعد له عذابا عظیما؛ و برای او عذابی بزرگ، مهیا کرده است.»

معنای قتل عمد
ظاهرا معنای قتل عمد این است که انسان قصد کند قتل دیگری را به وسیله چیزهایی که عادت برای قتل به کار می رود و او را به وسیله سلاح یا سم یا سوزانیدن یا غرق کردن یا به وسیله چند چوب و سنگ، بکشد زیرا همه اینها قتل عمدی است و موجب قصاص می شود. ابراهیم و شافعی و اصحابش نیز بر همین عقیده اند. گروهی گویند: قتل عمد، تنها به وسیله آهن صورت پذیر است. سعید بن مسیب و طاووس و ابوحنیفه و اصحابش نیز بر همین عقیده اند. اما قتل شبه عمد، این است که با چوب یا چیز دیگر که عادت برای کشتن به کار نمی روند و معمولا موجب مرگ افراد نمی شوند کسی را بزنند و بمیرد. این نوع قتل، خونبهایی خشونت آمیز دارد زیرا برخلاف قتل خطا که دیه آن بر عاقله قاتل بود، در اینجا دیه را از خود قاتل، می گیرند.

کیفر قتل عمد
در این آیه، تهدیدی بس شدید، نسبت به کسی است که مؤمنی را عمدا به قتل رساند. به مقتضای این آیه شریفه، قتل مؤمن حرام است و درباره آن سختگیری می شود. گروهی از تابعین گویند: آیه ملایمت آمیز: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ مسلما خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمی‏ بخشايد و غير از آن را برای هر كه بخواهد می‏ بخشايد.» (نساء/ 48) به دنبال این آیه خشونت آمیز: «و من یقتل مؤمنا متعمدا...» (نساء/ 93) نازل شده است.
ابومجلز درباره «فجزاؤه جهنم خالدا فیها» گوید: مقصود این است که اگر خداوند، قاتل را مجازات کند، مجازاتش خلود در جهنم می باشد. از ابوصالح نیز همین طور روایت شده است. عیاشی نیز به اسناد خود از امام صادق (ع) چنین نقل کرده است. از پیامبر گرامی (ص) نیز روایت شده است که فرمود: «جزایش همان است، اگر خداوند مجازاتش کند.»
عاصم بن ابی النجود از ابن عباس درباره «فجزاؤه جهنم» نقل کرده است که وی گفت: «جزای قاتل همین است، خداوند اگر بخواهد عذابش کند و اگر بخواهد او را بیامرزد.» از ابوصالح و بکربن عبدالله روایت شده است که همانطوری که انسان کسی را از مخالفت امر خود می ترساند و می گوید: اگر مخالفت کردی، جزایت، کشتن و زدن است و اگر پس از مخالفت، او را مجازات معاف داشت، دروغی نگفته است، آیه نیز چنین است. ابوعلی جبایی اعتراض کرده است که آنچه انجام داده نشود، کیفر شمرده نمی شود. مثلا هرگاه، مزدوری مستحق اجرت باشد، پولی که نزد صاحب کار است، پاداش عمل او شمرده نمی شود. لکن این اعتراض بی جاست، زیرا جزا عبارت از استحقاق شخص نسبت به آن است، اعم از اینکه جزا به مرحله عمل برسد یا نرسد، از این رو گفته می شود: جزای نیکوکار، نیکی و جزای بدکار، بدی است، اگر چه نیکوکار و بدکاری معین نشده باشند. تا چه رسد به اینکه گفته شود که جزای نیکی و بدی به مرحله عمل رسیده یا نرسیده است و گفته می شود که برای قاتل، اگر مرتکب قتل شود، چنین جزایی است پس جهنم، جزای قتل است. علت اینکه به پول گفته نمی شود که جزای مزدور است، به خاطر این است که مزدور، پول معینی را در ذمه صاحب کار، مستحق نیست، بلکه پول کلی و نامعین، مستحق است و صاحب کار می تواند هر پولی که بخواهد به او بدهد.

خلود در جهنم و معاصی کبیره
برخی به این آیه استدلال کرده اند به اینکه شخصی که مرتکب گناه کبیره شود، ناگزیر در جهنم، مخلد خواهد بود. گوییم: تردیدی نیست که شخصی که هیچ ثوابی ندارد (یعنی کافر) و کسی که مؤمنی را در حالی که خونش را حلال می شمارد یا به خاطر ایمانش، بکشد در جهنم مخلد خواهد بود زیرا صفت آنهایی که برای ابد در جهنم هستند، همین است و مؤید آن روایتی است که درباره سبب نزول آیه، ذکر شد و همچنین گفتار ائمه (ع) نیز مطلب را تایید می کند. سپس ما موافقت کرده ایم بر اینکه آیه مخصوص کسی است که توبه نکند و تائب از عموم آیه خارج است. اما روایتی که از ابن عباس نقل شده و ابن مسعود و زید بن ثابت نیز همان عقیده اند که «برای قاتل مؤمن، توبه نیست، مگر اینکه او را در حال شرک بکشد سپس اسلام آورد و توبه کند» بهتر این است که سخن ایشان را حمل کنیم بر اینکه نظرشان سختگیری درباره قتل بوده است. چنان که از سفیان ثوری روایت شده است که از توبه قاتل سؤال شد، گفت: هر گاه از اهل علم سؤال کنند، می گویند: توبه ندارد. لکن هر گاه کسی مبتلا به قتل مؤمن شد، به او می گویند: توبه کن.
واحدی از ابن عباس نقل می کند که مردی از او پرسید: آیا قاتل مؤمن، توبه دارد؟ گفت: نه، دیگری از او سؤال کرد: قاتل مؤمن توبه دارد؟ گفت آری. علت این اختلاف را از او پرسیدند. گفت: اولی مرتکب قتل نشده بود، لذا به او گفتم: توبه ندارد و دومی مرتکب قتل شده بود، لذا به او گفتم: توبه دارد تا اولی مرتکب قتل نشود و دومی به هلاکت نیفتد. اینکه برخی از اصحاب ما گفته اند: قاتل مؤمن، توفیق توبه نمی یابد، با گفته ما منافاتی ندارد، زیرا این قول اگر صحیح باشد، معنای آن این است که قاتل توبه نمی کند. اما اگر توبه کند، توبه او قبول خواهد شد و چون آیه را می توان به وسیله توبه تخصیص داد، جایز است که به وسیله تفضل و عفو الهی نیز تخصیص یابد.
واحدی روایت کرده است که: عمر بن عبید پیش ابوعمرو بن علا آمد و گفت: ای ابوعمرو، آیا خداوند خلف وعده می کند؟ گفت: نه. سپس گفت: آیا خداوند نسبت به وعید خود و عقابی که در برابر گناهی تعیین کرده است، مخالفت خواهد کرد؟! ابوعمرو گفت: ای ابوعثمان، به رمز کلام عرب وارد نیستی. وعد و وعید با یکدیگر فرق دارند. عرب هر گاه کیفر بدی را در مقابل عملی وعده کند، سپس آن را به جا نیاورد، این مخالفت را بزرگواری و فضل می داند. لکن اگر وعده پاداش خیری بدهد، سپس آن را به جا نیاورد، این مخالفت را زشت می شمارد. ابوعثمان گفت: این مطلب را در کلام عرب به من نشان ده. ابوعمرو گفت:
و انی ان اوعدته او وعدة *** لمخلف ا یعادی و منجز موعدی
یعنی اگر او را بترسانم یا وعده کنم، هر آینه ترسانیدنم را خلف وعده ام را عملی می کنم.
در دعایی که به روایت صحیح از امام باقر (ع) و صادق (ع) نقل شده است، چنین است: «یا من اذا وعد وفی و اذا توعد عفی؛ ای خدایی که چون وعده کنی وفا کنی و چون بترسانی عفو کنی.» این نیز مؤید آن چیزی است که گذشت. چه خوب گفته است یحیی بن معاذ: وعد و وعید هر دو حقند و وعد، حق بندگان خداست که ضمانت کرده است که هر گاه کاری انجام دهند خداوند در برابر آن کار پاداشی به آنها عطا کند. بدیهی است که هیچکس وفا کننده تر از خدا به وعده خود نیست و وعید حق خداوند بر بندگان است که دستور داده: فلان کار را نکنید که عذابتان می کنم. هر گاه بندگان آن کار را کردند، اگر بخواهد کیفر می کند و اگر بخواهد کیفر می کند. زیرا حق اوست و برای پروردگار ما بهتر این است که عفو و کرم خود را شامل حال گنهکاران کند که او آمرزنده و رحیم است.
اسحاق بن ابراهیم روایت کرده است که از قیس بن آنس شنیدم که گفت: نزد عمر بن عبید در خانه اش بودم، گفت، روز قیامت مرا می آورند و در برابر خداوند قرار می دهند، خداوند می گوید: تو گفتی قاتل در آتش است؟ پاسخ می دهم: خودت گفتی: «و من یقتل مؤمنا...» من که در آن خانه از همه کوچکتر بودم، به او گفتم: اگر خداوند به تو بگوید: من گفته بودم: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خداوند شرک را نیامرزد و گناهان دیگر را نسبت به هر که بخواهد، می آمرزد.» (نساء/ 48) و تو از کجا دانستی که من نمی خواهم قاتل را بیامرزم؟ وی از عهده پاسخ من برنیامد.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 471

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 5 صفحه 299

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد