عوامل ورود در جهنم (ربا و افزایش فقر)

فارسی 3445 نمایش |

رباخواری

رباخوارى موجب افزایش فقر در جامعه و تراکم ثروت در دست عده اى محدود و محرومیت اکثر افراد اجتماع است، انفاق سبب پاکى دل و طهارت نفوس و آرامش جامعه، و رباخوارى سبب پیدایش بخل و کینه و نفرت و ناپاکى است. این کار ناپسند از اموری است که قرآن صریحا مرتکبان آن را تهدید به عذاب دوزخ کرده و نخست در یک تشبیه گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم مى سازد.
مى فرماید: «الذین یأکلون الربا لا یقومون إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس؛ کسانى که ربا مى خورند، بر نمى خیزند مگر مانند کسى که بر اثر تماس شیطان با او دیوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ کند، گاه به زمین مى خورد و گاه بر مى خیزد.» سپس به گوشه اى از منطق رباخواران اشاره کرده، مى فرماید: «ذلک بأنهم قالوا إنما البیع مثل الربا؛ این به خاطر آن است که آنها گفتند: بیع هم مانند ربا است و تفاوتى میان این دو نیست.» یعنى هر دو از انواع مبادله است که با رضایت طرفین انجام مى شود. ولى قرآن در پاسخ آنها مى گوید: چگونه این دو ممکن است یکسان باشد «و أحل الله البیع و حرم الربا؛ حال آنکه خداوند بیع را حلال کرده و ربا را حرام.» سپس راه را به روى توبه کاران باز گشوده، مى فرماید: «فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و أمره إلى الله؛ هر کس اندرز الهى به او رسد و (از رباخوارى) خوددارى کند، سودهایى که در سابق (قبل از حکم تحریم ربا) به دست آورده مال او است و کار او به خدا واگذار مى شود و گذشته او را خدا خواهد بخشید.» «و من عاد فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون؛ اما کسانى که (به خیره سرى ادامه دهند) و باز گردند (و این گناه را هم چنان ادامه دهند) آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مى مانند.» (بقره/ 274)
در آیه بعد مقایسه اى بین ربا و انفاق در راه خدا مى کند، مى فرماید: «یمحق الله الربا و یربی الصدقات؛ خداوند ربا را نابود مى کند و صدقات را افزایش مى دهد.» (بقره/ 275) سپس مى افزاید: «و الله لا یحب کل کفار أثیم؛ خداوند هیچ انسان بسیار ناسپاس گنهکار را (که آن همه برکات انفاق را فراموش کرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى مى رود) دوست نمى دارد.» این آیات با شدت تمام، ممنوعیت حکم ربا را شرح مى دهد ولى از لحن آن پیدا است که قبل از آن درباره ربا گفتگوهایى شده است و با توجه به تاریخ نزول سوره هاى قرآن، مطلب همین گونه است.
زیرا در سوره روم که طبق ترتیب نزول قرآن سى امین سوره اى است که در مکه نازل شده سخن از ربا به میان آمده و در هیچ یک از سوره هاى "مکى" غیر از آن به مطلبى درباره ربا برخورد نمى کنیم ولى در این سوره کلام درباره ربا تنها به صورت اندرز اخلاقى آمده و مى فرماید: «و ما آتیتم من ربا لیربوا فی أموال الناس فلا یربوا عند الله؛ رباخوارى در پیشگاه پروردگار کار پسندیده اى نیست.» (روم/ 39)
از نظر افراد کوتاه بین ممکن است ثروت به وسیله رباخوارى زیاد گردد اما در پیشگاه خداوند چیزى بر آن افزوده نخواهد شد. سپس بعد از هجرت در سه سوره دیگر از سوره هایى که در مدینه نازل شده بحث از ربا به میان آمده است که به ترتیب عبارتند از سوره بقره، آل عمران، نساء، گرچه سوره بقره قبل از آل عمران نازل شده اما بعید نیست که خصوص آیه 130 سوره آل عمران که حکم صریح تحریم ربا را بیان مى کند قبل از سوره بقره و آیات فوق نازل شده باشد.
به هر حال این آیه و سایر آیات مربوط به ربا هنگامى نازل شد که رباخوارى با شدت هر چه تمامتر در مکه و مدینه و جزیره عربستان رواج داشت، و یکى از عوامل مهم زندگى طبقاتى و ناتوانى شدید طبقه زحمتکش و طغیان اشراف بود و لذا مبارزه قرآن با ربا بخش مهمى از مبارزات اجتماعى اسلام را تشکیل مى دهد. علاوه بر اینکه حرمت ربا بنا به حکایت قرآن کریم در بین یهود معروف بوده، چون قرآن کریم مى فرماید: «و أخذهم الربوا و قد نهوا عنه؛ و به جهت ربا خوردنشان با اینکه از آن نهى شده بودند عذاب دردناکى برایشان مهیا ساختیم.» (نساء/ 161) و نیز آیه اى که قرآن مجید از یهودیان، نقل مى کند که مى گفتند: «لیس علینا فی الأمیین سبیل؛ (یعنى یهودیان مى گفتند) خوردن مال غیر اهل تورات بر ما گناهى ندارد.» (آل عمران/ 75) و این کلام اشاره دارد به اینکه آنان در بین خودشان، حق یکدیگر را ضایع نکرده و هیچکدام مال دیگرى را به ناحق نمى گرفت پس ربا هم که گرفتن اموال دیگران به ناحق است. در میانشان نبوده اشاره اى به این معنا دارد با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم کتاب یهود را تصدیق کرده و در مورد ربا نسخ روشنى ننموده، دلالت دارد بر اینکه ربا در اسلام حرام بوده است. با توجه به این نکته آیه ی مورد نظر را بررسی می کنیم.

تحریم ربا

این آیات یعنى آیات مورد بحث با آیات قبلش (که درباره انفاق است) بى ارتباط نیست، هم چنان که از جمله "یمحق الله الربا و یربی الصدقات" و جمله "و أن تصدقوا خیر لکم" که در ضمن این آیات آمده، این ارتباط فهمیده مى شود هم چنان که در سوره روم و آل عمران نیز مساله ربا مقارن با مساله انفاق و صدقه واقع شده است به علاوه دقت در آیات نیز این ارتباط را تایید مى کند زیرا رباخوارى درست ضد و مقابل انفاق و صدقه است، چون رباخوار، پول بلا عوض مى گیرد، و انفاقگر پول بلاعوض مى دهد، و نیز آثار سویى که بر رباخوارى بار مى شود درست مقابل آثار نیکى است که از صدقه و انفاق به دست مى آید آن، اختلاف طبقاتى و دشمنى مى آورد، و این بر رحمت و محبت مى افزاید، آن خون مسکینان را به شیشه مى گیرد و این باعث قوام زندگى محتاجان و مسکینان مى شود آن اختلاف در نظام و ناامنى مى آورد و این انتظام در امور و امنیت.

ربا بزرگترین گناه

در اسلام درباره هیچ یک از گناهان مانند رباخوارى و حکومت دشمنان دین بر جامعه اسلامى سخت گیرى و تشدید نشده است. خداى سبحان در این آیات در امر رباخوارى شدتى به کار برده که درباره هیچ یک از فروع دین این شدت را به کار نبرده است مگر یک مورد که سخت گیرى در آن نظیر سخت گیرى در امر ربا است، و آن این است که: "مسلمانان، دشمنان دین را بر خود حاکم سازند"، و اما بقیه گناهان کبیره هر چند قرآن کریم مخالفت خود را با آنها اعلام نموده و در امر آنها سخت گیرى هم کرده، ولیکن لحن کلام خدا ملایم تر از مساله ربا و حکومت دادن دشمنان خدا بر جامعه اسلامى است و حتى لحن قرآن در مورد "زنا" و "شرب خمر" و "قمار" و "ظلم" و گناهانى بزرگتر از این، چون کشتن افراد بى گناه، ملایمتر از این دو گناه است.
این نیست مگر براى اینکه فساد آن گناهان از یک نفر و یا چند نفر تجاوز نمى کند، و آثار شومش تنها به بعضى از ابعاد زندگانى را در بر مى گیرد و آن عبارت است از فساد ظاهر اجتماع، و اعمال ظاهرى افراد، به خلاف ربا و حکومت بى دینان که آثار سوئش بنیان دین را منهدم مى سازد، و آثارش را به کلى از بین مى برد و نظام حیات را تباه مى سازد، و پرده اى بر روى فطرت انسانى مى افکند، و حکم فطرت را ساقط مى کند، و دین را به دست فراموشى مى سپارد. جریان تاریخ نیز این نظریه قرآن را تصدیق کرده، و شهادت مى دهد که امت اسلام از اوج عزت به پائین ترین درجه ذلت نیفتاد، و مجد و شرفش به غارت نرفت و فاقد مال و عرض و جان خود نشد، مگر وقتى که در امر دین خود سهل انگارى کرد، و دشمنان دین را دوست خود گرفته، زمام امر حکومت خود را به دست ایشان سپرد و کارش به جایى رسید که نه مالک مرگ خود بود، و نه مالک زندگى اش، نه اجازه مى یافت تا بمیرد و نه فرصت پیدا مى کرد تا از مواهب و نعمتهاى زندگانى برخوردار گردد، لذا دین از میان مسلمانان رخت بربست، و فضائل نفسانى از میان آنان کوچ نمود.
رباخواران به جمع کردن اموال و انباشتن ثروت پرداختند و در راه به دست آوردن جاه و مقام با یکدیگر مسابقه گذاشتند، و همین باعث به راه افتادن جنگهاى جهانى شد، و جمعیت دنیا به دو دسته تقسیم گردیده و روبروى هم ایستادند، یک طرف ثروتمندان مرفه، و طرف دیگر استثمار شدگان بدبختى که همه چیزشان به غارت رفته بود، و این جنگهاى جهانى بلائى شد که کوه ها را از جاى کند، و زلزله در زمین افکند انسانیت را تهدید به فنا کرد، و دنیا را به ویرانه اى تبدیل نمود، «ثم کان عاقبة الذین أساؤا السواى؛ آرى عاقبت کسانى که بد کردند همان بدى بود.» (روم/ 10)
معناى "مخبط" شدن انسان و منحرف شدن او از راه مستقیم و نظام عقلایى زندگى «الذین یأکلون الربا، لا یقومون إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس» کلمه ی "خبط" به معناى کج و معوج راه رفتن است، وقتى مى گویند: "خبط البعیر" معنایش این است که راه رفتن این شتر غیر طبیعى و نامنظم است. در این جمله شخص رباخوار، تشبیه به آدم مصروع یا دیوانه بیمارگونه اى شده که به هنگام راه رفتن قادر نیست تعادل خود را حفظ کند و به طور صحیح گام بر دارد. آیا منظور ترسیم حال آنان در قیامت و به هنگام ورود در صحنه رستاخیزاست؟ یعنى آنها به هنگام ورود در عرصه محشر به شکل دیوانگان و مصروعان محشور مى شوند؟ اکثر مفسران این احتمال را پذیرفته اند.
ولى بعضى مى گویند منظور تجسم حال آنها در زندگى این دنیا است، زیرا عمل آنها همچون دیوانگان است، آنها فاقد تفکر صحیح اجتماعى هستند و حتى نمى توانند منافع خود را در نظر بگیرند و مسائلى مانند تعاون، همدردى، عواطف انسانى، نوع دوستى براى آنها، مفهومى ندارد و پرستش ثروت آن چنان چشم عقل آنها را کور کرده که نمى فهمند استثمار طبقات زیردست، و غارت کردن دسترنج آنان بذر دشمنى را در دلهاى آنها مى پاشد، و به انقلابها و انفجارهاى اجتماعى که اساس مالکیت را به خطر مى افکند منتهى مى شود، و در این صورت امنیت و آرامش در چنین اجتماعى وجود نخواهد داشت، بنا بر این او هم نمى تواند راحت زندگى کند، پس مشى او مشى دیوانگان است.
اما از آنجا که وضع انسان در جهان دیگر تجسمى از اعمال او در این جهان است ممکن است آیه اشاره به هر دو معنى باشد، آرى رباخواران که قیامشان در دنیا بى رویه و غیر عاقلانه و آمیخته با "ثروت اندوزى جنون آمیز" است، در جهان دیگر نیز بسان دیوانگان محشور مى شوند.
جالب اینکه در روایات معصومین (ع) به هر دو قسمت اشاره شده است در روایتى در تفسیر آیه مى خوانیم که امام صادق (ع) فرمود: «آکل الربا لا یخرج من الدنیا حتى یتخبطه الشیطان؛ رباخوار از دنیا بیرون نمى رود مگر این که به نوعى از جنون مبتلا خواهد شد.»
در روایت دیگر براى مجسم ساختن حال رباخواران شکمباره که تنها به فکر منافع خویش اند و ثروتشان وبال آنها خواهد شد از پیامبر (ص) چنین نقل شده که فرمود: «هنگامى که به معراج رفتم دسته اى را دیدم به حدى شکم آنان بزرگ بود که هر چه جدیت مى کردند برخیزند و راه روند، براى آنان ممکن نبود، و پى در پى به زمین مى خوردند از جبرئیل سؤال کردم اینها چه افرادى هستند و جرمشان چیست؟ جواب داد: اینها رباخواران هستند.»
حدیث اول حالت آشفتگى انسان را در این جهان منعکس مى سازد و حدیث دوم حالات رباخواران در صحنه قیامت را بیان مى کند و هر دو مربوط به یک حقیقت است، همانطور که افراد پرخور، فربهى زننده و بى رویه اى پیدا مى کنند، ثروتمندانى که از راه رباخوارى فربه مى شوند نیز زندگى اقتصادى ناسالمى دارند که وبال آنها است. همانطور که گفتیم؛ "یتخبطه" از ماده "خبط" به معنى عدم حفظ تعادل بدن به هنگام راه رفتن یا برخاستن است.
انسان هم در زندگیش راهى مستقیم دارد که نباید از آن منحرف شود، چون او نیز در طریق زندگیش و بر حسب محیطى که در آن زندگى مى کند حرکات و سکناتى دارد، که داراى نظام مخصوصى است، که آن نظام را بینش عقلایى انسان ها معین مى کند، و هر فردى افعال خود را (چه فردى چه اجتماعى) با آن نظام تطبیق مى دهد. انسان وقتى گرسنه شد تصمیم مى گیرد تا غذا بخورد، و چون تشنه شد، در صدد نوشیدن آب بر مى آید، براى استراحتش بسترى فراهم مى کند، و چون شهوتش طغیان کرد ازدواج مى نماید، و چون خسته شد استراحت مى کند، و چون گرمش شد، زیر سایه مى رود، و براى این منظور خانه مى سازد، و همچنین سایر حوائجى که دارد بر مى آورد، و در معاشرتش با دیگران در برابر پاره اى امور خوشحال، و در برابر بعضى دیگر، گرفته خاطر مى شود، هر وقت مقصدى داشته باشد که نیازمند به مقدماتى است، نخست مقدماتش را فراهم مى کند، و هر هدفى را دنبال مى کند که نیازمند به سببى است، نخست سبب آن را فراهم مى کند.
همه این افعالى که در زندگیش دارد، گفتیم ناشى از اعتقاداتى است که همه به هم مربوط، و به نحوى متحد و سازگار است و با یکدیگر تناقض ندارند، و مجموع این افعال را همان زندگى بشر مى نامیم. و همانا انسان به واسطه نیرویى که در او به ودیعت نهاده شده یعنى نیرویى که با آن، خیر و شر، نافع و مضر را تشخیص مى دهد راه صحیح زندگى را یافته است.
این وضع انسان معمولى است، اما انسانى که ممسوس شیطان شده، یعنى شیطان با او تماس گرفته و نیروى تمیز او را مختل ساخته، نمى تواند خوب و بد، نافع و مضر و خیر و شر را از یکدیگر تمیز دهد و حکم هر یک از این موارد را در طرف مقابل آن جارى مى سازد، مثلا به جاى اینکه خیر و نافع و خوب را بستاید، زشتى ها و شرور و مضرات را مى ستاید، و یا به جاى اینکه دیگران را به سوى کارهاى خیر و مفید دعوت کند به سوى شرور مى خواند و این به آن جهت نیست که معناى خوبى و خیر و نافع را فراموش کرده و نمى داند خوب و بد کدام است، براى اینکه هر چه باشد انسان است، و اراده و شعور دارد و محال است که از انسان، افعال غیر انسانى سر بزند بلکه از این جهت است که زشتى را زیبایى و حسن را قبح و خیر و نافع را شر و مضر مى بیند، پس او در تطبیق احکام و تعیین موارد، دچار خبط و اشتباه شده است.
چنین انسان مخبط، در عین اینکه مخبط است این طور نیست که همیشه عمل غیر عادى را نمى بیند، براى اینکه لازمه این فرض، آن است که صاحب آراء، و افکارى منظم باشد، عادى و غیر عادى را تشخیص بدهد، و (مانند مستان مخمور که درخت سرو را نى و نى را سرو مى بیند)، این را به جاى آن و آن را به جاى این بگیرد، بلکه عادى و غیر عادى براى او به هم مخلوط شده، نمى تواند این را از آن تشخیص دهد، عادى آن عملى است که او عادى بداند، و غیر عادى آن عملى است که او غیر عادى تشخیص دهد، پس در نظر او عادى و غیر عادى یکى است، اگر او عملى را کرد عادى است، وگرنه غیر عادى، عینا مانند شترى که در راه رفتن مى لنگد، او در عین اینکه خلاف عادى راه مى رود، عادى را مثل خلاف عادت مى پندارد، بدون اینکه این در نظرش بر آن مزیتى داشته باشد، پس او هیچوقت مشتاق آن نیست که از خلاف عادت به حال عادى برگردد.

ربا خوارى، مخبط و خارج از نظام صحیح زندگى است

وضع ربا خوار عینا همین طور است، چون او چیزى براى مدتى به دیگرى مى دهد، و در عوض همان را با مقدارى زیادتر مى گیرد، و این عمل بر خلاف فطرت آدمى است، چون فطرت که پایه و اساس زندگانى اجتماعى بشر را تشکیل مى دهد حکم مى کند که آنچه را که آدمى دارد و از آن بى نیاز است با آنچه که دیگران دارند و او به آن نیازمند است معاوضه کند (آن مقدار، که از مال خود مى دهد به همان مقدار از مال دیگران گرفته جاى خالى را پر کند، نه بیشتر بگیرد و نه کمتر) و اما اینکه مالى را بدهد، و عینا همان را بگیرد با چیزى زائد (از دو جهت غلط است، اول اینکه مبادله اى صورت نگرفته، دیگر اینکه زیادى گرفته)، و این، حکم فطرت و اساس اجتماع را تباه مى سازد، براى اینکه از طرف ربا خوار، منجر به اختلاس و ربودن اموال بدهکاران مى شود و از طرف بدهکاران، منتهى به تهى دستى و جمع شدن اموالشان در دست رباخوار مى گردد، پس رباخوارى عبارت است از کاهش یافتن بنیه مالى یک عده، و ضمیمه شدن اموال آنان به اموال رباخوار.
این کاهش و نقصان، از یک طرف، و تکاثر اموال از طرف دیگر، نیز منجر به این مى شود که به مرور زمان و روز به روز خرج بدهکار و مصرف او بیشتر مى شود، و با زیاد شدن احتیاج و مصرف، و نبودن درآمدى که آن را جبران کند روز به روز خرج بیشتر مى شود، و ربا نیز تصاعد مى یابد و این تصاعد از یک طرف، و نبودن جبران از طرف دیگر، زندگى بدهکار را منهدم مى سازد.

استدلالى قوى علیه رباخواران با استفاده از سخن خودشان
این خود خبطى است که رباخوار مبتلاى به آن است، مانند خبطى که جن زده مبتلاى به آن است، براى اینکه معاملات ربوى او را در آخر دچار این خبط مى کند، که فرقى میان معامله مشروع یعنى خرید و فروش، و معامله نامشروع یعنى ربا نگذارد، و وقتى به او بگویند: "دست از ربا بردار و به خرید و فروش بپرداز،" بگوید: "چه فرق هست میان ربا و بیع و چه مزیتى بیع بر ربا دارد تا من ربا را ترک کنم، و به خرید و فروش بپردازم،" و لذا خداى تعالى به همین سخن رباخواران (که چه فرق هست میان بیع و ربا) استدلال بر خبط آنان کرده است. و این استدلالى است قوى و به جا، براى اینکه ربا تعادل و موازنه ثروت را در جامعه به هم مى زند، و آن نظامى را که فطرت الهى به آن، راهنمایى مى کند و باید در جامعه حاکم باشد، مختل مى سازد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏2 صفحه 627

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏2 صفحه 364

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد