تحولات خوارج در قرون اولیه در ایران (عجاردیان و اباضیان)
فارسی 5909 نمایش |خارجی گری، جنبش انشعابی انقلابی که بر اثر مخالفت سپاهیان کوفی علی (ع) با موافقت تحکیم او با معاویه پس از جنگ صفین پدید آمد. از همان آغاز در ایران نفوذ کرد. انگیزه این جنبش آن چنانکه ج. ولهاوزن تاکید کرده بیش از آنکه تازی مآب باشد اسلامی بود. خارجیان در درخواستشان از برای اجرای اصل حکومت الهی اسلام که در شعار لاحکم الالله ایشان نمودار شد به گونه ای تعصب آمیز سازش ناپذیر بودند، به عقیده ایشان خلیفگان هم می بایست بی قید و شرط به این حکم آنچنانکه در قرآن بیان شده است گردن نهند. اگر مانند عثمان، علی و معاویه، ز گردن نهادن خودداری نمایند باید آنها را به توجه و توبه فرا خواند، برکنار ساخت. با کسانی که از این خلیفگان پشتیبانی کنند یا از ایشان تبری نجویند باید بی گفتگو جنگید. مردود دانستن حق انحصاری قریش در داشتن خلافت، به رغم ستایشی که از ابوبکر و عمر می کردند، با انگیزه حکومت خدایی ایشان سازگاری داشت، آنها بر این عقیده بودند که هر مسلمان شایسته اگر هم غلامی سیاه باشد می تواند به مقام امام مشروع و امیرمومنان برگزیده شود. آن چنانکه فرقه شناسی از سده سوم ذکر کرده «خارجیان مدعی هستند که امام می تواند بی هیچ تفاوت از هر نژاد چه تازی و چه ناتازی باشد. به نظر ایشان بالیدن به نژادها (الافتخار بالاجناس) و برتر شمردن نژادی بر نژاد دیگر کفرست. در نظر آنها تنها اساس برتری پرهیزگاری (تقوی) است (الناشئ «مسائل الامامه» ص 68).
ماهیت جنبش خارجیان نخستین
به نظر می رسد که نظریه لهازن درباره ماهیت جنبش خارجیان نخستین هنوز معتبرتر از تفسیرهای جدیدتر است که خارجیان نخستین را تازیانی بادیه نشن می دانند که کوشیدند تا نظریه برابری خواهانه قبیله ای خودشان را، بر اساسی اسلامی از نو بنیان نهند، و «جماعت های کوچک فرقه ای برخوردار از عطیه خدایی (فره ایزدی) یا «جماعت های قدیسان»، را تشکیل داده رستگاری پیروان این جماعت ها را تضمین کنند «راست است که خارجیان روحیه گروهی نیرومند داشتند و با تاکید بسیار خود را فرقه ناجیه یا جماعت رستگار می دانستند. «نخست آنها بودند که در بحث های کلامی خود بنیاد مذهبی ولایت و برائت را پذیرفته تهذیب کردند، در همبستگی خود را از جمله اهل بهشت و جدا از اهل دوزخ می دانستند. اما عضویت در جماعت بلکه اعتقاد سخت به دین خدا، عقیده ها و رفتار مذهبی بود که رستگار را تضمین می کرد اگر گروه یا رهبرش در نظریه خود از رفتار درست دینی اندکی هم منحرف می شدند آنها پیوسته آماده بودند تا خود را جدا کرده و گروهی دیگر را بنیان نهند این تاکید اصلی بر رفتار درست بیش از همبستگی گروهی موجب شد که در جنبش خارجیگری فرقه گرایی بها فراط پدید آید. مفهوم جماعت فرهمند از برای اهل تسنن (جماعت سنی)، معتبر اما از برای خارجیان نامناسب استو ولهازن با تعریف دین و جماعت به گونه دو قطب حکومت خدایی اسلامی به راستی ملاحظه می کند که «در کشمکش میان دین و جماعت میان تکلیف برتری دادن خدا و شرع به هر چیز دیگر و تکلیف ماندن با جماعت و پیروی از امام، خارجیان خود را با عزم راسخ در سلک هوا خواهان دین قرار دادند».
مساوات یا برابری خواهی خارجیان، با اعتقادهایی که قبیله های بادیه نشین در این زمینه داشتند. اختلاف داشت. اما خارجیان می بایست تنها بر پایه شایستگی مذهبی و صلاحیت برگزیده شود نه هیچگونه امتیاز بر پایه خونی یا نسبی. پیروی از همه دستورهای امام تا هنگامی که او از تکلیف های دینی خود منحرف نمی شد وظیفه بی چون و چرای مذهبی بود. ریاست در قبیله های باده نشین به گونه ای اکید با رباطه های خونی و سنبی و عضویت در خانواده مهم مستقر تعریف شده بود، تنها در درون این قالب ها می توانست بر پایه لیاقت شخصی نیز باشد. اعتقادهای برابری خواهانه بادیه نشینان بیشتر ناشی از ناتوانی رئیس قبیله بود. زیرا که اقتدار رئیس قبهل بیشتر بر توانایی او در برانگیختن قبیله استوار بود تا بر حق فرمان دادن او.
ورود موالی و پیوستن آنها به خارجیان
اعتقادهای برابری خواهانه اسلامی موالی ناتازی را به میان آنها جلب کرد. بیشتر در سال 38 یک سال پس از جنگ صفین از گروهی مرکب از 200 نتا 400 خارجی اهل کوفه سخن می رود که مردی تازی به نام ابومریم از قبیله سعد تمیمی که به تقریب به تمامی از موالی بود رهبری آنها را به عهده داشت. اینان در شهر زور گرد امده با دلاوری بسیار به سوی کوفه رهسپار شدند، اما همگی جز پنجاه تن که زنهار خواستند به دست پیروان علی (ع) کشته شدند.
در روزگار حکومت مغیره پسر شعبه (41 تا نزدیک 50)، که از سوی معاویه فرمانروایی داشت یکی از موالی کوفه به نام ابوعلی از بنوالحارث پسر کعب با گروهی از موالی خارجی سر به شورش برداشت. هنگامی که فرمانده سپاه به آنها هشدار داد که تازیان از برای خاطر دین با شما خواهند جنگید، آنها پاسخ دادند که «ما شنیدیم قرآن شگفت را که به سوی راستی رهبری کرد. به آن ایمان آوردیم و هیچکس را از برای پروردگار خود انباز ندانیم (قرآن هفتاد و دوم آیه 1- 2)، خداوند پیامبر ما را بر همه مردمان فرو فرستاد و او را از هیچکس دریغ نکرد. در جنگی که پس از آن درگرفت همه آنها کشته شدند، (یعقوبی تاریخ، ج دوم، ص 262 او این شورش را نخستین شورش موالی می داند). در این مرحله نخست مهاجران خارجی از کوفه و بصره اعتقادهای خود را به سرزمین ایران انتقال دادند. حیان پسر ظبیان سلمی، خارجی کوفی که در جنگ نهروان زخمی شده، با ده تن از یاران خود به ری ریخت و در آنجا ماند تا پس از کشته شدن علی (ع)، (40 سپس به کوفه بازگشت پس از چندی که در 58 شورش کرد، از وجود پیروانش در ری و کوهستان ها سخن رفته است. در سال 46 پس از آن که زیاد پسر ابیه در مقام حاکم به بصره آمد، سهم پسر غالب هجیمی که خارجی بود از این شهر آهنگ اهواز کرد و در آنجا شورشی برپا ساخت. اما در دوران آشفته دومین فتنه در اسلام نهال خارجیگری به استواری در سرزمین ایران کاشته شد. دو گروه بزرگ از خارجیان در جستجوی پناهگاهی به سرزمین های جنوبی ایران رانده شدند، اینان از ارقه بصره و عطویه عربستان بودند.
ظهور ازارقه
ازارقه افراطی ترین فرقه خارجی بودند. اینان کشتن زنان و کودکان مسلمان ناخارجی را به نام اینکه از مشرکانند روا شمردند. کشتن آن خارجیانی را هم که به شورش آنها نمی پیوستند و به اردوگاه های نظامی آنها که به اقتباس از نام مدینه در زمان محمد (ص) آنها را دارالهجره می نامیدند، کوچ نمی کردند، روا می دانستند. در چشم ایشان بقیه دنیای اسلام دارالکفر و سرزمین شرک می نمود.
در میان این قلمروها آشتی نمی توانست برقرار باشد. از ارقیان که در آغاز در میان آنها مردمان قبیله تمیم بیش از دیگران بودند، در زیر فرماندهی نخستین رهبرشان نافع پسر ازرق، در سال 64 به اهواز درآمدند و از سال 66 در فارس و کرمان زیر رهبری زبیر پسر ماحوز (66- 69) و قطری پسر عنوان امیرالمومنین در چند شهر فارس در سال های 69 و 75 زده شد نشانگر تسلط استوار او بر آن ولایت است.
عطویان که نام خود را از نام پیشوای خود عطیه پسر اسود حنفی برگرفته بودند، شاخه ای از فرقه نجدات پیروان نجده پسر عامر بودند، نجد در زمان خلافت عبدالله پسر زبیر بخش هایی بزرگ از شبه جزیره عربستان را تسخیر کرده بود. فرقه نجدات برخی از نظریه های افراطی تر نافع پسر ازرق را مطرود می دانستند. اینان کشتار زنان و کودکان مسلمانان مخالف خود را ناروا می دانستند ولی آنها را گرفته و به اسارت در می آوردند. خارجیانی را که در جنگ ها به این فرقه نمی پیوستند تنها منافق می خوانند و بنابراین دیگر کشتین شمرده نمی شدند. معتقد بودند که گهگاه کشش های انقلابی پایان می گیرد و کتمان نمودند بنیادهای عقیده ها و اعمال تقیه روا خواهد بود. عطیه و پیروانش که بیشتر از قبیله حنفیه بودند در سال 72 از عربستان به کرمان که بیشتر پایگاه پیروان قطری بود، کوچ کردند. سکه هایی که در کرمان به نام عطیه پسر اسود زده شد از سالهای 72- 75 و شاید 76 در دست است. هرچند در این سکه ها عطیه مدعی عنوان «امیرالمومنین» نشده، وی و قطری آشکارا رقیب بودند. این نکته از آنجا روشن می شد که در سیستان در خاور کرمان پیروان قطری که از سوی فرستادگانش برانگیخته شده بودند اختیار به دست آورده در سال 75 در پایتخت آنجا زرنگ به نام او سکه زدند. قطری در تسخیر سیستان به دست مسلمانان به فرماندهی عبدالرحمان پسر سمره نقشی بزرگ ایفا کرده بود و بنا به نوشته تاریخ سیستان «با مردمان سیستان او را دوستی و صحبت بوده است» (تاریخ سیستان به کوشش م. بهار صفحه 109- 110). سالها پس از آن گویا خارجیان سیستان به ویژه خاطره او را به یاد همی داشته اند (همان صفحه 131، 156). بنابراین انشعاب میان آنها و خارجیان کرمان در روزگار عباسیان شاید تا اندازه ای در رقابت پیشین میان قطری و عطیه ریشه داشته است، هرچند شواهدی در این باره در دست نیست.
بازپسین شکست خارجیان به دست مهلب پسر ابی صفره به سبب شکافی که در لشکر قطری پدید آمد، تسهیل گشت. بنا به نوشته نبرد هشت هزار مرد که بیشترشان از موالی بودند و تنی چند هم تازی به آنها پیوسته بودند، در اعتراض به برخی از تصمیم های آنان وی را ترک کرده و عبدربه صغیر را که موالی بود به رهبری خود برگزیدند. هنگامی که آنها پس از اندکی جنگ و گریز به جیرفت کرمان پس نشستند، قطری با گروهی کوچک تر از تازیان پیرو خود آهنگ ری کرد (المبرد، ص 686). در همین اوان شاید در 76 مهلب به عبدربه تاخت و او را بکشت. عطیه به ناچار به سیستان و سند رفت و سرانجام در میان سالهای 78 و 82 در قندبیل کشته شد (بلاذری «انساب الاشراف» ص 135). قطری نیز تعقیب شد و در سال 78 یا 79 در طبرستان کشته شد.
ظهور عجارده
در دهه های بعد عبدالکریم پسر عجرد جنبش خارجیان ایران را از نو سازمان داد. از این مرد و کوشش هایش آگاهی هایی چندان در دست نیست بنا به گفته برخی ها وی از شهر بلخ بوده. اما شاید که این تنها شایعه ای محلی بوده است. خالد قصری حاکم عراق و خراسان (106- 120)، او را به زندان افگند و چندی بعد در زندان جان سپرد. بسیاری از فرقه شناسان او را یکی از پیروان عطیه پسر اسود یا در زمره عطویان دانسته اند. از شور انقلابی از ارقیان، روزگاری گذشته بود و نظریه ای متعادل تر عطویان به ظاهر از برای دوره ای که خارجیان آن را دوره تقیه یا دوره احتیاط آمیز غیر انقلابی می دانستند، مناسب تر می نمود. گزارشی که می گوید ابن عجرد با ابوبیهس، فرمانده خارجی که در عراق و عربستان به مباحثه های مذهبی می پرداخته، دوست بوده است. بی اعتبارتر به نظر می آید. ابن عجرد بر عکس بیشتر در ایران فعالیت داشت. پیروان عجارده به خلاف دیگر جنبش های خارجی آن روزگار در عراق متمرکز نبودند. همه فرقه های فرعی بعدی عجارده که مولفان کتابهای فرق از آنها یاد کرده اند در ناحیه های گوناگون خاور ایران مستقر بودند. هیچ مدرکی در دست نیست که در جاهایی دیگر مستقر بوده باشند. بنابراین ابن عجرد را باید بنیانگذار جنبش خارجی ایرانی دست کم در مفهوم جغرافیایی آن به حساب آورد.
نخستین انتقام در میان عجارده و ظهور شیعیان
نخسنی انقسام در میان عجارده پیش از زندانی شدن ابن عجرد رخ داد، زندانی شدن او بر اثر مجادله ای مذهبی بود که در میان او و یکی از یارانش به نام ثعلبه پسر مشکان که گویا از موالی ایرانی بود درگرفت. ابن عجرد معتقد بود که از کودان خردسال نباید ولایت یا برائت توقع داشت تا زمانی که به بلوغ رسیده به اسلام فرا خوانده شوند، در حالی که ثعلبه که وضع دختر خودش هم مشمول مجاردله می شد معتقد بود که وضع دینی کودکان نابالغ با پدران و مادرانشان یکسان است. بدین سان دخترش به نظر او مسلمانی در خور ولایت بود. در صورتی که فرزندان مخالفان مذهبی در خور برائت بودند. ابن عجرد و ثعالبیان در این زمان یکدیگر را تکفیر کرده از هم جدا شدند. بنا به نوشته عبدالقاهر بغدادی ثعالبیان پیروان ثعلبه پیش از بروز مشاجره همچنان ابن عجرد را امام خود همی دانستند و از آن پس معتقد شدند که قعلبه امام ایشان است. ثعالبیان و شاخه های آن در بخش های شمال خاوری ایران رواج گرفت و عجارده در جنوب به پیشوای خودشان وفادار ماندند.
انشعاب شیبانیه و زیادیه از ثعلبیان
ثعلبه می بایست چندگاهی پیش از بر افتادن حکومت امویان مرده باشد. بنا به نوشته بغدادی هسته اصلی ثعالبیان پس از مرگ او کسی را به عنوان امام به رسمیت نشناختند. مرجع آنها در کارهای مذهبی مردی بود به نام ابوخالد زیاد پسر عبدالرحمن شیبانی که شاید مولی نیز بود. در سال 129 ثعالبیان در آشوب انقلابی خراسان درگیر شدند. یکی از آنها که تازی مردی به نام شیبان پسر سلمه از بنوسدوس بود سر به شورش برداشت و به زودی لشکری نیرومند از خارجیان گرد کرد، گفته اند که سی هزار مرد در گرداگرد خود فراهم ساخت. بسیاری از پیروانش از خارجیان بصره بودند. او شهرهای سرخس، توس، و ناحیه نیشابور (ابرشهر)، زیر سلطه خود درآورد. هنگامی که وی به شورشی دیگری به نام ابن کرمانی پیوست. بسیاری از خارجیان او را متهم ساختند که جاه طلبی دنیاوی دارد و از این رو وی را ترک کردند. زیاد پسر عبدالرحمان رهبر ثعالبیان «در خانه اش ماند». اوضاع آشفته و نابسامان سپس شیبان را ناگزیر ساخت که با ابومسلم خراسانی رهبر جنبش انقلابی عباسیان و نصر، پسر سیار حاکم اموی پیش از آنکه در شعبان سال 130 در معرض حمله سپاهیان ابومسلم قرار گیرد و کشته شود، اتحادهایی نیم بند برقرار کند. حامیانش در میان ثعالبیان که به شیبانیه معروف بودند همچنان او را تکریم همی کرده می گفتند که پیش از مرگ از کارهای خلاف خود توبه کرده است. آنها که رهبرشان عطیه جوزجانی بود بیشتر در سرزمین های جوزجان، نساء و ابیورد پراگنده وار می زیستند (بغدادی، الملل و النحل به کوشش ا.ن. نادر ص 74). مخالفان آنها که زیادیه نام داشتند می گفتند که خطای او در جانبداری از ابومسلم به کشتار مسلمانان و گرفتن دارایی های ایشان انجامیده و در چنین اوضاع و احوالی بی قصاص و جبران خسارت خواسته ایشان و بخشودن وارثان کشته شدگان توبه پذیرفتنی نیست. بنابراین آنان از شیبان و یاورانش کناره گرفتند.
انشعاب اخنسیه، معیدیه و عشریه از ثعلبیان
یادداشت هایی اندک که مولفان کتاب های فرق درباره فرقه های جدا شده از ثعالبیان فراهم کرده اند نشان می دهد که آنها توانستند جامعه هایی مستقل را سازمان داده و در میان خودشان زکات و صدقه ها را تحصیل و توزیع کنند. فرقه اخنسیه که پیروان اخنسس پسر قیس بودند. روح مبارزه جویی خارجی را تا اندازه ای زیاد تعدیل کردند و بدینسان ارتباط با دیگر مسلمانان را آسان کردند. اینان با هیچ مسلمانی یار یا از او جدا نمی شدند مگر اینکه ایمان یا بی ایمانی اور ا به طور قطع دریابند. کشتار پنهانی مسلمانان یا دزدی دارایی آنهار ا تحریم کرده معقتد بودند هیچ مسلمانی پیش از آنکه به پذیرش کیش خارجی دعوت شود نباید جنگید مگر آنکه مخالفت با بنیادهای عقیده های خارجیان به ویژه معلوم باشد. به زنانشان نیز اجازه زناشویی با مرتکبان گناهان کبیره که به نظر خارجیان مشرک بودند، می دادند.
درباره نظریه اخیر معبد، پسر عبدالرحمان رهبر معبدیه به ویژه با اخنس مخالفت می ورزید. معبد این قانون ثعلبیان را که زکات گرفتن از بردگان را در صورت استغنا (اذاستغنی) و زکات پرداختن به ایشان را در صورت نیازمندی آنها روا می دانست نیز نادرست می شمرد. این قانون به ظاهر از برای بردگان بیش از آنچه شریعت اسلام از برای آنها روا دانسته بود حق تملک مال قائل بود. بنا به یک گزارش معتقدان به این نظریه در میان ثعلبیان از این هم پا فراتر گذاشته گفتند مالک برده نمی تواند از او ارث ببرد. به ظاهر معبد در این باره به نظریه متداول نزدیک تر بود. اما او به سبب این اختلاف عقیده از ثعلبیان کناره نگرفت.
ثعلبیان در آغاز از قانون عمومی شریعت اسلام که پرداخت تنها نیمی از عشر را از برای زمین هایی کب ه گونه آی مستقیم از جوی ها یا کاریزها آبیاری می شدند جایز می دانست. منحرف شدند. زیاد سر عبدالرحمان ایشان را گفت که پرداخت تمامی عشر واجب است ولی جایز ینست. تبرا از آن کسی که گوید تنها نیمی از عشر پرداختنی است. مردی به نام رشید توسی دلیل آورد که اگر پرداخت تنها نیم عشر شخصی را به جدایی محکوم نمی کند، هر کس باید همچنان از نیم عشر بشتر نپردازد. پیروانش که به رشیدیه یا عشریه معروفند گویا در ناحیه توس می زیسته اند.
ادامه دارد... (در ادامه به دیگر انشعابات عجاردیان و تحولات آنها اشاره خواهد شد).
منـابـع
پروفسور مادلونگ- فرقههای اسلامی- صفحه 104- 93
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها