غدیریه ابوالنجیب طاهر

فارسی 4509 نمایش |

غدیریه

عید فی یوم الغدیر المسلم *** و أنکر العید علیه المجرم
یا جاحدی الموضع و الیوم و ما *** فاه به المختار تبا لکم
فأنزل الله تعالى جده *** ألیوم أکملت لکم دینکم
و الیوم أتممت علیکم نعمتی *** و إن من نصب الإمام النعم
ترجمه: «آنکه در برابر حق تسلیم است، روز غدیرش عید است، أما مجرم تبهکار در عناد و انکار. اى منکران روز غدیر و آنچه رسول مختار در غدیر خم اعلان کرد! مرگ بر شما باد! خداى تعالى که شوکتش بلند باد، آیتى فرستاد، «امروز آئین شما را به کمال رساندم. و نعمت هدایت را بر شما تمام فرمودم» آرى نصب امام، از نعمت بخشى خداست بر انام.»

شاعر

ابونجیب شداد بن ابراهیم بن حسن جزرى ملقب به «طاهر» از شعراى اهل بیت است که در رشته هاى مختلف شعر به نظم گهر پرداخته و بر شاخسار سخن سرود شادى ساز کرده، با احساسى رقیق و عباراتى رشیق و مضامین ژرف و عمیق. اشعار آبدارش در دیوانى گرد آمده است. ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» گوید: «از شعراء با شهامت اهل بیت است که بى پروا از فتنه دشمنان، نداى ولایت در داده و به ستایش این خاندان زبان گشاده است.» در «معجم الادباء» ج 4 ص 261 گوید: «از شعراء عضدالدوله فرزند بویه است مهلبى را هم ثنا گفته: شعرش دقیق و اسلوبش لطیف بود.» در سال 401 درگذشته از جمله شعر او:
إذا المرء لم یرض ما أمکنه *** و لم یأت من أمره أحسنه
فدعه فقد ساء تدبیره *** سیضحک یوما و یبکی سنه
ترجمه: «اگر آدمیزاده از امکانات خود خوشنود نباشد و کار نیکى به فرجام نیاورد. او را واگذار که رسم تدبیر نداند، یک روز خندان است و در برابر سالى گریان.» و همچنین می گوید:
أیا جیل التصوف شر جیل *** لقد جئتم بأمر مستحیل
أفی القرآن قال لکم إلهی *** کلوا مثل البهائم و ارقصوا لی
ترجمه: «اى گروه صوفیان! اى شریرترین گروهان! کیشى پدید آوردید ناستوده و پلید. آیا خداوند عزت در قرآن فرمود که چون چارپایان بخورید و رقص کنان جفتک بیندازید؟»
و همو گوید:
قلت للقلب ما دهاک أبن لی *** قال لی بائع الفرانی فرانی
ناظراه فیما جنت ناظراه *** أو دعانی أمت بما أودعانی
«به دل گفتم: از چه آشفته برگو! گفت: خباز پسرى تار و پودم درید. جادوى چشمانش جان مرا خسته، دلش بجوئید تا قلب مرا شفا بخشد یا واگذارید که با درد خود بمیرم.»
و نیز گفته:
بلاد الله واسعة فضاها *** و رزق الله فی الدنیا فسیح
فقل للقاعدین على هوان *** إذا ضاقت بکم أرض فسیحوا
«سرزمین خدا وسیع است و نعمت دنیا فراوان. به آنها که تن به خوارى داده بر خاک راه نشسته اند برگو: سبکبال بار سفر بندید.»
و نیز گفته:
أفسدتم نظری علی فما أرى *** مذ غبتم حسنا إلى أن تقدموا
فدعوا غرامی لیس یمکن أن ترى *** عین الرضا و السخط أحسن منکم
ترجمه: «راى مرا بر هم زدید، از آن روز که از دیده ام پنهان شدید روى خوش ندیدم تا بازگشتید. شما را با شور و شیدائى من کارى نباشد، به هر چشمى بنگرم، ممکن نیست بهتر از شما بیابم با نگاه مهر آمیز و یا با نفرت و خشم.»

معجم الادبا

نیز در ج 3 ص 194 «معجم الادباء» گوید: ابونجیب شاعر گفت: «من بیشتر اوقات، در ملازمت وزیر ابومحمد مهلبى (درگذشته سال 352) بودم، روزى جامه هاى خود را شسته و بر روى بند نهاده بودم تا خشک شود، وزیر، چاکرى در پى من فرستاد من عذر آوردم، عذر مرا نپذیرفت و با اصرار مرا به حضور خواند، بدو نوشتم:
عبدک تحت الحبل عریان *** کأنه لا کان شیطان
یغسل أثوابا کأن البلا *** فیها خلیط و هی أوطان
أرق من دینی إن کان لی *** دین کما للناس أدیان
کأنها حالی من قبل أن *** یصبح عندی لک إحسان
یقول من یبصرنی معرضا *** فیها و للأقوال برهان
هذا الذی قد نسجت فوقه *** عناکب الحیطان إنسان
ترجمه: «چاکرت در زیر بند عریان است، گویا، و خدا نکند، شیطان است. جامه مى شوید که چرک و فرسودگى در آن شریک ملک است به هیچ وجهى جدا نمى شود، گویا وطن کرده است. جامه که از دین و آئینم فرسوده تر است، اگر مرا دینى باشد، آنچنانکه مردم را چند دین است. این حال و روزگار من بود، قبل از اینکه احسانت دست مرا بگیرد. هر که مرا بیند، روى گرداند و گوید البته هر سخنى را دلائلى در میان است: این مرد که تار و پودى از بافته عنکبوت بر تن دارد، آدمیزاد است؟» وزیر، برایم جبه فرستاد با یک عمامه و شلوار به اضافه 500 درهم سیم.»
«کتبى» در «فوات الوفیات» ص 167 به شرح حال او پرداخته و گوید: «شاعرى است که ابو محمد مهلبى: وزیر معزالدوله را ثنا گفته و هم عضدالدوله را، وفاتش در حدود سال 400 هجرى است.» و بعد شمه اى از ابیات او را نقل کرده. و نیز در ص 132 ضمن ترجمه وزیر مهلبى، داستان رخت شوئى مزبور را بازگو نموده است. ترجمه حال شاعر، در «دائرة المعارف بستانى» ج 2 ص 360 نیز مذکور است. مصادر سه گانه که یاد شد، متفقا «ابونجیب» را کنایه «شداد بن ابراهیم» دانسته اند که با لقب «طاهر» معروف بوده، در این صورت، تنها پاى یکتن در میان است، نه دو تن چنانکه سرورمان «امین» در کتاب «اعیان الشیعه» پنداشته: یکبار در ج 1 ص 389 شاعر نامبرده را با نام کوچک «شداد» یاد کرده و گوید: در حدود سال 400 فوت کرده و دگر بارش در ج 1 ص 411 با نام بزرگش «ابونجیب طاهر جزرى» و گوید: عصر زندگى او ناشناخته است.

اشعار دیگر

صاحب «دمیة القصر» در ص 50، این شعر را از شاعر نامبرده یاد مى کند:
أنظر إلى حظ ابن شبل فی الهوى *** إذ لا یزال لکل قلب شائقا
شغل النساء عن الرجال و طالما *** شغل الرجال عن النساء مراهقا
عشقوه أمرد و التحى فعشقته *** الله أکبر لیس یعدم عاشقا
ترجمه: «بنگر به «ابن شبل» که در عشقبازى چسان کامیاب است، پیوسته قلب دگران بدو مشتاق است. اینک دلهاى زنان سرخوش رویش که بدیگران نپردازند، دیروز، چشم مردان شیفته رخسارش، گویا از زنان بیزارند. بى ریش بود و مردان دلباخته اش، ریش برآورده و زنان عاشق شیدایش! الله اکبر! ازین رونق بازارش!»
ثعالبى هم در «تتمیم یتیمة الدهر» ج 1 ص 46 به یاد او پرداخته و از قصیده اى که در ستایش سیف الدوله على بن عبدالله، درگذشته سال 356 سروده این سه بیت را برگزیده:
و حاجة قیل لی نبه لها عمرا *** و نم فقلت علی قد تنبه لی
حسبی علیان إن ناب الزمان و إن *** جاء المعاد بما فی القول و العمل
فلی علی بن عبد الله منتجع *** و لی علی أمیر المؤمنین ولی
ترجمه: «نیازى داشتم، گفتند: چاره اش بیدار کردن عمر است، بعد از آن راحت به خواب. گفتم على خود بیدار من است. دو على دارم که در دنیا و آخرت حاجت من از دست آنها رواست. «على بن عبدالله» گل بوستان من، و «على امیرالمؤمنین» سرور و سالار من.» و از شعر دیگرش:
أ لیس ترى الجو مستعبرا *** یضاحکه برقه الخلب
و قد لاح من قزح قوسه *** بعیدا و تحسبه یقرب
کطاقی عقیق و فیروزج *** و بینهما آخر مذهب
ترجمه: «به آسمان ننگرى که سیلاب اشکش روان گشته، نیشخند رعد و برق با او در مزاح است؟ کمان رنگینش از دور پیداست، و پندارى بر لب بام است. گویا طاقى است از عقیق سرخ و طاق دگر از فیروزه نیلگون. در وسط طاقى از زر ناب است.»
ابن خلکان هم قسمتى از شعر او را در «وفیات الاعیان» ج 2 ص 236، به نقل از دمیة القصر آورده و احساس او را مى ستاید.

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 243، جلد 7 صفحه 284

ابن شهرآشوب- مناقب- جلد 1 صفحه 528 [3/ 32]

ابن‌شهرآشوب- معالم العلماء- صفحه 149

یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 11 صفحه 270- جلد 9 صفحه 140

ابن شاکر کتبی- فوات الوفیات- جلد 2 صفحه 45 رقم 163- جلد 1 صفحه 356 رقم 127

سید محسن الامین- أعیان الشیعة- جلد 7 صفحه 333

حسن باخرزی- دمیة القصر- جلد 1 صفحه 154

عبدالملک بن محمد ثعالبی- تتمة یتیمة الدهر- جلد 5 صفحه 59- 60

ابن خلکان- وفیات الأعیان- جلد 5 صفحه 266 رقم 735

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد