دوره انتقال فلسفه از اصفهان به تهران
فارسی 9558 نمایش |دوره ای که در آن مکتب اصفهان رو به افول نهاد و مکتب تهران نضج گرفت، برای فیلسوفان، دوره آسانی نبود زیرا که وضعیت مبهم، و دستنوشته ها پراکنده اند. این وضعیت آشفته نتیجه فاجعه ای است که به دوره صفوی در اصفهان و به سلطنت سلطان حسین پایان بخشید و آن فاجعه، اشغال اصفهان، پس از محاصره ای همراه با وحشیگریهای بی سابقه (1135 ق/ 21 اکتبر 1722م) از سوی افغانها بود که در صفحه ای از نوشته اسماعیل خواجویی فیلسوف، پژواکی از آن را می توان یافت. چیرگی افغانها هشت یا نه سال دوام آورد و سلسله صفویان، به ظاهر در شخص شاه طهماسب دوم و شاه عباس سوم تا سال 1736 تداوم پیدا کرد. آنگاه نادرشاه حکومت کرد و در شیراز سلسله زندیان به سلطنت رسیدند. خلاصه اینکه دوره طولانی پرآشوب و بی ثبات تا ظهور سلسله قاجار (سلطنت آغا محمدخان در واقع در سال 1779 آغاز شد، اما تاج گذاری در سال 1796 انجام شد) ادامه یافت. در زمان دومین پادشاه قاجار فتحلعی شاه (1797 – 1834م) مرکز حیات فکری و فرهنگی ایران، برای همیشه از اصفهان به تهران منتقل شد.
فلاسفه در زمانه انتقال
از دیدگاه فلسفی ویژگی این دوره تأثیر فزاینده اندیشه ملاصدرا بود، زیرا هم عصران وی نه اندیشه او را فهمیده بودند و نه اقبالی به آن نشان داده بودند. برای اینکه پرتوی بر این دوره بیافکنیم، موقتا، فیلسوفان را به چهار خانواده تقسیم می کنیم.
1- فلاسفه نزدیک به فاجعه سقوط اصفهان
نخست فیلسوفانی که زمان آنان به فاجعه نزدیک بود. محمدصادق اردستانی (در گذشته در سال 134 ق/ 1721 م سال محاصره اصفهان) حکیم معنوی بزرگ، ناملایمات زیادی را تحمل کرد، زیرا شاه سلطان حسین از او خشمگین شده بود. از او دو اثر مهم باقی مانده است: حکمت صادقیه که حاوی فلسفه شخصی صادق اردستانی است و از نفس و قوای معنوی آن بحث کرده و با اقتدای به ملاصدرا و در مخالفت با ابن سینا و طرفداران او به تجرد خیال حکم می کند، اما به نظر می آید که وی در راه توضیح پیوند نفس کلی با اجسام با مشکلاتی مواجه شده باشد. اساس این پیوند در تجلی و ظهور است و هر یک از نفوس ناطقه فردی بارقه ای از تجلی نفس کلی به شمار می رود، اما اساس این تجلی و «نزول» در تدلی (ر. ک. قرآن 8/53) نفس کلی در چیست؟ این رساله در واقع، تقریرات صادق اردستانی است که توسط ملاحمزه گیلانی (در گذشته در سال 1134ق / 1721م در طول محاصره اصفهان) تحریر شده و شاگردی دیگر، محمدعلی بن محمدرضا، مقدمه ای مفصل بر آن نوشته است.
معاصر دیگر (فاجعه سقوط اصفهان) عنایت الله گیلانی بود که به تدریس کتابهای ابن سینا اشتغال داشت. از فاضل هندی اصفهانی (1135ق/ 1722 م ) حدود پانزده اثر باقی مانده است. میرزا محمدتقی الماسی (1159ق /1746م) نواده محمدتقی مجلسی (1070ق/1659م) پدر محمدباقر مجلسی (1111 ق/ 1699م) نویسنده دانشنامه بزرگ شیعی، بحارالانوار و آثار دیگری در تاریخ و تربیت بود که تاکنون در ایران فراوان خوانده شده است. از الماسی، در میان آثار دیگر، اثری درباره غیبت کبرای امام دوازدهم باقی مانده است. قطب الدین محمد نیریزی شیرازی (1173ق/1759 م)، حکیمی اشراقی است: «منطق مشاییان از خطا مصون نیست. این منطق مکتفی بالذات نیست و مایه گمراهی نیز هست. من به منطق عرفا اعتقاد دارم که حقیقت منطق الهی است». اسماعیل خواجوی (در گذشته در اصفهان به سال 1171 ق/ 1757 م یا 1173 ق/1759م) که شاهد وحشیگریهای محاصره اصفهان بود، حدود صد و پنجاه رساله درباره مسائل فلسفی، علوم مختلف و مباحث اساسی تشیع (رساله ای درباره امامت) تحریر کرده بود. این حکیم بویژه به واسطه رساله ای دقیق در رد مفهوم زمان موهوم (و نه مثالی) شناخته شده که در رد جمال الدین خوانساری نوشت و در آن به دفاع از نظریه میرداماد سخن رفته است.
2- گروه دوم فلاسفه دوره انتقال
در گروه دوم، آقا محمد بیدآبادی (1198ق/ 1783 م) و شاگردان او قرار دارند. خود شیخ بیدآبادی شاگرد میرزا محمدتقی الماسی و اسماعیل خواجویی بود. او در اصفهان به تدریس کتابهای ملاصدرا را اشتغال داشت، متن تقریرات وی درباره اسفار باقی است. او نیز مانند میرفندرسکی رساله ای در کیمیا تحریر کرد که در سال 1209 ق/ 1794 م توسط پزشکی اصفهانی به نام میرزا محمدرضا بن رجب علی شرح مفصلی بر آن نوشته شد. بیدآبادی شاگردان بسیاری تربیت کرد که از آن میان می توان از ملامحراب گیلانی (1217ق/1802م)، ابوالقاسم خاتون آبادی (1203ق/1788م که رساله هایی در مباحث شیعی بویژه کافی کلینی نوشته) و مهدی نراقی (1209 ق/ 1794م) نام برد که حکیم اخیر شاگرد اسماعیل خواجویی نیز بوده است. مهدی نراقی شخصیتی قوی داشت و مرد عملی خستگی ناپذیر بود. او در فلسفه اخلاق، ریاضیات و علوم فقهی استاد بود و در مقابل اخباریان جانب اصولیان را گرفت. از او حدود دوازده اثر بدیع به یادگار مانده و در آنها حتی مباحثی چون مبحث وجود و ماهیت مورد بحث قرار گرفته است. امروزه نیز رساله مهم اخلاقی او (جامع السعادات) خوانده می شود. اینجا باید از میرزا احمد اردکانی شیرازی، شارح کتاب المشاعر ملاصدرا نام برد که درباره او تنها می دانیم که در سال 1225 ق / 1810م در شیراز به تدریس اشتغال داشت.
3- گروه سوم فلاسفه دوره انتقال
گروه سوم، ملا علی بن جمشید نوری (1246ق/ 1830م) و شاگردان او، ملاعلی نوری یکی از پرآوازه ترین شاگردان محمد بیدآبادی و یکی از نام آورترین استادان زمان خود بود. او پس از تحصیل در مازندران و قزوین در اصفهان مقیم شد. از او تقریراتی پراهمیت درباره آثار بسیاری از ملاصدرا، فوائد شیخ احمد احسایی و نیز تفسیری مفصل بر سوره توحید و جوابیه ای بر نوشته یک مبلغ مسیحی باقی مانده است. او شاگردان بسیاری تربیت کرد که به ذکر نام چند تن از آنها بسنده می کنیم: ملااسماعیل اصفهانی (1277ق/1860م) که شرحهایی بر بسیاری از آثار ملاصدرا از او باقی مانده است، ملاآقای قزوینی، شاگرد ملاعلی نوری و ملااسماعیل اصفهانی، محمدجعفر لنگرودی که شرحی مفصل بر المشاعر و حکمت العرشیه ملاصدرا و در سال 1255 ق/ 1839م شرحی بر تجرید خواجه نصیر طوسی نوشته است. از شاگردان پرآوازه ملاعلی نوری، عبدالله زنوزی و هادی سبزواری پایینتر یاد خواهیم کرد.
4- گروه چهارم، مکتب تهران
در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار (1212 ق/ 1797 م - 1250 ق/ 1834م ) مدرسه خان مروی تأسیس شد. ملاعلی نوری برای تدریس به آنجا فرا خوانده شد و او ترجیح داد تا یکی از بهترین شاگردان خود، ملاعبدالله زنوزی (1257ق / 1841 م) را به آن مدرسه گسیل دارد. فرا خوانده شدن ملاعلی نوری به تهران به نوعی نشانه انتقال مرکز علوم اسلامی از اصفهان به تهران بود. چهره های درخشان از فیلسوفان این واقعیت را برجسته خواهد ساخت. بنابراین، نخستین فیلسوف (مکتب تهران) عبدالله زنوزی (اهل زنوز در نزدیکی تبریز) بود که در کربلا و سپس در قم و اصفهان تحصیل کرده و در شهر اخیر در فلسفه به شاگردی ملاعلی نوری درآمده بود. از او آثار مهمی باقی مانده که سرشار از روح سهروردی و ملاصدرا است. او دو پسر داشت: حسین زنوزی که عالم ریاضی و هیأت بود و دیگری آقا علی زنوزی (مشهور به مدرس، در گذشته سال 1307 ق/ 1889 م) که در فلسفه آوازه ای همسان پدر داشت. از او که به تدریس و شرح آثار ملاصدرا اشتغال داشت، چند اثر در مکتب صدرایی باقی مانده است. و نیز اثری با عنوان بدایع الحکم از آقا علی مدرس زنوزی باقی مانده که در جواب هفت پرسش اجمالی شاهزاده عمادالدوله، بدیع الملک میرزا نوشت، که خود مترجم آثار ملاصدرا به فارسی بود. محمدرضا قمشه ای (1306 ق/ 1886) حکیم الهی طرفدار پرشور ملاصدرا و در عین حال چهره اخلاقی شریفی بود. او در اصفهان، شاگرد ملاعلی نوری و محمدجعفر لنگرودی بود و در تهران رحل اقامت افکنده و در مدرسه صدر اساسا به تدریس اسفار ملاصدرا و فصوص ابن عربی اشتغال داشت. سیدابوالحسن جلوه (1315ق/1896م) نیز مدرس نامداری در این مکتب بود و مدت چهل سال در مدرسه دارالشفای تهران به تدریس مشغول بود. از او رساله ای در حرکت جوهری، تعلیقاتی بر اسفار ملاصدرا، شفای ابن سینا و هدایه ابهری باقی مانده است. حتی ذکر نام شاگردان این استادان ممکن نیست. در میان نسلهایی که به دنبال هم آمدند، بدون ذکر عنوان کتابهای آنان، می توان از اشخاص زیر نام برد: میرزاطاهر تنکابنی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا محمدعلی شاه آبادی، سید حسین بادکوبه ای. بادکوبه ای در نجف به تدریس اشتغال داشت و استاد دو فیلسوف سنتی معاصر بود: سید کاظم عصار، استاد حوزه و دانشکده الهیات دانشگاه تهران و شیخ علامه محمدحسین طباطبایی استاد حوزه علمیه قم که از او تفسیری فلسفی بر قرآن و چاپ اسفار به یادگار مانده است.
منـابـع
هانری کربن- تاریخ فلسفه اسلامی، مترجم: جواد طباطبائی، کویر، 1385
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها