خاطراتی از حاج عابدزاده خراسانی از زبان محمدرضا حکیمی
فارسی 7445 نمایش |محمدرضا حکیمی، نویسنده توانای معاصر، در کتاب «عقل سرخ» خود، خاطراتی را از حاج علی اصغر عابدزاده خراسانی (1290- 1365 ش)، که یکی از رجال دینی و برجسته خراسان می باشد، نقل کرده است:
1- روزی به ایشان کاری داشتم (ارتباطمان خوب بود، و در مسائلی ایشان با بنده مشورت می کردند، و گاه من اقدامهایی را به وی پیشنهاد می کردم)، و به بنای «عسکریه» رفتم. از مرحوم کربلایی رجب خیاط (که اغلب ملازم حاجی بود، و خیلی بی ریا کارهای مربوط را انجام می داد)، پرسیدم: «حاجی کجاست؟» گفت: «در حوضخانه.» زمستان بود. به خود گفتم در حوضخانه چه می کند؟ از پله ها پایین رفتم. دیدم چند خمره رویی، روی چند چراغ پریموس (از وسائل پخت و پز آن روزها) گذاشته، مشغول گرم کردن آب است...
سلام کردم....
گفتم: «حاج آقا چکار می کنید؟» گفت: «بچه های کلاسهای «عسکریه» را (چون در بنای «عسکریه» کلاسهای ابتدایی دایر کرده بود) به طهارت و وضو عادت داده ایم، می ترسم سرما و آب سرد باعث شود، زمستان در طهارت و نماز سستی کنند و برخی ترک کنند.» در ضمن در حدود 20 تا آفتابه رویی کوچک تمیز (یک سوم آفتابه های معمولی)، در کنار دیوار چیده بود. گفت اینها را هم سفارش داده ام ساخته اند، تا کار تطهیر و وضو و نماز بچه ها آسانتر باشد، و موجب تنبلی و ترک نشود. شما فکر کنید، در میان خانواده های مذهبی که می شناسید، یک خانواده را (بخصوص درآن روزگار که وسائل از آنگونه بود)، می شناسید که برای بچه های خودش این کار را کرده باشد؟ این به دلیل شوری بود در جان آن مرد، برای دینی بار آمدن بچه ها و پاک شدن اندک اندک جامعه از پلیدی و فجور و سقوط. او می اندیشید که بچه ها امانتهای خدای بزرگند، و باید به آنها در حد یک انسان امانتدار، رسیدگی کرد، و فطرات آنها را از نخست از آلودگی نجات داد، و حتی جسم آنان را با طهارت شرعی پاک داشت، تا در بزرگی، عقل آنان، به دلیل پاکی، فروغزاد و پرتوگستر باشد، و جامعه از عقلانیت الهی برخوردار گردد، نه عقلانیت ابزاری و حیوانی.
یاد کردن از اینگونه مردان معتقد و حاضر برای عمل به آنچه تشخیص می دادند، باید مقداری هم جنبه تربیتی داشته باشد، و ما از آنان سرمشق بگیریم. هنگامی که پدران و مادران در مراحل اولیه بی توجهی کنند، و اصلا احساس تکلیف نکنند، سپس فرزندانشان در مراحل بعد چه توجهی خواهند دید، و چه تربیتی خواهند یافت. و چون تکلیف و عمل به تکلیف، از نخست در روح و جانشان (به اصطلاح روز) نهادینه نشده است، بعدها با برخورد، در مراکز مختلف و با اشخاص مترصد صید اعتقاد و باور (یا نامطلع به حد کافی از دین و تربیت انسان تراز قرآن)، از این ارواح معصوم دخترها و پسرها، چه ساخته می شود، و جامعه به چه روز می نشیند؟
2- حاجی عابدزاده، با آن شهرت و موقعیتی که داشت، در ساختن بناها خود شرکت می کرد، و با عمله ها قاطی می شد و کار می کرد. روزی هنگامی که بنای «جوادیه» را (در خیابان طبرسی) می ساخت (که اکنون سالهاست از درمانگاهها و بیمارستانهای بسیار سودمند به حال مردم است)، برای خدا قوتی و احوالپرسی به دیدارش رفتم. باران نم نم می بارید، و هنوز سقف هیچک از اتاقها و سالنهای «جوادیه» ساخته نشده بود. و تقریبا همه جا زیر باران بود، و همه و خود حاجی مشغول کار بودند دیدم صندوق چوبی قدیمی بزرگی، در قسمتی در زیر باران نهاده بود و درش بسته بود. و حاجی گاه گاه می رفت، و در صندوق را که بزرگ هم بود برمی داشت و سری می زد و کارهایی انجام می داد. نزدیک رفتم، دیدم داخل صندوق قابلمه ای بزرگ، روی چراغ خوارک پزی قرار دارد. حاج گفت: «می دانید! برای بناها و عمله ها ناهار آماده می کنم و امروز آبگوشت می پزم، که وقتی دست از کار کشیدند، غذایی آماده داشته باشند، و همه بیایند سر سفره غذا بخورند. این صندوق را هم برای همین تهیه کرده ام، که روزهای بارانی کار پختن غذا و درست کردن چایی برای بناها و عمله ها دچار مشکل چندانی نشود. هر دو را در داخل همین صندوق درست می کنم.»
3- در دوران نهضت ملی کردن نهضت نفت، در قضیه رفراندومی که پیش آمد، یعنی مراجعه به آراء عمومی در سراسر کشور، برای عزل احمد قوام السلطنه (نخست وزیر شاه)، و روی کارآمدن مجدد دکتر مصدق با اختیارات تام، حتی اختیارات ارتش، مرحوم آیه الله کاشانی با عزمی جزم وارد میدان شدند و به عزل قوام السلطنه کمر بستند، و مردم را به حرکتی وسیع به سود بر سرکار آمدن مجدد دولت دکتر مصدق فراخواندند، و خطبا و منبریها در همه جای ایران در محافل و مساجد مردم را مهیا کردند.
حاجی عابدزاده، که یکی از سه رکن نهضت ملی- مذهبی خلع ید انگلیس از شرکت نفت در خراسان بود، برای دخالت در جریان رفراندوم (به دلایلی) مردد بود. و از طرفی دوستان و همراهان فشار می آوردند که دخالت کنید. و از سویی شرکت نکردن ایشان در مشهد، به روند نهضت در منطقه خراسان لطمه مهمی وارد می آورد. افزون بر اینها، مرحوم علامه حلبی و استاد بزرگوار شریعتی و شخصیتهای دیگر ملی و مذهبی، هیئتهای موتلفه اسلامی (که به صورتی بس گسترده و پردامنه، از برخی شخصیتهای مخالف و جریانهای دیگر بریده بودند، و با مرکزیت «مهدیه» تشکلی پرقدرت پدید آورده بودند) همه آماده شرکت بودند. من سرشب یکشنبه (شنبه شب) که فردا روز رفراندوم بود (تابستان 1331)، وارد «مهدیه» شدم. من (متولد 1314 ش) در آن اوقات هنوز خیلی جوان بودم، لیکن وارد مسائل جامعه و دین و سیاست بودم. دیدم رفقای مختلف جمعند، و هر کدام گله گله ایستاده مشغول گفتگو هستند، و حاجی به نوعی مضطرب است. گفت: «رفقا همه اصرار دارند که من هم در این رفراندوم و ساماندهی به آن شرکت کنم، نظر شما چیست؟» گفتم: «به این صورت که شما از من نظر خواهی می کنید که شرکت بکنم، یا نه، و وضعیت هم از حساسیت خاصی برخوردار است، باید مطالعه و فکر بیشتری بکنم.» گفت: «هنوز تا صبح وقت هست، شما الان بروید و منابع لازم را، از اشخاص و روزنامه ها، مورد استفاده قرار دهید و نتیجه را به من اعلام کنید.» گفتم: «وعده، صبح، اول آفتاب.» (عبارات به تقریب)
آن شب رفتم و بعضی را دیدم، و مطالبی را، در نفی و اثبات، در روزنامه های مختلف، زیر و رو کردم، که تا نزدیک آفتاب به طول انجامید، لیکن به نتیجه مثبت رسیدم. نماز صبح را خواندم و روانه «مهدیه» شدم تازه آفتاب بود که رسیدم. حاجی از دور خندان رو به من آمد، گفت: «چه شد؟»
گفتم: «شرکت کنید، هیچ محذوری ندارد، بلکه لازم است.»
گفت: «رفقا هم مرا قانع کردند و تردیدهایم از بین رفت، و خوشحالم که شما هم به همین نتیجه رسیده اید!»
حاجی عابدزاده بسیار مقید به تکلیف شرعی خود بود، بخصوص در امور مهم، و عمل به تکلیف شرعی را در اینگونه موارد، عین خیر و مصلحت اجتماع می دانست. می خواست در ورود و خروج در اینگونه حرکتها به بینه شرعی و یقین تکلیفی برسد. و در هر مورد اینگونه می شد، از هیچ چیز دریغ نداشت.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 193-197
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها