انواع فرهنگ ها
فارسی 3907 نمایش |در بررسی مساله فرهنگ می توان فرهنگ ها را به چهار نوع عمده تقسیم کرد.
1- فرهنگ رسوبی:
عبارت است از رنگ آمیزی و توجیه شئون زندگی با تعدادی قوانین و سنن ثابت نژادی و روانی خاص و محیط جغرافیایی و رگه های ثابت تاریخی که در برابر هر گونه تحولات مقاومت می ورزند و همه دگرگونی ها را یا به سود خود تغییر می دهند و یا آنها را حذف می کنند. و در صورتی که عامل رسوب یک فرهنگ قوانین طبیعی و انسانی پایدار نباشد پافشاری برای ابقای نمودها و فعالیت های خود یا به جبر عوامل محیطی و یا به ناتوانی روانی افراد جامعه از تطبیق موقعیت خود با دگرگونی های مفید و سازنده مستند خواهد بود.
2- فرهنگ مایع و بی رنگ:
این نوع فرهنگ عبارت است از آن رنگ آمیزی ها و توجیهاتی که به هیچ ریشه اساسی روانی و اصولی ثابت تکیه نمی کند و همواره در معرض تحولات قرار می گیرد. البته در جوامعی که دارای تاریخ هستند این گونه فرهنگ به ندرت پیدا می شود زیرا چنان که می دانیم فرهنگ گرایی از یک عده نمودها و فعالیت های کم و بیش پایه دار برخوردار خواهد بود.
بلی، دو نکته را می توان در این مورد مطرح کرد:
الف. هیچ ضرورت منطقی ایجاب نمی کند که عناصر فرهنگی یک جامعه پیوستگی هماهنگ داشته باشند لذا ممکن است بعضی از عناصر مایع و بی شکل و بی اساس باشد و به سرعت در مجرای تحول قرار بگیرد و بعضی دیگر پایداری فرهنگ اخلاقی همراه با دگرگونی های فرهنگ سیاسی به طور فراوان دیده می شود.
ب. که طبیعت فرهنگ با این که یک پدیده پایدار نسبی است با این حال هر اندازه هم که مفید و سازنده و اصیل باشد اگر بخواهد به وسیله مدیریت های ماکیاولی بر زندگی اجتماعی تطبیق نکند بی رنگ و زودگذر خواهد بود. این حقیقت را هم می دانیم که بشر با همه قدرت ها و امتیازاتی که به طور چشمگیر به دست آورده است در برابر چنگال روش های ماکیاولی روز به روز قدرت تشخیص و ارزیابی وسیله و هدف را از دست می دهد مخصوصا اشخاص یا جوامعی که از مدیریت انسانی قدرت ناتوانند؛ در حقیقت قدرت مالک آنان است و در دو حقیقت مزبور به اصول و قوانین تکیه می کنند. لذا اصیل ترین فرهنگ اینان عبارت است از نابود کردن و از بین بردن هر اصل و قانون و فرهنگی که کمکی به هدف گیری های آنان می کند.
3- فرهنگ خودمحوری یا خودهدفی پیرو:
در این نوع فرهنگ، نمودها و فعالیت هایی که توجیه و تفسیر کننده واقعیات فرهنگی است مطلوب بالذات بوده و اشباع آرمان های فرهنگی را به عهده می گیرند. این خودهدفی مختص فرهنگ علمی تکنولوژی و اقتصادی اکثر جوامع در دو قرن 19 و 20 بوده است.
این خودهدفی طبیعت اصلی فرهنگ را که خلاقیت و گسترش آرمان های زندگی در ابعاد من انسانی است، راکد نموده است. کار دیگری که خود هدفی فرهنگ انجام داده و خطرش از مختل ساختن طبیعت اساسی فرهنگ کمتر نیست این است که به جای آنکه بشر به وجود آورنده دانش و تکنولوژی اداره و توجیه کننده آن دو باشد خود جزیی غیر مسئول از جریانات جبری آن دو پدیده شده است.
این قاعده کلی را فراموش نکنیم که هنگامی که یک یا چند نمود معین از شئون زندگی انسانی مانند هنر آرایش وقتی جنبه خودهدفی به خود بگیرد چون نمی تواند پاسخگوی دیگر ابعاد فرهنگ خواه انسان مانند حقیقت خواهی بوده باشد لذا موجب بروز نوعی دوگانگی در شخصیت می گردد که یکی از آن دو (شخصیت) که جزیی آمیخته با آن نمود معین (آرایش) شده است، به جهت خود هدفی بودن آن در خود آن نمود مستحیل می شود و دیگری که ناظر رکود اجباری دیگر ابعاد فرهنگ خواه انسان بوده است ممکن است به تدریج رو به زوال برود و آن قسمت از شخصیت که جزیی آمیخته با نمود خود هدف است انسان را در همان نمود خلاصه می کند.
خوشبختانه آنچه که مشاهدات و تجربه ها نشان می دهند این است که همه افراد جوامع بشری نمی توانند اسیر خودهدفی یک یا چند نمود بوده باشند لذا همواره هشیاران فراوانی در همه جوامع پیدا می شوند که با اشکال گوناگون اسارت شخصیت آدمیان را در بعضی از نمودهای شئون زندگی و همچنین خنثی نمودن دیگر ابعاد فرهنگ خواه انسان محکوم می کنند.
فریاد الکسیس کارل در فرانسه قرن بیستم تامس الیوت در انگلیس و ویلیام جیمز در آمریکا و دیگر متفکران در دیگر جوامع چیزی جز طغیان بر اسارت های مزبور نیست.
4- فرهنگ پویا و هدفدار و پیشرو:
این نوع فرهنگ در محاصره آن نمودها و فعالیت هایی که تحت تاثیر عوامل سیال زندگی و شرایط زودگذر محیط و اجتماع قرار می گیرد نمی افتد زیرا عامل محرک این فرهنگ واقعیات مستمر طبیعت و ابعاد اصیل انسانی است و هدف آن عبارت است از آرمان های نسبی که آدمی را در جاذبه هدف اعلای حیات به تکاپو در می آورد. با کمال اطمینان می توان گفت که این است آن فرهنگ انسانی که هیچ تمدن انسانی اصیل در گذرگاه تاریخ بدون وجود چنین زمینه فرهنگی به وجود نمی آید. این است فرهنگی که می تواند گریبان خود را از چنگال خودخواهان خودکامه رها کرده رسالت خود را برای جامعه انجام بدهد.
یکی دیگر از مختصات این فرهنگ عبارت است از مات کردن رنگ آن اخلاق و رسومی که معلول ناتوانی های فکری و اشباع خلاء واقع گرایی در زندگی و نتیجه مشتی دیگر از عوامل محلی زودگذر و خالی از ایده ها و آرمان های اصیل است.
ما می توانیم با نظر به ماهیت و مختصات فرهنگ خلاق و هدفدار و پیشرو علل سقوط و زوال فرهنگ هایی را دریابیم که کم و بیش در جوامع انسانی بروز نموده و از بین رفته اند. اساسی ترین علل سقوط و زوال فرهنگ ها عبارت از رسوب شدن نمودها و فعالیت های فرهنگی که همراه با اضمحلال عوامل به وجود آورنده آنها پدید می آید و یا خودهدفی فرهنگ که انسان را به جای آن که توجیه کننده نمودها و فعالیت ها قرار بدهد از تحرک توجیهی ساقط کرده و در خود می فشارد. در نتیجه محصولات فرهنگی به وجود آمده ای این دو علت اگر بتوانند به وجود خود ادامه بدهند به تدریج به شکل اخلاق تابو درآمده کم کم از افق فرهنگی جامعه ناپدید می گردند.
منـابـع
فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، محمدتقی جعفری، صفحه 151-156
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها