مسائلی در ارتباط با انواع گوناگون درک مشترک واقعیات
فارسی 2400 نمایش |برای تفسیر و توجیه لازم درباره انواع گوناگون درک های مشترک واقعیات، مجبوریم دو مسئله فوق العاده مهم را در نظر بگیریم:
مسئله یکم- ما در تاریخ طولانی علم و معرفت بشری با سه نوع اساسی درک های مشترک رو به رو هستیم:
نوع یکم- دو یا چند متفکر واقعیتی را درک می کنند، یکی از آن ها در درک واقعیت سبقت داشته، متفکرانی که بعد از او می آیند، در جاذبه شخصیت او قرار گرفته، آگاهانه یا نا آگاهانه از آن متفکر تقلید می کنند. در نتیجه درباره آن واقعیت درک مشترکی پیدا می کنند. مانند تقلید اکثر جهان بینان اروپایی قرون وسطی از دو فیلسوف بزرگ یونان باستان (افلاطون و ارسطو) و دیگر مقلدان معمولی که متأسفانه اکثریت کاروانیان راه علم و معرفت را شامل می شود.
این گونه درک مشترک به قدری مورد نفرت و انزجار مولانا است که می توان گفت: در نظر مولانا مساوی جهل است.
نوع دوم- دو یا چند متفکر در درک یا واقعیت به معرفت مشترکی می رسند، به این ترتیب که متفکر اولی از روی تحقیق و دریافت مستقیم آن واقعیت و متفکران بعدی با راهنمایی متفکر اولی رو به آن واقعیت می روند و آن را درک می کنند، ولی نه از روی تقلید محض، بلکه واقعا طعم مدعا و دلایل آن متفکر را می چشند و به درک مشترک می رسند. درست است که این درک مشترک به وسیله راهنمایی متفکر پیشرو به وجود آمده است، ولی در حقیقت می توان پیروان آن پیشرو را نیز صاحب اندیشه و تعقل تلقی کرده، درک واقعیت را به خود آنان نیز نسبت داد. افراد این گونه متفکران که به درک مشترک می رسند، نیز بسیار فراوان اند.
نوع سوم- که توارد افکار نامیده می شود، این است که دو یا چند متفکر، بدون آن که تحت تأثیر همدیگر قرار بگیرند و یا یکی از آنان راهنمای دیگران بوده باشد، درباره یک واقعیت به درک مشترک می رسند. توارد افکار ممکن است در یک زمان و در یک محیط به وجود بیاید و ممکن است در محیط های مختلف و زمان های متفاوت صورت بگیرد. مانند درک مشترک ارسطو و فارابی در بعضی از مسائل مربوط به فلسفه سیاسی، با این که سیاست ارسطو تا قرن سیزدهم میلادی (تقریبا مطابق قرن هفتم هـ.ق) جز در بعضی از صومعه ها وجود نداشته است و به طور اطمینان در دسترس فارابی نبوده است، این گونه درک مشترک، هم در علوم دیده شده است و هم در مسائل جهان بینی.
توارد افکار بر دو قسمت مهم تقسیم می گردد:
قسمت یکم- دو یا چند متفکر واقعیتی را یکسان را درک می کنند و این درک معلول عوامل و انگیزهای مشخص است که موجب رسیدن آن چند متفکر به درک مشترک شده است. مانند درک و پذیرش این واقعیت که اجزا و روابط عالم طبیعت از نظم و قانون پیروی می کنند. هنگامی که در استدلال متفکران به واقعیت مزبور می نگریم، می بینیم آنان به طور اغلب، به این مقدمه اعتقاد دارند که فعالیت های حسی ما از یک طرف و حکم قاطعانه عقل از طرف دیگر اثبات می کنند که هر معلولی از هر پدیده ای به وجود نمی آید و هر علتی هر گونه پدیده ای را به دنبال خود نمی آورد، بلکه هر ارتباطی میان اجزای طبیعت، خاصیت و تحرک معینی را نشان می دهند. هنگامی که ضرورت برقراری عدالت در زندگی اجتماعی را که اکثریت قریب به اتفاق متفکران اقوام و ملل در همه دوران ها، آن را درک نموده و پذیرفته اند، مورد دقت قرار می دهیم، علتی مشترک برای ضرورت عدالت، در همه دلایلی که ارائه می شوند وجود دارد، و آن عبارت است از نفرت و انزجار انسان ها از نظم و مختل شدن حیات اجتماعی.
قسمت دوم- درک مشترک درباره یک واقعیت به وسیله عوامل و انگیزه های مختلف، متفکرانی درباره لزوم رفتارهای اخلاقی و شایستگی فضیلت، اتفاق نظر پیدا می کنند، ولی یکی از آنان چنین استدلال می کند که اخلاق و فضیلت کمک بسیار خوبی برای اجرای قوانین و مقررات الزامی جوامع می نماید. دیگری می گوید: عامل اخلاق و فضیلت وجدان آدمی است که به طور مستقل ما را به گفتار و کردار شایسته تحریک می کند و سهولت اجرای مقرات و قوانین یکی از نتایج فرعی آن است.
مسئله دوم- بنا به گفته های صاحب نظران در حدود چهل هزار سال است که ساختمان عصبی و سلولی مغز انسان ها تغییری ننموده و در همه انسان ها یکسان می باشد. به همین جهت است که در موقع ارتباط با عوامل محیطی و تربیتی مشترک، پدیده ها و فعالیت های مغزی و روانی مشابه از خود نشان داده اند. از شش هزار سال به این طرف تشابه و اتحادهایی فراوان در عکس العمل مغزها در حال ارتباط با جهان عینی و دریافت مفاهیم کلی و گرایش به آرمان های نسبی و مطلق دیده می شوند که گویی همه هوشیاران و خردمندان جوامع با یکدیگر در تماس بوده اند. بدین ترتیب هر چه تاریخ بشری پیشتر می رود، کلیات بیشتری انسان ها را با یکدیگر مربوط می سازند. این مطلب کاملا صحیح است که گفته می شود:
«همه نطفه های اولیه جهان بینی امروز را می توان از فلسفه های یونان باستان و نطفه های اولیه فلسفه های یونان را از فلسفه های هند و مصر و دیگر نقاط مشرق زمین می توان پیدا کرد و چون عمده اصول اولیه آن مقدمات و راه هایی که برای جهان بینی مورد احتیاج است، مشترک می باشند، لذا می توان علت درک های مشترک در واقعیات و راه ها نتیجه گرفت.»
از آن جمله:
الف. راه انعکاس محسوسات در ذهن ها، حواس و سایر وسایل ارتباط با محسوسات است که برای همه انسان ها با قطع نظر از موضع گیری خاصی که دارند، یکی است.
ب. اصول فعالیت های اندیشه و تعقل یکی است. تجسیم ها و آرزوها و امیدها و خواسته ها و نفرت، پدیده هایی هستند که از ریشه هایی مشترک سر بر می آورند.
ج. دو راه معرفت تحلیلی و ترکیبی اجزای جهان عینی و انگیزه های آن دو برای همه انسان ها باز است. شاید به همین جهت است که شماره مکتب های جهان بینی که در همه مسائل اصلی و ثانوی با یکدیگر اختلاف داشته باشند، بسیار محدود است. اگر بتوانیم موضع گیری های خاص هریک از بانیان مکتب های جهان بینی را با دقت کامل کنار بگذاریم و اگر بتوانیم مناقشات اصطلاحی و اختلافی در مصایق و موارد را از واقعیات کلی و اساسی که برای افکار رشد یافته مطرح شده اند، منها کنیم، به مشترکات فراوانی خواهیم رسید که می توانند مبارزات فلسفی کشنده را به اختلافات تکمیل کننده یکدیگر مبدل کنند.
محمد بن طرخان فارابی از اولین متفکرانی است که اقدام به رفع تضاد فکری میان دو پیشتاز جهان بینی افلاطون و ارسطو نموده و کتابی به نام الجمع بین الرأیین (جمع میان نظریات افلاطون و ارسطو) تألیف کرد. با نظر دو مسئله مهم که در این مبحث مطرح کردیم، می توانیم این عقیده را که مولانا از فلسفه های یونان متأثر شده است، مورد تجدید نظر قلمداد کنیم.
نکته با اهمیتی که در فهم کلیات مشترک جهان بینی قابل توجه است، این است که ذوقیات و دریافت های شخصی و خواسته های هدف گیری شده، بسیار مهمی در تضاد و اختلاف جهان بینی ها باز می کنند و به همین جهت است که در هنگام تحلیل و ترکیب یک نظام (سیستم) جهان بینی، مادامی که ذوقیات و دریافت های شخصی و خواسته های هدف گیری شده، مطرح نباشد، می توان با اصول و قوانین منطقی و علمی آن نظام (سیستم) را تفسیر نموده، کلیات مشترک آن را با سایر نظام (سیستم) های جهان بینی مربوط ساخت. به عنوان مثال اگر دریافت شخصی فیثاغورس (فیثاغورث) را درباره عدد که آن را حقیقت اشیاء می داند، کنار بگذاریم، اشتراک تفکرات او را با افلاطون در موارد قابل توجه خواهیم دید.
به نظر می رسد که بدترین نتیجه ای که دخالت خواسته های هدف گیری شده در جهان بینی ها به وجود می آورد، تقویت پیدا کردن یک خواسته تا سرحد عشق است که متفکر جهان بینی را از انسان شناسی و جهان بینی به معشوق شناسی و معشوق گرایی تنزل می دهد. به عنوان مثال:
تاریخ بشری و عامل محرک آن، مذهب و هنر و اخلاق و فلسفه و صلح ها و جنگ ها و تمدن ها، همه و همه در معشوق یک روان کاو که غریزه جنسی است، خلاصه می شود:
چشم باز و گوش باز و این عما!! *** حــــیرتم از چشــم بندی خــدا
ضمنا تحول فکری و جهان بینی اوگوست کنت را که پس از عاشق شدن به کلوتلد به وجود آمده است، فراموش نکنید. همه می دانیم که ناملایمات شدید زندگی چه قدر «ابوالعلا معری» ها و خوشی ها ی زندگی چه قدر «لایپ نیتز» ها را در طرز تفکرات جهان بینی توجیه نموده اند. بنابراین مقدمه می توانیم بگوییم نه مجرد اطلاعات مولانا از فلسفه های یونان باستان دلیل تأثر مولانا از آن فلسفه ها است و نه تشابه بعضی از افکار مولانا با افکار فلاسفه یونان تأثر او را از آن فلاسفه اثبات می کند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 73-78
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها