ابزار های شناخت (قوه عاقله)
فارسی 5248 نمایش | علاوه بر حواس، انسان نیاز به یک امر و یا امور دیگری دارد. انسان برای شناختن، به نوعی تجزیه و تحلیل و گاهی به انواع تجزیه و تحلیل نیاز دارد. تجزیه و تحلیل، کار عقل است. تجزیه و تحلیل های عقلی، دسته بندی کردن اشیاء در مقوله های مختلف است. این کار به اصطلاح با تجزیه صورت می گیرد و همچنین است ترکیب کردن به شکل خاصی، که منطق عهده دار کارهای تحلیلی و کارهای ترکیبی است و خود این داستان هایی دارد. مثلا اگر ما فی الجمله با مسایل علمی آشنایی داشته باشیم، به ما این طور می گویند که فلان چیز از مقوله ی کمیت است، فلان چیز از مقوله ی کیفیت است، در این جا تغییر کمی تبدیل به تغییر کیفی شده است و از این نوع حرف ها.
این کمیت و کیفیت و امثال این ها یعنی چه؟ ما اشیا را در مقوله های مختلف دسته بندی کرده ایم، مثلا فاصله ها را بر حسب متر، وزن ها را بر حسب کیلو گرم و مساحت ها را بر حسب متر مربع تعیین می کنیم و این ها را کمیت می گوییم. صدها هزار اشیا را داخل در مقوله ی کمیت می کنیم. همچنین صدها هزار اشیای دیگر را در مقوله ی کیفیت دسته بندی می کنیم. صدها هزار اشیای دیگر را در مقوله ی اضافه (یا مقوله ی نسبت ها) داخل می کنیم و می گوییم نه کمیت است و نه کیفیت. صدها هزار شیء دیگر را می گوییم نه کمیت است و نه کیفیت و نه اضافه، جوهر و عرض است و یا به تعبیر غلط بعضی افراد، ذات است.
این ها دسته بندی هاست. انسان تا اشیاء را دسته بندی نکند نمی تواند آن ها را بشناسد. هیچ مکتبی نیست که قائل به مقولات اشیاء و قائل به دسته بندی کردن اشیاء برای شناسایی نباشد. البته گاهی درباره تعداد مقوله ها اختلاف نظر است، یکی می گوید ده تا است، دیگری می گوید پنج تا است، ارسطو برای خودش مقولاتی دارد، شیخ اشراق برای خودش مقولاتی دارد، کانت برای خودش مقولاتی دارد، هگل همین طور و دیگران. ولی آنچه مسلم است این است که مقولات برای شناخت یک امر ضروری است. اگر اشیاء مقوله مقوله نشوند، برای ما قابل شناخت نیستند. این مقوله مقوله شدن یک کار عقلانی و فکری و یک تجزیه و تحلیل عقلی است. اشیاء را به صورت جزیی احساس می کنیم بعد به آنها تعمیم و کلیت می دهیم. تعمیم یک عمل عقلی است، کار عقل است، کار حس نیست.
یکی از کارهای فوق العاده ذهن انسان عمل تجرید است. تجرید یعنی چه؟ تجرید غیر از تجزیه است. تجرید می کنیم یعنی ذهن ما دو امری را که در عالم عین یکی هستند، هرگز جدا نمی شوند و امکان جدا شدن ندارند از یکدیگر جدا می کند، تجرید و مجرد می کند. مثلا شما هرگز عدد مجرد در خارج ندارید. شما در عالم عین یک پنج تا ندارید که فقط پنج تا باشد، نه پنج تا گردو باشد، نه پنج تا درخت باشد و نه پنج تا چیز دیگر باشد. نمی شود در عالم عین "پنج" تا وجود داشته باشد بدون اینکه "پنج چیز" باشد. اگر "پنج" تا وجود داشته باشد بدون اینکه "پنج چیز" باشد، اگر پنج تایی (در خارج) باشد، اشیایی هستند که پنج تا هستند، مثلا انگشتی وجود دارد که می گوییم پنج تا انگشت. ولی ذهن در عالم خودش، در عالم حساب و اعداد، آنجا که می گوید 25 = 5×5 هیچ ضرورتی ندارد که اول گردو را در نظر بگیرد بعد بگوید پنج تا پنج گردو (تازه مضروب فیه را گردو گرفته ولی باز مضروب را مجرد گرفته است) مساوی است با بیست و پنج گردو، می گوید پنج پنج تا می شود بیست و پنج تا. یعنی ذهن، تجرید می کند و چون تجرید می کند قادر بر تفکر و قادر بر شناسایی است. اگر ذهن قدرت تجرید نمی داشت، نمی توانست تفکر کند.
این است که برای شناسایی، ابزار حس شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست. یک نیرو و قوه ی دیگری هم هست. اسم آن قوه را هر چه می خواهید بگذارید: قوه فکر، قوه تفکر، قوه اندیشه، قوه عاقله. آن قوه ای که تجرید می کند، آن قوه ای که تعمیم می دهد، آن قوه ای که تجزیه و ترکیب می کند، آن قوه ای که حتی کلیات را تجزیه و ترکیب می کند، ما به آن قوه عاقله می گوییم. شما می خواهی اسم دیگری روی آن بگذاری؟ بگذار (گفت من آش را می پزم، تو اسمش را هر چه می خواهی بگذار). بنابراین حس یکی از ابزار هاست، آن قوه ی دیگری که اسمش عقل، اندیشه، فکر، فاکره یا هر نام دیگری است، ابزار دیگری است، این هر دو برای شناختن ضرورت دارد و ما از این ها بی نیاز نیستیم.
منـابـع
مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 39-42
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها