آیات متعددى معیارهاى جامعه مطلوب را بیان مى نماید: ایمان، تقوى، امر به معروف و نهى از منکر: در حیات طیبه، ایمان و تقوا حاکم است. «کنتم خیر امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم؛ شما (مسلمانان حقیقى) نیکوترین امتى هستید که بر آن قیام کردند که (خلق را سعادت بخشند و براى اصلاح بشر) مردم را به نیکوکارى وادار و از بدکارى بازدارند و ایمان به خدا آورند و اگر اهل کتاب ایمان مى آوردند بر آنان در عالم، چیزى بهتر از آن نیست.» (آل عمران/ 110) در صورتى جامعه مى تواند بهترین امت (و جامعه نمونه) باشد که امر به معروف و نهى از منکر کند و ایمان به خدا داشته باشد. مسلمانان زمانى «امت ممتاز» محسوب مى شوند که دعوت به نیکى ها و مبارزه با فساد را فراموش نکنند و به خداوند مؤمن باشند. هر گاه این دو وظیفه فراموش گردد و ایمان به خداوند تضعیف شود آنان نه بهترین امتند و نه به سود جامعه بشریت عمل خواهند کرد. شاید به این دلیل که امر به معروف و نهى از منکر ریشه هاى ایمان را در دل مردم محکم مى کند، بر ایمان به خداوند مقدم شده است. (تفسیر نور، ج 2، ص 144) به عبارت دیگر، آیه شریفه مزبور شایسته ترین امت ها را امتى معرفى مى کند که همواره به اصلاح خویش بکوشد و علاوه بر اصلاح خود، به اصلاح جامعه مى پردازد، دیگران را به خیر و صلاح، نیکى ها و ارزش ها دعوت مى کند و از زشتى ها و پلیدى ها و موانع رسیدن به حیات طیبه باز مى دارد.
دعوت به نیکى ها و مبارزه با زشتى ها در واقع، حرکت و تلاشى در جهت تحرک بخشیدن به جامعه براى رسیدن به حیات طیبه است. در جامعه اسلامى و جامعه مورد نظر قرآن کریم، افراد نه تنها مسئولند که خودشان تلاش کنند و نیکوکار باشند و از زشتى ها و پلیدى ها به دور باشند، بلکه موظفند در راه اعتلاى دین و در راه پیدایش حیات طیبه، دیگران را نیز امر به معروف و نهى از منکر نمایند. این یکى از وجوه افتراق حیات طیبه یا جامعه مدنى است که ریشه در مدینة النبى دارد با جامعه مدنى که در غرب شکل گرفته، گرچه مناسب است با وجود چنین واژه هاى غنى قرآنى (حیات طیبه- بلدة طیبه) از واژه هائى که معنى و مفهوم خاص خود را دارند پرهیز شود.
در آیه دیگر، جامعه رستگار را معرفى مى نماید و معیار فلاح و رستگارى را رواج دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از منکر در جامعه مى داند: «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر ویأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛ و باید از شما مسلمانان برخى (که داناتر و با تقواترند) خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند، امر به معروف و نهى از منکر نمایند و اینان، که واسطه هدایت خلقند، در دو عالم در کمال خوشبختى و رستگارى خواهند بود.» (آل عمران/ 104)
آیه پیش از این آیه، آیه معروف «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا؛ همگى به رشته دین خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید.» (آل عمران/ 103) است; آیه پس از آن نیز به اتفاق و اتحاد و پرهیز از اختلاف در درون جامعه دعوت مى کند. این که آیه شریفه «امر به معروف و نهى از منکر» بین دو آیه اى قرار گرفته است که دستور اتحاد و یکپارچگى را مى دهد، شاید به منزله یک پوشش اجتماعى براى محافظت جامعه باشد; زیرا اگر مسأله امر به معروف و نهى از منکر در میان نباشد، عوامل گوناگونى که دشمن وحدت جامعه است ریشه هاى اجتماع را مى زند و آن را متلاشى مى کند بنابراین، حفظ وحدت اجتماعى بدون نظارت عمومى ممکن نیست. از این آیه استفاده مى شود که براى رسیدن جامعه به فلاح و رستگارى سه موضوع ضرورى است: دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از منکر. دعوت به خیر مقدم بر امر به معروف و امر به معروف مقدم بر نهى از منکر است. از آیه مزبور مى توان استفاده کرد که فلاح و رستگارى تنها در نجات و رهایى خود خلاصه نمى شود، بلکه نجات و رشد دیگران نیز از شروط فلاح است.
«ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین* الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون* والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون* اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون؛ اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است. آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم انفاق مى كنند. و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مى آورند و آنانند كه به آخرت يقين دارند. آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند.» (بقره/ 2- 5)
در این آیه، تعدادى از شاخص هاى متقین را، که هدایت یافته و رستگاران دو عالمند، بیان مى نماید. این شاخص ها عبارتند از: ایمان به غیب، برپاداشتن نماز، انفاق از آنچه خداوند روزى آنان کرده، ایمان به قرآن و کتب آسمانى و ایمان و اعتقاد کامل به معاد. مشابه این آیات، در سوره لقمان (لقمان/ 2- 5)، به جاى «متقین» از واژه «محسنین» (یعنى نیکوکاران) استفاده شده است. در این آیه، متذکر مى شود که قرآن راه رحمت و هدایت را براى نیکوکاران (محسنین) معرفى مى کند. سپس ویژگى هاى محسنین را چنین برمى شمرد: اقامه نماز، پرداخت زکات، ایمان کامل و یقین به معاد و در نهایت، مى فرماید این جامعه و این گروه در مسیر الهى اند، هدایت یافته و رستگاران عالمند. از این آیات، استفاده مى شود که معیار تقوا و نیکوکارى بر یکدیگر منطبق و محسنین همان متقینند و هر دو بیانگر یک معیار براى جامعه مطلوب و حیات طیبه مى باشند.
در آیه اى دیگر، از ویژگى عدم انعقاد پیمان دوستى با دشمنان خدا و رسول نام مى برد و بیان مى دارد که خداوند از آنان راضى و آن ها نیز از خداوند راضیند آنان را «حزب الله» مى خواند و مى فرماید رستگاران عالم این گروهند. «لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله... رضى الله عنهم و رضوا عنه أولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون؛ قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير [درختان] آن جويهايى روان است در مى آورد هميشه در آنجا ماندگارند خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند اينانند حزب خدا آرى حزب خداست كه رستگارانند.» (مجادله/ 22) در آیه اى دیگر، مردان و زنان مؤمن را مشمول رحمت خداوند دانسته و شاخص هاى ایمان را به این صورت بیان مى کند: یار و یاور و اولیا یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند، اقامه نماز مى نمایند، زکات مى پردازند، از خدا و رسولش پیروى مى کنند. (توبه/ 71)
در جاى دیگر، شاخص هاى ایمان را به صورت ذیل ذکر مى نماید: اهل توبه عبادت کننده شاکر نعمت هاى الهى (مصرف درست نعمت)، روزه دارى، نماز خواندن با خضوع، امر به معروف، نهى از منکر، حفظ حدود و مقررات الهى. (توبه/ 111- 112) وقتى این ویژگى ها را کنار همدیگر بگذاریم، مشاهده مى شود که جامعه متقى و مؤمن، که جامعه مطلوب است و زندگى آن همان زندگى شیرین «حیاة طیبة» است داراى ابعاد گوناگونى است هم عابد و راکع و ساجد است، هم در راه خدا مبارزه مى کند و هم یار و یاور یکدیگرند. از این ویژگى ها، معیار ایمان و شاخص هاى ایمان و تقوا و نیز رشد هماهنگ و متوازن در همه ابعاد انسانى به دست مى آید که در حیات طیبه ظهور پیدا مى کند.
قرآن کریم وقتى معیارهاى جامعه مطلوب را بیان مى نماید. یعنى: مؤمنین، متقین، صالحین، مهتدین، مخبتین، محسنین و... ـ ویژگى ها و شاخص هاى مؤمنین، متقین و محسنین را ذکر مى کند، گرایش هاى انسانى را همراه یکدیگر متذکر مى شود. چنان که در بحث قبل گذشت، وقتى توبه، پرستش خدا، رکوع و سجود و جنبه هاى عبادى را که ذکر مى کند، بلافاصله مى فرماید: «الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» آنان که مصلح خود هستند و دایم در رکوع و سجودند، خود را ساخته اند، مصلح جامعه خود نیز هستند، در مقابل ضد ارزش ها مى ایستند و مانع نهادینه شدن آن ها مى گردند. در جاى دیگر، وقتى شاخص هاى صبر و استقامت را (که معمولا در جنگ ها به کار مى رود) و انفاق در راه خدا و رسیدگى به دیگران را مطرح مى سازد، بلافاصله، مى فرماید: «والمستغفرین بالاسحار» بدین صورت، شاخص تهجد و شب زنده دارى را مطرح مى کند.
شهید مطهرى در این خصوص مى نویسند: «کمال انسان در تعادل و توازن اوست; یعنى انسان با داشتن این همه استعدادهاى گوناگون، آن وقت انسان کامل است که فقط به سوى یک استعدادى گرایش پیدا نکند و همه را در یک وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد.» (مرتضى مطهرى، انسان کامل، ص 41) یعنى در عین اینکه همه استعدادهاى انسانى رشد مى کند، این رشد هماهنگ نیز باشد; در حالى که جامعه در حال رشد است، هم بعد معنوى و هم بعد اقتصادى در حال رشد باشد و هم از نظر اخلاقى و فرهنگى و نیز از جهت اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، هماهنگ باشد. به عنوان مثال، کودکى سالم است که داراى دست، یا، بینى، گوش، سر و بدن است و همه اعضایش به طور هماهنگ رشد مى کند. اگر فرض کنیم که یک انسان فقط بینى اش رشد نماید و سایر قسمت هاى بدنش رشد نکند یا فقط سرش بزرگ و تنش از رشد بى بهره باشد، این انسان رشد کرده است ولى، رشدى ناهماهنگ. جامعه مطلوب جامعه اى است که همه ارزش هاى انسانى در او رشد کنند، آن هم به طور هماهنگ و متوازن.
رشد جوامع غربى شبیه رشد کودکى است که فقط بخشى از پیکره اش رشد کرده و دیگر بخش هایش رها شده است. آنان در ارزش هاى انسانى، که تفکیک کننده جوامع انسانى از حیوانات هستند، نه تنها رشد نکرده اند، بلکه در برخى قسمت ها نیز به انحطاط هم رفته اند. رشد اقتصادى و فن آورانه آنان قابل تمجید است، ولى با رشد سایر اعضاء و پیکره جامعه انسانى متناسب نیست. بالا بودن درآمد ملى یا آزادى خوب است، ولى چنین نیست که در کنار اینها، مسائل ارزشى دیگرى نباشد. در کنار آزادى، باید عدالت نیز مورد توجه قرار گیرد. مرحوم شهید مطهرى درباره هماهنگى و جامعیت نهج البلاغه سخن زیبایى دارند که مى توان از آن درباره جامعیت و هماهنگى جوامع استفاده کرد. ایشان مى نویسند: «وقتى انسان نهج البلاغه را مطالعه مى کند. گاهى خیال مى کند بوعلى سیناست که دارد حرف مى زند; یک جاى دیگر را که مطالعه مى کند، خیال مى کند ملاى رومى یا محى الدین عربى است که دارد حرف مى زند یا فلان مرد آزادى خواه که جز آزادى چیزى نمى داند حرف مى زند; با یک جاى دیگر را که مطالعه مى کند، خیال مى کند یک عابد گوشه نشین و یک زاهد گوشه گیر و یا یک راهب دارد حرف مى زند همه ارزش هاى انسانى را در على (ع) مى بینیم.» (همان، ص 53 و 52)
اصولا توازن در ابعاد گوناگون، همان «عدل» است که تشریع بر اساس آن استوار مى باشد. عدالتى که اسلام بر اقامه آن در جامعه تلاش مى کند در واقع، در جهت هماهنگى با عدالت در نظام تکوین است. آسمان ها و زمین بر اساس عدل برپا شده اند: «بالعدل قامت السموات و الارض» در ساختمان جهان تعادل رعایت شده و در هر چیز، از هر ماده اى به قدر لازم استفاده گردیده و فاصله ها اندازه گیرى شده است. معیار و میزان، همان «عدل» است. قانون توازن با رفع سماء و برپایى عالم سازگار است: «و السماء رفعها و وضع المیزان؛ و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت.» (الرحمن/ 7) بین نظام تکوین و تشریع رابطه برقرار است. همو که نظام تکوین را بر اساس عدل و میزان خلق کرد، کتاب تشریع را نیز بر اساس توازن و تناسب، همراه رسل فرستاده است. خداوند امت اسلامى را امت وسط (یعنى امت معتدل و هماهنگ و موازن) قرار داده است: «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛ ما شما مسلمانان را به آیین اسلام هدایت کردیم و امت معتدل قرار دادیم تا نیکى و درستى را سایر ملل عالم از شما بیاموزند، چنان که پیامبر را گواه شما قرار دادیم تا شما از وى بیاموزید.» (بقره/ 143)
امیرالمؤمنین (ع)، درباره عدل مى فرمایند: «العدل یضع الامور مواضعها» (کلمات قصار، ش 437) که همان تناسب و توازن است و جالب این که درباره عقل نیز وقتى از امیرالمؤمنین (ع) سؤال شد، فرمودند: «هوالذى یضع الشئ فى موضعه؛ عاقل کسى است که هر چیزى را در جاى خود به کار ببرد.»
علامه طباطبائى; درباره شکر مى نویسند: «حقیقت شکر اظهار نعمت است، همچنان که کفر اخفا و پوشش نعمت مى باشد. اظهار نعمت نیز به کارگیرى نعمت در جایگاه خود، تخصیصى است که مورد نظر منعم باشد.» (المیزان، ج 4، ص 38) پس عدل، عقل و شکر هر سه از معیارهاى جامعه مطلوب است; جامعه اى که افراد آن انسان هاى عاقل، عادل و شاکر هستند و این همان معناى تناسب، توازن و هماهنگى در همه ابعاد است که آیات بسیارى به این معیار تصریح کرده اند. معیارهاى متعددى از قرآن کریم براى جامعه مطلوب و حیات طیبه به دست مى آید; از قبیل اتکا به خداوند، عزت و سربلندى، قیام به عدل، صبر و استقامت، داشتن کتاب و حکمت، وفاى به عهد و...
قرآن کریم مردم را به ساختن جامعه و ایجاد روح جمعى دعوت مى کند و آنان را نسبت به جامعه، بى تفاوت و رها نمى سازد که اگر خواستند به میل خود حاضر شوند و اگر نخواستند حاضر نشوند، بلکه آنان را به حضور در جامعه و فعالیت جدى در ساختن آن امر مى کند: «یا ایها الذین امنوا اصبروا وصابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون؛ اى مؤمنان، صبر پیشه کنید و به اتفاق یکدیگر، مشکلات را تحمل نمایید و ایجاد جماعت کنید و تقوى الهى پیشه سازید تا شاید رستگار شوید.» (آل عمران/ 200) شاید بتوان گفت بیش از هر آیه دیگر، مرحوم علامه طباطبائى ذیل این آیه بحث کرده و آن را تفسیر نموده است. ایشان قریب 51 صفحه از جلد 4 تفسیر المیزان را به این آیه کوتاه اختصاص داده است. (فاطر/ 10) ایشان مى نویسند: «آخرین آیه سوره آل عمران محتواى یک برنامه چهار ماده اى براى عموم مسلمانان است که اگر سعادت و رستگارى را مى خواهند باید این برنامه را اجرا کنند. نخستین ماده این برنامه صبر و استقامت و بردبارى است; یعنى چیزى که امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه از آن بسان سر نسبت به بدن نام مى برد: "الصبر من الایمان کالرأس من الجسد." (نهج البلاغه،کلمات قصار، ش82) صبر اعم است از صبر بر شداید، صبر در طاعت الهى و صبر بر ترک معصیت.» (المیزان ج 4، ص 97 ـ 148) همچنین منظور صبر در این آیه، صبر تک تک افراد جامعه است; چون دنبال آن «مصابره» آمده است. مصابره عبارت است از این که جمعیتى به اتفاق یکدیگر، اذیت ها را تحمل کنند و هر یک صبر خود را به صبر دیگرى تکیه دهد و در نتیجه، برکاتى که در صفت صبر هست دست به دست هم دهد و تأثیرش روند تصاعدى پیدا کند و جامعه را متأثر گرداند.
در «رابطوا»، مرابطه از نظر معنا، اعم از مصابره است. «رابطوا» به معناى ایجاد جماعت است (البته جماعت و جامعه مورد نظر قرآن کریم)، زیرا مصابره وصل کردن نیروى مقاومت افراد جامعه در شداید به یکدیگر است، مرابطه همین وصل کردن نیروهاى مقاومت است، اما نه تنها نیروى مقاومت در برابر شداید، بلکه همه نیروها و کارها در جمیع شؤون زندگى دنیا، چه در حال سختى و چه در حال خوشى و راحتى. و چون مراد از رابطه این است که جامعه به سعادت حقیقى دنیا و آخرت خود برسد و اگر رابطه نباشد هر چند صبر من و تو، علم من و تو و هر فضیلت دیگر افراد منفردا سعادت آور است، ولى بخشى از سعادت را تأمین مى کند.
اگر در این خصوص فکر کنید که چگونه شریعت اسلام همه احکام مورد نیاز بشر را محاسبه کرده و به آنها احاطه یافته و چگونه احکام خود را به طور شگفت آورى بر آن اعمال گسترش داده، به گونه اى که هیچ عمل کوچک و بزرگ آدمى را بدون حکم نگذاشته است، آن گاه به این نکته بیندیشیم که چگونه همه این احکام را در قالب هاى اجتماعى ریخته است، خواهیم دید که اسلام روح اجتماع را به نهایت درجه امکان، در کالبد احکامش دمیده است. آیات متعددى به منظور سعادت زندگى اجتماعى و پاکى آن نازل شده است.قرآن کریم همان عنایتى را که به داستان اشخاص دارد، به داستان و تاریخ امت ها نیز دارد، بلکه اعتنایش به تاریخ امت ها بیشتر است. در عصر نزول قرآن کریم، آنچه از تاریخ بر سر زبانها بود تنها احوال پادشاهان و رؤساى جوامع بود و ناقلان تاریخ و مورخان در صدد ضبط احوال امت ها و تاریخ جوامع نبودند. شرح حال جوامع تنها پس از نزول قرآن مرسوم شد، آن هم توسط بعضى از مورخان; مانند مسعودى و ابن خلدون تا این که تحول فکرى اخیر در تاریخ نگارى پدیدار شد.
مرحوم علامه به تحلیل درباره برپایى جامعه اسلامى و سایر جوامع مى پردازد و مى نویسد: «تنها شعار جامعه اسلامى پیروى از حق است (هم در اعتقاد و هم در عمل). ولى جوامع به اصطلاح متمدن حاضر، شعارشان پیروى از خواست اکثریت است و اختلاف این دو شعار موجب اختلاف هدف جامعه اى است که با این دو شعار تشکیل مى شود. هدف اجتماع اسلامى سعادت حقیقى انسان است، یعنى آنچه عقل سلیم آن را سعادت مى داند و یا به عبارت دیگر، هدفش این است که همه ابعاد انسان را تعدیل کند و عدالت را در تمامى قواى او رعایت نماید; یعنى هم خواسته هاى جسم را به مقدارى که از معرفت الهى باز نماند مورد توجه قرار دهد و هم نیازهاى معنویش را اشباع کند، بلکه حتى خواسته هاى مادیش را وسیله اى براى رسیدن به معرفة الله قرار دهد. و این بالاترین سعادت و بزرگترین آرامش است; چون تمامى قواى انسان به سعادت مى رسند. به همین دلیل، اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل وضع نموده و از هر چه مایه فساد عقل بوده جلوگیرى کرده است. روشن است که چنین نظامى چندان موافق طبع و میل عموم مردم امروز نیست. وقتى موافق طبع عموم مردم مى شود که در نشر دعوت و گسترش تربیت اسلامى شدیدا کوشش شود و مسلمانان عزم خود را جزم نمایند و به طور دایم، در ایجاد و حفظ آن بکوشند.»
ولى هدف جامعه مدنى غربى لذت بردن هر چه بیشتر از مادیات است. به دنبال این هدف، زندگى احساسى شکل مى گیرد که تابع تمایلات حیوانى انسان است، خواه موافق حق باشد و یا نباشد. به همین دلیل، قوانین وضع شده در این گونه جوامع، بر اساس رأى اکثریت و امیال طبایع آنهاست و تنها قوانین مربوط به اعمال ضمانت اجرایى دارد. ولى معارف اعتقادى و اخلاقى هیچ گونه ضمانت براى اجرا ندارد. لازمه این گونه آزادى عادت کردن مردم است به آنچه موافق امیالشان مى باشد. نتیجه این اعتیاد هم آن است که به تدریج، خوب و بد جاى خود را به یکدیگر مى دهند; یعنى آنچه دین خدا آن را در نظر مردم زشت مى گرداند خوب و بسیارى از خوبى هاى واقعى در نظرشان زشت مى شود.علاوه بر این، طرز فکر افراد نیز متحول; یعنى: فکر هم از مجراى عقل خارج و در مجراى احساس و عاطفه قرار مى گیرد. و این موافق طبع عموم نبودن نظام مبتنى بر عدل وظیفه خواص را سنگین و مسؤولیت آنان را نسبت به نشر فرهنگ اصیل اسلامى و گسترش تربیت اسلامى براى رسیدن به حیات طیبه چندین برابر مى سازد.
قرآن کریم در آیات متعددى به عوامل موفقیت فرد و جامعه، راه هاى رسیدن به سعادت و موانع موجود بر سر راه تصریح یا اشاره کرده است. دسته اى از آیات توجه و اتکا به خداوند و عمل صالح را از جمله عوامل سعادت مى شمارد و دسته اى دیگر پاکى و برپا داشتن نماز (نحل/ 41؛ نساء/ 100) را; آیاتى استعانت از نماز و روزه را دستور مى دهد (شمس/ 11- 12) و آیاتى دیگر هجرت (جن/ 16) را موجب وسعت در زندگى و سعادت و آیاتى هم مبارزه با هواهاى نفسانى (آل عمران/ 104) و صبر و تلاش و استقامت (یوسف/ 23؛ ابراهیم/ 27) در اطاعت از فرامین الهى را مؤثر مى دانند و بالاخره، دسته اى از آیات دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر (طه/ 124) را به عنوان عامل مى نگرند.
در خصوص موانع رسیدن به حیات طیبه نیز در قرآن کریم آیات متعدد وجود دارد: در موارد متعددى، ظلم (حج/ 11 و 13؛ طه/ 127) به عنوان مانع ذکر شده است. البته ظلم به معناى عام آن، یعنى: به قول راغب اصفهانى، «وضع الشئ فى غیر موضعه المختص به»، در مقابل عدل است و در مقابل قوام و اعتدال لذا، هرگونه خروج از اعتدال و تجاوز از حد، ظلم به حساب مى آید. همچنین: اعراض از خدا، فسق (یونس/ 7- 8) و عدم ایمان (سبأ/ 7 و 16 و 18 و 19؛ ابراهیم/ 28) تکذیب یا عدم اعتقاد به معاد، کفران نعمت و مانند آن نیز به عنوان مانع ذکر شده که تجزیه و تحلیل این مطالب فرصتى دیگر مى طلبد.