امروزه به ویژه در جامعه غرب، صدای بلند شیپور آزادی به گوش می رسد. متأسفانه این صدا اغلب خود محور، خودخواهانه و فاقد حس مسئولیت در قبال دیگران است. این ندا اگر چه بر از میان برداشتن عوامل بیرونی قهر و جبر تأکید نمی کند، از این رو مشکل ساز است که به ارزش یک عمل یا انتخاب به خودی خود توجهی ناچیز دارد. این امر از مفهوم مسیحی، آزادی بسیار دور است. برای یک مسیحی، حق اساسی آزادی هم بر قانون طبیعی و هم بر مکاشفه الهی مبتنی است. ما تصدیق می کنیم که در پرتو قانون طبیعی به هر شخص خرد، اراده آزاد و مسئولیت اجتماعی داده شده است. کاربرد صحیح حق آزادی، استناد به خرد و حس مسئولیت پذیری اجتماعی را الزامی می سازد. آزادی همچنین دارای مفهومی است. کتاب عهد جدید، به ویژه نوشته های پولس رسول و انجیل یوحنا اعلام می دارند که محبت خدا که در عیسای مسیح مکاشفه شده، موجب آزادی از گناه (رومیان 6/18 ـ 23، یوحنا 318 ـ 36) و آزادی از مرگ می گردد. (رومیان 6/21 به بعد، 8/21) این آزادی از طریق اطاعت از خدا به ما تعلق می یابد. (رومیان 6/17 به بعد) آزادی که متجانس با افراط و یا فقدان منع اخلاقی باشد، با آموزه های مسیحیت مغایر است. (رساله دوم پطرس 2/19)
تشریحی از آزادی و ابعاد متفاوت آن
تشریح معاصر و خلاصه ای از آزادی را می توان در کتاب تعالیم دینی کلیسای کاتولیک یافت: «آزادی قدرتی است که در خرد و اراده ریشه دارد. فرد با اراده آزاد، برای عمل کردن یا نکردن، انجام این یا آن کار و بنابراین به جای آوردن اعمالی به مسئولیت خود، آگاهانه به زندگی خود شکل می دهد. آزادی انسان نیرویی است برای رشد و پختگی در جهت راستی و نیکویی و زمانی به کمال می رسد که معطوف به خدا که سعادت ماست، باشد.»
آزادی، پیش از هر چیز عطیه ای است که توسط خالق ما خدا، به هر انسان داده می شود. بخشی از ایمان مسیحی می گوید که این آزادی از آن رو به ما داده شده است که بتوانیم خالق خود، خداوند را به خواست خود و بدون اجبار جستجو کنیم. آزادی بخشی لاینفک از شأن ما به عنوان افراد بشر است که توسط خدایی پرمهر و رحیم آفریده شده ایم. آزادی ابعاد گوناگونی دارد که اساس همه آنها ریشه در شأن فرد بشر دارد. این درک از آزادی با حقوق اساسی انسان مرتبط است.
این حقوق دربردارنده «حق زندگی» است و امکانات لازم برای «رشد مناسب در زندگی، از جمله امور مربوط به خوراک، لباس، مسکن، امکانات پزشکی، تفریح و سرانجام خدمات اجتماعی را شامل می شود.» سایر حقوق وابسته به ارزش های اخلاقی و فرهنگی است، نظیر حق آزادی در «جستجوی حقیقت، آزادی بیان و نشر، آزادی انتخاب شغل. این حقوق همچنین شامل حق بهره مند شدن از تحصیلات عمومی مناسب و دیگر آموزش های فنی و حرفه ای در کشور خود است.» دیگر حقوق اساسی شامل آزادی انتخاب نوع زندگی و حقوق اقتصادی است که به شخص امکان کار کردن و دریافت حقوقی عادلانه را می دهد. به علاوه، انسان ها حق دارند با اشخاص همفکر خود ملاقات و همنشینی کنند. یکی دیگر از حقوق انسانی، حق کوچ و مهاجرت بلامانع است. علاوه بر این، مردان و زنان حق دارند، نقشی فعال در زندگی اجتماعی ایفاء نمایند که یک حق اساسی سیاسی تلقی می گردد. فراتر از همه اینها، هر انسانی از حق آزادی دینی برخوردار است. مفهوم آزادی از دیدگاه مسیحیت از تنوع معانی قابل توجهی برخوردار است. از جمله:
اولین معنا، مفهوم متافیزیکی آزادی است، که منظور از آن، آزادی یکی از بنیان ها و ریشه های طبیعت انسان، یعنی آزادی اراده است، که خود را در مرحله ی نخست انتخاب خوبی و بدی نشان می دهد. آزادی اراده، ویژگی ای است که با انحطاط آن کل شخصیت انسان دگرگون می شود. بر اساس تعالیم مسیحیت، هیچ کس بر اراده ی انسان حاکمیت ندارد، نه هیچ قانون و قدرتی و نه شیاطین و فرشتگان و یا حتی خود خداوند. یکی از بزرگان مسیحیت می گوید: «خداوند ما را به کمک خود ما نجات می دهد.» این بدان معنا است که خداوند نمی تواند انسان را بدون اراده و تمایل خود انسان نجات دهد.
دومین معنای آزادی، آزادی اجتماعی است، که معنای آن شامل حقوق مشخص یک فرد در دولت است و در این زمینه پرسش های بسیاری مطرح می شود؛ زیرا در جامعه، افراد بسیاری با حقوق و انتظارات متعدد و مختلفی وجود دارند که مدعی حقوق خود هستند. در کل، این گونه آزادی، آزادی های ظاهری انسان است.
سومین نوع آزادی، آزادی معنوی است. این آزادی بر خلاف دیگر آزادی های ظاهری، به معنای حکومت انسان بر خودپسندی، وسوسه های گناه و امیال خود است. همچنین این آزادی در زندگی روحانی انسان معتقد و قادر به برقراری ارتباط با خدا به عنوان تنها عامل آزادی معنوی، به دست می آید. اما از این آزادی معنوی تنها مقدسان و پاکان از وسوسه ها به نحو کامل برخوردارند. انسان عادی صرفا به طور نسبی از آزادی معنوی برخوردار است و تنها افراد غر شده در بدی، نفرین شده های روح القدس و افرادی که خوبی را از یاد برده اند، آن را از دست داده اند. بر همین اساس است که مسیحیت، ایده آل آزادی معنوی را در خداوند می بیند و بر اساس همین منطق است که امکان وجود هر گونه موجود مجزا و جدای از آن را انکار می کند.
فیلسوف بزرگ روسی اواخر سده ی 19، و. س. سولوویف می نویسد: «تنها به واسطه ی ایمان به خداوند نامرئی و رفتار بر اساس خواست او است که اختیار ما یک اختیار واقعی می شود. اینجا اراده صرفا به صورت یک عامل روان کاوی پدیدار نمی شود، بلکه به عنوان نیرویی خلا مطرح می شود که باعث و بانی هر نوع پدیده ای است که با هیچ نوع نتیجه گیری قابل تعریف نیست. به عبارتی دیگر، «آزاد در وجود و موجودیت» مطرح است.»
پولس قدیس می فرماید: «هر جا که روح خداوند باشد، آنجا آزادی است.» او انسانی را که دارای آزادی روحانی است، انسان «نو» می نامد، در حالی که به این طریق بر متولد شدن دوباره ی ذهن، قلب، آزادی وجدان و بدن انسان تأکید می کند. بر همین منوال، کسی را که در گناه زندگی می کند، فردی «کهن» یا «برده» می نامد و از او به عنوان کسی یاد می کند که قدرت آن را ندارد تا به دنبال آنچه اعتقاد، منطق و شرافتش او به او می گوید، برود در حالی که بی هیچ تردیدی به نفع او است. پولس قدیس، بردگی را این گونه توصیف می کند: «همانا درک نمی کنم که چه می کنم؛ زیرا کاری را که نمی خواهم انجام می دهم، و هر چه را که از آن متنفرم، انجام می دهم... و هر کار نیکی که می خواهم انجام نمی دهم و آنچه پلید است و نمی خواهم، انجام می دهم... در اعضای بدن خود قانون دیگری می بینم، قانونی برخلاف قانون و منطق من، که من را اسیر قانون می بیند.»
خلاصه ای از آموزه های کلیسای کاتولیک درباره آزادی دینی در اعلامیه مجمع دوم در رساله ای که «شأن انسان» نامیده می شود، گنجانده شده است. در این بخش آمده است: «انسان از حق آزادی دینی برخوردار است. این نوع آزادی به مفهوم آن است که همه افراد باید از فشار و جبر، چه از سوی افراد، چه از سوی گروه های اجتماعی و چه از سوی هر قدرت انسانی، مصون باشند، به گونه ای که این امر یک حق به شمار رود تا هیچ مرد یا زنی ناگزیر نباشد، علیه اعتقاداتش عمل نماید و هیچ شخصی از عمل کردن طبق اعتقاداتش در امور دینی، در زندگی خصوصی یا علنی، تنها یا در شراکت با دیگران بازداشته نشود. حق آزادی بر اساس شأن انسان، آن گونه که کلام خدا آن را مکشوف ساخته و بر عقل مبتنی است، باید چنان مورد شناسایی قانون اساسی جامعه قرار گیرد که به یک حق مدنی تبدیل گردد. این امر مستلزم آزاد بودن از هر چیز یا هر شخصی است که مانع این حق اساسی است، چه یک فرد عطیه خرد، اراده آزاد و مسئولیت اجتماعی را از خدا دریافت داشته است، هم وظیفه و هم حق دارد که حقیقت را جستجو کند و چون یافت، آن را اختیار نماید. هر فردی حق دارد که در امور دینی طبق وجدان خود رفتار نماید. انکار این حق یک بی عدالتی خطیر است.»
آزادی از دیدگاه مسیحیت، صرفا بحث تسامح دینی، یعنی مصون بودن از جبر خارجی در عمل کردن به موازین دینی نیست، بلکه فراتر از آن است. آزادی به خودی خود یک هدف نیست، بلکه باید آن را در پرتو شأن انسان در رابطه اش با خدا درک کرد. آزادی راهی است که «از طریق آن مردان و زنان سرنوشت خود را به گونه ای که در شأن فردی آنان است، در دست می گیرند. آزادی دینی این امکان را به آنان می دهد که با آگاهی و از روی اراده، خود را متعهد به آن هستی برین نمایند.» شاخه بندی های آزادی دینی به وضوح در رساله «شأن انسان» بیان شده است: «اما ماهیت اجتماعی انسان ایجاب می کند که افراد کردارهای درون دینی را به گونه ای برونی ابراز کنند، با سایرین در امور دینی شراکت داشته باشند و از دین خود در جامعه پیروی نمایند.»
نتیجه انکار حق آزادانه عمل نمودن به دین در اجتماع (حتی هنگامی که موارد مقتضی نظم عمومی به حق رعایت می شوند) بی عدالتی کردن به شخص انسان است و بی عدالتی به همان نظامی است که توسط خدا برای انسان ها مقرر شده است. همان گونه که آزادی دینی یکی از الزامات اصلی شأن هر شخص و برای بنای حقوق بشر، اساسی است، از ضروریات مطلق جهت خیر و صلاح نه تنها افراد، بلکه همچنین جامعه به شمار می رود.
پاپ اعظم ژان پل دوم در پیام خود به مناسبت روز جهانی صلح در سال 1988 چنین بیان داشتند: «حق افراد و جماعت ها برای ابراز و عمل کردن به دین خود، از عوامل ضروری همزیستی مسالمت آمیز میان انسان ها است... از آنجایی که حق مدنی و اجتماعی برخورداری از آزادی دینی به درونی ترین فضای روح مرتبط است، نقطه ارجاعی برای دیگر حقوق اساسی است و حتی به گونه ای به معیار آنها تبدیل می گردد.»
آزادی در تمام ابعاد آن و به ویژه در ارتباط با حقوق بشر، مستلزم مسئولیت نیز هست. آزادی به مفهوم لیبرالیسم نیست، به همین دلیل است که «در کاربرد هر نوع آزادی، اصل اخلاقی مسئولیت فردی و اجتماعی باید مراعات گردد. این به خصوص در مورد آزادی دینی صادق است، زیرا آزادی دینی باید به علاوه دارای این مقصد و هدف باشد که انسان ها در به جا آوردن وظایف خود در زندگی اجتاعی با حس مسئولیت پذیری بیشتری عمل نمایند.» به عبارت دیگر، در استفاده ما از آزادی، هر انسانی در مقابل خدا و در مقابل سایرین مسئول است. به این ترتیب، آزادی و مسئولیت، متقابلا به یکدیگر وابسته اند. براستی ما نمی توانیم مسئول باشیم، مگر آن که آزاد باشیم. ما در آزادی واقعی عمل نمی کنیم، مگر آن که نسبت به دیگران با مسسئولیت رفتار کنیم.
آزادی و حقیقت
در تعالیم کلیسای کاتولیک، میان آزادی و حقیقت ارتباطی وجود دارد. همان گونه که رساله «شأن بشر» مجمع دوم واتیکان بیان می دارد: «همه مردم هم بر حسب طبیعت و هم به سبب تکلیف اخلاقی ملزم هستند حقیقت را جستجو نمایند، به ویژه حقیقت دینی را. آنان همچنین موظف اند هنگامی که حقیقت را شناختند، آن را اختیار نمایند و تمام زندگی خود را در تطابق با خواسته های حقیقت نظم بخشند.» در انجیل یوحنا، عیسی به شاگردانش می گوید، «حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» (یوحنا 8/32) میان آزادی و حقیقت پیوند عمیقی وجود دارد. آزادی به خاطر حقیقت است و جز توسط حقیقت به کمال نمی رسد. «آزادی واقعی» هرگز «آزادی از حقیقت» نیست، بلکه همواره «آزادی در حقیقت» است. بدون این رابطه صادقانه با حقیقت، هیچ آزادی واقعی نمی تواند وجود داشته باشد.
آزادی و عدالت
این که به یکدیگر اجازه دهیم از حقوق و آزادی اساسی خود بهره مند باشیم، موضوع عدالت است. بیشتر اوقات بی عدالتی موجب بسیاری از ناآرامی های موجود در دنیای امروز است و اغلب سرآغاز خشونتی است که افراد جامعه را به نابودی می کشاند. اگر واقعیت دارد که صلح بدون عدالت وجود ندارد، می توان همچنین اضافه کرد که عدالت بدون آزادی وجود ندارد.
آزادی نه تنها مستلزم عدالت است، بلکه دربردارنده محبت و احترامی عمیق به دیگران است. یکی از راه های نشان دادن محبت به دیگری، احترام گزاردن است. در واقع آزادی واقعی ما را بر آن می دارد که با یکدیگر در کمال احترام رفتار نماییم. احترام حاوی مفهومی فراتر از آن است که یکدیگر را صرفا تحمل کنیم. ریشه کلمه احترام ”respect“ از کلمات لاتین (respicio respicere) و (respicere respectare) گرفته شده که به معنای «به عقب نگریستن» یا «دوباره نگریستن» است. این کلمات می توانند همچنین به مفهوم ”ملاحظه کردن“، ”توجه نمودن“، ”با رعایت رفتار کردن“ و ”منتظر بودن“ نیز باشند. احترام گزاردن نه فقط به مفهوم آن است که با عدم تخطی، حدود دیگران را محترم شماریم، بلکه همچنین به مفهوم آن است که خود را از دیگران مضایقه نکنیم یا از آنان فاصله نگیریم. احترام گذاردن به دیگران یعنی آنان را ارج نهیم و والاترین و بهترین ویژگی های آنان را جویا باشیم.
احترام گزاردن شناخت این واقعیت است که هر شخص رازی است که هرگز نمی توان آن را تماما فهمید. هنگامی که ما به دیگران دوباره نگاه می کنیم، ممکن است آنان را در پرتوی نوین ببینیم. با محبت و احترام با دیگران رفتار کردن به مفهوم آن نیست که با هر چه می کنند و می گویند موافقیم، بلکه به مفهوم آن است که آنان را به عنوان انسان می پذیریم. اغلب گفته می شود که «اشتباهات فاقد حقند.» شاید خود اشتباهات حقی نداشته باشند، اما انسان که به صورت و شبیه خدا خلق شده، همواره دارای این حق است که با او با محبت و احترام رفتار شود. همان گونه که طارق رمضان؛ دانش پژوه مسلمان، می گوید: «برای دیالوگ، تسامح کافی نیست. ما همچنین به احترام نیاز داریم. شما می توانید کسی را تحمل کنید، اما همچنان وی را نادیده بگیرید، اما اگر به او احترام گزارید، دیگر نمی توانید او را نادیده بگیرید.»
احترام به آزادی دینی در پیشبرد صلح از اهمیت خاصی برخوردار است. چلستینو میلیوره؛ اسقف اعظم ناظر دائمی کرسی مقدس در سازمان ملل، در نطقی که به تازگی طی اجلاس عمومی آن سازمان در مورد حقوق بشر ایراد کرد، چنین بیان داشت: «یکی از آزادی های اساسی هر انسان، آزادی دین است. این آزادی رکن اساسی بنای حقوق بشر را تشکیل می دهد، زیرا بر عنصر اولیه رابطه انسان با خالق تأثیر می گذارد.» اسقف اعظم، میلیوره، چنین استدلال می کند که وقتی آزادی دینی مورد احترام قرار گیرد، نه تنها به پیشبرد همزیستی مسالمت آمیز میان مردم کمک می کند، بلکه همچنین «ابزاری قدرتمند برای بنای صلحی پایدار است.» آزادی دینی، شهروندان را در عمل قادر می سازد که وظایف خود را با حس مسئولیت پذیری بیشتری به جا آورند، کمال اخلاقی را در میان مردم مستحکم می گرداند، انسان ها را قادر می سازد که از «الهام درونی خود برای هر آنچه که درست و حق است» پیروی کنند.
آزادی و صلح
یکایک ما دعوت شده ایم تا آزادی خود را برای پیشبرد تمدنی بر مبنای محبت و صلح به کار گیریم. این تکلیفی است که سراسر زندگی را شامل می شود، راهی که همه ما به پیمودن آن با یکدیگر دعوت شده ایم. همان گونه که پاپ اعظم ژان پل دوم در سال 1986 در خطابه خود به مناسبت پایان روز جهانی دعا برای صلح فرمودند، «ما یا فرا می گیریم که با یکدیگر در صلح و هماهنگی گام برداریم یا از یکدیگر دور و موجب نابودی خود و دیگران می شویم.»