حزقیل یا حزقیال (عبری:יחזקאל) به معنی خداوند نیرومندی می بخشد. (به کسر و نیز فتح حاء و سکون زاء و کسر قاف و یاء الفى و لام آخر) کلمه مرکب است از حزق و از ایل و به معنى قوت الله می باشد. حزقیال، کاهنی از خانواده صادوق و از پیامبران بنی اسرائیل بود. حزقیال در سال ۶۲۷ قبل از میلاد ولادت یافت. او پسر بوزى کاهن بود که در یهودیه متولد گردید و هم در آنجا ایام طفولیت خود را به سر برد. وی در سن سی سالگی، کاهن اورشلیم شد. حزقیال ازدواج کرد و در تل ابیب در نزدیکی نیپور بابل و در منزل شخصی خودش زندگی می کرد، و مشایخ یهود با او مشورت می کردند. زن حزقیال در زمان کاهنی وی به طور ناگهانی مرد ولی خدا حزقیال را از عزاداری منع کرد. او به سال ۵۹۲ قبل از میلاد، به پیغمبری بنی اسرائیل رسید، و بیست و دو سال بنی اسرائیل را از بت پرستی بازداشته و به سوی خدا دعوت می کرد. در ابتدا بنی اسرائیل تحت تأثیر او قرار نمی گرفتند. تا این که سرانجام با شکسته شدن بت ها به خدای یگانه روی آوردند.
او ابیهود (عبری:אבא של יהודים به معنی پدر یهود)، پسر انسان (عبری:ילד של איש) و تسلی دهنده اسرائیل (عبری:עמת) نامیده شده است. در زمان حمله بابلی ها، حزقیال در بابل سکونت داشت و بعد از محاصره اورشلیم در سال هشتم پادشاهی نبوکدنصر، در سال 598 قبل از مسیح، بخت نصر آن حضرت را اسیر کرده با یهویاکین شهریار یهودا و اسراء بنى اسرائیل در اراضى کلدانیان در کنار نهر خابور مسکن داد. او پیامبری بود که داوری بر هفت قوم آمون، موآب، فلسطین، صور، صیدون و مصر را اعلام کرد. گویند که حضرت از دوستان خالص و صمیمى ازمیاى نبى بوده است.
در لغتنامه دهخدا آمده: «حزقل (به معنی قوت الله می باشد) و او پسر بوزی کاهن بود که در یهودیه متولد گردید و هم در آنجا ایام طفولیت خود را به سر برده در سال 598 ق. م. بخت النصر او را اسیر کرده با یهویاکین شهریار یهودا در اراضی کلدانیان در کنار نهر خابور مسکن داد. و تخمینا بیست و دو سال یعنی از سال 595 الی 573 ق. م. تا چهارده سال بعد از آخرین اسیری در اورشلیم نبوت می نمود و از بعضی علامات و اشارات معلوم می شود که خانه ای مختص به خودش داشت. (حزقیال 8:1) و هم اینکه زوجه او بغتة فوت کرد. (حزقیال 24:16-18) علی الجمله او در میان یهود صاحب مقام رفیع و درجه منیع بود و همواره از تمام قوم مورد توقیر و تبجیل بوده مشایخ و روسای قوم او را در حل مشکلات مشارالیه و معتمد علیه می دانستند. (حزقیال 8:1 و 11:25 و 14:1 و 20:1) گویند که او از دوستان خالص و صمیمی ارمیای نبی بوده به طوری که بعضی از اوقات نبوات خود را مبادله نموده یکی آوازه حزن و اندوه و نوحه و مرثیه دیگری را که بالنسبه به شهر منهدم مذکور داشته تکرار می نماید و هر دوی ایشان به کمال یقین آن حالتی را که بعد از این حالت ناهنجار و ناگوار خواهد بود دریافته و چگونگی ثبت و نقش شریعت را بر قلوب قوم فهمیده بودند. (ارمیا 31:33) (حزقیال 11:19 و 18:31) از چگونگی زمان مرگ او هیچ اطلاعی نداریم جز اینکه بر حسب تقلید مقتول و در مقبره ای که در حوالی بغداد است مدفون می باشد.»
باری او شخص وطن پرست و ثابت عزم و غیور بوده خود را محض خدمت به قواعد دینی خود وقف نموده انواع و اقسام شرور و فساد را دفع می نمود و شکی نیست که در مدت اسیری، جد و جهد او در این بود که قوم یهود را به حال خودشان نگاه دارد. هید گوید که او همچو اشعیا فقیه و صاحب رویا و همچون ارمیا مصلح و شفیع و همچون دانیال دارای امارت نبود. بلکه تصرفات او در قوم همچون کاهنان بود و بیش از صد کرت به لقب پسر آدم ملقب گشته در حالتی که هیچ یک از پیغمبران بدین لقب ملقب نگردیده اند جز دانیال که فقط یک دفعه پسر آدم خوانده شده است (دانیال 8:17) و این معنی دلالت می نماید که او در حضور خدا نه تنها شاهد حی بلکه کاهن معزز و مکرم و از جهتی همچون پسران بوده، اما کتاب نبوت او به طور نیک و طرز پسندیده تاریخی ترتیب یافته و شامل رویاهای مختلف و رموز متعدد و امثال و تشبیهات و اشارات و نبوات است و دارای اعمال رمزیه چندی است که در حقیقت وی آنها را معمول نداشته بلکه محض ادای فصاحت و بیان ذکر کرده است.
از قراری که مستفاد می شود او در بنا و کار بنائی مهارت تام داشته است زیرا که اکثر شواهد و مثالهای او اشاره به این معنی است. و نیز آن کتاب دارای مطالب مهمه ای است که خواننده را فهمیدن آن بسیار مشکل است مانند ذکر «چرخ با حیوانات». قوم یهود نبوات او را از جمله کتابها می شمرند که شخص را جایز نیست که قبل از سی سالگی بخواند. و در این ایام به واسطه پرتو اشعه آفتاب علم و اکتشافات جدیده آشوریه بسیاری از رمزیات او به وضوح پیوسته است و حقیقت امور تخیلیه او معلوم گردیده است. از آن جمله شیری که با بالهای عقاب است، و گاوی با سر انسان و غیره که در ایام قدیم معلوم نبود و فعلا در میانه نینوا که در زمان قدیم منهدم گشته، کشف و آشکار می گردد.
کتاب نبوت او به دو قسم منقسم گشته: یکی به خرابی اورشلیم از دست بخت النصر منتهی می گردد و دیگری از آن انتها شروع می کند. و قسم اول از فصل اول الی 24 است که محتوی نبواتی است و اشاره به مطالبی می نماید که قبل از انهدام اورشلیم واقع شد و به طرز تاریخی از سال پنجم اسیری تا سال نهم آن ترتیب یافته، و قسم دوم از باب بیست و پنجم الی چهل و هشتم است که دارای نبوات و رویاهائی است که بعد از سقوط اورشلیم واقع شده و اکثر آنها وعده و وعید نسبت به عمون و موآب و ادوم و فلسطین و صور و صیدا و مصر است (30:32 و باب 35) توصیف دینونت کوه سعیر است. از آن پس نبواتی است که درباره استقرار مجدد ملکوت خدا می باشد (36:48) و با وجودی که اقتباسات صریحه از کتاب حزقیل در عهد جدید یافت نمی شود، در مکاشفات یوحنا اشارات و مطالبی هست که مشابه با مطالب او است. و بابهای چهل الی چهل و هشت رویای هیکل است که بسیار عجیب می باشد و بر هر مطالعه کننده لازم می شود که در آن دقت نماید زیرا که همین رویا اسباب امتیاز آن کتاب از سایر کتب انبیا است و فی الحقیقه رویای بسیار عجیبی است که توصیف هیکل جدید را که حزقیال در سال 25 اسیری و چهاردهم انهدام شهر مقدس از زبر کوهی بلند مشاهده نموده می نگارد، با وجودی که مفسرین مدعی آنند که فقط تعریف هیکل سلیمان می باشد باز گمان اکثر از ایشان بر این است که اشاره به امور آینده می باشد و عدم توافق اینان نیز ظاهر است.
زیرا که بعضی آن را ناشی از خیالات نبوتی می دانند که نسبت به هیکل «زرو بابل» خواهد داشت و برخی گمان دارند که اشاره به بنائی مبهم و نامعلوم و اخبار از برکت آینده می باشد. و جمعی دیگر گویند که نبوت از نفس مسیح است. (قاموس کتاب مقدس ص 322). و حسن بصری گوید: «ذوالکفل که در قرآن آمده است. هم اوست و مدفن او میان حله و کوفه است و او معاصر اسارت بنی اسرائیل به بابل بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
در تاریخ طبری مسطور است که ایوب در اواخر عمر از جمله اولاد خود حزقیل را وصی ساخت و حزقیل به مرتبه نبوت رسید و ذوالکفل لقب یافت. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 78) زمره ای گمان برده اند که ذوالکفل لقب الیسع بوده و فرقه ای را عقیده آنکه حزقیل را ذوالکفل می خوانده اند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 110). پدر او [حزقیل] به روایت متون الاخبار «بورا» نام داشت و مستوفی گوید: «نسب حزقیل به لاوی بن یعقوب می پیوست. و چون مادرش پیر بود او را ابن العجوز گویند.» (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 106)
کتاب نبوتی حزقیال شعرگونه است، و در آن وزن و آهنگ وجود دارد. این کتاب شامل چهار رویا و پنج پیغام اصلی کتاب به شکل مثل ارائه شده است. کتاب نبوت آن جناب به دو قسم منقسم گشته: یکى به خرابى اورشلیم از دست بخت نصر منتهى می گردد و دیگرى از آن انتها شروع می کند. وى بیش از صد بار به لقب «پسر آدم» ملقب گشته در حالتى که هیچ یک از پیغمبران بدین لقب ملقب نگردیده اند جز دانیال که یکدفعه پسر آدم خوانده شده است و خود شاهد معزز و مکرم بودن اوست. و کتاب نبوت آن حضرت به طور نیکو و طرز پسندیده تاریخى ترتیب یافته و شامل رؤیاهاى مختلفه و رموز متعدده و امثال و تشبیهات و اشارات و نبوات است.
زمان فوت و محل دفن حزقیل
از چگونگى زمان موت او به هیچ وجه اطلاعى نداریم جز اینکه بر حسب نقل حزقیال در روستای کفل در بین النهرین (حوالی بغداد) مدفون شد. یهودیان و مسلمانان عراق قبر او را زیارت می کنند.
پس از کالب، چنان که تاریخ نویسان گفته اند، حزقیل به نبوت بنى اسرائیل مبعوث شد. ابن اثیر و طبرى گفته اند که حزقیل را ابن العجوز گویند، زیرا مادرش پیرزنى عقیم بود که صاحب فرزندى نمى شد تا عافبت در سن پیرى از خدا فرزندى درخواست کرد و خداوند حزقیل را به او داد. طبرسى از حسن نقل کرده که همان ذوالکفل است و علت موسوم شدنش به این نام آن بود که هفتاد پیغمبر را از قتل نجات داد و به آن ها گفت: شما با آسایش خاطر بروید، زیرا اگر من یک نفر کشته شوم، بهتر از آن است که همه شما کشته شوید. چون یهودیان به نزد حزقیل آمده و در مورد هفتاد پیغمبر از او سوال کردند، به آن ها گفت: از آن جا رفتند و من نمى دانم کجا هستند. خداى تعالى ذوالکفل را نیز از شر آن ها حفظ فرمود.
ظهور حزقیال نبی از دیدگاه جان بی ناس
جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد: «از تاریخ زندگانی حزقیال اطلاع زیادی در دست نیست و محتمل است که قسمت عمده از کتاب منسوب به او (صحیفه حزقیال نبی) بعد از او به نام وی نوشته شده باشد، ظاهرا وی پیشوای گروهی بوده که در میان قوم یهود هنگام اسارت به نام "طرفداران تثنیه" موسومند و به قوانین و شرایع سفر تثنیه، از اسفار پنجگانه، اتکال و استناد می جسته اند. این جماعت سراسر تاریخ عبریان را از آن دیدگاه تفسیر کرده اند و نیز یک قسمت از کتاب داوران و کتب سموئیل و کتب پادشاهان را به همان روش تحریر کردند. به هر حال حزقیال در یکی از خاندانهای کاهنان اورشلیم متولد شد و در 597 ق م او را به اسارت به بابل بردند.
وی در جامعه یهودیان در ساحل رود خابور سکنا گرفت و در مدتی افزون از بیست و دو سال در آن میان به نبوت مشغول بود، چنانکه می گوید: "بعد از انقضای هفت روز، واقع شد که کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ای پسر انسان، تو را برای خاندان اسرائیل دیده بان ساخم. پس کلام را از دهان من بشنو و ایشان را از جنانب من تهدید کن...." پس مانند کاهنان، و چنانچه گفته اند "کاهنی با تفکر انبیا" همکیشان خود را رهبری می کرد و در آرزو و انتظار سعادت قوم و بهبود حال بنی اسرائیل روز می گذرانید و مکاشافت خود را در ضمن تمثیلات با عبارتی روان و سلیس بیان می کرد و برای آنان پیش بینی می نمود که چون دوره بدبختی و تیره روزی سپری شد و قوم به موطن خود بازگشتند، قانون زندگانی ایشان چه خواهد بود و معبد را چگونه از نو خواهند ساخت. وی می دانست که به گذشت زمان بار دیگر روزگاری سعید روی خواهد نمود و معبد مجددا برپا خواهد شد و در آنجا قوم به عبادت یهوه خواهند پرداخت. البته تعالیمی که در باب فلسفه عبادت به قلب او الهام می شد و اوصاف دقیقی که از بنای معبد در آتیه بیان می کرد و تشریفات و رسومی را که قوم بدان مکلف بودند شرح می داد تاثیری بسیار در سیر و جریان تاریخ مذهب یهود داشته است.
مبادی فلسفی حزقیل در عبادت یهوه بسیار دقیق است و یک سلسله مسائل از احساسات و افکار ناشی در آن زمان را جواب می گوید. چنانکه گفت: "خداوند یهوه چنین می فرماید، ای خاندان اسرائیل، من این را نه به خاطر شما، بلکه به خاطر اسم قدوس خود که آن را در میان امتهایی که به آنها رفته، بی حرمت نموده اید، به عمل می آورم، و اسم عظیم خود را که در میان امتها بی حرمت شده است و شما آن را در میان آنها بی عصمت ساخته اید، تقدیس خواهم نمود. و خداوند یهوه می گوید حینی که به نظر ایشان در شما تقدیس کرده شوم، آنگاه امتها خواهند دانست که من یهوه هستم." با وجود این، تنها معبد است که می تواند شرایط تقرب خالص به چنین خدایی را فراهم سازد، تقرب مومنانی که در جمال قدوسی تزکیه شده اند و با ایمان راسخ به قوانین او جویای اتصال به ملکوت الهی هستند.»