سوره اسراء
محتوای اصلی این سوره، یکتاپرستی و نفی شرک است و با منزه دانستن پروردگار از هر نقصی آغاز می شود. سپس از سرنوشتی که خداوند برای بنی اسرائیل رقم زد سخن گفته و از آن نتیجه می گیرد که هر جامعه ای با اطاعت از خدا عزتمند و با سرکشی از فرمان خدا حقیر خواهد شد. در بخش های دیگر این سوره نیز حقایق و معارفی در مورد مبدا و معاد بیان شده و برخی از دستورهای عمومی دین توضیح داده شده است.
مکی یا مدنی بودن آیات
ظاهرا سوره اسراء مکی بوده و آیات آن در مکه ی مکرمه نازل شده است اما بنا به قول برخی از مفسرین دو آیه از این سوره مدنی می باشد یکی آیه «وان کادوا لیفتنونک...» و دیگری «و ان کادوا لیستفزونک...» برخی دیگر گفته اند چهار آیه از این سوره مدنی است و آن چهار آیه عبارت از دو آیه ی مذکور به اضافه این دو آیه اند: «و اذ قلنا لک ان ربک احاط بالناس...» «و قل رب ادخلنی مدخل صدق و...».
برخی دیگر پنج آیه از سوره ی اسراء را مدنی و الباقی را مکی دانسته اند و آن پنج آیه را بدین ترتیب نقل کرده اند: 1- آیه ی «ولا تقتلوا النفس...» 2- آیه ی «ولاتقربوا الزنی...» 3- آیه ی «اولئک الذین یدعون...» 4- آیه ی «اقم الصلاه...» 5- آیه ی «وآت ذالقربی...».
و از مقاتل نقل شده که گفته است: تمام سوره مکی است مگر پنج آیه طزیر: 1- آیه ی «و ان کادوا لیفتنونک» 2- «و ان کادوا لیستفزونک» 3- «واذ قلنالک» 4- «قل رب ادخلنی مدخل صدق» 5- «ان الذین اوتواالعلم من قبله».
و از قتاده و معدل از قول ابن عباس نقل شده است که تمام سوره مکی است مگر هشت آیه و آنها عبارت اند از آیه ی «ان کادوا لیفتنونک» تا آخر آیه ی «و قل رب ادخلنی مدخل صدق»
علامه ی طباطبایی در کتاب شریف «المیزان» پس از نقل اقوال فوق در مورد مکی یا مدنی بودن سوره ی اسراء می فرماید: «و مطلبی که دلالت بر مدنی بودن آیات کند در مضامین آنها دیده نمی شود»
موضوعات تاریخی
در قسمتی از این سوره به اسراء و معراج رسول الله (ص) اشاره شده است که بحث آن در بخش (ث- 12) با عنوان «کیفیت اسراء و معراج از نظر علمای عامه» و در بخش (ث- 13) با عنوان «کیفیت اسراء و معراج از نظر علمای شیعه» گذشت.
در قسمت دیگر این سره و در ذیل آیه ی شریفه ی «لن نومن لک حتی نری الله..» از ابن عباس نقل شده است که گفت: روزی «عتبه» و «شیبه» دو پسر «ربیعه» و «ابوسفیان ابن حرب» و «مردی از قبیله ی بنی عبدالدار» و «ابالبختری» برادر بنی اسد و «اسود ابن مطلب» و «ربیعه ابن اسود» و «ولیدابن مغیره» و «ابئج هل ابن هشام» و «عبدالله ابن امیه» و «امیه ابن خلف» و «عاص ابن وائل» و «نبیه» و «منبه» سهمی دو پسر «حجاج» بعد از غروب آفتاب پشت خانه ی کعبه اجتماع نموده و به اصطلاح شورائی تشکیل دادند و درباره ی رسول خدا (ص) به بحث پرداختند سرانجام چنین رای دادند که شخصی را نزد آن جناب بفرستند و او را دعوت کنند تا به مخاصمه ی با او بپردازند و عذری برایش باقی نگذارند. و همین کار را هم کردند شخصی را نزد آن جناب فرستادند (و او به رسول خدا (ص) عرض کرد) اشراف قوم تو برای گفتگوی با تو در یک جا جمع شده و منتظر شمایند. رسول الله (ص) به گمان اینکه دشمنان در رفتار خصمانه ی خود تجدیدنظر کرده اند و می خواهند به اسلام بگروند به شتاب نزد ایشان آمد چون به ارشاد آنها بسیار حریص و علاقه مند بود و از دشمنی و گمراهی ایشان بسیار ناراحت شدند. بالاخره جلسه تشکیل شد حضار جلسه گفتند: «ای محمد! ما تو را خواستیم تا عذر و بهانه ای برای تو باقی نگذاریم و ما به قسمت هیچ مرد عربی را سراغ نداریم که با قوم خود رفتاری مانند رفتار تو با ما کرده باشد، آری تو پدران قوم خود را بدگویی کرده و دین ایشان را نکوهیدی و آرای آنها را سفیهانه خواندی و خدایان را بدگفتی؛ پیوند اجتماع را گسستنی و خلاصه هیچ کار زشتی نماند مگر اینکه در مقابل ما مرتکب شدی، حال ما آخرین حرف خود را به تو می گوییم تا عذری برایت باقی نماند و آن این است: اگر منظورت از این افعال پول است بگو تا از اموال خود آن قدر برایت جمع کنیم تا تو از همه ی ما توانگرتر باشی و اگر منظورت ریاست و آقایی است بگو تا تو را به آقایی و ریاست خود برگزینیم و اگر منظورت سلطنت است بگو تا تو را سلطان خود کنیم و اگر همزاد جنی خود را می بینی و او بر عقل و فکر تو چیره گشته و به این روزت افکنده بگو تا چون ریرگ پول خرج کنیم و با دست اطباء معالجه ات کنیم و خلاصه درباره تو از هیچ فداکاری ای مضایقه نداریم» (وقتی سخن ایشان تمام شد).
رسول خدا (ص) فرمود: «هیچ یک از اینها که گفتید در من نیست، من آنچه آورده ام و شما را بدان دعوت می کنم به طمع مال شما و خراج گرفتن و سلطنت بر شما نیست، بلکه خدای تعالی مرا به سوی شما مبعوث نموده و کتابی بر من نازل کرده و مرا دستور داده تا شما را بشارت داده و انذار کنم و من هم رسالت پروردگار پرورگار خود را به شما ابلاغ نمودم و خیر خواهیتان کردم، اگر از من پذیرفتید و دین مرا قبول کردید بهره ی خود را در دنیا و آخرت گرفته اید و اگر آن را رد کردید از پذیرفتنش سرباز زدید صبر می کنم و دشواری امر خدای را تحمل می کنم تا خدا میان من و شما حکم کند.
مشرکین وقتی ای سخنان را از رسول خدا (ص) شنیدند گفتند: «ای محمد، حال که سخنان ما را نمی پذیری و می خواهی ما دعوت تو را بپذیریم، پس به پیشنهاد دیگر ما توجه کن، و آن این است: تو می دانی در دنیا مردمی فقیرتر از ما و سرزمینی بی درآمدتر از سرزمین ما و زندگی ای دشوارتر از زندگی ما نیست، بیا و از پروردگاری که می گویی مبعوثت نموده درخواست کن گشایشی به زندگی ما بدهد و این کوهها را که مانند دیواری ما را محاصره نموده اند از اطراف ما دور ساخته (و) سرزمین ما را وسعت دهد و مانند سرزمین شام و عراق سرزمین ما را نیز از چشمه سارها و رودخانه ها مشروب سازد، پدران گذشته ی ما را دوباره زنده کند و در آنان قصی ابن کلاب را که مردی بزرگوار و راستگو بود مبعوث نماید تا از او درباره ی دعوت تو گواهی خواسته، حق یا باطل بودن آن را بپرسیم، اگر این کار را بکنی و ایشان تو را تصدیق کنند ما نیز تصدیق می کنیم، و آن وقت به مقام و منزلت تو در نزد خدا پی می بریم و می فهمیم او تو را فرستاده». رسول خدا (ص) فرمود: «من برای چنین چیزهایی مبعوث نشده ام، تنها به آن دینی که می دانید مبعوث گشته ام و من آن را به شما ابلاغ نمودم، اگر پذیرفتید همان بهره ی شما در دنیا و آخرت است و اگر رد نمودید در برابر امر خدا صبر می کنم تا میان من و شما حکم کند» و گفتند: «حال که این را هم قبول نمی کنی اقلا منفعت خود را در نظر بگیر و از پروردگارت درخواست کن فرشته ای به سوی ما بفرستد و تو را تصدیق کند و شر ما را از تو کوتاه سازد و تو از او بخواه برایت باغی و گنج هایی و کاخ خایی از طلا و نقره فراهم نماید و تو را از آنچه که نمی بینیم در طلبش هستی بی نیاز کند. چون تو الان ماند ما محتاج به بازار رفتن و تحصیل معاشی اگر راستی پیغمبری و با خدای تعالی ارتباط داری این کاری را که می گوییم بکن تا ما به مقام و منزلت تو پی ببریم».
پیامبر (ص) فرمود: «من این کار را نمی کنم و هرگز از پروردگار خود چنین چیزهایی درخواست نمی نمایم و به چنین چیزهایی هم مبعوث نشده ام، بلکه خداوند مرا به عنوان بشیر و نذیر مبعوث کرده، اگر قبولم کردید همان پذیرفتنتان خطتان در دنیا و آخرت خواهد بود و اگر مرا رد کردید من در برابر امر خدا صبر می نمایم تا خدا میان من و شما داوری کند». گفتند: «پس آسمان را به زمین بینداز، زیرا که تو می گویی پروردگارت اگر بخواهد می تواند این کار را بکند و ما به هیچ وجه به تو ایمان نمی آوریم مگر آسمان را به زمین بیندازی». رسول خدا (ص) فرمود: «این با خداست اگر بخواهد بکند و شما را در زیر آن خرد سازد». گفتند: «ای محمد! خدای تو می داند ما تصمیم گرفته ایم هم چنان با تو بنشینیم و هرچه خواستیم سئوال کنیم تا نزد تو (ملکی) بفرستد و تو را از توطئه و تصمیم ما خبر دهد و آنچه می خواهد با ما انجام دهد به تو اطلاع دهد؛ و اگر به آن آنچه آورده ای ایمان نمی آوریم برای این است که به ما گفته اند این حرف ها را مردی به نام «رحمان» از اهل «یمامه» به تو درس می دهد و به خدا سوگند ما هرگز زیر بار (سخنان) رحما یمامه ای نخواهیم رفت، و ما دیگر عذر و بهانه ای برای تو باقی نگذاشتیم، ای محمد! متوجه باش به خدا سوگند دست بردار تو نیستیم تا تو را به خاطر آنچه با ما کردی نابود کنیم و یا تو ما را نابود سازی» و سپس سخن گوی ایشان گفت: «تا خدا و ملائکه را یک جا برایمان نیاوری و با چشمان خود آنها را ببینیم هرگز به تو ایمان نمی آوریم».
وقتی این حرف را زدند رسول خدا (ص) برخاست و عبدالله ابن ابی امیه نیز با او برخاست و گفت: «ای محمد! قومت پیشنهادهایی دادند و تو نپذیرفتی؛ از تو برای خود چیزهایی خواستند تا بدان وسیله منزلت و مقام تو را نزد خدا بدانند آنها را هم انجام ندادی، در آخر از تو خواستند تا آن عذابی که با آن تهدیدشان می کنی بیاوری آن را هم نیاوردی، اینک به تو بگویم به خدا سوگند هرگز به تو ایمان نمی آورم حتی، اگر نردبانی به آسمان بگذاری و از آن بالا روی و من با چشم خود ببنیم که بر فراز آسمان رفتی، آن گاه نسخه ای باز با خود بیاوری و چهار فرشته هم با تو بیایند و شهادت بدهند که آنچه تو می گویی حق است، به خدا سوگند اگر این را هم بکنی گمان می کنم تصدیقت نکنم». این را گفت و رفت. رسول خدا (ص) اندوهگین به خانه ی خود بازگشت و از اینکه مردم برخلاف آنچه ایشان انتظار داشت با وی مواجه شدند و برای همیشه از پیرویش مایوسش کردند تاسف می خورد، اینا بود که آیه «من نومن لک.. بشرا رسولا»، (اسراء/ 93-90). درباره کلام عبداالله ابن ابی امیه نازل شد.
نقد و بررسی
البته این روایت از نظر برخی از علمای شیعه مردود است و ظاهر آن با ظاهر آیه در مواردی تطبیق نمی کند لذا نمی توان آن را به آسانی پذیرفت.