برخی از شادی ها به گونه ای نیست که بتواند در ظاهر بدن و چهره اثر بگذارد، ولی برخی شادمانی ها چنان شدید است که اثر آن از چهره ی انسان نمودار می گردد. قرآن کریم طراوت، شادابی و شادمانی بهشتیان را در چند آیه خاطر نشان کرده است؛ مانند: «وجوه یومئذ مسفرة* ضاحکة مستبشرة؛ چهره هایی در آن روز گشاده، نورانی، خندان و مسرور است.» (عبس/ 38ـ 39) انسان در این دنیا با کرامت مورد اکرام قرار گرفت تا در سراى دیگر با این حساب بزرگ در معرض رسیدگى به حسابش قرار گیرد، و عاقبتى در صورت تحمل مسئولیت کامل در دنیا چون بهشت داشته باشد، و بر روح او مژده و بشارت منعکس شود، و نشانه هاى چهره اش از سرور و شادى خبر دهد: «وجوه یومئذ مسفرة* ضاحکة مستبشرة» در آن روز چهره هایى درخشان و نورانى است. "مسفرة" از ماده ی "اسفار" به معنى آشکار شدن و درخشیدن است، همانند طلوع سپیده صبح در پایان شب تاریک. و از این باب است اسفرار صبح زمانى که طلوع کند و روشن کند، و در وصف آنها می فرماید: «یوم ترى المؤمنین و المؤمنات یسعى نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم بشراکم الیوم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم؛ روزى که مردان و زنان مؤمن را مى بینى که نورشان پیشاپیش آنها و به جانب راستشان شتابان مى رود، [به آنها گفته مى شود:] مژده ى شما امروز باغ هایى است که از پاى درختانش نهرها جارى است، [و] در آنها جاویدانید. این همان کامیابى بزرگ است.» (حدید/ 12) و می فرماید: «یوم لا یخزی الله النبی و الذین آمنوا معه نورهم یسعى بین أیدیهم و بأیمانهم یقولون ربنا أتمم لنا نورنا و اغفر لنا إنک على کل شیء قدیر؛ روزى که خدا، پیامبر و کسانى را که با او ایمان آورده اند خوار نسازد. نورشان پیشاپیش آنها و سمت راستشان مى دود. مى گویند: پروردگارا! نورمان را براى ما به کمال رسان و ما را بیامرز که بى تردید تو بر هر چیزى قادرى.» (تحریم/ 8)
این آیه بیان مى کند که در آن روز مردم به دو قسم منقسم مى شوند، قسمى اهل سعادت، و قسمى دیگر اهل شقاوت، و اشاره مى کند به اینکه هر یک از این دو طایفه با سیما و قیافه اش شناخته مى شود، اهل سعادت چهره هایى نورانى و درخشنده دارند، که فرح و سرور و انتظار آینده اى خوش از آن چهره ها هویداست، پس معناى "مستبشره" همین است که از دیدن منزلگاه خود که به زودى بدانجا منتقل مى شوند خوشحالند. چنانچه می فرماید: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون* نحن أولیاؤکم فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم و لکم فیها ما تدعون* نزلا من غفور رحیم؛ در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى آيند [و مى گويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد. در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براى شماست و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت. روزى آماده اى از سوى آمرزنده مهربان است.» (فصلت/ 30- 32)
روزى که روابط خویشاوندى از میان برود و علاقه ها گسیخته شود و موارد این علاقه ها از هم دور و گریزان گردند، در این روز که طلیعه قیامت است، چهره ها آشکار مى شود، چهره هایى که نمایاننده اندیشه ها و اعمال و ناظر به سوى آینده ایست که از حال و وضع کنونى و باز شدن پرونده و از نزدیک دیدن خطوط اعمال و آثار خود مسیر نهایى را پیش بینى می کند. در میان چهره هاى مختلفى که آشکارا می شود دوگونه چهره ممتاز و از هم جدا می باشند: چهره هاى «مسفرة» که مانند سپیده صبح از میان پرده هاى تاریک طبیعت رخ می نماید و به سوى حشر و قیامت کلى روى می آورد و هر چه به آن نزدیک تر مى شود و بیشتر از تاریکیهاى دنیا و افق طبیعت سر برمى آورد درخشانتر می گردد. این چهره هاییست که در دنیا روى به مبداء و چشم به رحمت و جمالش داشتند و دلهاشان به نور معرفت درخشان بود و از ریشه ایمان و شاخه هاى خرم اعمال خیر سبز و خرم بودند، شکوفه هاى خندان اعمال اینان مبشر میوه هاى بهشتى با آنان است: «ضاحکة مستبشرة». این اوصاف فاعلى دلالت بر حرکت و حدوث و اراده دارد: پیوسته چشمشان بازتر و آینده و بشارتهاى آن بر ایشان نمایان تر می گردد. انبساط و گشودگى چهره هاى مؤمنان بازتابى از نبودن غم است، و اما خنده آنان دلیل بر غرق بودن در نعمتها و شادى ایشان منعکس کننده امیدوارى ایشان به نعمتهاى بهشت پروردگارشان و خرسندى او از ایشان، که این خرسندى بزرگترین آرزوى مؤمنان است.
حماد بن سلمه که از روات عامه است، از انس بن مالک روایت نموده که از حضرت رسالت (ص) پرسیدم از این آیه: وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة، «فقال رسول الله: یا انس هى وجوهنا بنى عبدالمطلب انا و على و حمزة و جعفر و فاطمة و الحسن و الحسین نخرج من قبورنا و نور وجوهنا کالشمس الضاحیة یوم القیمة؛ فرمود: اى انس، بدان و آگاه باش مراد از این وجوه خندان و شادمان، بنى عبدالمطلب اند. من و على بن أبی طالب و حمزه و جعفر و فاطمه و حسن و حسین (ع) روز قیامت چون ما از قبور خود بیرون آئیم، روى هاى ما چون آفتاب عالمتاب روشن و درخشنده و لامع باشد.»
دورنمایى از نعمتهاى روحپرور بهشتى
در جائی دیگر می فرماید که: «وجوه یومئذ ناعمة* لسعیها راضیة* فى جنة عالیة؛ در آن روز چهره هایی شادابند، از کوشش خود خشنودند و در بهشت برین جای دارند.» (غاشیه/ 8 ـ 10) به عکس چهره بدکاران که در آیات قبل به آن اشاره شده بود که غرق ذلت و اندوه است. "ناعمة" از ماده ى "نعمة" در اینجا اشاره به چهره هایى است که غرق نعمت شده و تر و تازه و شاداب و مسرور و نورانى است، همانگونه که در آیه 24 سوره مطففین آمده است که در توصیف بهشتیان مى فرماید: «تعرف فی وجوههم نضرة النعیم؛ در چهره هاى آنها طراوت و خرمى نعمت را مشاهده مى کنى.» به عکس دوزخیان که از تلاش و کوشش خود جز خستگى و رنج بهره اى نبردند و "عاملة ناصبة" بودند، بهشتیان نتائج تلاش و کوشش خود را به احسن وجه مى بینند و کاملا راضى و خشنودند.
تلاشهایى که در پرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف، گاه ده برابر، و گاه هفتصد برابر، و گاه بیشتر، رشد و نمو یافته، و گاهى با آن جزاى بى حساب را خریدارى کرده اند: «إنما یوفى الصابرون أجرهم بغیر حساب؛ بى ترديد شكيبايان پاداش خود را بى حساب [و] به تمام خواهند يافت.» (زمر/ 10) نظر به وعده هاى الهى و مثوباتى که بر هر یک از عبادات از واجبات و مستحبات بیان فرموده در قرآن و در لسان اخبار تمام را مشاهده کرده بسیار خشنودند بلکه حسرت می خورند که اى کاش بیش از اینها عمل کرده بودیم تا بیش از این استفاده می کردیم که خطاب می رسد به آنها: «یا أیتها النفس المطمئنة* ارجعی إلى ربک راضیة مرضیة* فادخلی فی عبادی* و ادخلی جنتی؛ اى نفس مطمئنه. خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد. و در ميان بندگان من درآى. و در بهشت من داخل شو.» (فجر/ 27- 30)
در تفسیر علی بن ابراهیم ذیل آیه ی مزبور آمده است: صاحبان این چهره های شاداب و درخشان، پیروان امیرالمؤمنین (ع) هستند که حق تعالی از سعی و کوشش آنان خرسند و خشنود است. واژه ی "عالیة" ممکن است اشاره به "علو مکانى" باشد، یعنى آنها در طبقات عالى بهشتند، و یا "علو مقامى" و هر دو احتمال را مفسران گفته اند، ولى تفسیر دوم مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند جمع میان دو معنى نیز ممکن است.
اهل ایمان و تقوى در اثر اینکه همه گونه حرکات و افعال اختیارى آنان ظهورى از شعار عبودیت بوده در عالم قیامت مورد رضایت و سرور خواهند بود زیرا رنج تکلف افعال اختیارى آنان در دنیا گذشته و سیرت درخشان آنها در قیامت ظهور خواهد نمود که سبب رضایت و سرور اهل ایمان خواهد بود و از مساعى و رنجهاى خود که در دنیا به کار برده نهایت رضایت را خواهند داشت و اعمال صالح اهل ایمان در دنیا داراى شعار عبودیت بوده. بدین جهت روح بقاء به آن عمل صالح دمیده شده باقى خواهد بود و در عالم قیامت به قدر صفاء و نورانیت اهل ایمان که فاعل آن عمل صالح بوده اند آن عمل صالح نیز درخشان و بصورت نعمتهاى جاودان ظهور خواهد نمود که سبب سرور و خوشنودى همیشگى آنان خواهد بود.
با چهره ای شاداب محو پروردگارشان می شوند
از نظر اینکه دو نیروى متضاد در بشر نهاده شده نیروى تعقل و خرد دیگر نیروى شهوت و غضب ناگزیر بشر یکى از دو نیرو را به کار برده و آنچه در کمون او نهاده شده در اثر سعى و حرکات و افعال اختیارى آنها را به فعلیت خواهد درآورد و نظر به این که عالم قیامت کاملترین عوالم است که بشر خواهد پیمود بر این اساس در صحنه قیامت دو صف از بشر تشکیل خواهد شد یک صف گروهى که طریقه عقل و خرد و انسانیت و خداپرستى را پیموده در یمین عرش الهى قرار خواهند گرفت: «وجوه یومئذ ناضرة* إلی ربها ناظرة؛ در آن روز چهره هایی شاداب و مسرور است و به پروردگارش می نگرد.» (قیامت/ 22ـ 23) آیه بیان آن است که اهل ایمان و تقوى که از مکتب توحید و به خصوص از مکتب عالى قرآن پیروى نموده اند در صحنه قیامت با چهره هاى نورانى و درخشان در پیشگاه ساحت کبریائى با شعار عبودیت و خلوص حضور خواهند یافت که بهترین نظارت و بهجت و سرور همانا شعار و صفاء عبودیت خواهد بود. "ناضرة" از ماده "نضرة" به معنى شادابى خاصى است که بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد که توأم با سرور و زیبایى و نورانیت است، یعنى رنگ رخساره آنها از وضع حالشان خبر مى دهد که چگونه غرق نعمتهاى الهى شده اند، در حقیقت این شبیه چیزى است که در آیه 24 سوره مطففین آمده: «تعرف فی وجوههم نضرة النعیم؛ در صورتهاى آنها (بهشتیان) شادابى نعمت را مشاهده مى کنى.» چهره هاى مؤمنان در روز قیامت از فرح و شادى ملاقات با پروردگار خویش و خرسندى او و پاداش نیکى که به ایشان مى دهد، تر و تازه و خرم است، و حد اعلاى این خوشبختى نظر کردن ایشان است به پروردگارشان بدان گونه که او را از نامهاى نیکوى (اسماء الحسنى) او مى شناسند، و از نشانه هاى بزرگى و جلال او مشاهده مى کنند، و با انتظارى که از بخششها و نعمتهاى او دارند، در بحبوحه امیدوارى و عنفوان خرسندى و جشن و سرور دوستى و نزدیکى و آبشارى پیوسته از نور درخشان الاهى جایگزینند. این از نظر پاداشهاى مادى.
اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مى فرماید: آنها فقط به ذات پاک پروردگارشان مى نگرند! (إلى ربها ناظرة). نگاهى با چشم دل و از طریق شهود باطن، نگاهى که آنها مجذوب آن ذات بى مثال، و آن کمال و جمال مطلق مى کند، و لذتى روحانى و توصیف ناپذیر به آنها دست مى دهد که یک لحظه آن از تمام دنیا و آنچه در دنیا است برتر و بالاتر است! توجه داشته باشید که مقدم شدن "الى ربها" بر "ناظرة" افاده حصر مى کند، یعنى تنها به او مى نگرند، و نه به غیر او. و اگر گفته شود بهشتیان مسلما به غیر او نیز نگاه مى کنند، مى گوئیم: اگر به غیر او نگاه مى کنند همه را آثار او مى بینند، و نگاه کردن به اثر نگاه به مؤثر است، و به تعبیر دیگر در همه جا او را مى بینند، و در همه چیز قدرت و جلال و جمال او را تماشا مى کنند، لذا توجه به نعمتهاى بهشتى نیز آنها را از نظر به ذات خداوند غافل نمى کند. به همین دلیل در بعضى از روایات که در تفسیر این آیه آمده است مى خوانیم: آنها نظر به رحمت خداوند و نعمت او و ثواب او مى کنند چرا که نگاه به اینها نیز نگاه به ذات مقدس او است.
جمعى از بى خبران آیه فوق را اشاره به مشاهده حسى خداوند در قیامت گرفته اند. و مى گویند در آن روز خدا را با همین چشم ظاهر مشاهده خواهند کرد! در حالى که چنین مشاهده اى لازمه اش جسمانى بودن خداوند، و وجود در مکان و کیفیت و حالت خاص جسمانى است، و مى دانیم ذات پاکش از این آلودگیها بر کنار است، همانگونه که در آیات مختلف قرآن کرارا روى آن تکیه شده است از جمله در آیه 103 سوره انعام مى خوانیم: «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار؛ چشمها او را نمى بیند، و او چشمها را مى بیند.» این آیه مطلق است، و هیچ اختصاص به دنیا ندارد. به هر حال عدم مشاهده حسى خداوند واضح تر از آن است که بخواهیم بیش از این روى آن بحث کنیم، و هر کس کمترین آشنایى با قرآن و معارف اسلامى داشته باشد به این حقیقت اعتراف مى کند. بعضى براى "ناظره" تفسیر دیگرى ذکر کرده، و گفته اند: از ماده ی "انتظار" است، یعنى مؤمنان در آن روز انتظارشان تنها از ذات پاک خدا است، و حتى بر اعمال نیک خود نیز تکیه نمى کنند، و پیوسته منتظر رحمت و نعمت اویند. و اگر گفته شود این انتظار آمیخته با نوعى ناراحتى خواهد بود، در حالى که در آنجا براى مؤمنان ناراحتى وجود ندارد.
در پاسخ مى گویند: آن انتظارى آمیخته با ناراحتى است که اطمینانى به سرانجامش نباشد، ولى با وجود اطمینان، چنین انتظارى آمیخته با آرامش است. جمع میان معنى "نظر کردن" و "انتظار داشتن" نیز بعید به نظر نمى رسد، زیرا استعمال لفظ واحد در معانى متعدد جائز است، اما اگر بنا شود یکى از این دو معنى منظور باشد ترجیح با معنى اول است. این سخن را با حدیث پر معنایى از پیغمبر اکرم (ص) پایان مى دهیم: فرمود: اذا دخل اهل الجنة الجنة یقول الله تعالى تریدون شیئا ازیدکم؟ فیقولون ا لم تبیض وجوهنا؟ ا لم تدخلنا الجنة و تنجینا من النار؟ قال فیکشف الله تعالى الحجاب فما اعطوا شیئا احب الیهم من النظر الى ربهم؛ هنگامى که اهل بهشت وارد بهشت مى شوند خداوند مى فرماید: چیز دیگرى مى خواهید بر شما بیفزایم؟ آنها مى گویند: (پروردگارا همه چیز به ما داده اى) آیا روى ما را سفید نکردى؟ آیا ما را وارد بهشت ننمودى؟ و رهایى از آتش نبخشیدى؟ در این هنگام حجابها کنار مى رود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مى کنند) و در آن حال چیزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نیست.» جالب توجه اینکه: در حدیثى از انس بن مالک از آن حضرت (ص) آمده است که فرمود: «ینظرون الى ربهم بلا کیفیت و لا حد محدود و لا صفة معلومة؛ آنها به پروردگارشان مى نگرند بدون کیفیت و حد محدود و صفت مشخصى!» و این حدیث تاکیدى است بر شهود باطنى نه مشاهده با چشم.
چگونه نظر کردن به خدا روا است در صورتى که چشم نمى تواند همه آیات او را به تمامى احساس کند؟ آیا هیچ در آن اندیشه کرده اى که از نزدیک به خورشید نگاه کنى؟ آیا چشمت نخواهد سوخت؟ آیا هیچ شده است که چند لحظه اى به خورشید بنگرى؟ و خورشید، در مقایسه با نورانیت قدس پروردگار، آیتى کوچک و متناهى در کوچکى است! خدا بر کوه تجلى کرد و کوه فرو ریخت و به صورت زمین هموار درآمد، پس چگونه ممکن است که این بشر ضعیف تاب تحمل تجلیات پروردگار را جز به آن اندازه که خداى سبحانه و تعالى بخواهد داشته باشد؟
در حدیث از صفوان بن احمد آمده است که گفت: با ابو عبدالله (امام صادق) درباره آنچه از دیدن (ذات خداى عز و جل) روایت شده است سخن مى گفتم، پس گفت: «خورشید یک جزء از هفتاد جزء از نور کرسى است، و کرسى یک جزء از هفتاد جزء نور عرش، و عرش یک جزء از هفتاد جزء نور حجاب، و حجاب یک جزء از هفتاد جزء نور سر، پس اگر راست مى گویند چشمان خویش را از نور خورشیدى پر کنند که ابرى آن را نپوشانده باشد!!»