تقریبا تمام مفسران و مورخان اتفاق نظر دارند که، هنگامى که سوره توبه یا آیات نخستین آن نازل شد و پیمان هایى را که مشرکان با پیامبر اسلام (ص) داشتند لغو کرد، پیامبر اسلام (ص) براى ابلاغ این فرمان آن را به ابوبکر داد تا در موقع حج در مکه براى عموم مردم بخواند، سپس آن را گرفت و به علی (ع) داد و علی (ع) مامور ابلاغ آن گردید و در مراسم حج به همه مردم ابلاغ کرد گرچه جزئیات و شاخ و برگ آن را متفاوت نقل کرده اند ولى توجه به چند نکته زیر مى تواند حقیقتى را براى ما روشن سازد:
1. احمد حنبل پیشواى معروف اهل سنت در کتاب "مسند" خود (جلد 1 صفحه 331 طبع مصر) از "ابن عباس" چنین نقل مى کند که پیامبر (ص) فلان شخص را (منظور ابوبکر است که از روایات آینده روشن مى شود)، فرستاد و سوره توبه را به او داد تا به مردم به هنگام حج ابلاغ کند سپس علی (ع) را به دنبال او فرستاد و آن را از او گرفت و فرمود: «لا یذهب بها الا رجل منى و انا منه. «ابلاغ این سوره تنها به وسیله کسى باید باشد که او از من است و من از اویم»
2. و نیز در همان کتاب (مسند احمد جلد 3 صفحه 212 ) از "انس بن مالک" نقل مى کند که پیامبر (ص) سوره برائت را با ابوبکر فرستاد اما هنگامى که به "ذى الحلیفه" (نام دیگرش مسجد شجره است که در یک فرسخى مدینه قرار دارد) رسید فرمود: «لا یبلغها الا انا او رجل من اهل بیتى فبعث بها مع على؛ این سوره را جز خودم یا کسى که از خاندان من است نباید ابلاغ کند. سپس آن را با على (ع) فرستاد»
3. و نیز در همان کتاب (مسند احمد جلد 1 صفحه 150)، به سند دیگر از علی (ع) نقل مى کند که پیامبر (ص) هنگامى که سوره برائت را با او فرستاد علی (ع) عرض کرد اى پیامبر خدا! من خطیب و سخنور نیستم، پیامبر (ص) فرمود چاره اى جز این نیست، که یا من آن را باید ببرم یا تو، علی (ع) گفت: اکنون که چنین است من مى برم، پیغمبر (ص) فرمود: «انطلق فان الله یثبت لسانک و یهدى قلبک. برو که خداوند زبان تو را ثابت مى دارد و قلب تو را هدایت مى کند»، سپس پیامبر (ص) دستش را بر دهان على (ع) گذارد تا به برکت آن زبانش گویا و فصیح گردد.»
4."نسایى" پیشواى مشهور اهل سنت در کتاب "خصائص" (صفحه 28) از "زید بن سبیع" از علی (ع) چنین نقل مى کند که پیامبر (ص) سوره برائت را با ابوبکر به سوى اهل مکه فرستاد، سپس علی (ع) را به دنبال وى فرستاد و گفت نامه را از او بگیر و به سوى مکه برو، علی (ع) در راه به ابوبکر رسید و نامه از او گرفت، ابوبکر محزون بازگشت و به پیامبر عرض کرد: انزل فى شىء؟ آیا درباره من آیه اى نازل شده؟ (که مرا از این کار عزل کردى) پیامبر (ص) فرمود نه، «الا انى امرت ان ابلغه انا او رجل من اهل بیتى؛ من مامور شدم که یا خودم آن را ابلاغ کنم یا مردى از خاندانم آن را ابلاغ کند».
5. و نیز به سند دیگر، در همان کتاب (خصایص نسایى صفحه 28) از "عبدالله ابن ارقم" چنین نقل مى کند که پیامبر (ص) سوره برائت را با ابوبکر فرستاد، هنگامى که قسمتى از راه را پیمود، على را فرستاد و سوره را از او گرفت و آن را با خود به مکه برد و ابوبکر در دل یک نوع ناراحتى احساس کرد و خدمت پیامبر (ص) آمد پیامبر فرمود: «لا یؤدى عنى الا انا او رجل منى».
6. دانشمند معروف "ابن کثیر" در تفسیر خود (تفسیر ابن کثیر جلد 2 صفحه 322) از "احمد حنبل" از "حنش" از على (ع) چنین نقل مى کند، هنگامى که ده آیه از سوره برائت بر پیامبر (ص) نازل شد، ابوبکر را خواند و او را براى تلاوت این آیات براى اهل مکه مبعوث نمود، سپس به دنبال من فرستاد، و فرمود به دنبال ابوبکر برو و هر کجا به او رسیدى نامه را از او بگیر. ابوبکر به سوى پیامبر (ص) بازگشت، و پرسید آیا درباره من چیزى نازل شده، پیامبر (ص) فرمود نه، و لکن جبرئیل جاءنی فقال لن یؤدى الا انت او رجل منک.
7. عین همین مضمون را ابن کثیر از "زید بن یسیغ" نقل کرده است.
8. و نیز همان دانشمند اهل سنت در تفسیر خود (تفسیر ابن کثیر جلد 2 صفحه 322) این حدیث را به سند دیگر از ابوجعفر محمدبن على بن حسین بن على (امام باقر) (ع)، در تفسیر خود آورده است.
9. "ابن اثیر" دانشمند دیگر اهل سنت در "جامع الاصول" (جامع الاصول جلد 9 صفحه 475)، از "ترمذى" از "انس بن مالک" چنین نقل کرده است، که پیامبر (ص) سوره برائت را با ابو بکر فرستاد، سپس او را خواست و فرمود: «لا ینبغى لاحد ان یبلغ هذه الا رجل من اهلى، فدعا علیا فاعطاه ایاه؛ براى هیچ کس سزاوار نیست که این سوره را ابلاغ کند مگر مردى از خاندانم، سپس على (ع) را خواست و سوره را به او داد»
10. محب الدین طبرى" اهل سنت در کتاب ذخائر العقبى (ذخائر العقبى صفحه 69)، از ابوسعید یا ابوهریرة چنین نقل مى کند: رسول الله (ص) ابوبکر را مامور نظارت بر امر حج کرد هنگامى که به سرزمین "ضجنان" رسید، صداى شتر على (ع) را شنید، و آن را شناخت، و به سراغ او آمده و گفت براى چه آمدى؟ گفت خیر است، پیامبر (ص) سوره برائت را با من فرستاده است، هنگامى که ابوبکر بازگشت (و از تغییر این رسالت اظهار نگرانى کرد)، پیامبر فرمود: «لا یبلغ عنى غیرى او رجل منى یعنى علیا. هیچ کس جز خودم نباید از طرف من ابلاغ کند، مگر کسى که از من است، منظورش على (ع) بود.» در روایات دیگر تصریح شده که پیامبر (ص) شتر مخصوص خود را به على سپرد تا بر آن سوار شود و به مکه برود و این دعوت را ابلاغ کند، در وسط راه هنگامى که ابوبکر صداى شتر را شنید شناخت. این حدیث این را می رساند که این شتر، شتر مخصوص پیامبر (ص) بود و در آن موقع در اختیار على (ع) قرار بوده، زیرا ماموریت او ماموریت مهمى بود. در بسیارى دیگر از کتب معروف اهل سنت این حدیث گاهى به صورت مسند، و گاهى به صورت مرسل نقل شده است، و از احادیثى است که هیچ کس در اصل آن ایرادى ندارد.
این احادیث به روشنى فضیلت بزرگى را براى على (ع) اثبات مى کند، ولى متاسفانه مانند سایر احادیثى که از اینگونه است، مورد بى مهرى قرار گرفته، و جمعى تلاش و کوشش مى کنند آنها را یا به کلى از ارزش بیاندازند، و یا از اهمیت آن بکاهند، و براى این کار راههایى انتخاب کرده اند!
1. گاهى مانند، نویسنده "المنار" از میان احادیث مربوط به این قسمت، تنها آن احادیثى را انتخاب کرده اند که درباره نظارت ابوبکر بر مراسم حج سخن مى گوید، ولى درباره گرفتن سوره برائت از او و گفتارى که پیغمبر (ص) درباره على (ع) فرمود سکوت اختیار کرده اند. در حالى که سکوت قسمتى از احادیث از این موضوع دلیل بر آن نمى شود که آن همه احادیث را که در این باره بحث مى کند نادیده بگیرند، روش تحقیقى ایجاب مى کند که همه احادیث را مورد توجه قرار دهند، هر چند بر خلاف میل و پیش داوری هاى آنها باشد.
2. گاهی به تضعیف سند بعضى از احادیث مانند حدیثى که به "سماک" و" حنش" منتهى مى شود، پرداخته اند. در حالى که این حدیث یک طریق و دو طریق ندارد، و راوى آن منحصر به" سماک" و" حنش" نیست، بلکه به طرق متعدد در کتب معتبر آنان آمده است.
3. و زمانى به توجیه هاى شگفت انگیزى درباره متن حدیث پرداخته اند، مثل اینکه گفته اند اگر پیامبر (ص) ماموریت ابلاغ سوره را به على (ع) داد، به خاطر این بوده که بنا به عادت عرب لغو پیمان ها باید به وسیله خود شخص یا یکى از خاندان او ابلاغ گردد. در حالى که اولا در طرق متعددى تصریح شده که پیغمبر (ص) فرمود جبرئیل براى من این دستور را آورده، و یا چنین ماموریتى پیدا کرده ام. ثانیا در بعضى از طرق این احادیث که در بالا ذکر شد مى خوانیم که پیامبر (ص) به على (ع) فرمود، اگر تو این کار را نکنى من خودم باید اقدام به این کار کنم مگر عباس عموى پیغمبر یا یکى دیگر از بستگان او در میان مسلمانان وجود نداشتند که اگر على (ع) نرود باید شخص پیامبر ص اقدام به این کار کند. ثالثا براى اصل این موضوع که عادت عرب چنین بوده است هیچ گونه مدرکى ذکر نکرده اند، و چنین به نظر مى رسد که حدس و تخمین و گمانى براى توجیه حدیث فوق، طبق میل خود بوده است. رابعا در بعضى از طرق معتبر این حدیث جمله "لا یذهب بها الا رجل منى و انا منه" یا مانند آن آمده است که نشان مى دهد پیامبر، على (ع) را همچون خودش و خویش را همچون او مى دانست (همان مضمونى که در آیه مباهله آمده است).
از آنچه در بالا آوردیم چنین نتیجه مى گیریم که اگر تعصب ها و پیشداوری ها را کنار بگذاریم پیامبر با این کار برتر بودن مقام على (ع) را از همه صحابه مشخص ساخته است. و راجع به اینکه آیا ابوبکر بعد از اینکه حضرت علی (ع) مامور به ابلاغ آیه شد، به مدینه بازگشت یا به مراسم حج رفت هم باید گفت که اغلب روایات متعرض به این مطلب نشده اند و آن دسته از روایت هم که به این قضیه اشاره کردند اکثر قریب به اتفاق دلالت بر این دارند که ابوبکر به مدینه بازگشت و به مکه نرفت، برای توضیح مفصل تر درباره این مطلب می توانید به کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم جلد 30 باب دهم، فصل اول مراجعه نمایید.