بر طبق نظر پیروان دیدگاه مارکسیستی برای اثبات دیدگاه طبقاتی قرآن کافی است آیات سوره اعراف را از آیه 59 که با جمله «لقد أرسلنا نوحا الی قومه»؛ «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم.» آغاز می شود تا آیه 137 که با جمله «و دمرنا ما کان یصنع فرعون و قومه و ما کانوا یعرشون»؛ «آنچه فرعون و قوم او می ساختند و آنچه را بر می افراشتند ویران کردیم.» پایان می یابد و مجموعا چهل آیه است مورد مطالعه قرار دهیم.
در این چهل آیه داستان های، نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و موسی به طور مختصر طرح شده و در همه این داستان ها (به استثنای داستان لوط) مشاهده می شود که طبقه ای که به پیامبران گرویده اند، مستضعفان اند و طبقه ای که به مخالفت برخاسته و کفر ورزیده اند، ملأ و مستکبران اند. این تطابق هیچ دلیل و توجیهی ندارد جز وجدان طبقاتی که لازمه مادیت تاریخی است و هم مستلزم آن است.
پس در حقیقت از نظر قرآن جبهه گیری ایمان و کفر در برابر یکدیگر، انعکاسی از جبهه گیری استضعاف شدگی و استضعاف گری در برابر یکدیگر است. قرآن تصریح می کند که "داشتن"، یعنی دارایی و مالکیت که قرآن کریم از آن به "غنا" تعبیر می کند، مایه طغیان و سرکشی است، یعنی مایه ضد تواضع و فروتنی و سلم است که پیامبران بدان می خوانند: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی»؛ «چنین نیست، بی شک آدمی طغیان می کند.» (علق/6)
انسان هنگامی که خود را بی نیاز و ثروتمند احساس می کند طاغی می گردد و باز می بینیم قرآن برای اینکه اثر سوء "مالکیت" و "داشتن" را روشن کند داستان قارون را مطرح می کند. قارون سبطی بود نه قبطی، یعنی از قوم موسی بود و از همان مستضعفان بود که فرعون آنها را به استضعاف گرفته بود. در عین حال همین فرد استضعاف شده هنگامی که به دلایلی ثروتمندی بزرگ می شود، بر قوم خودش که همان مستضعفان بودند بر می شورد و طغیان می کند.
قرآن می گوید: «ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم»؛ «همانا قارون فردی از افراد قوم موسی بود و بر قوم خود (که مستضعفان بنی اسرائیل بودند) برشورید.» (قصص/76) آیا این خود روشن نمی کند که جبهه گیری پیامبران علیه طغیان، در حقیقت جبهه گیری علیه "داشتن ها" و علیه دارایی ها و علیه داراهاست؟ قرآن در برخی آیات خود تصریح می کند که سردمداران مخالفان پیامبران، طبقه "مترفین" یعنی غرقه شدگان در تنعم و به اصطلاح "تنعم زدگان" تاریخ بوده اند.
در سوره سبأ آیه 34 این مطلب به صورت اصل و قانون کلی مطرح شده است: «و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون»؛ «ما هیچ هشدار دهنده ای در میان هیچ گروهی نفرستادیم مگر آنکه مترفین آنان گفتند ما منکر و مخالف و کافر به رسالت و پیام شما هستیم.»
همه اینها از نظر مارکسیست ها روشنگر این است که جبهه گیری پیامبران و مخالفان در برابر هم و جبهه گیری ایمان و کفر در برابر یکدیگر، انعکاسی است از جبهه گیری دو طبقه اجتماعی: طبقه استضعاف شده و طبقه استضعاف گر!