عناصر تعامل گرایی در اسلام
فارسی 7440 نمایش |تمدن اسلامی
تمدن اسلامی به مدت یک هزار سال همه تکاپوها و تلاشهای علمی و هنری ایرانیان، مصریان، عربان، هندوان، مغولان و دیگر قومها و ملیتها را در پرتو خود داشت. همه این قومها زیر پرچم و بیرق اسلام به صورت یک نواخت و هم آوا و هم جهت به تلاشها و تکاپوهای علمی و فرهنگی پرداختند. این امر چنانکه عامری نیشابوری اندیشه ور اسلامی سده چهارم هجری در تفسیر آیه: «فبشر عباد* الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه؛ به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامی دهند و بهترين آن را پيروی می كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.» (زمر/ 17- 18) یادآور شده است از روح اسلام سرچشمه می گرفت. او می نویسد: «خردمندان اسلامی دفترهای دانشمندان روم و ایران و هند و یونان را ترجمه کردند و در آنها ژرف نگریستند و آنچه از آنها دشوار بود گشودند و آنها را روشن ساختند و میان مردم پراکندند و آیینی را که در قرآن آمده است به کار بستند. گرایش و علاقه به شناخت تمدنها و کشف و فهم فرهنگها و داد و ستد با همه دستاوردهای پربهای قومها و ملتها ریشه در عناصر فرهنگی دارد که در قرآن و اسلام نهفته است. هر چند پاره ای از این عناصر تنها ویژه فرهنگ اسلامی نیستند و در ادیان و مجموعه های دیگر فرهنگی نیز می توان آنها را یافت.»
شماری از این عناصر که دست مایه تعامل گرایی در اسلام شده اند در زیر عنوان می شود.
وحدت گرایی
تمدن اسلامی به گونه مستقیم از وحی آسمانی جوانه زد و با تغذیه پایدار و همیشگی از آن قرنها در راستای فرهنگ سازی معنویت رو به بالندگی نهاد و از میراث تمدنهای بیگانه پیش از خود تا آنجا برداشت کرد که با اصول و بنیادهای آن هماهنگی داشته باشد یکی از این بنیادها پذیرش جهان نگری توحیدی است که انسان را با همه پدیده های مادی و غیر مادی پیوند می زند. سازگاری یک فرد مسلمان با انسانها فرهنگها و تمدنهای دیگر و گردن نهادن به حقوق فطری و حقوق طبیعی همه انسانها و نیز همسویی او با طبیعت و حفظ محیط زیست و پاسداری از سیستم حاکم بر آن همه ریشه در این نگرش دارد. چنانکه تمدن اسلامی ضمن بها دادن به دستاوردهای دیگر تمدنها به مدارای فرهنگی با آنها روی آورده و در راستای حفظ یگانگی و یکپارچگی خود کوشیده است ناسازگاریهایی را که در جریان زمان از درون و بیرون بر آن بار شده است به توحید برساند.
هرچند گاهی این حرکت قرنها به درازا کشیده شده است. به عنوان نمونه ما وقتی که سیر داد و ستد عقلانی اسلام و غرب را مطالعه می کنیم می بینیم هرچند بسیاری از داده های حکمی غرب یا شرق با مبانی اسلامی نمی ساخته است ولی به طور شگفت انگیزی همه ناسازگاریهای پنهان در آغاز تفکر اسلامی که از یونان گرفته شده بود ناسازگاریهایی که در تفکر غربی سبب نابودی دنیای یکپارچه قرون وسطی شد در جهان اسلام سرنوشتی واژگونه یافت و در سنتز بزرگ ملاصدرا و چهارصد سال پس از وی در اندیشه های امام خمینی در آمیخته شد. دین فلسفه اشراق کلام و عرفان در یک تفکر گرد آمد و این امر از جنبه میانجی گری تفکر اسلامی حکایت دارد. میل به وحدت و پرهیز از قطعه قطعه شدن بهتر از هرجا در جهان شناسی اسلام نمود یافته است. جهان شناسی توحیدی نظر به وحدت سرزمنیها و انسانها را برای تمدن اسلامی به ارمغان آورد.
ما با اندک درنگی در می یابیم که تمدنهای پیشین هر کدام راههایی برای تقسیم بشریت به اجزای کوچکتر پدید آورده اند. یونانیها دنیا را به یونانیان و بربرها تقسیم می کردند. یهودیها می گفتند: «انسان یا یهودی است یا غیر یهودی.» و برای اروپاییان دنیای قرون وسطی در درجه اول دربرگیرنده مسیحیت و بی دینی بود و در درجه بعد خود مسیحیت هم دربرگیرنده چند کشور سلطنتی بود. اما دین اسلام از دنیا و مردمانش ساختار جدای از دیگر ساختارها ارائه داد. اسلام همه آدمیان را پدید آمده از یک ریشه می داند و بر این باور است که همه آنها از حقوق انسانی برخوردارند. و غیر مسلمانان می توانند با پرداخت جزیه بدون هیچ نگرانی در قلمرو اسلامی زندگی کنند. تأثیر اندیشه های جهانگرانه قرآن سبب شده است که فهم مسلمانان پیشین حتی از منطقه های جغرافیایی نیز با فهم پیروان ادیان دیگر ناسان باشد. نامهایی که اروپاییان روی قاره ها گذاشته بودند برای مسلمانان شناخته شده نبود. نویسندگان مسلمان در جستارهای مربوط به جغرافیا دنیا را به اقالیم تقسیم می کردند. این طبقه بندی تنها جغرافیایی بود و بار سیاسی یا فرهنگی نداشت.
در دنیای اسلام تقسیم سرزمینها بسیار کم اهمیت بود و شمار درخوری از اسامی کشورهای امروزی جهان اسلام نامهای جدید هستند و پیشینه تاریخی ندارند. پاره ای از آنها مانند سوریه، فلسطین و یا لیبی از اسامی عهد عتیق گرفته شده اند. نام پاره ای از آنها مانند عراق نام ایالتهایی هستند که در قرون وسطی وجود داشته است. نام پاره ای دیگر مانند پاکستان در سده اخیر پدید آمده است. نام عربستان و ترکیه از غرب وارد شده است. با این حال نام قومها و ملتها مانند: عربان، ایرانیان، یا ترکان در متون اسلامی جای برجسته ای دارند و عضویت در یکی از این گروهها که با زبان فرهنگ و گاه تبار تعریف می شدند بخش مهمی از خودآگاهی یک فرد مسلمان را به وجود می آوردند. چون این پدیده مورد تأیید قرآن قرار گرفته است که بسیاری شعبه ها و قبیله ها تنها برای شناخت انسانها از یکدیگر و بهره گیری از تجربه هایی است که هر قومی در طول تاریخ خود به دست می آورد نه برای تفاخر بر یکدیگر. این رویکرد همه ملتها را از قدرت اسلام آسوده خاطر می کرد و آنها را برای حضور در هفته بازار عشق و معرفت آماده می ساخته است.
تأویل گرایی
تأویل نوعی نگاه نشانه ای انسان به عالم است و کشش آن در انسان طبیعت و تاریخ نامحدود است. هر چه بیشتر به گذشته تاریخ بشر باز گردیم جهان خیال انگیزتر و غیر تجربی تر است. پیشرفت و حس گرایی علم سبب شده است که بسیاری از ناشناخته های انسان که در این چارچوب محدود نمی گنجد به بوته فراموشی سپرده شده و شگفتی انسان که مقدمه جستجوست در بسیاری از عرصه های جهان غیب و شهادت برانگیخته نشود. باید انسان به درون خود سفر کند و به تأویل رموز وجود درونی پدیده ها و آفریده های بیرونی بپردازد. تأویل از همان آغاز در اسلام به کار بسته شد و بشارتهایی از آن در قرآن وجود دارد. با این حال رویکرد به تأویل بیشتر توسط شیعه به طور اعم اسماعیلیه به طور اخص و نیز عرفا و اهل تصوف گسترش یافت و همین رویکرد در نسلهای پیاپی اسلام را زنده نگهداشت.
اگر سخن قرآن صاف و روشن و تک ساحتی بود و از رمز و راز برخوردار نبود و خودش را سفره می کرد اهمیت خود را از دست می داد. تأویل پذیری قرآن موجب شده است تا اسلام ضمن این که یک آیین سطحی نباشد و انسان اسلام با اعتماد به نفس بتواند با همه پدیده ها انسانها و آیینها پیوند برقرار کند با بهره گیری از بعد پنهان دین افسانه ها و اساطیر قدیمی را در فرهنگ های گوناگون قابل تفسیر سازد و با اقلیتهای دینی رابطه برقرار کند و با سطحی نگری به سراغ متنهای کهن دینی و رویدادهای حیرت آور یا سهمناک تاریخ نرود. بخش گسترده ای از آیات قرآن از پیوند رمزآلود انسان با جهان پیرامون و تاریخ قومها و ملتهای از یاد رفته سخن می گوید. و مسلمانان پیشین به این رویکرد قرآن توجه تام داشتند و با بهره گیری از زبان رمز توانستند با روح دین تاریخ و طبیعت در پیوندی پایدار قرار گیرند. ولی مسلمانان امروزه به خاطر اثرپذیری از فرهنگ مادی حاکم بر جهان از رسیدن به حقیقت پنهان عالم و آدم و پاسخ به سروش غیبی بازمانده اند و همین امر فرصت طلایی پیوند با تمدنهای معاصر و زایش حاصل از آن را از مسلمانان می گیرد و جهان آنها را نازا وا می نهد.
تساهل و تسامح فرهنگی
اسلام از همان آغاز با سنتهای اجتماعی باورها ارزشها و عقاید مردم برخورد نظارتی و اصلاحی می کرد و از اشتباه انگاری مطلق و بی قید و شرط و دگم باورهای دیگران پرهیخت و به هیچ روی مسلمانان را وادار به تغییر آیین پیروان ادیان آسمانی دیگر نکرد و عرفهای پذیرفته شده و اصیل ملتها و امتها را کنار ننهاد و از ملتهای زیر پوشش خود نخواست تنها پیرو یک عرف باشند یا با دستاوردهای دینی علمی و هنری ملتهای دیگر آشنا نشوند و این همه ریشه در آسان گیر بودن اسلام و بینش اسلامی دارد. این آسان گیری سبب شده بود مسلمانان به مسیحیان یهودیان و زردتشتیان اجازه دهند تا بر اساس معیارها و ترازهای دین خود عمل کنند و در قلمرو پهناور اسلام حضور یابند حضور آنان باب داد و ستد فکری آنان را با جهان اسلام فراهم می ساخت و دانشمندان مسیحی یهودی و زردشتی به همین دلیل در زندگی فرهنگی جهان اسلام سهمی به سزا و خدمتهای شایان داشته اند.
از باب نمونه یکی از راه هایی که فرهنگ یونانی به میان مسلمانان عرب سریان یافت مبلغان نسطوری بودند. هیأت تبلیغی نسطوری که به وسیله نسطوریوس راهب انتاکیه زمینه چینی شده بود، عامل سریان بخشی از دستاوردهای یونانیان به جهان اسلام بود. شهر نجران نیز که به عنوان یک مرکز دینی مسیحیت در جزیرةالعرب قرار داشت و چندان از مکه دور نبود از کانونهای سریان معارف یونانیان به مسلمانان گردید. مونوفیزیتها که از فرقه های مسیحی بودند در نجران مستقر گشتند و با مسلمانان در تماس قرار گرفتند، حتی تصوف منسوب به دیونوسیوس و هیروسئوس Hierotheus در تأسیس فلسفه اسلامی سهیم بودند. مسلمانان با تساهل در برخورد و رفتار با پیروان ادیان و مذاهب دیگر و با صرف بخشش اموال فراوان به آنان در جذب و تقویت انگیزه همکاری ایشان زمینه های لازم تفاهم فکری و فرهنگی میان اندیشه وران همه ملل و مذاهب را فراهم آوردند.
از یک سو چهره هایی مثل ابن میمون فیلسوف یهودی که در تفکر یهودی و غربی بسیار اثرگذار بود در سرزمین اسلامی حضور یافت و از سوی دیگر دانشمندان بزرگ جهان اسلام نزد دانایان صابئی، حرانی، یهودی، مسیحی و زردشتی علم آموختند. حتی هشام بن حکم که از اصحاب امام صادق (ع) است نزد ابی شاکر زندیق علم آموخت. مستند او اجازه امام صادق (ع) بود و نیز این سخن پیامبر که فرمود: «حکمت گمشده مؤمن است هر کجا آن را یافت می گیرد.»
علم گرایی و دانش اندوزی
انگیختن به فراگیری دانش و احیای حس کنجکاوی از آموزه های اساسی اسلام است. قرآن کریم و سنت نبوی بیشترین تأکید را درباره بایستگی فراگیری دانش جستجوی حقیقت و ارزش دانش اندوزی دارند. قرآن دانایان را هرگز برابر نادانان قرار نمی دهد و کسب دانش را از نیازهای ضروری حیات بشر عنوان می کند و درجه دانایان را برتر از درجه مؤمنان می داند. (مجادله/ 11) و به آنان سفارش می کند تا در مقام تفقه در دین برآیند. (توبه/ 122) پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «دانش را بجویید اگرچه در چین باشد چون جستجوی دانش بر هر فرد مسلمان واجب است.» (روضة الواعظین ج16/1) این تأکیدها سبب شد تا مسلمانان در راه دستیابی به دانش از دیار خود به کشورها و سرزمینهای بسیار دوردست رخت بکشند. این حرکتهای فرهنگ ساز گاهی از خود دانش اندوزی پربارتر بوده است. این مهاجرتهای علمی عامل آشنایی مسلمانان با فرهنگهای گوناگون شده و کم کم آنان را در جریان دستاوردهای فرهنگی مردمان دیگر قرار داد و مطلق گراییها را به نسبی گرایی و باور به نسبیت در ذهن دگر کرد. با نسبی گرایی و کنار زدن تعصبهای کور و نابخردانه از ساحت تفکر و کانون و فضاهای علمی و فرهنگی باب رفت و آمد و گفتگوهای علمی- فرهنگی مسلمانان با همه ملل و نحل فراهم شد تا آن جا که کمتر دانشی ماند که مسلمانان در راه درک و فهم آن تلاش نورزند و کمتر سرزمینی ماند که دانشوران اسلامی برای دریافت علوم به آن جا سفر نکنند.
جایگاه علم و عالم در پیشگاه قرآن احترام ژرف عالمان را در تمدن اسلامی به دنبال داشت شخصیت عالمان و غیر درخور تجزیه بودن علم و ایمان و پندار و کردار جایگاه ویژه ای را برای عالمان در جهان اسلام پدید آورد. قرنهای طلایی تمدن اسلامی ظهور علمای طراز اول را همراه داشت. به عقیده آنان علم جز برای کسی که خود را به کلی وقف آن کند و با احترام به آن بگرود بال نمی گشاید. چنین کسی که از استعداد فطری باریک بینی و اندیشه سالم برخوردار است اگر مدد خدایی با وی همراه و مسیرش درست باشد آستینها را برای کار علمی بالا می زند و شب خیز و چنان سخت کوش خواهد بود که خستگی او را از پای در می آورد. محققی چنین کوشا به تدریج بر موضوع مورد مطالعه خویش مسلط می شود و از هر سو آن را مورد تحقیق قرار می دهد. هنگام مطالعه علمی شاخه به شاخه نمی پرد و همچون شتر کوری که در آب و گل افتاده باشد در تاریکی دست و پا نمی زند. عالم باید این صفات را با پرهیز از بدی نسبت به دیگر علما و عدم منازعه با آنان توأم کند.
از مجامع عمومی بگریزد. از اشتباه و لجاج دوری کند. مطالعات خود را از مسیر تاریکیهایی که حقیقت را احاطه کرده اند منحرف کند. مسیری مطبوع را برگزیند که رو در روی مقصود باشد. با تشخیص مشکوک از مسلم و جدا کردن ظواهر فریبنده از شناخت قطعی و توجه به سویی که برهان بدان منتهی می شود مطالعات نظری خود را با موضوع مورد نظر وفق دهد. جستجو عینیت گرایی وجدان انتقادی اخلاق علمی از جمله امانت علمی و بی توجهی به کانونهای قدرت و حس برادری با دانشجویان همه از دستاوردهای اسلامی است که میان دانشوران ملتهای مسلمان قرنها دوام آورد. دانشوران می توانستند از حکومتها به سبب ضعف و ناهماهنگی آنها با علم و دین خرده بگیرند. این خرده گیری همواره جنبه عمومی داشت و اندیشه ترقی اجتماعی از راه ابراز دیدگاه های فردی ناشناخته بود. آنان جدایی نظر و عمل فیزیک و متافیزیک و دانش و ارزش را روا نمی دانستند و هدف نهایی دانش را معرفت خدا و نزدیکی به او یافته بودند و علم حقیقی را خودشناسی و خداشناسی تلقی می کردند.
برانگیزاندن به دانش اندوزی در اسلام و کنار زده شدن حد و مرزهای نژادی و دینی و زبانی در عرصه فراگیری دانش سبب شد که هر کس از هر جا بتواند به کانونهای علمی بپیوندد و دانش فرا گیرد. مرزهای علمی فراخ شد و درهای مدرسه ها بر روی فقیر و غنی باز شد و مدرسه جای بحث و گفت و گو و دفاع از هر نوع اندیشه و تفکر گردید. در محیط علمی مسیحی، یهودیف زردشتی، صابئی و مانوی مورد احترام بودند و چون همه متعلق به حوزه علمی اسلامی شمرده می شدند در شمار علمای اسلام به شمار می آمدند.
چنانکه عبدالکریم شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود حنین بن اسحاق مسیحی را که سهم شایانی در ترجمه آثار یونانی و سریانی داشت در شمار علمای اسلام آورده است. شماری از تراجم نویسان نیز ابن میمون یهودی را از دانشمندان اسلام برشمرده اند. و همین جو علمی سبب گردید تا دانشمندان بر خلاف داشتن عقاید و باورداشتهای گوناگون محترمانه کنار یکدیگر بزیند تا آن جا که سیدرضی و سید مرتضی علم الهدی دو عالم بزرگ شیعه با ابوالعلأ معری که متهم به زندقه و کفر بود در یک مجلس نشستند و اگر ابوالعلأ از روی فروتنی پایین مجلس نشسته بود او را در بالای مجلس جای می دادند. و سید رضی، ابواسحق صابی را مرثیه گفت و محمدزکریای رازی که به دهری گری متهم بود، می توانست آزادانه اندیشه ها و آرای فلسفی خود را در مجلس قاضی شهرری در برابر ابوحاتم رازی مطرح و از آن دفاع کند و یا مجالی پیدا می شود که ابوریحان بیرونی درباره آیین بودایی و هندو کتاب می نویسد و در کند و کاو در متون مانوی عمری را صرف می کند. در چنین حال و روزی بود که دانش در جهان اسلام شکوفان گردید و بالید و از حوزه ویژگان خارج و همگانی شد.
ابن حوقل در سفرنامه خود می نویسد: «عوام خوزستان مثل خواص سایر بلاد درباره کلام و علوم دیگر گفتگو می کنند. من خود حمالی را دیدم که باری سنگین بر پشت داشت و با حمال دیگر که با او همراه بود درباره تأویل و حقایق کلام بحث و نزاع می کرد. حتی مقوله های عقلی و فلسفی در میان اعضای خانواده ها مطرح می شده است.» درباره ابن سینا گفته اند: «در آغاز جوانی به گفتگوهای پدر و برادرش در مسایل نفس و عقل گوش می داده و توجه به فلسفه هندسه و حساب از همان جا برای او پدیدار گشته است. رویکرد اسلام به دانشها سبب شد تا ترجمه فراوانی از نگاشته های جالینوس، بقراط، بطلمیوس، اوقلیدس، ارسطو و… در دسترس اندیشه وران مسلمان قرار گیرد.»
حجاج بن یوسف بن مطر از جمله کسانی بود که اسطقسات یا عناصر را که اعراب آن را المجسطی نامیدند برای مأمون ترجمه کرد و نگاشت. این کتاب اثر بطلمیوس و از گرانبها ترین آثار یونانی در هیئت به شمار می رود. این ترجمه را سپسها حنین بن اسحاق و پس از او ثابت بن قره و سپس محمد بن جابر بن سنان البتانی (م:316 هـ. ق) پیراستند. ابن بطریق نیز کتاب اربع مقالات بطلمیوس را در نجوم از زبان یونانی به عربی برگرداند. ترجمه هایی که به وسیله حنین و شاگردانش صورت گرفت نشانه پیشرفتی بزرگ در تاریخ است. او برای به دست آوردن نسخه های بهتری از آثار طبی یونان بسیار به رنج افتاد آنها را مقابله و با ترجمه های موجود سریانی و عربی برابر کرد و ترجمه های جدیدی را فراهم ساخت. از مترجمان دیگر هم روزگار حنین بن اسحاق، ابوزکریا یحیی بن بطریق است. از ترجمه های مشهور او که اکنون در دسترس است سرالاسرار منسوب به ارسطو در سیاست و تدبیر مملکت است.
جیش بن حسن خواهرزاده حنین بن اسحاق، عیسی بن یحیی و موسی بن خالد نیز از هم روزگاران و وابستگان مدرسه حنین بودند. برخورداری از روحیه تساهل و تسامح و حس کنجکاوی و میل به دانش اندوزی سبب شد تا فتح سوریه همانند کشورگشاییهای دیگر اسلامی آمیزش فرهنگ اسلامی را با داشته های فرهنگی بیزانس و روم شرقی در پی داشته باشد. منصور برای کامل کردن دانش خود و توسعه دانش نجوم نامه ای به قیصر روم نوشت و از وی خواست که برای ترجمه پاره ای از کتابهای علمی را برای او بفرستد و حکمران روم کتاب اقلیدس و پاره ای از کتابهای علمی دیگر را برای منصور فرستاد. در عصر او به جابربن حیان ده کتاب بر اساس رای بلیناس حکیم از مردم طوانه از شهرهای روم تدوین کرد. در زمان هارون الرشید(170 ـ 193 هـ. ق) وقتی آنقره و عموریه و دیگر شهرهای روم فتح شد کتابهای زیادی از این شهرها به دست آمد و هارون آنها را به بغداد انتقال داد و یوحنابن ماسویه که مسیحی مذهب و سریانی زبان و از پزشکان مشهور جندی شاپور بود به کار ترجمه این کتابها پرداخت. کار ترجمه از متنهای لاتین کم کم آغاز شد ولی در سطح ترجمه از زبان یونانی رونق نیافت و غرب لاتین زبان برای مسلمانان دور و ناآشنا ماند.
با این حال تلاشهای حسن و احمد پسران موسی بن شاکر مفید افتاد. آنان به هزینه خود حنین بن اسحاق را همراه با چند تن دیگر به روم فرستادند و کتابهای بسیاری را در زمینه فلسفه هندسه موسیقی حساب و طبیعت و دانشهای گوناگون دیگر به بغداد آوردند. یوحنا دمشقی که سپسها از رهبانان دیر قدیس سابا در قدس شد در دوران خلافت امویان در شام منصبی داشت. پیوستگی فرهنگی دولت اموی با بیزانس در حدی بود که جاحظ پاره ای از عادتها و آداب اجتماعی آنان را در کتاب الحیوان بازتابانده است. از جمله کتابهایی که از رومی به عربی برگردانده شد کتابی در کشاورزی بود که کاسیانوس باسوس آن را در حدود سال 550 م. نوشته بود. از نشانه های داد و ستد فکری فرهنگی جهان اسلام با بیزانس و روم علاقه شماری از خلیفگان به آوردن شماری از دانشمندان قسطنطنیه به بغداد بود که یوحنا نحوی از آن جمله است. حتی یک مورد از عملیات نظامی مأمون در خاک بیزانس برای این بود که امپراتور روم از آوردن لیون ریاضیدان بیزانسی به بغداد جلوگیری کرد.
یک هیأت فرهنگی هم به سرکردگی محمدبن موسی منجم از سوی الواثق به بیزانس رفت تا درباره اصحاب رقیم اطلاع یابد. رفت و آمد با بیزانس و پیوند با آن امپراطوری در چند قرن پیاپی بر معماری اسلامی نیز اثر گذاشت داد و ستد فرهنگی و تمدن اسلام و روم از راه اسیران سفرایی که مبادله می شدند سفرهای افراد دانش دوست اعزام هیأتهای فرهنگی درگیریهای نظامی و مشاوران سیاسی نیز صورت می گرفت. آنچه روح این پیوستگیها را پوشش می داد تساهل و تسامح اسلامی در گرفتن دستاوردهای فرهنگی قومها و ملتهای دیگر بود. علاقه مندی و دانش دوستی مسلمانان برابر آموزه های اسلامی سبب شد از زمان عباسیان آمد و شد فرهنگی مسلمانان با ساکنان شبه قاره هند نیز آغاز شود. این آمد و شدها و آشناییها سبب شد که در زمان منصور دوانیقی پاره ای از آثار علمی و ادبی از هندو به عربی برگردانده شود. از جمله به منابع ستاره شناسی و عرفان هند توجه تام صورت گرفت.
بر اهمسپطپسدهانت ستاره شناس هند در بغداد در زمان منصور عباسی حضور یافت. وی کتابی که برابر دیدگاه های نجومی هندوها و دانش آنان به خامه منجم مشهور هندی برهمگپت برای شاه و یا گهرمکه نوشته شده بود به منصور نشان داد تا به زبان عربی ترجمه شود. محمد بن ابراهیم فرازی این اثر را به عربی ترجمه کرد و نام آ را سند هند گذاشت و از آن زیجی ساخت که از زیجهای مشهور مسلمانان به شمار می رود. بعدها در همه حوزه های حکمی ادبی عرفانی و علمی آثاری از هندو به عربی برگردانده شد. افزون بر این که بسیاری از دانش اندوزان و اهل عرفان و تصوف از بخشهای گوناگون جهان اسلام به هند مهاجرت کردند. منصور حلاج سفری از راه دریا به هند رفت و پس از او بابا ریحان از بغداد به همراه گروهی از درویشان به بروح سفر کرد و پس از حمله سلطان محمود غزنوی و چیرگی او بر هند مسلمانان بسیاری که اهل دانش و دین بودند به این سرزمین روی آوردند. علی بن عثمان هجویری، شیخ اسماعیل بخاری، فریدالدین عطار نیشابوری، خواجه معین الدین چستی، شیخ جلال الدین تبریزی، از شاگردان شیخ شهاب الدین سهروردی، عبدالکریم جیلی، سید محمد گیسو دراز و صدها چهره نامور دیگر از آن جمله اند.
انسان دوستی
اسلام آیینی انسان گرا و بشر دوست است و بر شخصیت شرافت آزادی و شکوفایی انسان تأکید می ورزد و از به سخره گرفتن او پرهیز می دهد و با پست و کوچک شمردن او به مخالفت بر می خیزد. حقوق فطری آدمی را در همه قلمروهای آن مورد تأیید قرار می دهد. اسلام به کرامت انسان باور دارد و اراده و عقل را پایه این کرامت می داند و در راستای روشن گری زوایای کرامت انسان قرآن به ابراهیم، اسماعیل، یوسف، موسی، عیسی، هود، صالح و شعیب اشاره می کند و آنان را به عنوان انسانهای با کرامت و مؤمن به همگان می شناساند. این گزینش نمونه ها از تمدنهای گوناگون خود ریشه در رویکرد انسانی اسلام به همه تمدنهای انسانی دارد. پیش فرض ذات مشترک برای همه انسانها و اهتمام به بالندگی این ذات موجب شده است تا انسان در تمدن اسلامی همیشه و همه گاه حس بالندگی را در خود احساس کند و نوعی رضامندی از جبین او هویدا باشد.
فرودستی و فقر انسان اسلام را از پا نمی اندازد چنانکه رویدادهای تکان دهنده زندگی انگیزه های افسردگی روحی او را رقم نمی زند; زیرا انسان اسلام حیات مادی را گذرگاهی می داند که باید از آن گذشت او با توجه به این بینش ژرف است که همه بساط سعادت خود را بر این گذرگاه نمی چیند و این واقع بینی انسان مسلمان را مقاوم صبور و بردبار می کند. انسان اسلام موجودی به خود رها شده و بدون مسؤولیت نیست اسلام برای تکامل مادی و معنوی او در چارچوب بسیار هماهنگ و توسعه یابنده برنامه داده است که بخشی از این هم سنگی و هماهنگی از درنگ و داد و ستد در فرهنگها و با تمدنهای دیگر و مهرورزی نسبت به همه انسانها و بنی نوع بشر شدنی است. همین آموزه درخوری پیوند جهان اسلام و داد و ستد علمی هنری فرهنگی و سیاسی آن را با خواست فرهنگها و دستاوردهای همه انسانها ممکن ساخته است.
هجرت گرایی
هجرت روح تمدن است و هر تمدنی ریشه در هجرت انسانها دارد. تمدن اسلامی نیز خود از هجرت نبوی و هجرت انسانهای مؤمن و هجرتهای متعهدانه سرچشمه گرفته است و آغاز تاریخ آن را همین پدیده به وجود آورده است. هجرت اسلامی از هجرت روانی آغاز می شود و به هجرت مکانی می انجامد. چنین هجرتی گستردگی جهان بینی و دگرگونی سنتها اندیشه ها دیدها و نسبت فرهنگها را به دنبال دارد و یک انسان مهاجر به یک انسان تمدن ساز و فرهنگ ساز دگر می شود. تمدن اسلامی چون خود دستاورد هجرت بود و هجرت را آغاز حرکت خود در طول و عرض زمان و مکان قرار داده بود در ژرفای خود به دستاوردهای تمدنهای دیگر اهمیت می داد و نداهای انسان های تمدن ساز را می فهمید و همین امر سبب گرد آمدن هزاران چهره پرفروغ از نژادها ملیتها فرهنگها و آیینهای مختلف در کانونهای تمدن اسلامی در طول دوران پردرخشش آن شد.
هدف گرایی
هجرت گرایی تمدن اسلامی از هدف گرایی اسلام حکایت دارد. هدف اصلی تمدن اسلامی پدیداری الگوهای نظم پایدار و حفظ نظام موجود جامعه و مبارزه با علتها و سببهای ناسازگاری بیرونی و درونی و پدیده هایی است که موجودیت آن را تهدید می کنند. درخشندگیهای زنده تمدن مانند: دین، هنر، فرهنگ، سیاست و نیز کنشهای پدید آورندگان آن تمدن را به مانند یک موجود واقعی جلوه گر کرده است و لازم است در فراسوی چالشهای ظاهری یک تمدن هدفهای الهی و انسانی آن دنبال شود. بی هدفی سر در گمی برای انسان مدینه به بار می آورد. و حیرت همیشگی افسردگی و بی روحی را به دنبال دارد. اسلام برای بیرون آوردن انسان از تحیر و سرگردانی زمینه سازیهای گوناگون دینی فکری و فرهنگی کرده است این هدف مندی که در کلمه توحید نمودار گشته و توحید کلمه را به دنبال دارد بلندترین و پایدار ترین انگیزه در هم آمیختگی مسلمانان با همه انسانهای روی زمین بوده است.
توسعه گرایی
اسلام در محیط شهری شکفته شد و پا گرفت و خود به خود با توسعه شهرها موافق بوده است. قرآن زندگانی قبیله ای و حیات بدوی را خوش نمی دارد. رو به رشد و توسعه بودن حیات بشر را به عنوان یک امر خوشایند می پذیرد و از آن جا که بسیاری از بایستگیهای دینی جز در شهرها درخور اجرا نبوده است وجود مسجد جامع برای اقامه نماز جمعه بازار مدرسه و از همه مهمتر حمامهای عمومی جز در شهر میسر نیست روی برتافتن از زندگی شهری و روی آوردن به بادیه محکوم شده است و این رویکرد از اسباب مهم پیوند و پیوستگی مسلمانان شهرنشین با شهرهای همجوار و با شهرهای دوردست بوده است. آنان برای حفظ جایگاه سیاسی فرهنگی و اقتصادی خود ناگزیر بوده اند در جریان پیشرفت و توسعه مدنیتهای دیگر قرار گیرند. و از دستاوردهای تکنیکی هنری و علمی آنها بهره ببرند. توسعه گرایی از پیامدهای جامع بودن اعتدال اجتماعی و قانونگرایی است. یعنی جامعه ای می تواند به توسعه منطقی دست یابد که از جامع بودن برخوردار باشد. به توازن گرایش یابد و در برابر قانون سر به فرمان باشد.
الف. اعتدال
در اسلام چیزی خردمندانه و میانه گرای وجود دارد که سبب هماهنگی دین و دنیا و فرهنگها و تمدنها می شود و آموزه هایش پذیرش همگانی می یابد. پیام اسلام نه برای دشوار کردن بلکه برای آسان کردن زندگانی و نه برای زیان رساندن بلکه برای فایده رساندن فرود آمده است. هدف تمدن اسلامی آموزش لازم برای مسلمانان و هموار کردن راه دشوار زندگی این جهانی و آن جهانی و درخور تحمل ساختن حیات و بهره گیری از زیباییهای آن از راه اعتدال است و این اعتدال راه آمد و شد با همه فرهنگها و تمدنها را تا جایی که مفید فایده باشد فراهم می کند. چنانکه هماهنگی بین دین و دنیا داد و ستد مسجد و مدرسه و مسجد و بازار را به دنبال دارد و حکومت دینی هرگز از حکومت روحانی جدا نیست.
ب. آفرینندگی
انسان اسلام انسان آفرینش گر و هنرمند است و در اسلام از انسان چیزی جز درنگ در آفرینش برای شکوفایی آفرینندگی خدادادی او خواسته نشده است. اسلام با دعوت انسان به کند و کاو در حوزه طبیعت و تاریخ از یک سوی پویایی معرفت را در او بارور می سازد تا نگاه ایستاتیک را کنار زند و از سوی دیگر می کوشد تا آدمی را از قید و بندهایی که نفس و نفسانیت و یا اهریمنان بیرونی بر جان او می زنند برهاند. اسلام وحدت جمعی و نظم همگانی درخور پذیرش را نه با زور حفظ می کند و نه با پیروی کور کورانه از آداب و رسوم پیشینیان بلکه پشتیبانی ارادی وفاداری پر کشش انسان را که از ژرفای جان او سرچشمه می گیرد دنبال می کند واز این راه امکان هماهنگی تک تک افراد جامعه و تمدنها را بر اساس معیارهای عدالت انسانیت آزادی به سامانی و آفرینندگی پدید می آورد.
ج. قانونگرایی
هماهنگی و هموزنی جامعه افزون بر توسعه گرایی به نظامهای حقوقی نیازمند است که پیوند تک تک افراد آن را نسبت به یکدیگر و نسبت به گردانندگان آن جامعه و نسبت به جامعه های دیگر باز شناساند حقوق انسان حقوق خانواده حقوق اقلیتها حقوق مدنی و حقوق بین الملل را مورد توجه قرار دهد. ما همه این گرایشهای حقوقی را به طور جامع و جدی در اسلام می یابیم. اسلام همه انسانها را دارای یک ذات و یک نوع از گرایشهای نظری می شناسد و درنقطه برابر به ولایت مطلق الهی باور دارد و نمونه هایی از سرکشی انسانها را در برابر این ولایت در طول تاریخ یادآور می شود و خود را دین ارزشهای مشترک میان امتها می داند. یعنی در فلسفه حقوق اسلامی تنها یک قانون می تواند بر روی زمین وجود داشته باشد و آن قانون اسلام است و تمام انسانها در یک مرحله رشد و تجربه تاریخی اسلام را به عنوان تنها قانون ماندگار خواهند پذیرفت و از قانون الهی اسلامی پیروی خواهند کرد و راه گریزی از آن وجود ندارد; چرا که حقوق اسلام همان حقوق طبیعی و تکوینی یا به سخن بهتر حقوق فطری است حقوقی که شایستگی جعل ندارد و در سرشت پدیده ها نهفته است و عمل برابر آن توسعه واقعی جامعه را به دنبال خواهد داشت.
د. گرایش به جامع بودن
تمدن اسلامی تمدنی سالم و میانه گرای و پاسخگو به همه پرسمانهایی است که انسان برای زندگی هماهنگ و همسنگ خود نیازمند آن است. در این تمدن عقل و عشق هر دو سیراب و بارور می شوند و روح و جان همزمان به مرز کمال می رسند و در همه هنرها و دانشهای ناب تجربی و انسانی در کنار علوم دینی به کند و کاوهای پربها و ماندگار دست زده اند. ادبیات معماری نقاشی موسیقی هنرهای دستی تاریخ نگاری حکمت ریاضیات نجوم فیزیک و شیمی در دامن فرهنگ علم پرور اسلام به نمو رسیدند. اسلام در عرصه های بهداشت و تندرسی مسلمانان به کردار جادوگران فالگیران و رمالان در درمان بیماران پایان داد و با آن که پزشکان صدر اسلام بیشتر غیر مسلمان بودند با ارج گذاردن به این دانش توجه آنان را به خود جلب کرده از دستاوردهای علوم پزشکی همه ملتها بهره جست و مسلمانان خود به آزمایش و تجربه دست زدند و کتابهای گرانسنگی چون حاوی و قانون رادر این دانش نوشتند. حکمای اسلام به کیمیا و داروگری توجه نشان دادند.
از مشهورترین شیمی دانان جهان اسلام می توان از جابربن حیان نام برد. او از اصحاب ویژه امام جعفر صادق (ع) بود و جوهر شوره جوهر گوگرد و سود سوزآور و جیوه از کشفیات اوست. مسلمانان به گیاه شناسی نیز چون دانشهای دیگر راغب بودند و در زمینه جانور شناسی نیز پژوهشهای مفیدی انجام داده اند و در ریاضیات و فروع آن آثار گرانبهایی را آفریدند. در جغرافیا و تاریخ نیز پژوهشهای بسیار مفید و بی طرفانه ای توسط مسلمانان صورت گرفته است. در آثار علم گرایی اسلام انسان را به عقل گرایی و غیر عرفان فرا خوانده است. علم گرایی تنها بخشی از نیاز انسان را بر می آورد و عقل گرایی و باور به داده های دل نیز لازم است به همین دلیل تمدن اسلامی یک تمدن تک ساحتی نیست چنانکه انسان اسلام یک انسان تک بعدی نیست. او در همان حال که به داده های حس وعقل توجه دارد به داده های دل و شهود جان نیز اهمیت می دهد و با سیر و سلوک و ریاضتهای نفسانی می کوشد از همه منابع و سرچشمه های معرفت بهره گیرد.
در همین راستا تمدن اسلامی هم با تمدنهای حس گرا پیوند بر قرار کرده است هم با تمدنهای عقل گرا و هم تمدنهای عارفانه. تمدن امروزین غرب یک تمدن حس گراست و علم در محور آن قرار دارد و تمدن پیشین آن یک تمدن راسیونالی بود و تمدنهای شرقی به ویژه تمدن ایران و هند تمدنهای شهودی است. مسلمانان به منظور پایه ریزی تمدن خود با گرایش همه جانبه به علم و عقل و دل و بهره گیری از همه آنها در عمل بستر حرکت این تمدن را به سوی داده های فرهنگها و تمدنهای دیگر هموار ساخت و بی گمان در میان تمدنهایی که اسلام با آنها در آمیخته است تمدن ایران یک تمدن استثنایی است. داد و ستد اسلام و ایران بر خلاف پیشینه تاریخی بسیار طولانی که به آغاز پیدایش اسلام بر می گردد هنوز هم زنده و شاداب است و در میان کشورهای اسلامی خدمات متقابل اسلام و ایران بی مانند است; به ویژه آنچه که در طول انقلاب اسلامی ایران رویداده است این داد و ستد را برای همه صاحب نظران درخور درنگ ساخته است.
ابوالحسن عامری نیشابوری در الاعلام بمناقب الاسلام ضمن تأیید حالت استثنایی ایران برای اسلام آن را واسطة العمران می خواند. و صاعد اندلسی در طبقات الامم از ایرانیان به عنوان اوسط الامم یاد می کند. پیشینه مردم ایران از فرهنگ جهانگرایی حکایت داشت که در اواخر دوره ساسانی سترون شده بود و زایش برای این فرهنگ امری حیاتی می نمود. شاید به همین دلیل جهانگرایی مردم وابسته به قلمرو فرهنگی ایران در طول تاریخ درازشان پذیرایی عنصر مثبت و سازنده فرهنگ بیگانه بودند و در برابر اشاعه عناصر فرهنگی کارساز از هر قوم و فرهنگی هیچ گونه ایستادگی سرسختانه ای از خود نشان نمی دادند. جایگاه ارتباطی فلات ایران نیز در خصلت جهانی بخشیدن به فرهنگ ایرانی نقش بسیار تعیین کننده ای داشت. این فلات به دلیل جای گرفتن در کانون جغرافیایی تمدنهای جهانی و تحرکی که در دو هزار سال در قلب داد و ستدهای فرهنگی جهان داشت فرهنگ ایرانی از مسیر جاده ابریشم با فرهنگهای بزرگ دوران گذشته یعنی هند، چین، روم و آسیای صغیر پیوسته در تماس و رد وبدل و داد وستد بود و از جهت فرهنگی هم آنها را تغذیه می کرد و هم خود تغذیه می شد و ایرانیان این جایگاه را خوب و درست بازشناخته بودند و همیشه در اندیشه بوده اند تا با پدیداری راه های پیوستگی بیشترین سود مادی و معنوی را از این جایگاه ممتاز ببرند. آنچه بر شمردیم سبب شد تا ایرانیان به اسلام روی بیاورند و شیفته جهانشمولی و جهانگیری آن باشند.
اسلام این بشارت را به ایرانیان می داد که سراسر جهان را زیر پرچم خود درآورد. آنها به چنین پشتیبانی سخت نیازمند بودند. در دوره پس از اسلام بود که برای نخستین بار ایرانیان تا دورترین نقطه های جنوب شرقی آسیا از جمله مالزی و اندونزی وارد شدند و در گشودن دروازه های اسپانیا شرکت جستند و پس از دست یازی به این سرزمین برای سازمان دهی فرهنگی آن هزاران فقیه مفسر محدث قاضی امیر دبیر و سیاستمدار خراسان و دیگر سرزمینها و شهرهای ایران به اسپانیا رفتند. از سوی دیگر ایرانیان در سایه اسلام توانستند حضور خود را تا حلب دیار بکر و شام توسعه دهند و این حضور تنها حضور سیاسی نبود بلکه حضور فرهنگی و علمی نیز بود و در نقطه مقابل ایرانیان به دلیل جایگاه جغرافیایی سرزمین خود نقش اساسی در گسترش عناصر فرهنگی اسلام به دیگر سرزمینهای جهان و پذیرش آنها به درون قلمرو فرهنگ اسلامی ایفا کردند.
افزون بر اینها پویایی قومهای ایرانی نیز در گسترش اسلام بسیار نقش آفرین بود. خاندانهای بزرگ ایرانی قرنها بود که در دور افتاده ترین سرزمینهای جهان از هند و چین و کشورهای جنوب شرقی آسیا تا قاره آفریقا و کشورهای عربی در پیوند بودند. وجود گورستانها ابنیه و آثار و واژگان فارسی در سرزمینهای گوناگون جهان: ماوراء النهر، ترکیه، شبه قاره هند و آفریقا و… حاکی از این هجرتهاست. و این امر در رواج اسلام بسیار کارگر افتاد. حایل شدن امپراتوری عثمانی میان ایران و غرب از رونق فرهنگی ایران و به روز بودن آن کاست. از رونق افتادن جاده ابریشم نیز تکاپوی فرهنگی ایران را به کمترین حد آن رساند. آخرین ضربه را دیوار کمونیسم به ایران زد و غرب به همین دلیل قرنها از تفسیر و برداشت ایرانیان از اسلام بیگانه ماند ولی با ظهور انقلاب اسلامی و کمرنگ شدن مرزهای فرهنگی جهان بار دیگر فرهنگها به گفتگو برخاسته اند و هماوردی شدید میان آنها به چشم می خورد و انقلاب اسلامی با مخاطب قرار دادن همه مسلمانان جهان که امروزه در همه سرزمینهای جهان حضور دارند بلکه مخاطب قرار دادن جهانیان به جای تکیه بر ویژگیهای ملی و مخاطب قرار دادن مردم داخلی و توجه به مسائل درونی شایستگیهای خود را درخور عرضه در عرصه های جهانی یافته است. گرایش به جامع بودن که در جوهره اسلام به عنوان آخرین دین الهی نهفته است سبب گردیده تا عرصه های داد و ستد تمدن اسلام با تمدنهای دیگر چند وجهی و بسیار گوناگون باشد.
داد و ستد در آفاق علم و زیبایی شناسی حکمت و عرفان از رایج ترین وجوه است. علم و هنر اسلامی هیچ مرز و حد محدود کننده ای را در جهان پیش روی خود نداشت و مسلمانان در یک داد و ستد علمی و هنری در سطح جهانی پیوسته بر دامنه و ژرفای دانش و دید خود افزوده اند. در شکل گیری علم و حکمت و عرفان و هنر اسلامی همه اقوام مسلمان و حتی غیر مسلمان نقش داشته اند. از آن میان هنر اسلامی به دلیل دارا بودن جنبه های انتزاعی بسیار قوی و اثرپذیری از الهیات به عنوان اصل حاکم از الگو برداری از طبیعت پرهیز داشته و از فراغ در نماسازی و تکرار مخل و ممل دوری جسته است. با این حال از هنر ساسانی و بیزانس و قبطی و چینی و هندی اثر پذیرفته و خود بر روی همه این هنرها و هنر اروپا اثر گذاشته است. هنرمندان اروپایی خطوط تزیینی اسلامی را بدون آن که معانی آنها را بفهمند در آثار هنری خود به کار گرفتند و از اشکال هندسی و گیاهی آن بهره جستند.
شماری از تصویرگران فرانسه پس از حمله ناپلئون به مصر از هنر اسلامی این سرزمین اثر پذیرفتند. منشأ هنر اسلامی را در جهان بینی اسلامی و وحی باید جست و ریشه آن را در سببها و علتهای ظاهری نمی توان یافت زیرا تفکر اسلامی تنزل اعلی به اسفل عقلانی به جسمانی یا قدسی به این جهانی را روا نمی داند. سرچشمه و خاستگاه هنر اسلامی نه شریعت است و نه فقه و کلام سرچشمه آن در باطن دین نهفته است و از معرفتی که دارای سرشت روحانی است سرچشمه می گیرد ثمره شهود عقلی نمونه های مثالی این جهان خاکی است و به همین دلیل مقلد اشکال ظاهری طبیعت نیست. قرائت قرآن یک هنر صوتی قدسی تمام عیار است و خوشنویسی هندسه روح است که تمام تواناییها یا صور مثالی الهی پنهان در خزانه غیب را با حروف و واژگانی که نمونه تمام صور این جهانی است بر لوح محفوظ نگارین ساخته و آن را آشکار و جلوه گر می سازد معماری اسلامی نیز وجهه قدسی دارد و با استفاده از نقشهای هندسی و اسلیمی سبب می شود که جسمهای مادی در برابر نمونه های مثالی معنوی خود شفافیت بیابند.
همه هنرهای اسلامی از وحدت عالم هستی و ورای آن یعنی وحدت اصلی الهی حکایت دارند. در میان هنرها هنر بالنده ایران برای نشان دادن جامع بودن معنوی و زوایای قدسی اسلام از گنجایی و تواناییهای بسیار خوبی برخوردار بوده است. وقتی عربها بر ساسانیان تاختند هیچ شاهدی بر وجود هنر زردشتی درخور مقایسه با هنر مسیحیت یا بودایی ندیدند و این امر سبب شد تا وام گیری از اشکال و اندیشه های هنری ایرانیان آسان تر از آثار هنری مسیحیان شام و مصر و حتی عراق باشد; زیرا مسیحیان نه تنها هنری داشتند پر از درونمایه های شمایل نگاری بلکه این هنر از آن یک دشمن شکست نخورده اسلام یعنی بیزانس بود. وانگهی هنر ساسانی در پی نگاشتن نقش آدمیان و جانوران نبود. به همین دلیل تمدن اسلامی در دادوستد با تمدن ایران از هنر آن اثر پذیرفت. هنر معماری ایران از وجه جهانی شدن برخوردار بود. آنچه ما در تخت جمشید شاهد آن هستیم هر چند جلوه ای از کار هنرمندان سراسر جهان متمدن آن روز از جمله ایونی ها، ساردی ها، مادها، مصریها، بابلیان، آشوریان و حبشیان بوده است; ولی شگفت این که دستاورد و ترکیب نهایی کارهای هنری در تخت جمشید و پازارگاد ساختار تازه ای یافته است و ابتکار فرهنگ ایران را در ترکیب نهایی در خود به نمایش می گذارد و این از جهانی بودن این هنر و فرهنگ حکایت دارد. در حوزه ادبیات هنر ایران از آموزه های اسلام اثر پذیرفت. از رویکرد فرامرزی و فراقومی برخوردار شد.
شعر عرفانی فارسی که بیانگر انسانی ترین و جهانی ترین بعد قلمرو فرهنگی ایران است از همه عناصر دیگر بیشتر رویکرد جهانگرایانه را می نمایاند. نغمه های حافظ، مولانا، خیام و عطار هیچ کدام ملی و منطقه ای نیست. آنان جهانی می اندیشند و به همه جهانیان بستگی دارند. به همین دلیل از شاعران شرقی هیچ کدام به اندازه شاعران ایرانی در کانون توجه جهان معاصر غرب قرار نگرفته اند. ولی سوگمندانه انتظارهایی که برای آینده در نظر ملت شکل گرفته است در هنر معاصر بازتاب نیافته است. خودباوری هنوز در هنر ما جلوه گر نشده است. این خودباوری هنگامی جلوه گر می شود که در آفرینش هر اثر هنری تمام توجه به سوی خدا باشد و حرکت برای رضای و پسند او شکل بگیرد و نه رضا و پسند مردم.
عرفان
داد و ستد در حوزه عرفان نیز برای مسلمانان خوشایند و از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و بر جامع بودن و جهانی شدن آن افزوده است. عرفان محور اصلی معارف قرآنی است و مسلمانان بر اساس همین تأکید داده های شهودی را از همه ملتها گرفتند و خود بر آن چیزهایی افزودند و به ملتها ارائه دادند. عرفان اسلامی بر عرفان ایرانی اثر گذارده و از آن نیز اثر پذیرفته است. اثرپذیری عرفان اسلامی از عرفان ایرانی که حکمت خسروانی را به وجود آورده غیر درخور انکار است. مسلمانان به ویژه مسلمانان فارسی زبان که به راحتی می توانستند از منابع نیاکان خود استفاده کنند دستاوردهای ژرف حکمت خسروانی را که به وحدت دین و دولت و عالم و آدم تأکید داشت در قلمرو نورشناسی یزدان شناسی و جهان مینوی، فره ایزدی، اشاپسندانها، هورقلیا، و هورخش، جسد مثالی، فرشته شناسی، اقلیم هشتم، ارض ملکوت، و فرکیانی در قالب حکمت اشراق با کوشش دانایانی چون سهروردی، شهرزوری، قطب الدین شیرازی، ملاجلال دوانی، غیاث الدین دشتکی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاصدرا، ملاهادی سبزواری، و عرفایی در شمار بایزید بسطامی، منصور حلاج، ابوالحسن خرقانی به حکمت و عرفان اسلامی ارزانی داشته شد و از آن سوی و در برابر ایرانیان از دست آورد بلند و ژرف عرفان و فلسفه اسلامی سود بردند.
اسلام با داشتن این ویژگیهاست که در طول حضور و حرکت خود در بستر تاریخ توانسته است با همه فرهنگها و تمدنها به گفتگو بپردازد و از دستاوردهای آنها در راستای نیازهای مسلمانان بهره گیرد. بر این اساس امروز کسی منکر اثرگذاری مستقیم جهان اسلام بر حرکت درخشان علمی و فرهنگی ایران، هند، مصر و شبه جزیره عربستان و نیز اسپانیا و پیدایش رنسانس در جهان غرب نیست و نیز کسی نفی نمی کند که صدها اثر علمی از عربی به زبانهای اروپایی در گذشته های دور و نزدیک ترجمه شده و کانونهای علمی غرب را تحت تأثیر خود قرار داده است. قسطنطین افریقایی که به سال 1015م/405 ـ 6هـ. ق. در کارتاژ (قرطاجنه) دیده به جهان گشود و در مونته کاسینو Montecassino در سال 1087م/479 ـ 8هـ. ق. در حالی که از راهیان فرقه بندیکتیان بود بدرود حیات گفت از نخستین مترجمان به شمار می رفت.
یکی دیگر از مترجمان کتابهای عربی پلاتوی تیوولی Ploto of tivoli است که در اصل ایتالیایی بود و در اسپانیا با همکاری ابراهیم بن حیه عالم یهودی مستعرب کتاب بتانی در هیئت و آثار فرغانی و دیگران را ترجمه کرد. کم کم با پشتیبانی فردریک دوم که تا اندازه ای از فرهنگ اسلامی و زبان عربی اثر پذیرفته بود جریانهای انتقال میراث اسلامی از سیسیل و اسپانیا به اروپا به هم پیوستند و تا حدودی یکی شدند. مایکل اسکات، تئودو روس انتاکی جووانی و مزه پالرمویی Mose of palermo از مترجمان برجسته فردریک بودند که کارشان برگرداندن کتابها و منابع عربی به زبانهای اروپایی بود. شماری از این مترجمان در بغداد، موصل و شهرهای دیگر اسلامی درس آموخته بودند.
با توجه به اشارات بالا روشن می شود که بر اثرگذاری مسلمانان در نهضت علمی جدید شاهدهای فراوان وجود دارد. جورج سارتن به درستی پیدایش و رشد اسلام را شگفت انگیزترین حادثه می داند. وی به عنوان یکی از بلندپایه ترین تاریخ نگاران علم برای نشان دادن جایگاه اسلام در قرون وسطی هفت عصر علمی را به نام دانشمندان مسلمان نامگذاری کرده است: عصر جابر بن حیان، عصر خوارزمی، عصر رازی، عصر مسعودی، عصر ابوالوفا، عصر بیرونی، و عصر عمر خیام، که فاصله زمانی نیمه دوم سده هشتم میلادی تا نیمه دوم سده یازدهم میلادی را در بر می گیرد.
با این همه نکته مهم اینجاست که این داد و ستد به پایان نرسیده است و هم اکنون نیز ادامه دارد و در کنار اثر ژرفی که غرب با همه زوایای مدنی و فرهنگی خود بر دنیای اسلام گذاشته است خود نیز از دستاوردهای فرهنگ و تمدن پویای اسلامی اثر پذیرفته است. تمدن اسلامی کم کم از زیر خاکستر زمان سر بر می آورد و با بازیافت پیشینه های خود حرکتهای ژرف سیاسی و فرهنگی را در همه گستره جهان اسلام پدید می آورد. اسلام آیین زنده ای است و مدعی توان و برنامه برای حضور در ساختار نوین جهانی. اسلام در جهان جدید که بسیاری از برنامه های تمدن جدید رنگ باخته اند و ثابت شده که تمدن جدید توان راهبری معنوی و حرکت بر پایه انسان دوستی و کرامت دادن به انسان را ندارد برای بنیان گذاری تمدنی نو بر پایه کرامت انسانی و میدان داری معنویت آمادگی و توان لازم را دارد. بایستگی بازیافت دستاوردهای تمدن اسلامی از مطالعه ویژگیهایی که در وجدان تمدن اسلامی نهفته است و قرنها این وجدان آگاه باب پیوند و دادوستد تمدن اسلامی را با تمدنهای دیگر فراهم ساخته روشن می شود که این تجربه تاریخی هنوز در خوری و شایستگی تولد جدید را دارد. و دین اسلام به عنوان بزرگترین دین زنده شاداب پویا و حماسی جهان شایستگی آن را دارد که تمدن مسلمانان را بار دیگر با شکوه تر از گذشته بازسازی کند.
ولی باید توجه داشت که چیرگی سیاسی فرهنگی و نظامی غرب بر کشورهای اسلامی در سده های پسین ضربه های سهمگینی بر تمدن اسلامی وارد کرده است; تا جایی که امروزه کسانی بحث از تمدن اسلامی را بحث تاریخی محض که جایی در جهان خارج ندارد می دانند و در آمیختن و هضم شدن در لیبرالیسم و مدرنیسم غرب را به عنوان آخرین داده این مدنیت یک امر ناگزیر و پرهیز ناپذیر می دانند. اما با صرف نظر از پاکیها و پلیدیهایی که تمدن غرب برای جهان غرب داشته است آیا تمدن غرب برای جهان اسلام دستاوردی جز مصرف گرایی پوچ گرایی بحران هویت انسان گریزی فروپاشی ارزشها و سنتهای نیک و دوری از ساحت قدس عالم را داشته است؟ آیا راه وارونه غرب بسیاری از دستاوردهای درخشان تمدن ما را از ما نگرفت؟ آیا در نقطه مقابل تمدن اسلامی جز تعالی جویی و رسیدن به کمالهای معنوی را برای ملتها به ارمغان آورد؟
تلخکامیهایی که بر مسلمانان در سده اخیر فرو بارید آنان را به چند دسته کرد: شماری پیروی از غرب را کورکورانه پذیرفتند شماری در اعماق دهلیز سنتها فرو رفتند و شماری نیز منادی اصلاحات شدند و ضرورت بیداری مسلمانان را گوشزد کردند.
این جریان سوم که به پیشگامی سید جمال الدین اسدآبادی آغاز شد هنوز هم در آفاق جغرافیای معنوی جهان اسلام طنین انداز است و برای ما تنها راه حل گریزان بی هویتی و فروغلطیدن در آغوش اندیشه های لائیک و تمدن صرفا مادی غرب است. توجه به گوهر دین و فهم و درک تواناییهای آن برای بازسازی هویت در گام نخست و داد و ستد دو سویه و کارساز و مفید با تمدن غرب در گام دوم از اهمیت برخوردار است. ما از این راه است که می توانیم به فهم مسأله خودی دست یابیم و برای بالا بردن آن به طور گزینشی با داده های جهان غرب و شرق عمل کنیم و معیار اساسی انتخاب خود را فایده و سودمندی بدانیم که از داد و ستد با غرب بهره جهان اسلام می شود و اگر این پیش انگاره وجود نداشت و پیوند با غرب هماهنگی و تعادل ما را به هم زد باید از داد و ستد دست کشید و این سیاست خود به خود تا زمانی ادامه خواهد یافت که ما در جایگاه قدرت نباشیم.
وقتی مقتدر شدیم و پراکندگی کنونی از میان رفت با شرایط بهتری می توانیم در عرصه های بین المللی عمل کنیم و برای کسب اقتدار فرهنگی و سرزندگی و سازندگی باید داده ها و آموزه های دین و نمادهای اساطیری را که برای نظم یافتن تجربه ها و انتقال ذهنیتها بر اساس خیال انگیزی و قومی در زندگی ما پدید آمده است مورد مطالعه قرار دهیم در راستای احیا و توسعه هنرهای اسلامی و نوسازی حکمت و فلسفه به ویژه عرفان اسلامی گام های اثرگذار را برداریم. بدون سرزندگی این چهار مقوله ما توانایی لازم را برای داد و ستد با فرهنگ غرب نخواهیم داشت و گذشت زمان جهانی شدن همه بقایای تمدن درخشان معنوی ایران و اسلام را از خاطره ها خواهد زدود.
منـابـع
فليپ حتى- تاريخ عرب- ترجمه ابوالقاسم پاينده- جلد 1 صفحه 389
عبدالحميد نيروزى- سهم ارزشمند ايران و فرهنگ جهان- صفحه 581
غلامرضا جلالى- مقاله تعامل گرايى تمدّن اسلامى
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها