معرفی ابکار الافکار آمدی؛ دایرة المعارف بزرگ کلامی

فارسی 7136 نمایش |

اگر در اسلامى بودن پاره اى از دانش ها که در تداول عام با این وصف شناخته مى شوند، چند و چون روا باشد، در اسلامى بودن دانش کلام، یکى از اصلى ترین عرصه هاى کوشش علمى آمدى است که وى با پدید آوردن پنج اثر در این زمینه، میراثى مانا و پربها باقى گذارد:
1. خلاصة الابریز تذکرة الملک العزیز؛
2. غایة المرام فى علم الکلام؛
3. ابکار الافکار؛
4. منائح القرائح؛
5. المآخذ على المطالب العالیة.
از این آثار پنج گانه اثر سوم و به ویژه چهارم خلاصه اثر سومند و اثر سوم، ابکار الافکار، اثر اصلى آمدى در کلام است. این اثر پرآوازه، که گویا در اصل در چهار مجلد تنظیم شده و اخیرا توسط احمد محمد المهدى تحقیق، تصحیح شده و در پنج جلد به همت مؤسسه دارالکتب والوثائق القومیة در قاهره به طبع رسیده است. ابکار الافکار در واقع، دائرة المعارف کلامى ارجمندى است که با قلمى شیوا، رسا و به دور از اغلاق در بیان مطالب و نقل و نقد اقوال و نظم فصول و ابواب به شکلى روش مند نگارش یافته است. به همین سبب، این اثر مهم ترین اثر کلامى آمدى و بلکه از مهم ترین آثار کلامى اشعریان و حتى جهان اسلام به شمار مى آید. کسانى که با علم کلام و آثار کلامى آشنایند، به خوبى مى دانند که کتاب المواقف فى علم الکلام تألیف قاضى عضدالدین ایجى (م756) اثرى بلندآوازه و پر مراجعه در گرایش اشعرى است.

شیوه تحقیق آرا و تقریر مطالب

شیوه تحقیق آرا و تقریر مطالب و اخذ موضع آمدى در ابکار الافکار نیز، جالب و خاص اوست. وى در خلاف و جدل، در ابکار الافکار نیز اولا: توجه مدامى به آراى معتزلیان دارد، ثانیا: در بسیارى از مباحث جانب معتزلیان را گرفته، دیدگاه اصحاب اشعرى خود را وامى نهد. ثالثا: مواجهه وى با معتزلیان همانند صوفیان روادارانه است؛ حال آنکه با باطنیه وحشویه برخوردى خصومت آمیز دارد. حتى تعابیر احترام آمیزى همچون ژرف اندیشان و فضلا را نیز از آنان دریغ نمى کند. اهمیت این مطلب هنگامى بارز مى شود که حمله هاى تند فخررازى و امثال او را علیه معتزله به یاد آوریم. با این همه، به نظر مى رسد توجه به عقل و استدلال عقلانى از سوى آمدى و بسیارى از متکلمان جهان اسلام، و بلکه فیلسوفان به طرز کم رنگ ترى، کاملا مشروط است؛ یعنى به عقل اعتنا مى شود، مادامى که با داده هاى نقل سازگار آید. این بدان معناست، که عقل به کنارى نهاده مى شود؛ اگر با نقل سر ناسازگارى نهد. و در بن این مطلب نگاه ابزارى به عقل نهفته است. چنین رویکردى در مکتب اشعرى بسیار بارزتر از معتزله و حتى شیعه است. گویا، فلسفه وجودى مکتب اشعرى نیز همین مسئله است. یکى از جلوه هاى مهم این رویکرد انکار حسن و قبح عقلى از سوى اشاعره است. البته در مکتب اعتزال و مکاتب نسبتا همسو و نیز در فلسفه، اگرچه به عقل، نگاهى اصیل وجود داشته و دارد، اما، عقیده بنیادى آن است که عقل و نقل در اساس، سازگارند و نمى شود که سازگار نباشند؛ چرا که هر دو از یک مبدأ آمده اند. بنابراین جد و جهد بسیارى مبذول شد تا منظومه اى منسجم پدید آورده شود که سازگارى عقل و نقل در آن در کامل ترین وجه متجلى گردد. شاید یک نمونه اصلى این کوشش عظیم حکمت متعالیه ملاصدرا باشد که، ادعا مى شود که در آن، آشتى عقل و نقل و قلب یک جا نمایانده شده است. با وصف این، تفاوت بسیارى است میان اشاعره و سلفیان ظاهرگرا که با عقل گرایى به تندى مخالفت مى کنند. از همین جاست که ابن تیمیه نه تنها فلسفه، بلکه حتى منطق را نیز به شدت نقد و انکار مى کند. وى به همین مناسبت آمدى را نیز مورد انتقادهاى شدید قرار مى دهد. به هرحال تردیدى وجود ندارد که آمدى رویکرد عقلى بارزترى نسبت به اسلاف اشعرى خود در پیش گرفت و از این جهت بر اخلاف خود تأثیر شایانى بر جاى نهاد. آمدى در ابکار الافکار مى کوشد تا دیدگاه هاى نحله هاى کلامى مختلف اسلامى و گاهى آراى ادیان آسمانى دیگر را نقل کند که از آنها با عبارت ملیون یاد مى کند. در جایى که اجماع میان همه ملل و نحل را گزارش مى کند. تعبیر قد اجمع العقلاء را به کار مى گیرد. گاهى براى نشان دادن رأى فرق اسلامى در برابر ملل غیراسلامى مى گوید رأى اسلامیان چنین است. در برخى موضوعات نام اشخاص را مى برد؛ مثلا، جبایى، نظام، هشام بن حکم، اشعرى، باقلانى، جوینى و... گاهى به جاى اشخاص نام یک فرقه را مى برد، براى نمونه، خوارج، امامیه، معتزله، اشاعره، حشویه، کرامیه، واقفیه و...؛ گاهى دیدگاه فلاسفه را با تعبیر مثلا ذهبت الفلاسفة نقل مى کند. تقریبا در اکثر قریب به اتفاق موارد، دیدگاه معتزله یک سوى مهم بحث است. گاهى تمامى متکلمان در برابر فلاسفه قرار داده مى شوند. در بسیارى از موارد براى اشاره به رأى موردپسند خود، که موافق اسلاف اشعرى وى است تعبیر مذهب اهل حق را به خدمت مى گیرد. همیشه دیدگاه ها را به صورت منظم و دسته بندى شده و در چندین مسلک و تقریبا به ترتیب تاریخى گزارش مى کند. از دیگر ویژگى هاى روش آمدى در این کتاب آن است که پس از نقل آرا و اقوال وارد نقض و ابرام شده، از جهات متعددى همچون جهت لغوى، معنایى، نص و نقل، اجماع و عقل به نقد و بررسى آنها مى پردازد. پس از تحریر محل نزاع و نقد و بررسى اقوال یا همه را رد مى کند و رأى تازه اى مى آورد یا در آن توقف کرده، فروتنانه اعتراف مى کند که این همه آن چیزى است که در بساط و توشه اش یافت مى شود و ادامه راه را بر آیندگان مى سپارد. گفته اند که وى در ابکار جانب سمع را بیش تر پاس داشته است تا عقل را، و این برخلاف رویکرد او در غایة المرام است. براى مثال وى در موضوعاتى همچون رؤیت، وحدانیت، و کلام خداوند با عنایت به تقدم زمانى تألیف غایة المرام بر ابکار، این امر نشان از آن دارد که وى از حال گرایش عقلى به سمت توجه بیشتر به سمع سیر کرده است؛ مگر آنکه احتمال دهیم که ملاحظات دیگرى همچون درسى بودن کتاب دوم در کار بوده است.

محتویات کتاب

جلد اول
کتاب ابکار الافکار، همچنان که مؤلف در مقدمه کوتاه خود آورده است در هشت قاعده تنظیم شده است:
1. در علم و اقسام آن. اقسام نیز منحصر در چهارند:
1. 1. در تعریف علم و حقیقت آن؛
2. 1. در علم ضرورى بدیهى و اختلاف علما در آن؛
3. 1. در علم کسبى؛
4. 1. در احکام علم: قسم چهارم خود داراى نه فصل است، که به مباحث مختلفى همچون مراتب علوم، اختلاف علوم و تماثل آنها، امتناع وجود علمى که معلوم ندارد و... پرداخته است.
2. در نظر و استدلال و آنچه بدان مربوط است. این قاعده شامل هشت فصل است. در این فصول افزون بر پرداختن به مباحثى همانند حقیقت نظر، شرایط و وجوب آن و... به پاره اى از اشکالات با عنوان شبه الخصوم یا اشکالات الخصوم نیز پرداخته است.
3. راه هاى رسیدن به مطلوبات نظرى این قاعده تماما به مباحث منطقى اى نظیر حد، رسم، دلیل و اقسام آن. اصناف صور دلیل یا اشکال قیاسات اعم از اقترانى و استثنایى پرداخته است. این مباحث در هفت فصل تعبیه شده که فصل هفتم به بحث از ادله غیریقینى یا ظنى اختصاص یافته است. از نظر آمدى، استقرا، حتى استقراى تام، حکم به انتفاى مدلول به جهت انتفاى دلیل، قیاس تمثیل، قیاس فراست یا دلالت، قیاس غایب به شاهد و استدلال به آنچه دلیل بودن آن بر شناخت مدلولش توقف دارد، همه ادله اى غیریقینى اند.
4. در انقسام معلوم به موجود و معدوم و لاموجود لامعدوم. این قاعده مشتمل بر سه باب است؛ باب نخست داراى یک مقدمه و دو قسم و قسم نخست شامل هفت نوع و هر نوع داراى چندین مسئله است: نوع اول به اثبات واجب، حقیقت او و اینکه اطلاق وجود بر او از باب اشتراک لفظى: یا معنوى است اختصاص دارد. نوع دوم به صفات نفسانى ]= ذاتى[ قدرت، اراده، علم، کلام، ادراک و حیات اختصاص یافته، سپس این بحث را پیش کشیده است که آیا خداوند صفات زائدى بر صفات ذات دارد یا نه و هر چند وى به لحاظ عقلى آن را جایز دانسته، اما حکم به ثبوت آن نکرده است، سپس شانزده صفت را برشمرده و در هر کدام جداگانه و به تفصیل بحث کرده است؛ صفاتى همچون: بقاء، قدم، وجه، دو دست، دو چشم، صورت، کف، ضحک، قدم، کرم و... در نوع سوم از آنچه استنادش به خدا رواست بحث شده است؛ مثل رؤیت. با پایان فصل دوم این نوع و جلد نخست نیز پایان یافته است.

جلد دوم

جلد دوم با نوع چهارم و بحث در امورى مانند جوهریت، جسمیت و... که انتسابش به خدا روا نیست آغاز شده است. نوع پنجم به موضوع وحدت و توحید اختصاص دارد. نوع ششم که بسیار مفصل است، شامل مباحث مربوط به افعال خداوند است. وى در ابتدا بحث حسن و قبح عقلى را پیش کشیده و اگرچه رأى اشاعره را در این باب که حسن و قبح ذاتى و پیش از حکم سمع را انکار مى کنند پذیرفته است ادله آنان را ضعیف دانسته و به استدلال هاى دیگرى دست یازیده است. نیز مباحثى همچون آلام و رنج ها، تکلیف مالایطاق، معناى لطف و حکم آن و... طرح شده است. در اصل دوم از قاعده لا خالق الا الله و لا مؤثر الا الله سخن رفته و به مناسبت قاعده الواحد مورد نقد قرار گرفته و دیدگاه طبیعیون، صابئه، منجمان، ثنویون و مجوس (مانویه، مزدکیه، دیصانیه، مرقیونیه، کینونیه، کیومرثیه، مسخیه و زرادشتیه)، مورد بحث و نقد قرار گرفته است. بخش قابل توجهى نیز به رد دیدگاه معتزله در خصوص خلق افعال اختصاص دارد. بحث در فصول پایانى این نوع هم در صفت اراده مثل حدوث اراده و اضداد آن سیر مى کند. و سرانجام قسم نخست از قاعده چهارم با نوع هفتم پایان مى پذیرد که در اسماء حسنى به بحث مى پردازد و در عین حال با پایان جلد دوم ابکار نیز همراه است.

جلد سوم
آمدى جلد سوم را با مباحث قسم دوم از قاعده چهارم آغاز مى کند که مباحث مختلف و متعدد آن را در ضمن پنج اصل، یک سره در ممکن الوجود و مباحث فلسفى مربوط به آن طرح کرده و به عبارت دیگر به مباحث دقیق الکلام اختصاص داده است. هر اصل خود شامل انواع یا فروع متعددى است و مباحثى همچون احکام جواهر، جوهر فرد، جسم، اعراض، اکوان و بحث در حدوث عالم، در فناى جواهر و اعراض طرح شده است. باب دوم از قاعده چهارم مشتمل بر مباحث معدوم و احکام آن است. باب سوم به لاموجود، لامعدوم مى پردازد. این باب داراى دو اصل است. در اصل اول از نظریه احوال ابوهاشم جبایى سخن رفته است، اما اصل دوم در پیرامون مباحث علت، معلول و احکام آنها دور مى زند. و با پایان این مباحث، جلد سوم و نیز قاعده چهارم پایان مى یابد. مباحث گنجانده شده در این قاعده بیش از نصف مجلد نخست و تمامى جلد دوم و سوم را به خود اختصاص داده اند.

جلد چهارم
مجلد چهارم با قاعده پنجم که در نبوات و مشتمل بر شش فصل است آغاز مى گردد. مباحثى همچون معناى نبوت و نبى، معناى معجزه و شرایط آن، جواز عقلى بعثت، اثبات رسالت حضرت محمد (ص)، عصمت پیامبران و... طرح شده است.
قاعده ششم به معاد، سمعیات، ثواب و عقاب اختصاص یافته است. در این قاعده مباحثى مانند جواز عقلى اعاده معدوم، معاد جسمانى، معاد نفسانى روحانى و نیز بحث هاى مربوط به دلیل سمعى و اقسام آن و اینکه مفید یقین است یا خیر، آفرینش بهشت و دوزخ، عذاب قبر، صراط، میزان، حساب، استحقاق ثواب و عقاب، احباط و تکفیر، خلود در دوزخ و... مطرح گردیده و این مجلد و قاعده ششم به پایان رسیده است.

جلد پنجم
مجلد پنجم به بحث در قاعده هفتم اختصاص یافته که موضوع آن مباحث اسماء و احکام در شش فصل است. مباحث مهم و مفصل ایمان و کفر در سه فصل نخست آمده است. فصل چهارم از فصول مهم، جالب و نسبتا مفصلى است که به مناسبت بحث از اینکه مخالف حق از اهل قبله مسلمانان کافر است یا نه، بحث از فرقه هاى اسلامى را مطرح کرده و هفتاد و سه فرقه اسلامى را نام برده است. این هفتاد و سه فرقه عبارتند از هشت فرقه معتزله، شیعه، خوارج، مرجئه، نجاریه، جبریه، مشبهه و فرقه هاى ناجیه که از نظر آمدى همان اشاعره و سلفیان اهل حدیث اند، و شاخه هاى فرعى آنها هستند. آمدى این هشت فرقه را فرقه هاى بزرگ نامیده است. به هر حال، قاعده هفتم با بحث توبه و احکام آن پایان یافته است. قاعده هشتم به مباحث امامت و امر به معروف و نهى از منکر اختصاص دارد. در اصل نخست این قاعده که داراى نه فصل است، مباحثى از این دست مطرح شده است: وجوب امامت یا عدم آن، آیا اثبات امامت بهتنصیص است یا بهبیعت و شورا و ...، شرایط امام همچون علم به امور شرعى واجتهاد درآنها، عقل،عدل،افضلیت، عصمت و...
اصل دوم به مباحث امر به معروف و نهى از منکر از قبیل وجوب آنها و اینکه بر چه کسى واجب و بر چه کسى واجب نیست، اختصاص یافته است. با پایان یافتن این مباحث جلد پنجم و کل کتاب ابکار الافکار به پایان مى رسد. شایسته ذکر است که مصحح و محقق کتاب پانوشت هاى مفید فراوانى اعم از ذکر منابع مطالب مذکور در متن و نیز ارائه توضیحاتى جهت روشن شدن برخى ابهام ها یا معرفى افراد یا مکاتب و فرق آورده و به این نحو بر کمال اثر افزوده است. همچنین فهرست تمام موضوعات اصلى هر مجلد در پایان آن ذکر شده است. البته اگر فهرست هاى دیگرى همچون آیات، روایات، اماکن، اشخاص، فرقه ها و فهرست الفبایى تمامى موضوعات افزوده مى گردید سهولت بیشترى جهت دست یابى به مطالب حاصل مى آمد. محقق کتاب وعده انجام و انتشار این همه را در یک مجلد جداگانه داده است.

بخش فرق
گذشت که آمدى در مجلد پنجم، بحث مهم ایمان و کفر را مطرح کرده است. در فصل اول قاعده هفتم درباره معناى ایمان و اینکه آیا ایمان کاستى و فزونى مى پذیرد یا خیر بحث شده است. فصل دوم در معناى شرعى کفر است. فصل سوم اینکه آیا مسلمان گناهکار کافر است یا خیر بررسى شده است. در فصل چهارم از این سخن رفته است که آیا مسلمان مخالف حق کافر است یا خیر؟ وى در پاسخ به این پرسش هفتاد و سه فرقه اسلامى را برشمرده، به اختصار از آنان سخن مى گوید. از این تعداد، هفتاد و دو فرقه را گمراه و اهل هلاکت و دوزخ دانسته و فرقه اشاعره، سلفیان اهل حدیث و اهل سنت و جماعت را اهل نجات و رستگارى و بر صراط هدایت شمرده است. البته، در میان فرقه نویسان، گویا قوى ترین دلیل و تعیین کننده ترین معیار براى مهر هلاک و نجات زدن بر فرقه ها، گرایش فکرى عقیدتى خود نویسنده است. هر فرقه نویسى فرقه خویش را اهل نجات و دیگران را گمراه و هلاک شونده دانسته است. آمدى آنگاه پرسیده است که پس حکم این فرقه هاى گمراه و هالک در دنیا چیست؟ وى در پاسخ ضمن اختلافى دانستن مسئله گفته است که ابوالحسن اشعرى، و بسیارى از اصحاب و فقهایى همچون شافعى و ابوحنیفه بر آنند که همه مخالفان حق که اهل قبله اند مسلمانند. اما خود وى قائل به تفصیل شده است. از نظر وى اقوال یا بدعت هایى که بازگشت آنها به اعتقاد به وجود خداى دیگرى غیر از الله و یا حلول خدا در اشخاص باشد، کفر، و قائل آنها کافر است. وى این امر را اجماعى دانسته است. برخى غلات شیعه همچون حابطیه، سبائیه، جناحیه، ذمیه، رزامیه، نصیریه و اسحاقیه مشمول این حکم اند. همچنین کسانى که قولشان به انکار رسالت حضرت محمد (ص) یا مذمت او یا به حلال کردن محرمات، یا اسقاط واجبات شرعى و یا انکار آنچه پیامبر آورده بینجامد، نیز مشمول این حکمند. فرقه هایى همچون غرابیه، ذمیه، جناحیه، منصوریه، خطابیه و اسماعیلیه را از زمره اینان دانسته است. از نظر آمدى فرقه هایى که اقوال و عقایدشان چنین لوازمى نداشته باشد، منعى ندارد که مسلمان به شمار آیند؛ هر چند اهل بدعت هستند. وى در برابر تکفیر معتزله، شیعه، روافض، خوارج و مشبهه ایستادگى کرده و چنین حکمى را در مورد آنان رواندانسته است.

حدیث هفتاد و سه اساس تقسیم فرق

اما اساس تقسیم فرق به هفتاد و سه، نزد آمدى نیز همان حدیث معروف و در عین حال بحث انگیزى وى پیش از برشمردن این تعداد فرقه چند نکته را یادآورى کرده است:
1. مسلمانان هنگام وفات پیامبر داراى عقیده واحد و همگى ملت واحده بودند؛ البته به جز منافقان.
2. پس از فوت پیامبر اختلاف آغاز شد، اولا: در امور اجتهادى اى که به غرض برپاداشتن رسم دین و شریعت و ادامه راه آن بود؛ اختلاف هایى که موجب ایمان و کفر نبود؛ مثل اختلاف بر سر گفتار پیامبر که دوات و کاغذى بیاورید تا چیزى بنویسم که پس از آن گمراه نگردید، یا اختلاف بر سر اطاعت از اسامه، یا اختلاف در مرگ پیامبر و اختلاف بر سر محل دفن پیامبر و نیز اختلاف بر سر محروم ساختن حضرت فاطمه از فدک و میراث پدر.
ثانیا: اختلاف در امامت، تنصیص ابابکر برخلافت عمر، شوراى عمر و سر کارآمدن عثمان، و نزاع در قتل عثمان و اختلاف در خلافت امام على (ع) و جنگ جمل و صفین.
ثالثا: اختلاف در احکام شرعى اى همچون کلالة و میراث جد همراه با برادران و خواهران و... و ادامه این گونه اختلاف ها و فزونى آنها تا اواخر دوران صحابه و ظهور کسانى همچون معبد جهنى (مقتول پس از سال 80هـ.)، غیلان دمشقى و یونس اسوارى و دیدگاه آنان در باب قدر و غیر آن که باعث تشدید اختلاف و تفرقه میان مسلمانان گردید تا جایى که باعث پدیدآمدن فرقه هاى اسلامى و از میان رفتن وحدت ملت اسلام گردید و هفتاد و دو فرقه هلاک شونده از فرقه ناجیه جدا گشتند. وى ضمن استناد به حدیث افتراق آن را از معجزات پیامبر اسلام دانسته است. البته بهتر بود به جاى استناد به این حدیث، به حدیث متواتر کاغذ و دوات که خود او پیشتر نقل کرده اشاره مى کرد که بنا به مفاد آن، اگر خلیفه دوم مانع پیامبر نمى شد، نوشته او باعث نجات و هدایت همه امت مى شد و این همه فرقه پدید نمى آمد.

فرقه هاى هفتاد و سه گانه

آمدى سپس فرقه هاى هفتاد و سه گانه را برشمرده است. از این تعداد، هشت فرقه را فرقه اصلى و بقیه را شاخه هاى فرعى این هشت فرقه، یعنى معتزله، شیعه، خوارج، مرجئه، نجاریه، جبریه، مشبهه و فرقه ناجیه، دانسته است.
نخست معتزله یا اصحاب عدل (به گفته خودشان) یا قدریه (به گفته مخالفان) که در مجموع بیست فرقه اند: واصلیه، عمرویه، هذیله، نظامیه، اسواریه، اسکافیه، جعفریه، بشریه، مرداریه، هشامیه، صالحیه، حابطیه، حدثیه، معمریه، ثمامیه، خیاطیه، جاحظیه، کعبیه، جبائیه و بهشمیه.
دومین فرقه بزرگ فرقه شیعه دانسته است. از نظر آمدى شیعه داراى سه فرقه عمده غلات، زیدیه و امامیه است. غلات نیز، داراى هیجده شاخه فرعى است: سبائیه، کاملیه، بیانیه، مغیریه، جناحیه، منصوریه، خطابیه، غرابیه، ذمیه، هشامیه، زراریه، یونسیه، شیطانیه، رزامیه، مفوضة، بدائیه، نصیریه، اسحاقیه و اسماعیلیه. وى علاوه بر اسماعیلیه شش لقب دیگر براى آنان ذکر کرده است: باطنیه، قرامطة، خرمیه، سبعیه، بابکیه، محمره و نیز مراتب دعوت در اسماعیلیه را هشت مرتبه دانسته است.
جارودیه، سلیمانیة و بتریه نیز شاخه هاى زیدى به شمار آمده اند. پس از این از امامیه مطلقه سخن گفته است. از نظر آمدى امامیه مطلقه کسانى هستند که اولا قول به حلول در میان آنان نیست، قائل به تنصیص بر امامت و خلافت على (ع) هستند و صحابه را به جهت ترک بیعت با او تکفیر کرده و تا امامت امام صادق (ع) متفق القولند، اما بر سر منصوص علیه پس از او اختلاف دارند. وى سپس هفت فرقه خوارج را نام برده است:
محکمه اولى، بیهسیه، ازارقه، نجدات عاذریه، صفریه و اباضیه که خود چهار فرقه اند: حفصیه، یزیدیه، حارثیه و قائلان به طاعتى که مورد اراده خداوند نیست و فرقه هفتم عجارده که خود ده فرقه فرعى دارد: میمونیه، حمزیة، شعیبیه، حازمیه، معلومیه، مجهولیه، صلتیه، ثعالبه، که خود داراى چهار شاخه است: اخنسیه، معبدیه، شیبانیه و مکرمیة. اما فرقه مرجئه که از نظر آمدى یکى دیگر از فرق بزرگ است داراى پنج فرقه است: یونسیه، عبیدیه، غسانیه، ثوبانیه، ثومنیه. یکى دیگر از فرقه هاى اصلى نجاریه است که شامل سه شاخه برغوثیه، زعفرانیه و مستدرکه است. فرقه ششم، فرقه جبریه است که به جبریه خالصه و متوسطه تقسیم مى گردد. پس از این فرقه، از فرقه مشبهه نام برده شده که از نظر آمدى راه هاى تشبیه، تجسیم و نیز اقوال در این باب در این فرقه متفاوت است. برخى همان مشبهه غلات شیعه، برخى مشبهه حشویه و برخى مشبهه کرامیه اند. و سرانجام فرقه هشتم یا فرقه ناجیه عبارتند از اشاعرة، سلفیان اهل حدیث و اهل سنت و جماعت. لازم به ذکر است که در این جا صرفا گزارش آراى آمدى به عنوان یکى از بزرگ ترین متکلمان اشعرى مورد نظر بود. تردیدى نیست که بسیارى از آرا و داورى هاى وى محل نقد و خدشه است. تقسیم فرق و تعیین فرقه ناجیه خود محل اختلاف اساسى میان ارباب مذاهب اسلامى بوده که دیدگاه هاى متفاوت و متعددى در این زمینه ابراز شده است. نقد این تقسیم بندى و دیگر داورى هاى انجام شده را به فرصتى دیگر وا مى گذاریم.

منـابـع

محمد جاودان- مجلۀ هفت اقلیم- شماره هجدهم

سیف الدین آمدى- ابکار الافکار فى اصول الدین- تحقیق احمد محمد المهدى- چاپ نخست- دارالکتب والوثائق القومیة- قاهره، 1423ـ2002.

سیف الدین آمدى- غایة المرام فى علم الکلام- تحقیق و تقدیم- حسن محمود عبداللطیف- المجلس الاعلى للشؤون الاسلامیة- قاهره- 1391ـ1971.

غلامحسین ابراهیمى دینانى- ماجراى فکر فلسفى در جهان اسلام- طرح نو- چاپ نخست- تهران 1377.

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها