الوهیت خداوند و ارتباط آن با جهان هستی و پیامبران الهی

فارسی 4456 نمایش |

معرفی الوهیت خداوند از راه وحی و عقل
اسلام از هر دو راه (وحی و تعقل) خدای جهان را دارای علم و قدرت و حیات نامتناهی معرفی می کند، که جهان هستی در وجود و همه شئون وجود خود -مانند سایه ای که شاخص را دنبال می کند- به هستی وی تکیه زده و در برابر غنای نامتناهی وی نیاز مطلق است. و البته چنین هستی نامتناهی، یگانه بوده و بیشتر از یکی در این مورد تصور نخواهد داشت و از همین نظر که هر پدیده ای از اجزای محسوس یا غیرمحسوس جهان هستی، و همچنین مجموعه آنها، در هستی محدود خود تکیه به هستی نامتناهی و غیرمحدود وی زده، او در هر زاویه از زوایای وجود اشیاء موجود و مشهود می باشد، چه اگر موجودی از موجودات فرضا او را گم کرده و از دست بدهد، مانند سایه ای که از جسم جدا شود، وجود خود را از دست داده، در تاریکی عدم و نیستی فرو می رود.
برای اینکه عامه مردم با افکار ساده خود این حقایق را سوء تعبیر نکنند و قیمومت حقیقی الوهیت را نسبت به این عالم به شکل حلول و به نحو اختلاط و امتزاج وجودی که مخصوص اجسام است فکر ننمایند، در بیانات اهل بیت (ع) این مسئله با نفی تشبیه و تعطیل بیان شده است که می فرمایند: خدا حیات دارد، نه مثل حیات ما، علم دارد، نه مثل علم ما، قدرت دارد، نه مثل قدرت ما، و به همین ترتیب...... می توان گفت: اینکه کلمه الله اکبر در اسلام به منزله شعار است، برای حفظ همین حقیقت است که در اذهان مردم تغییر قیافه داده، به نحو حلول و اتحاد اخذ نشود و در نتیجه مقام الوهیت نامحدود و نامتناهی بودن خود را از دست ندهد، صورت ذهنی مقام الوهیت در افکار ما اگر به نحو حق و صواب هم جلوه کند، ذات پاک خداوندی از آن معنای محدود متناهی بزرگ تر است. روی همین اصل، قرآن کریم، با کمال صراحت لهجه می گوید: مقام الوهیت نامتناهی و به همه چیز محیط است و هرگز محدود و محاط نمی شود: «الا انه بکل شیء محیط؛ آگاه باشید خدا به همه چیز احاطه بی قید و شرط دارد» (فصلت/ 54) چنانکه ملک و حکومت مطلق، از مختصات الوهیت است و هیچ شریکی در آفرینش و ایجاد و همچنین در تدبیر و اداره عالم و نیز در مصدریت حکم، ندارد.

رابطه نظام علی و معلولی با خداوند
قانون علت و معلول عمومی، اگرچه هستی اشیاء را به همدیگر ارتباط می دهد و معلول را در وجود خود نیازمند علت می کند -و معارف اسلامی نیز همین معنی را تصدیق دارد- ولی معارف اسلامی هرگز علل را در کار خودشان استقلال تام نمی دهد، بلکه خدا است که علت و معلول، و رابطه معلول به علت، و تفوق علت بر معلول را به وجود آورده است و اوست که فوق همه حکومت می کند. نظام هستی پیوسته در گردش است، و بواسطه ارتباط و اتحادی که اشیاء میان خود دارند، نظام متقنی به وجود آمده و خداست که این نظام را به دنبال ارتباطی که در میان اشیاء حکمفرما کرده، به وجود آورده و در اثر آن هر چیز را به سوی مقاصد ویژه خلقت خود سوق می دهد. همچنین زندگی اجتماعی بشر بدون یک سلسله احکام و مقرراتی قابل دوام نیست، ولی به نظر اسلام تنها خداست -عزوجل- که حکم وی مطاع است. زیرا مالکیت حقیقی از آن اوست و کسی جز او نمی تواند در آفریده های او هیچ گونه تصرف حکمی نماید، مگر با اذن او. پس هر حکمی را که او صادر کرد، یا حکم صادر شده ای را که امضا نمود، واجب القبول است وگرنه مردود خواهد بود.

رابطه خداوند با مخلوقاتش به نحو تجلی است نه حلول
گفتیم چون موجودات نامتناهی (خداوند) احاطه تامی نسبت به جهان ممکنات دارد، ارتباط او را با جهان آفرینش هرگز نمی توان به صورت حلول یا اتحاد یا انفصال توجیه کرد، بلکه نزدیک ترین و تا حدی مناسب ترین تعبیری که برای این مطلب می توان پیدا کرد، همان لفظ تجلی و ظهور است، که در قرآن کریم نیز این تعبیر به کار رفته است و در گفتار اولیای دین -مخصوصا پیشوای اول شیعه- مکرر دیده می شود. خدای بزرگی که هستی او متناهی است، و از هر جهت به جهان آفرینش احاطه وجودی دارد، نمی توان گفت: در یک جزء از اجزای جهان حلول کرده و یا در میان چهار دیوار هستی به صورتی محدود و محبوس شده است، یا هویت واجبی خود را تبدیل به هویت یکی از ممکنات نموده، و عین یکی از آفریده های خود شده است!! و همچنین نمی توان گفت: این ذات نامتناهی و محیط علی الاطلاق در یک گوشه ای از گوشه های جهان آفرینش جایی برای خود باز کرده، در عرض مخلوقات خود قرار گرفته است و مانند پادشاهان فرمانروا در قلمرو صنع و ایجاد سلطنت می کند! بلکه آنچه در توجیه رابطه الوهیت با این عالم می توان گفت، این است که وجود نامتناهی حق -عزاسمه- که علی الاطلاق به همه چیز محیط است، پیوسته از همه چیز و در همه جا ظاهر و هویدا بوده، خود را نشان می دهد، بدون اینکه دامن کبریای او با ماده و مکان و زمان آلوده گردد.
موجودات با اختلافات فاحشی که در میان خود از جهت وجود دارند، هر یک از آنها مانند آیینه ای است که به اندازه خود، هستی پاک او را نشان می دهد. البته بدیهی است که هر محدودیتی که در این صورت پیش آید از ناحیه مرآت است نه مرئی و هر نقصی که مشهود شود از مظهر است نه از ظاهر. و البته روشن است که این نظر نه حلول و اتحادی دربردارد و نه انفصال و انعزال، که هر دو مستلزم محدودیت و جسمیت می باشند. موجودات نه با خدا متحدند و نه از خدا جدا. اگر نظریه حلول و اتحاد صحیح بود، فرقی میان خدا و خلق نبود و در حقیقت خدایی در کار نبود! و اگر نظریه انفصال درست بود، یک بعد نامتناهی میان خدا و خلق پیدا می شد و به واسطه عروض محدویت بر خداوند، رابطه خدایی در کار نبود. کسی که از افکار و اعمال مسلمانان -مخصوصا مسلمانان صدر اول- چشم پوشی کرده، با ذهن خالی، تنها به کتاب خدا و بیانات پیغمبر اکرم و اهل بیت گرامی او مراجعه نماید، به طور روشن خواهد فهمید که طبق تعلیمات اسلامی، خداوند هیچ گونه حلول یا آمیزش دیگری، از جهت ذات و شئون ذاتی خود با جهان آفرینش و از جمله با عالم بشریت ندارد.

پیامبران مظهر کامل تجلی و عبودیت خداوند
بیانات قرآن و حدیث با صراحت تمام می گوید: حتی پیامبران گرامی که در صف مقدم آنها حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) قرار گرفته اند، هیچ مقامی جز مقام بندگی ندارند. در خصایص بشریت کمترین تفاوتی میان آنها و انسان های دیگر نیست و بالاخره از سازمان نبوت هر قدرتی بروز کند، یا هر علمی ظهور نماید، همان قدرت و علم خداوندی است و هر حکمی از این سازمان صادر شود، حکمی است که از پیشگاه خداوند صادر شده است و این سازمان تنها جنبه وساطت و رسالت تبلیغ آن را دارد، بدون آنکه استقلالی در قانون گذاری داشته باشد. تنها فرقی که میان پیامبران و سایر انسان ها می توان یافت، این است که آنها شرافت کمال عبودیت را دارند. به بیان دیگر که در این نوشته بیشتر مورد بحث و کنجکاوی است، پیامبران به حسب حیات معنوی در درجه کمال واقعند، و دیگران ناقص، و امام نیز در این باب، حکمش مانند حکم پیامبران است.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبائی- معنویت تشیع- صفحه 36-39

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد