ویژگیهای دین جهانی و تفاوت آن با سایر ادیان
فارسی 5057 نمایش |علماى دین شناسى و نویسندگان تواریخ مذاهب معمولا تحت عنوان «ادیان» بحث می کنند، مثلا می گویند دین ابراهیم، دین یهود، دین مسیح و دین اسلام، هر یک از پیامبران صاحب شریعت را آورنده یک دین می دانند. اصطلاح شایع میان مردم نیز همین است. ولى قرآن اصطلاح و طرز بیان ویژه اى دارد که از بینش خاص قرآنى سرچشمه می گیرد. از نظر قرآن دین خدا از آدم تا خاتم یکى است. همه پیامبران اعم از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت به یک مکتب دعوت می کرده اند. اصول مکتب انبیاء که دین نامیده می شود یکى بوده است. تفاوت شرایع آسمانى یکى در یک سلسله مسائل فرعى و شاخه اى بوده که بر حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگیهاى مردمى که دعوت می شده اند متفاوت می شده است و همه شکل هاى متفاوت و اندامهاى مختلف یک حقیقت و به سوى یک هدف و مقصود بوده است، و دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدى به موازات تکامل بشر، در سطح بالاترى تعلیمات خویش را که همه در یک زمینه بوده القاء کرده اند.
مثلا میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان، و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیاء مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند. این، تکامل دین است نه اختلاف ادیان. قرآن هرگز کلمه «دین» را به صورت جمع (ادیان) نیاورده است. از نظر قرآن آنچه وجود داشته است دین بوده نه ادیان. یک تفاوت پیامبران با نوابغ و فلاسفه بزرگ این است که فلاسفه هر کدام مکتب مخصوص به خود داشته اند، از این رو همیشه در جهان «فلسفه ها» وجود داشته نه «فلسفه»، ولى پیامبران الهى همیشه مؤید و مصدق یکدیگر بوده اند و یکدیگر را نفى نکرده اند. هر کدام از پیامبران اگر در محیط و زمان پیامبر دیگر می بود مانند او قانون و دستور العمل می آورد.
قرآن تصریح می کند که پیامبران یک رشته واحدى را تشکیل می دهند و پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده اند و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بوده اند، و هم تصریح می کند که از همه پیامبران بر این مطلب که مبشر و مؤید یکدیگر باشند پیمان اکید و شدید گرفته شده است، می گوید: «و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ااقررتم و اخذتم على ذلکم اصرى، قالوا اقررنا، قال فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین؛ یاد کن هنگامى را که خداوند از همه پیامبران پیمان گرفت که آنگاه که به شما کتاب و حکمت دادم و سپس فرستاده اى آمد که آنچه را با شماست تصدیق می کند، به او ایمان آورید و او را یارى نمایید. خداوند گفت: آیا اقرار و اعتراف کردید و این بار را به دوش گرفتید؟ همه گفتند: اقرار کردیم. خداوند گفت: پس همه گواه باشید، من نیز از گواهانم.» (آل عمران/ 81)
قرآن کریم که دین خدا را از آدم تا خاتم یک جریان پیوسته معرفى می کند نه چند تا، یک نام روى آن می گذارد و آن «اسلام» است. البته مقصود این نیست که در همه دوره ها دین خدا با این نام خوانده می شده است و با این نام در میان مردم معروف بوده است، بلکه مقصود این است که حقیقت دین داراى ماهیتى است که بهترین معرف آن لفظ اسلام است، و این است که می گوید: «ان الدین عند الله الاسلام؛ دین در نزد خدا اسلام است.» (آل عمران/ 19) یا می گوید: «ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما؛ ابراهیم نه یهودى و نه نصرانى بلکه حقجو و مسلم بود.» (آل عمران/ 67) قرآن کریم هرگز کلمه دین را به صورت جمع (ادیان) نیاورده است. دین در قرآن همواره مفرد است، زیرا آن چیزی که وجود داشته و دارد دین است نه دینها. به علاوه، قرآن تصریح می کند که دین مقتضای فطرت و ندای طبیعت روحانی بشر است. «فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها؛ حقجویانه چهره خویش را به سوی دین، همان فطرت خدا که مردم را بر آن آفریده، ثابت نگهدار.» (روم/ 30) مگر بشر چند گونه فطرت و سرشت و طبیعت می تواند داشته باشد؟! اینکه دین از اول تا آخر جهان یکی است و وابستگی با فطرت و سرشت بشر دارد که آن نیز بیش از یکی نمی تواند باشد رازی بزرگ و فلسفه ای شکوهمند در دل خود دارد و تصور خاصی درباره فلسفه تکامل به ما می دهد.
دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری، اخیرا رایج شده است که می گویند همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند اندیشه نادرستی است. البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد. پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف و یک خدا دعوت می کنند. آنان نیامده اند که در میان بشر فرقه ها و گروه های متناقضی به وجود آورند. ولی این سخن به این معنی نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعا انسان می تواند در هر زمانی هر دینی را که می خواهد بپذیرد، بر عکس، معنای این سخن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشر پیامبران لاحق خصوصا خاتم و افضلشان بوده اند و پیامبران لاحق مصدق پیامبران سابق بوده اند، پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره او است و قهرا لازم است در دوره ختمیه به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیله آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این، لازمه اسلام، یعنی تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالتهای فرستادگان او است.
برخی عقیده دارند که انسان به دین خاصی ملزم نیست، هر دین از ادیان را داشته باشد کافی است. ما این ایده را باطل می دانیم. درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست: «لا اکراه فی الدین» (بقره/ 256) ولی این سخن به این معنی نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست، در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس، هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده مردم موظف بوده اند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فرا گیرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبیاء رسیده است. در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید باید از دستورات دین او راهنمایی بجوید. قرآن کریم می فرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرش من الخاسرین؛ و هر کس غیر از اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود.» (آل عمران/ 85) اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست بلکه منظور تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان دین گرانمایه ای است که به دست حضرت خاتم الانبیاء ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق می گردد و بس. به عبارت دیگر لازمه تسلیم خدا شدن پذیرفتن دستورهای او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است.
در دین اسلام، ملیت و قومیت به معنائی که امروز میان مردم مصطلح است، هیچ اعتباری ندارد. زیرا ملاک های مطرح شده در شعار ناسیونالیسم بر عواطف و احساسات قومی و ملی متکی نه بر عقل و منطبق به همین دلیل بیشتر جنبه متقی به خود می گیرد و افراد را تحت عنوان ملیت های مختلف از یکدیگر جدا می کند و روابط خصمانه ای میان آنها به وجود می آورد و حقوق واقعی دیگران نادیده گرفته می شود. اما ناسیونالیسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد، یعنی موجب همبستگی بیشتر و روابط حسنه بیشتر و احسان و خدمت بیشتر به کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم، بشود ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام مذموم نمی باشد. دین اسلام به همه ملت ها و اقوام مختلف جهان با یک چشم نگاه می کند و از آغاز نیز دعوت اسلامی به ملت و قوم مخصوص اختصاص نداشته است، بلکه این دین می کوشیده است که با وسایل مختلف ریشه ملت پرستی و تفاخرات قومی را از بیخ و بن بر کند.
این داعیه اسلام بر این دو اصل استوار است که اسلام نه رنگ و بوی خاص یک ملت را دارد و از طرف ملل مسلمان پذیرفته شده با آغوش باز و میل و رغبت مواجه شده است و حتی توانسته است در پرتو وحی الهی عناصر مثبتی که با توحید اسلامی سازگار است. در بطن فرهنگ خود حفظ کرده و از طرفی آن را پربار نموده و از طرف دیگر آن را از گزند و دست برد زمان محفوظ بدارد. زیرا حقایق اسلامی، حقایقی فرازمانی بوده و عناصر مندرج در این حقایق از گزند گذشت ایام در امان می ماند.
برخی از اروپائیان ادعا می کنند که پیامبر اسلام (ص) در ابتدای دعوت خویش تنها درصدد هدایت قریش بود ولی بعدا با پیشرفتی که در کار خود احساس کرد، تصمیم گرفت دعوت خویش را به سایر ملل عرب و غیر عرب تعمیم دهد. اما این سخن بی اساس به هیچ دلیل تاریخی استناد نداشته و اصول و قرائن قرآنی نشان می دهد که پیامبر در همان بدو بعثت، دعوتی جهانی داشت. از جمله شواهدی که در آیات قرآنی بر این امر اشاره دارد، می توان از آیات ذیل نام برد: در سوره تکویر آیه 27 که می فرمایند: «ان هو الا ذکر للعالمین؛ نیست این، مگر یک تذکر برای تمام جهانیان.» لفظ "عالمین" نشان دهنده عمومی بودن و فرازمانی بودن دعوت پیامبر می باشد.
در سوره سبأ آیه 28 می فرمایند: «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا ولکن اکثر الناس لایعلمون؛ تو را نفرستادیم مگر آنکه برای همه مردم بشارت دهنده و بازدارنده باشی، ولی بیشتر مردم نادانند.» در سوره انبیاء آیه 105 می فرمایند: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون؛ و بر آئینه نوشتیم در زبور پس از ذکر که زمین به بندگان صالح من خواهد رسید.» در قرآن هیچ جا، خطابی به صورت «یا ایها العرب» یا «یا ایها القریش» نمی یابیم. مطلب دیگر که مؤید جهانی بودن تعلیمات اسلامی و وسعت نظر این دین است آیاتی می باشد که از مفاد آنکه یک نوع «تعزز» و اظهار بی اعتنایی به مردم عرب از نظر قبول دین اسلام استنباط می شود، مفاد آن آیات این است که اسلام نیازی به شما ندارد و فرضا اگر شما اسلام را نپذیرفتید، اقوام دیگری در جهان هستند که از دل و جان اسلام را خواهند پذیرفت، بلکه حتی روحیه آن اقوام را برای پذیرش پیام اسلام، مناسب تر و آماده تر می داند و این آیات نشان دهنده جهانی بودن دعوت اسلام می باشد، به چند آیه از قرآن مجید در خصوص این موضوع اشاره می شود:
در سوره انعام آیه 89 می فرمایند: «فان یکفر بها هولاء فقد و کلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین؛ اگر انسان (اعراب) به قرآن کافر شوند همانا ما کسانی را خواهیم گمارد که قدر آن را بدانند و به آن مؤمن باشند.» در سوره نساء آیه 132 می فرمایند: «ان یشاء یذهبکم ایها الناس و یأت بآخرین و کان الله علی ذلک قدیرا؛ اگر خدا بخواهد شما را می برد و دیگران را به جای شما می آورد، خداوند بر هر چیزی تواناست.» در سوره محمد آیه 38 می فرمایند: «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا امثالکم؛ اگر شما به قرآن پشت کنید، گروهی دیگر جای شما را خواهند گرفت که مانند شما نباشند.» در ذیل آیه فوق حضرت امام محمد باقر (ع) می فرماید: منظور از قوم دیگر موالی (ایرانیان) هستند. امام صادق (ع) نیز می فرمایند: این امر یعنی پشت کردن بر قرآن تحقق پیدا کرد و خداوند به جای آنها موالی یعنی ایرانیان را فرستاد و آنها از جان و دل اسلام را پذیرفتند. پس روشن می شود که از نظر اسلام قوم عرب، و غیر عرب از نظر قبول یا رد اسلام مساوی هستند زیرا اسلام دینی است که تنها برای قوم مخصوصی آمده باشد.
فرامرزی بودن دعوت ادیان دلیلی بر غیر نژادی بودن آن ادیان
دلیل دیگر بر قومی نبودن دعوت دین اسلام این مطلب می باشد که خروج یک عقیده، فکر، دین و مسلک از مرزهای محدود و نفوذ در مرزها و مردم دوردست اختصاص به اسلام ندارد، زیرا این قضیه در خصوص دین های بزرگ دیگر جهان و حتی مسلک های بشری دنیای متجدد نیز صادق است. به عنوان مثال: حضرت مسیح در فلسطین به دنیا آمد ولی دین او در غرب بیشترین مقبولیت و پیرو را پیدا کرد، در حالی که در زادگاه وی یعنی فلسطین بیشتر مردم یا مسلمانند و یا یهودی و تعداد مسیحیان بسیار اندک می باشد. بودا نیز در هند متولد شد، اما میلیون ها نفر از مردم چین و سرزمین های دیگر به آئین وی گرویدند. زرتشت هر چند در آذربایجان ظهور کرد ولی مذهبش در شرق یعنی در بلخ بیشتر رواج پیدا کرد. مکه نیز هر چند زادگاه و محل ظهور دین اسلام بود ولی استقبال اصلی از مدینه آغاز شد. کمونیسم که محصول فکری «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» آلمانی بود و هر چند پیش بینی مارکس این بود که مردم انگلستان قبل از سایر ملت ها به کمونیسم خواهند گروید، ولی ملت آلمان و انگلستان زیر بار این مردم نرفتند و مردم روسیه و شوروی و سپس چین آن را پذیرفتند.
این موضوع که آیین و یا مرامی از محل خودش خارج شود و در جای دیگر اهمیت و نفوذ بیشتر پیدا کند، مسئله تازه ای نیست و اسلام در همان آغاز کار این مسئله را پیش بینی کرد و با طعن زدن به اعرابی که به قرآن کافر بودند، آینده دنیای پرشکوه خود را در میان ملل دیگر به همگان نوید داد. شاهد بر این ادعا این مطلب است که غیر از همان یکی دو قرن اول، هیچگاه حجاز بزرگترین مرکز اسلامی نبود، بلکه از آن تاریخ به بعد همیشه حوزه های بزرگ اسلامی در مصر، بغداد، نیشابور و ماوراء النهر و مراکز دیگر تشکیل شد و همیشه ملت های غیر عرب پرچمداران اسلام بوده اند.
اسلام در ابتدای دعوت خویش معیارهای خویش را اعلام داشت، زیرا زمانی که اسلام ظهور کرد در میان اعراب مسئله خویشاوندی و تفاخر به قبیله و نژاد به شدت رواج داشت. اعراب به اقوم و عشایر خویش تفاخر می کردند. اما اسلام نه تنها به این احساسات تعصب آمیز توجهی نکرد، بلکه با شدت با آنان مبارزه کرد و با صراحت فرمود: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛ ای مردم ما همه شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را گروهها و قبیله ها قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات/ 13)
این آیه و طرز رفتار رسول اکرم (ص) با غیر اعراب راه اسلام را کاملا مشخص کرد. به اعتراف همه مورخین حضرت رسول اکرم (ص) در مواقع بسیار این جمله را تذکر می دادند: «ایها الناس کلکم لآدم و آدم من تراب لافضل دعوتی علی عجمی الا بالتقوی؛ همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، و عرب نمی تواند بر غیر عرب دعوی برتری کند مگر به پرهیزگاری.» (تحف العقول، صفحه 34)
در جای دیگر حضرت افتخار به اقوام گذشته را اینگونه توصیف می کند: «لیدعن رجال فخرهم باقوامانما هم فحم من فحم جهنم او لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن؛ آنانکه به قومیت خود افتخار می کنند. این کار را رها کنند و بدانند که آن مایه های افتخار، جز زغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند نزد خدا از جعل هائی که کثافت را با بینی خود حمل کنند، پیشتر خواهند کرد.» (سنن ابی داود/ ج2)
در جای دیگر فرمودند: «الا ان العربیة لیست باب والد ولکنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم یبلغ به حسبه؛ عربیت پدر کسی به شمار نمی رود و تنها زبان گویایی است، آنکه عملش نتواند او را به جایی برساند حسب و نسبش هم او را به جایی نخواهد رساند.» (سنن ابی داود/ ج2) از شواهد دیگر مبنی بر دعوت جهانی اسلام و ضد قومی و نژادی بودن این دعوت نهضت های ضد قومی اقوام تحت سلطه امویان و سیاست ضد اسلامی آنها بود زیرا آنها عنصر عربیت را پیش کشیدند و آتش تعصبات قومی و نژادی را برافروختند. از جمله این نهضت ها «نهضت شعوبیه» بود که خود را یک نهضت ضد تعصب عربی و طرفدار اصول اسلامی می دانست و حتی خود را «اهل تسویه» یعنی طرفدار تسویه می نامیدند.
تأکیدات پیامبر اکرم بر نفی تعصبات قومی و نژادی
تأکیدات رسول اکرم (ص) درباره بی اساس بودن تعصبات قومی و نژادی، اثر عمیقی در قلوب مسلمانان بالاخص مسلمانان غیر عرب گذاشت. به همین دلیل همیشه مسلمانان (اعم از عرب و غیر عرب) اسلام را از خود می دانستند نه بیگانه و اجنبی و به همین جهت مظالم و تعصبات نژادی و تبعیضات خلفای اموی نتوانست مسلمانان غیر عرب را به اسلام بدبین کند، همه می دانستند حساب اسلام از کارهای خلفا جداست و اعتراض آنها بر دستگاه خلافت همیشه بر این اساس بود که چرا به قوانین اسلامی عمل نمی شود.
پس معلوم شد که مقیاس های اسلامی کلی، عمومی و انسانی است نه قومی، نژادی و ملی. اسلام به هیچ وجه خود را در محدوده تعصبات ملی و قومی و نژادی محصور نکرد بلکه با آنها مبارزه کرده است و گرایش ملت های غیر عرب به اسلام و پذیرش آن و میل بر دعوت همگانی بر این دین می باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 333-332 و 330
مرتضی مطهری- ختم نبوت- صفحه 17-16
مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 72-68 و 75-72
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها