یهودای هلوی و معاصرانش
English 4583 Views |هلوی
یهودا هلوی (Judah Halevi 1075-1141) اهل اسپانیا و همانند ابن جبرول شاعری عبری بود که از این افتخار برخوردار است که قدیمی ترین و برجسته ترین متفکر یهودی دوره میانه می باشد که کلام و یا فلسفه او (خودش تعبیر دومی را انکار می کند) با یهودیت برخوردی گذرا و سرسری ندارد، بلکه کلام وی از سر آگاهی و به صورت مستمر بر استدلال هایی مبتنی است که از تاریخ یهود اخذ شده است.
دیدگاههای هلوی
دیدگاههای او در یک محاوره عربی عرضه شده که ترجمه عنوان کامل آن چنین است: «کتاب دلیل و برهان در حمایت از دین منفور» مطابق یک رسم (که یکی از نامه های هلوی تا حدی این رسم را تأیید می کند) به این اثر معمولاً به عنوان خزری Kuzari که نام عبری شاه خزرها یکی از دو قهرمان این گفتگو است، اشاره می شود.
هلوی با تکیه بر این واقعیت تاریخی که خزرها یهودی شدند، چنین نقل می کند که شاه خزرها که مردی دیندار بود و به هیچ کدام از ادیان توحیدی بزرگ وابسته نبود، در رؤیا فرشته ای را مشاهده کرد که به او گفت: «نیات تو مورد رضایت خالق است، اما اعمال تو نه.» شاه در جستجوی راه صحیحی برای کسب رضایت خداوند، با یک فیلسوف، یک مسیحی و یک مسلمان مشورت کرد و سرانجام پس از تردید به نماینده مردمی که به دلیل بد اقبالی تاریخی تحقیر شده بودد؛ یعنی با یک دانشور یهودی مشورت کرد و به دست او به یهودیت گروید.
بر اساس اعتقاد دینی و فلسفی، کلمات آن فرشته را که در رؤیا شنیده شد، می توان نوعی (نازل تر از) وحی تلقی کرد. این عنصر از داستان، به هلوی این امکان را داد که بگوید این عمل خود جوش عقل نیست که انسان را وا می دارد تا جستجوی دین حقیقی را متکفل شود؛ زیرا این یکی محتاج موهبت نبوت و یا حد اقل اندکی استعداد پیامبرانه (و یا معرفت به وحی های گذشته) است.
خدای فلاسفه و خدای ادیان
استدلال فیلسوفی که شاه آن را به مشاوره خوانده بود، این نکته را می فهماند. این مقاله از بخش های برجسته نوشتار است؛ زیرا تفاوت اصلی (که فیلسوفان میانه سعی می کردند با پرگویی و سخنان دوپهلو آن را نادیده بگیرند) بین خدای ارسطویی، که کلاً بی اطلاع و در نتیجه بی اعتنای به افراد انسان است، و خدای ادیان را آشکار می سازد.
در چهارچوب آموزه فلسفی، سخنان فرشته کاملاً بی معنا است. نه تنها خدای فیلسوفان که عقل محض است، اهتمامی به افعال انسان ندارد، بلکه این فعالیت های فرهنگی که فرشته آشکارا به آن اشاره دارد و هم جسم و هم روح را شامل می شود، از دیدگاه فلسفی نمی تواند انسان را در تحقق غرض اعلای فیلسوفان (که نیل به وحدت با عقل فعال است) یاری رساند و یا مانع شود. فرض را بر این گذاشته بودند که چنین وحدتی معرفت به تمامی معقولات را فراهم می آورد. بدین نحو گمان این بود که هدف اعلای انسان، ماهیت عقلانی صرف دارد.
رابطه خداوند و انسان
در نقطه مقابل ایمان فیلسوف، دین عالم یهودای هلوی، مبتنی بر این واقعیت است که خداوند می تواند رابطه ای نزدیک و مستقیم با انسان داشته باشد، انسانی که بهره وریش از عقل، در درجه اول لحاظ نمی شود. این فرض که خداوند می تواند با مخلوقی رابطه داشته باشد که از مواد نفرت آوری که در ساخت بدن انسان به کار رفته، ساخته شده است، از نظر پادشاه شرم آور است و مانع آن می شود که او عقیده مربوط به نبوت را که فرزانه مسلمان مطرح می سازد، بپذیرد. (درست همان گونه که ماهیت خارق العاده جزمیات مسیح شناسانه Christological مانع می شود که او مسیحیت را بپذیرد.)
می توان این نکته را متذکر شد که تعارض در این نکته بین شاه و فیلسوف از یک سو و بین یهودی و مسلمان از سوی دیگر منعکس کننده یکی از نکات اصلی مناقشه بین نویسندگان مشرک و آبای کلیسا (و برخی گنوسی ها در قرن اول تاریخ مسیحی) است.
نقطه اختلاف این بود که آیا انسان از نوع برتر و یا بنابر عقیده بسیاری از مشرکان، ارواح و یا نفوسی که بر اجرام آسمانی حکم می رانند، واسطه هایی شایسته میان خدا، بشر و معلمان علم و هنر هستند؟
انعکاسی از این مناقشه، در ادبیات عرب دیده می شود و هلوی در پرورش دیدگاه خود احتمالاً تا حدی منبع غیر یهودی قدیمی تری را اتخاذ کرده است و در عین حال به استفاده گسترده از سنت یهودی پرداخته است.
موضع او چنین است که این نه تأمل در جهان، بلکه تأمل در تاریخ یهود است که معرفت خداوند را فراهم می سازد. هلوی از نفرت و انزجاری که عقیده به برتری یک ملت خاص به همراه دارد، آگاهی داشت با وجود این، معتقد بود فقط این آموزه است که رابطه خداوند با نوع بشر را توضیح می دهد که عقل همانند بسیاری از موارد دیگر، از درک آن ناتوان است. مناقشات فیلسوفان دلیلی است بر ناتوانی هوش انسانی در یافتن راه حل هایی برای مهم ترین مسائل. توصیف هلوی از موضع خاص یهودی برای تعدادی از فیلسوفان یهودی جدید، همانند فرانس روزن تسوایک Franz Rosenzweig، جاذبه هایی داشته است.
معاصران هلوی
هلوی به عنوان یک نویسنده نظریه پرداز، در عصر خویش تنها نبود. در خلال دوره ای شامل نیمه دوم قرن یازدهم و نیمه اول قرن دوازدهم شماری از متفکران یهودی در اسپانیا ظهور کردند.
باهیا
در این دوران باهیا بن پاکودا Bahaya ibn paquda (نیمه دوم قرن یازدهم) یکی از مشهورترین کتاب های «عرفانی» را در نوشته های یهود نوشت. کتاب «احکام دل» Commandments the Heart نوعی الهیات متأثر از الهیات سعدیا (هر چند نه عین آن) را با نوعی عرفان معتدل (که ملهم از تعالیم صوفیان مسلمان بود) ترکیب کرد.
احکام دل، یعنی احکامی که به اندیشه ها و عواطف انسان مربوط است، با احکام اعضا و جوارح معارضند؛ یعنی احکام موسی که به برخی اعمال، امر و برخی را نهی می کند. باهیا بر آن بود که هر دو دسته احکام باید مراعات شوند و از این رو، منکر حالت تناقض Antinomistic Position بین احکام است. با وجود این، او روشن ساخت که اولاً و بالذات دلبسته احکام دل است.
برحیا
ابراهیم برحیا Bar Hiyya (نیمه اول قرن دوازدهم) ریاضی دانی برجسته، منجم و فیلسوف بود. او در کتاب «رساله ها، جزوه ها» (Megilla ha Megaleh) دیدگاهی را در مورد تاریخ یهودیت مطرح ساخت که در بسیاری از جزییات بیشتر یادآورد کار یهودا هلوی است، اما به اندازه او بر بی همتایی این تاریخ تأکید نورزیده و با شیوه ای که از جذابیت خیلی کمتر برخوردار است، مطرح شده است. برحیا که در بارسلون تحت سلطه مسیحیت، می زیست مقالات علمی و فلسفی خود را نه به عربی، بلکه به عبری نوشت.
ابن عذراء
زبان عبری به وسیله ابراهیم ابن عذراء Ibn – Ezra (متوفای حدود 1167) نیز مورد استفاده قرار گرفت. او اهل اسپانیا بود و در اروپای مسیحی مسافرت های بسیاری کرد. تفسیرهای او بر کتاب مقدس به اشاعه تفکر فلسفی یونانی (که او هر چند همیشه نامنظم و آشفته، اما بسیار به آن استناد می جست) در میان یهودیان کمک کرد.
ابوالبرکات بغدادی
وی نیز که آخرین فیلسوف یهودی برجسته شرق اسلامی است، (در کهن سالگی پس از 1164 فوت کرد) و گاهی ابن ملکا نامیده می شود، به این دوره تعلق داشته است. ابوالبرکات بغدادی، ساکن عراق بود و بر اساس آن چه شرح حال نویسندگان می گویند به دلیل مصلحت اندیشی در سنین پیری به اسلام گروید.
به نظر می رسد که فلسفه او تأثیر نیرومندی بر تفکر اسلامی داشته است و حال آن که به سختی می توان نفوذ آن را بر فلسفه و الهیات یهودی مشخص کرد و شاید عملاً چنین تأثیری وجود نداشته باشد. اثر اصلی فلسفی او «کتاب المعتبر» است، این عنوان بر اساس تفسیر خود ابوالبرکات، به این معنا است که «این کتاب حاوی مطالبی است که بر اساس تأمل شخصی اثبات شده است.»
این اثر ارجاعات بسیار کمی به متون و یا موضوعات یهود دارد. به نظر می رسد نظریه او عمدتاً نوعی بسط و پرورش جدلی عقیده ابن سینا در مورد وجود نفس، و نوعی تندروی است که بخش اعظم علم النفس و الهیات ابن سینا را ضایع می سازد. از سوی دیگر، اثر مهم دیگر او تفسیری است بر کتاب جامعه سلیمان که اثبات کننده آگاهی و علاقه او به سنت یهودی است.
ابن کمونه
ابن کمونه در نیمه دوم قرن سیزدهم زندگی کرد و می توان او را آخرین فیلسوف یهودی شرق اسلامی به حساب آورد. محتمل است که او نیز به اسلام گرویده باشد. او رساله شگفت انگیزی به نام «تنقیح الابحاث بالمبحث عن الملل الثلاث» نوشت که ظاهراً بحث منصفانه ای است از سه دین توحیدی: یهودیت، اسلام و مسیحیت.
ظاهراً نظریه فلسفی او برگرفته از ابن سینا و پیرو قرن سیزدهمی او، نصیرالدین طوسی است.
Sources
نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 231-225
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites