فلسفه و علوم
English 2852 Views |
• فلسفۀ علوم
گاهى کلمه فلسفه به صورت مضاف به کار مى رود مانند فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق و.... اینگونه تعبیرات گاهى از طرف کسانى به کار مى رود که واژه علم را به علوم تجربى اختصاص داده اند و واژه فلسفه را در مورد رشته هایى از معارف و معلومات انسانى به کار مى برند، که به وسیله تجربه حسى قابل اثبات نیست. چنین کسانى به جاى اینکه مثلا بگویند علم خداشناسى، خواهند گفت فلسفه خداشناسى، یعنى ذکر مضاف الیه براى فلسفه فقط به منظور نشان دادن نوع مطالب مورد بحث و اشاره به موضوع آنها است. همچنین کسانى که مسائل عملى و ارزشى را علمى نمى دانند و براى آنها پایگاه عینى و واقعى قائل نیستند بلکه آنها را صرفا تابع میلها و رغبتهاى مردم مى پندارند، بعضا اینگونه مسائل را وارد قلمرو فلسفه مى کنند و به جاى اینکه مثلا بگویند علم اخلاق مى گویند فلسفه اخلاق، یا به جاى اینکه بگویند علم سیاسیت مى گویند فلسفه سیاست.
ولى گاهى این تعبیر به معناى دیگرى به کار مى رود و آن تبیین اصول و مبانى و باصطلاح مبادى علم دیگر است و بعضا مطالبى از قبیل تاریخچه بنیانگذار هدف روش تحقیق سیر تحول آن علم نیز مورد بررسى قرار مى گیرد، نظیر همان مطالب هشتگانه اى که سابقا در مقدمه کتاب ذکر و به نام رئوس ثمانیه نامیده مى شده است. این اصطلاح اختصاصى به پوزیتویستها و مانند ایشان ندارد، بلکه کسانى که معارف فلسفى و ارزشى را هم علم و روش بررسى و تحقیق آنها را هم علمى مى دانند این اصطلاح را به کار مى برند و گاهى براى اینکه با اصطلاح قبلى اشتباه نشود کلمه علم را هم در مضاف الیه اضافه مى کنند و مثلا مى گویند فلسفه علم تاریخ در برابر فلسفه تاریخ یا فلسفه علم اخلاق در برابر فلسفه اخلاق به اصطلاح قبلى.
• متافیزیک
یکى از واژه هایى که در برابر علمى به کار مى رود واژه متافیزیک است؛ از این روى لازم است توضیحى درباره این کلمه نیز بدهیم. این واژه که از اصل یونانى متاتافوسیکا گرفته شده و با حذف حرف اضافه تا و تبدیل فوسیکا به فیزیک به صورت متافیزیک در آمده و در زبان عربى به مابعدالطبیعه ترجمه شده است. به حسب نقل مورخین فلسفه این لفظ نخست به صورت نامى براى یکى از کتابهاى ارسطو به کار رفته که از نظر ترتیب بعد از کتاب طبیعت قرار داشته و از مباحث کلى وجود بحث مى کرده است، مباحثى که در عصر اسلامى به امور عامه نامیده شد و بعضى از فلاسفه اسلامى نام ماقبلالطبیعه را نیز براى آن مناسب دانسته اند. ظاهرا این بخش غیر از بخش تئولوژى یا اثولوجیا به معناى خداشناسى است، ولى در کتب فلاسفه اسلامى این دو بخش در یکدیگر ادغام شده و مجموعا به نام الهیات بالمعنى الاعم نام گرفته، چنانکه بخش خداشناسى بنام الهیات بالمعنى الاخص مشخص گردیده است. بعضى واژه متافیزیک را معادل با ترانس فیزیک و به معناى ماوراء طبیعت گرفته اند و نامگذارى این بخش از فلسفه قدیم را از باب نامیدن کل به نام جزء شمرده اند؛ زیرا در الهیات بالمعنى الاعم درباره خدا و مجردات ماوراء طبیعت نیز بحث مى شود، اما به نظر مى رسد که همان وجه اول صحیح باشد.
به هر حال متافیزیک نام مجموعه اى از مسائل عقلى نظرى است که بخشى از فلسفه باصطلاح عام را تشکیل مى داده است، چنانکه امروز گاهى واژه فلسفه به آنها اختصاص داده مى شود و یکى از اصطلاحات جدید فلسفه مساوى با متافیزیک مى باشد و علت اینکه پوزیتویستها اینگونه مسائل را غیر علمى پنداشته اند این است که قابل اثبات به وسیله تجربه حسى نیست؛ چنانکه کانت هم عقل نظرى را براى اثبات این مسائل کافى ندانسته بود و آنها را دیالکتیکى یا جدلى الطرفین نامیده بود.
• نسبت بین علم، فلسفه و متافیزیک
با توجه به معانى مختلفى که براى علم و فلسفه ذکر شد، روشن مى شود که نسبت بین علم و فلسفه و متافیزیک بر حسب اصطلاحات مختلف تفاوت مى کند. اگر علم به معناى مطلق آگاهى یا مطلق قضایاى متناسب به کار رود اعم از فلسفه مى باشد، زیرا شامل قضایاى شخصى و علوم قراردادى و اعتبارى هم مى شود و اگر به معناى قضایاى کلى حقیقى استعمال شود، مساوى با فلسفه باصطلاح قدیم خواهد بود. اما اگر به معناى مجموعه قضایاى تجربى بکار رود اخص از فلسفه به معناى قدیم و مباین با فلسفه به معناى جدید مجموعه قضایاى غیر تجربى است، چنانکه متافیزیک جزئى از فلسفه باصطلاح قدیم و مساوى با آن بر حسب یکى از اصطلاحات جدید آن مى باشد.
ولى باید دانست که مقابل قرار دادن علم و فلسفه در اصطلاح جدید هر چند به گمان پوزیتویستها و امثال ایشان به معناى کاستن ارج مسائل فلسفى و انکار قدر و منزلت عقل و ارزش ادراکات عقلى است، اما حقیقت غیر از آن است و در مبحث شناخت شناسى روشن خواهد شد که ارزش ادراکات عقلى نه تنها کمتر از ارزش معلومات حسى و تجربى نیست؛ بلکه به مراتب بیشتر از آنها است و حتى ارزش دانشهاى تجربى در گرو ارزش ادراکات عقلى و قضایاى فلسفى مى باشد. بنابراین اختصاص دادن واژه علم به دانشهاى تجربى و واژه فلسفه به دانشهاى غیر تجربى تنها به عنوان یک اصطلاح قابل قبول است و نباید از تقابل این دو اصطلاح سوء استفاده شود و مسائل فلسفى و متافیزیکى به عنوان مسائل ظنى و پندارى وانمود گردد؛ چنانکه برچسب علمى هیچ گونه مزیتى را براى هیچ گرایش فلسفى اثبات نمى کند. و اساسا این دو برچسب وصله ناهمرنگى است که مى تواند نشانه جهل یا عوام فریبى جعل کنندگان آن به حساب آید و ادعاى اینکه اصول فلسفه اى مانند ماتریالیسم دیالکتیک از قوانین تجربى به دست آمده نادرست است، زیرا قوانین هیچ علمى قابل تعمیم به علم دیگر نیست، چه رسد به اینکه به کل هستى تعمیم داده شود. مثلا قوانین روانشناسى یا زیست شناسى قابل تعمیم به فیزیک یا شیمى یا ریاضیات نیست و بالعکس قوانین این علوم در خارج از قلمرو خودشان کارآیى ندارد.
• تقسیم و طبقه بندى علوم
در اینجا سؤالى مطرح مى شود که اساسا انگیزه جداسازى علوم از یکدیگر چیست؟ پاسخ این است که مسائل قابل شناخت طیف گسترده اى را تشکیل مى دهد و در حالى که در این طیف بعضى از مسائل در ارتباط تنگاتنگ با بعضى دیگر قرار مى گیرند برخى دیگر از مسائل دور و بیگانه از هم هستند و چندان ارتباطى با یکدیگر ندارند. از سوى دیگر فرا گرفتن بعضى از معلومات متوقف بر بعضى دیگر است و دست کم دانستن یک دسته به فهم دسته دیگر کمک مى کند، در حالى که چنین رابطه اى میان دسته هاى دیگر از دانستنیها وجود ندارد. با توجه به اینکه فرا گرفتن همه معلومات براى هر دانش پژوهى میسر نیست و به فرض میسر بودن چنین انگیزه اى براى همه وجود ندارد؛ چنانکه ذوق و استعداد افراد هم نسبت به فراگیرى انواع مسائل مختلف است و با توجه به اینکه بعضى از دانشها وابسته به بعضى دیگر و آموختن یکى متوقف بر دیگرى است، از اینروى آموزشگران از دیرباز در صدد بر آمده اند که از طرفى مسائل مرتبط و متناسب را دسته بندى کنند و دانشها و علوم خاص را مشخص سازند و از طرف دیگر علوم مختلف را طبقه بندى کنند و نیاز هر علمى را به علم دیگر و در نتیجه تقدم یکى را بر دیگرى روشن نمایند؛ تا اولا کسانى که انگیزه یا ذوق و استعداد خاصى دارند بتوانند گمشده خودشان را در میان انبوه مسائل بى شمار بیابند و راه رسیدن به هدفشان را بشناسند و ثانیا کسانى که مى خواهند رشته هاى مختلفى از معلومات را فرا گیرند، بدانند از کدامیک آغاز کنند که راه را براى آموختن دیگر رشته ها هموار کند و فراگیرى آنها را آسانتر نماید. بدین ترتیب علوم به قسمتها و بخشهاى گوناگون تقسیم شد و هر بخش در طبقه و مرتبه خاصى قرار گرفت. از جمله تقسیمات علوم، تقسیم کلى آنها به علوم نظرى و علوم عملى و تقسیم علوم نظرى به طبیعیات و ریاضیات و الهیات و تقسیم علوم عملى به اخلاق و تدبیر منزل و سیاست است.
• ملاک مرزبندى علوم:
بعد از آنکه لزوم دسته بندى علوم روشن شد سؤال دیگرى طرح مى شود که علوم را بر اساس چه معیار و ملاکى باید دسته بندى و مرزبندى کرد. پاسخ این است که علوم را مى توان با معیارهاى مختلفى دسته بندى کرد که مهمترین آنها از این قرار است:
1) بر اساس اسلوب و روش تحقیق قبلا اشاره کردیم که همه مسائل را نمى توان با روش واحدى مورد تحقیق و بررسى قرار داد و نیز خاطرنشان کردیم که همه علوم را با توجه به روشهاى کلى تحقیق مى توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) علوم عقلى؛ که فقط با براهین عقلى و استنتاجات ذهنى قابل بررسى است، مانند منطق و فلسفه الهى.
ب) علوم تجربى؛ که با روشهاى تجربى قابل اثبات است، مانند فیزیک شیمى و زیست شناسى.
ج) علوم نقلى؛ که بر اساس اسناد و مدارک منقول و تاریخى بررسى مى شود، مانند تاریخ علم رجال و علم فقه.
2) بر اساس هدف و غایت ملاک دیگرى که مى توان بر اساس آن علوم را دسته بندى کرد فایده و نتیجه اى است که بر آنها مترتب مى شود و هدف و غایتى است که فراگیر از آموختن آنها در نظر مى گیرد، مانند هدفهاى مادى و معنوى و هدفهاى فردى و اجتماعى. بدیهى است کسى که مى خواهد راه تکامل معنوى خود را بشناسد به مسائلى احتیاج دارد که شخص علاقمند به تحصیل ثروت از راه کشاورزى یا صنعت به آنها احتیاج ندارد. چنانکه یک رهبر اجتماعى نیازمند به داشتن معلومات دیگرى است، پس مى توان علوم را طبق این اهداف گوناگون دسته بندى کرد.
3) بر اساس موضوع سومین ملاکى که مى تواند معیار انفکاک و تمایز علوم واقع شود موضوعات آنها است، یعنى با توجه به اینکه هر مساله موضوعى دارد و تعدادى از موضوعات در یک عنوان جامعى مندرج مى شود آن عنوان جامع را محور قرار مى دهند و همه مسائل مربوط به آن را زیر چتر یک علم گردآورى مى کنند؛ چنانکه عدد موضوع علم حساب و مقدار کمیت متصل موضوع علم هندسه و بدن انسان موضوع علم پزشکى قرار مى گیرد.
تقسیم بندى علوم بر اساس موضوع بهتر از معیارهاى دیگر هدف و انگیزه جداسازى علوم را تامین مى کند؛ چنانکه با رعایت آن ارتباط و هماهنگى درونى مسائل و نظم و ترتیب آنها بهتر حفظ مى شود و از این روى از دیرباز مورد توجه فلاسفه و دانشمندان بزرگ قرار گرفته است. ولى مى توان در دسته بندیهاى فرعى معیارهاى دیگرى را نیز در نظر گرفت، مثلا مى توان علمى را به نام خداشناسى ترتیب داد و محور مسائل آن را خداى متعال قرار داد و سپس آن را به شاخه هاى فلسفى و عرفانى و دینى منشعب ساخت که هر کدام با روش ویژه اى مسائل مربوط را مورد بررسى قرار دهد و در واقع معیار این انقسام جزئى را روش تحقیق تشکیل دهد. همچنین ریاضیات را مى توان به شاخه هاى گوناگونى منشعب کرد که هر شاخه بر اساس هدف خاصى مشخص شود، مانند ریاضیات فیزیک و ریاضیات اقتصاد و بدین ترتیب تلفیقى بین معیارهاى مختلف به وجود مى آید.
• انشعابات علوم
تقسیم بندى علوم براى سهولت آموزش و تامین هر چه بیشتر اهداف تعلیم و تربیت انجام مى گیرد. در آغاز که معلومات بشر محدود بود امکان داشت که همه آنها را به چند دسته تقسیم کرد و مثلا حیوان شناسى را به عنوان علم واحدى در نظر گرفت و حتى مسائل مربوط به انسان را نیز در آن گنجانید ولى رفته رفته که دایره مسائل وسعت یافت و مخصوصا بعد از آنکه ابزارهاى علمى مختلفى براى تحقیق در مسائل تجربى ساخته شد، بیش از همه علوم تجربى به شعبه هاى گوناگونى تقسیم شد و هر علمى به علوم جزئى ترى منشعب گردید؛ چنانکه این جریان هنوز هم به شکل فزاینده اى ادامه دارد. بطور کلى انشعاب علوم به چند صورت انجام مى پذیرد:
1) به این صورت که اجزاء کوچکترى از کل موضوع در نظر گرفته شود و هر جزء موضوع شاخه جدیدى از علم مادر قرار گیرد، مانند غده شناسى و ژن شناسى روشن است که این نوع انشعاب مخصوص علومى است که رابطه بین موضوع علم و موضوعات مسائل رابطه کل و جزء است.
2) به این صورت که انواع جزئى تر و اصناف محدودترى از عنوان کلى در نظر گرفته شود، مانند حشره شناسى و میکرب شناسى این انشعاب در علومى پدید مى آید که رابطه بین موضوع علم و موضوعات مسائل رابطه کلى و جزئى است نه کل و جزء.
3) به این صورت که روشهاى مختلف تحقیق به عنوان معیار ثانوى در نظر گرفته شود و با حفظ وحدت موضوع شاخه هاى جدید پدید آید و این در موردى است که مسائل علم با روشهاى مختلف قابل بررسى و اثبات مانند باشد، مانند خداشناسى فلسفى و خدا شناسى عرفانى و خداشناسى دینى.
4) به این صورت که اهداف متعدد به عنوان معیار فرعى در نظر گرفته شود و مسائل متناسب با هر هدف به نام شاخه خاصى از علم مادر معرفى گردد، چنانکه در ریاضیات گفته شد.
Sources
محمدتقی مصباح يزدی- آموزش فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites