داستان آدم علیه السلام از دیدگاه روایات

English 3820 Views |

روایات از امام صادق (ع)

در کتاب توحید از امام صادق (ع) روایتی آورده که در ضمن آن به راوی فرموده: «شاید شما گمان کنید که خدای عز و جل غیر از شما هیچ بشر دیگری نیافریده نه چنین نیست بلکه هزارهزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آدم از آن آدمها هستید.» ابن میثم نیز در شرح نهج البلاغه خود حدیثی به این معنا از امام باقر (ع) نقل کرده و صدوق نیز همان را در کتاب خصال خود آورده است. و در خصال از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود: «خدای عز و جل دوازده هزار عالم آفریده که هر یک از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمین بزرگتر است و هیچ یک از اهالی یک عالم به ذهنش نمی رسد که خدای تعالی غیر عالم او عالمی دیگر نیز آفریده باشد.» و در همان کتاب از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: «خدای عز و جل در همین زمین از روزی که آن را آفریده هفت عالم خلق کرده (و سپس برچیده) و هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودند و خدای تعالی همه آنها را از پوسته روی زمین آفرید و نسلی را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریه اش را از او منشعب ساخت.»
در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «اگر ملائکه موجودات زمینی را قبلا ندیده بودند که خونریزی کردند، از کجا گفتند: «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؛ گفتند: آیا در آن مخلوقی قرار می دهی که تباهی کند و خون ها بریزد.» (بقره/ 30)» ممکن است این فرمایش امام اشاره باشد به دورانی که قبل از دوران بنی آدم در زمین گذشته، همچنان که اخباری نیز در این باره رسیده است. و در کتاب معانی از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «خدای عز و جل اسامی حجتهای خود همگی را به آدم بیاموخت. آنگاه آنان را که در آن روز ارواحی بودند، بر ملائکه عرضه کرد و به ملائکه فرمود: مرا از اسامی این حجتها خبر دهید اگر راست می گویید، که به خاطر تسبیح و تقدیستان، از آدم سزاوارتر به خلافت در زمین هستید. ملائکه گفتند: «سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم؛ منزهی تو! ما جز آنچه تو به ما تعلیم کرده ای، علمی نداریم، که تنها تویی دانای حکیم.» (بقره/ 32) آنگاه خدای تعالی به آدم فرمود: ای آدم، تو ملائکه را به اسماء آنان خبر ده «انبئهم باسمائهم؛ گفت: ای آدم! آنان (فرشتگان) را از نام های آنها آگاه ساز.» (بقره/ 33)
پس همین که آنان ملائکه را از اسماء آنان خبر داد «فلما انبئهم باسمائهم؛ گفت: پس همین که از نام آنها آگاهشان نمود.» (بقره/ 33) ملائکه به منزلت عظیمی که حجتهای خدا نزد خدا دارند، پی بردند و فهمیدند که آنان سزاوارترند به خلفت تا ایشان، و آن حجت هایند که می توانند جانشین خدا در زمین و حجهای او بر خلق باشند. آنگاه حجتها را از نظر ملائکه پنهان کرد و ایشان را وادار کرد تا با ولایت و محبت آن حجتها، وی را عبادت کنند و به ایشان فرمود: «الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و کنتم تکتمون؛ آیا به شما نگفتم که من نهان آسمان ها و زمین را می دانم، و می دانم آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید؟» (بقره/ 33)»

تفسیر عیاشی

در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «بعد از آنکه خدای تعالی آدم را آفرید، ملائکه را امر فرمود تا برای او سجده کنند. ملائکه در دل به خود گفتند: ما گمان نمی کنیم خدای خلقی بیافریند که نزدش گرامی تر از از ما باشد. ما همسایگان او و مقرب ترین خلق نزد اوییم. خدای تعالی فرمود: آیه به شما نگفتم که من آنچه را اظهار و یا کتمان می کردید، می دانم؟ یعنی آنچه را درباره جن زادگان (که قبلا در زمین فساد می کردند) اظهار می داشتید و آنچه را که (درباره لیاقت خود برای خلافت) پنهان کردید، می دانم. و به همین جهت ملائکه به خاطر آنچه گفته بودید و نیز آنچه پنهان کرده بودند، به عرش خدا پناهنده شدند.»
و در همین تفسیر نیز از علی بن الحسین (ع) حدیثی به این معنا آمده و در آن فرموده: «وقتی ملائکه به خطای خود پی بردند، متوسل به عرش شدند. و این خطا از عده ای از فرشتگان بود نه از همه آنان، و آن عده، فرشتگان پیرامون عرش بودند (تا آنجا که فرمود) و این عده تا روز قیامت همچنان پناهنده عرش هستند.»
ممکن است مضمون این دو روایت را از آیه ای که حکایت کلام ملائکه است، استفاده کرد، آنجا که گفتند: «و نحن نسبح بحمدک و نقدس ‍ لک؛ حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى ‏كنيم و به تقديست مى‏ پردازيم.» (بقره/ 30) «سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم؛  منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏ اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم.» (بقره/ 32) و لکن روایت نامبرده خالی از اشکال نیست، برای اینکه در آیه همه ملائکه مأمور به سجده شدند و به غیر از ابلیس کسی در امتثال استثناء نشده، در جای دیگر هم فرموده ملائکه کلهم اجمعین سجده کردند.
ولی به هر حال در توجیه روایت باید گفت که عرش ‍ خدا عبارت است از علم، و روایات وارده از ائمه اهل بیت (ع) نیز همین را می گوید. پس ملائکه ای که آن اعتراض را کرده بودند، فرشتگانی بودند که با علم خدا سر و کار داشته اند و چون به خطای خود پی بردند، باز به علم او پناهنده شدند و گفتند: تو منزهی از آنچه ما پنداشتیم و ما جز آنچه تو به ما دادی، علمی نداریم. تنها دانای حکیم تویی. و نیز در همان تفسیر از ابی العباس از امام صادق (ع) روایت کرده که گفت: «از آن جناب از آیه «و علم ادم الاسماء کلها» پرسیدم که آن اسماء چه بوده؟ فرمود: اسامی دواها و گیاهان و درختان و کوههای زمین بود.» و نیز در همان تفسیر از داوود بن سرحان عطار روایت کرده که گفت: «نزد امام صادق (ع) بودم، دستور داد سفره آوردند و ما غذا خوردیم، سپس دستور داد تشت و دست سنان (لگن یا حوله) را آوردند. عرضه داشتم: فدایت شوم، منظور از اسماء در آیه "و علم ادم الاسماء" چیست؟ آیا همین تشت و دست سنان نیز از آن اسماء است؟ حضرت فرمود: دره ها و تنگه ها و بیابانها از آن است. و با دست خود اشاره به پستیها و بلندیها کرد.»

تفسیر قمی

در تفسیر قمی آمده که خدا از آدم نخست مجسمه اش را ساخت و چهل سال به همان حال باقی گذاشت. چون ابلیس لعین از او می گذشت، به آن مجسمه می گفت: «خدا تو را برای امری درست کرده.» آنگاه عالم آل محمد (ع) فرمود: «ابلیس با خود گفت اگر خدا مرا به سجده بر این موجود امر کند، هرگز زیر بار نمی روم.» تا آنجا که عالم فرمود: «آنگاه خدا به ملائکه فرمود برای آدم سجده کنید. ملائکه سجده کردند و ابلیس آنچه را در دل پنهان کرده بود، بیرون انداخت و حسد درونی خود را اظهار کرده از سجده برای آدم امتناع ورزید.»
و در بحار از قصص الانبیاء از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «ابلیس مأمور شد به سجده بر آدم. در جواب عرضه داشت: پروردگارا، به عزتت سوگند مرا از سجده بر آدم معاف بدار، و من در عوض ‍ تو را عبادتی بکنم که تا کنون احدی مثل آن عبادتت نکرده باشد. خدای تعالی فرمود: من اطاعت بر طبق اراده و خواست خودم را دوست می دارم. آنگاه فرمود: ابلیس چهار بار ناله کرد. یکی آن روزی که لعنت شد، و روزی دیگر روزی که به زمین هبوط نمود، و روزی که محمد (ص) مبعوث گردید بعد از مدتی فترت که انبیایی مبعوث نشده بودند، و چهارم آن هنگامی که سوره فاتحه نازل گردید. و دوبار صدای فرح آمیزی درآورد: یکی آن هنگامی که آدم از درختی که نهی شده بود بخورد، و یکی هم آن هنگامی که از بهشت بیرون شد و به زمین هبوط کرد.»
قمی در تفسیر خود می گوید: «پدرم برای من حدیث کرد از امام صادق (ع) که شخصی از آن جناب پرسید: آیا بهشت آدم از باغهای دنیا بوده یا از باغهای آخرت؟ حضرت در جواب فرمود: از باغهای دنیا بوده و همین ماه و خورشیدی که بر ما می تابد، به آن بهشت می تابیده. و اگر از باغهای آخرت می بود، هرگز از آن اخراج نمی شد، چون آخرت خانه خلود است. و پس از آنکه خداوند آدم را در آن بهشت جای داد، همه خوردنیها را به جز یک درخت برایش مباح کرد، چون خلقت آدم طوری بود که بدون امر و نهی و غذا و لباس و مسکن و نکاح نمی توانست به سر ببرد و سود و زیان خود را جز به راهنمایی خداوند تشخیص نمی داد. پس، ابلیس بر او درآمد و گفت: اگر تو و همسرت از این درخت بخورید، فرشته خواهید شد و برای همیشه در بهشت خواهید زیست و اگر نخورید، خداوند بیرونتان خواهد کرد. آنگاه قسم خود که خیرخواه آنان است، همچنان که خدای تعالی از وی چنین نقل می کند: «ما نهیکما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین* و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین؛ و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز برای آن که [مبادا] فرشته گردید یا از جاودانان شوید و برای آنها سوگند یاد کرد که: من قطعا از خیر خواهان شما هستم.» (اعراف/ 20- 21)
آدم گفته او را پذیرفت و به اتفاق همسرش از آن درخت خورد و کارشان به آنجایی رسید که خدای تعالی فرمود: «فبدت لهما سواتهما؛ زشتی هاشان بر آنان آشکار شد.» (اعراف/ 22) لباسهای بهشتیشان از تن آنان فرو ریخت، ناگزیر از برگ درختان بهشتی خود را پوشانیدند و خداوند خطایشان کرد که: «الم انهکما عن تلکما الشجرة و اقل لکما ان الشیطان لکما عدو مبین؛ آیا به شما نگفتم که از این درخت نخورید؟» (اعراف/ 22) در جواب چنین عرض کردند: «ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛ گفتند: پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی، بی شک از زیانکاران خواهیم شد.» (اعراف/ 23) خداوند در جوابشان چنین فرمود: «اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین؛ فرمود: پایین روید که شما دشمن یکدیگرید و برای شما در زمین، تا وقتی معین قرارگاه و برخورداری است.» (اعراف/  24) یعنی تا روز قیامت.»

کافی

در کافی از علی بن ابراهیم از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «پس از آنکه آدم از بهشت بیرون شد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: مگر این نبود که خداوند تو را به دست خود آفرید و از روح خود در تو دمید و ملائکه را به سجده بر تو واداشت و کنیز خود حوا را همسرت کرد و در بهشت جای داده همه آنها را بر تو مباح نمود و مگر این نبود که تو را روبرو خطاب نمود و از خوردن آن درخت نهی کرد؟ با این حال چرا از آن خوردی و خدای تعالی را نافرمانی کردی؟ آدم گفت: چه کنم؟ ابلیس فریبم داد و قسم خورد که من خیرخواه تو هستم، و من کجا خیال می کردم که یکی از مخلوقات خدا به اسم خدا به دروغ سوگند یاد می کند؟»
در تفسیر قمی از امام صادق (ع) حدیثی روایت شده که آن جناب در ضمن آن حدیث این داستان را چنین نقل کرده اند: «سپس ابلیس گفت: پروردگارا، آیا با اینکه تو خداوند عادلی و هرگز ستم روا نمی داری، ثواب اعمال گذشته مرا نمی دهی؟ فرمود: از مثوبات آخرت نمی دهم و لیکن از لذایذ دنیا هر آنچه بخواهی، بگو تا در پاداش عبادتهایت به تو بدهم. ابلیس اولین چیزی را که از خدا درخواست کرد، این بود که: خدایا، مرا تا روز قیامت زنده بدار. خدای تعالی نیز درخواستش را پذیرفت. آنگاه درخواست کرد: مرا بر فرزندان آدم مسلط کن. این را نیز پذیرفت. باز هم درخواست کرد که: مرا مانند خون در سراسر وجود آنان راه ده. فرمود: راهت دادم. سپس درخواست کرد: برای بشر هیچ فرزندی به وجود نیاید مگر اینکه برای من دو فرزند به وجود آید، و من آدمیان را ببینم و آنان مرا نبینند و من به هر صورتی که بخواهم، بتوانم در برابر آنان به آن صورت درآیم. خدای تعالی اینها را نیز پذیرفت. ابلیس قانع نشد و گفت: خدایا، بیشتر از این به من بده. فرمود: من برای تو و ذریه تو در سینه های بشر جایی و قرارگاهی دادم. اینجا ابلیس قانع شد و گفت: مرا بس است.»
«فبعزتک لا غوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛ [ابلیس] گفت: پس به عزت تو سوگند که بی تردید همه شان را گمراه خواهم کرد مگر آن بندگان خالص تو از میان آنها.» (ص/ 82- 83)
زراره سپس اضافه کرد که امام صادق (ع) هر وقت گفتگو از مسأله آدم به میان می آمد، می فرمود: «این جریان ردی است بر قدریه، که منکر قدر هستند، چون می رساند سرنوشت انسان قبل از هستیش معین شده.» آنگاه امام صادق (ع) فرمود: «آدم در آسمان از میانه فرشتگان رفیقی داشت، بعد از آنکه از آسمان به زمین هبوط کرد، آن رفیق آسمانیش از فراق وی ناراحت شد و نزد خدا شکایت کرد، اجازه خواست تا به زمین هبوط کند و احوالی از رفیقش بپرسد. خدای تعالی به او اجازه داد. فرشته هبوط کرد و آدم را دید که در بیابانی خشک و بدون گیاه نشسته، همین که رفیق آسمانیش را دید، (از شدت دلتنگ ) دست به سر گذاشت و فریادی اندوهبار بزد.»
امام صادق (ع) می فرمود: «می گویند آدم این فریاد خود را به گوش همه خلق رسانید (البته منظور) این است که همه فضا را با فریاد خود پر کرد، و خلاصه منظور از (خلق) انسانها نیستند، چون آن روز غیر از آدم انسانی دیگر نبود. فرشته چون این اندوه آدم بدید، گفت: ای آدم، گویا پروردگارت را نافرمانی کردی و خود را دچار بلایی کرده ای که تاب تحملش را نداری. هیچ می دانی که خدای تعالی درباره تو به ما چه گفت و ما در پاسخ چه گفتیم؟ آدم گفت: نه، هیچ اطلاعی ندارم. رفیقش ‍ گفت: خدا فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفة؛ من در زمين جانشينى خواهم گماشت.» (بقره/ 30)، و ما گفتیم: «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؛ آيا در آن كسى را مى‏ گمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد.» (بقره/ 30) و معلوم می شود که خدا تو را برای این آفریده که در زمین باشی. با این حال آیا توقع داری که هنوز در آسمان باشی؟» آنگاه امام صادق (ع) سه بار فرمود: «به خدا سوگند آدم با این مژده تسلیت یافت.» از این روایت برمی آید که بهشت آدم در آنجا خلق شد و از آنجا هبوط کرد، در آسمان بوده است.
در تفسیر عیاشی از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت: «شخصی از امام صادق (ع) سؤالی کرد و من آنجا حاضر بودم و آن، این بود که آدم و همسرش چقدر در بهشت ماندند که به خاطر خطایی که کردند، بیرون شدند؟ فرمود: خدا تبارک و تعالی بعد از ظهر روز جمعه بود که از روح خود در آدم بدمید و آنگاه از پایین دنده هایش همسرش را خلق کرد و بعد فرشتگان را به سجده بر او امر فرمود و بعد در همان روز او را داخل بهشت کرد، و به خدا سوگند که بیش از شش ساعت از همان روز در بهشت نماند که دچار نافرمانی خدا شده و خدا او و همسرش را از آنجا بیرون کرد، در حالی که آفتاب تازه غروب کرده بود. آن شب را تا صبح پشت در بهشت به سر بردند تا صبح شد. ناگهان متوجه عریانی خود شدند. پروردگارشان ندا داد: آیا شما را از آن درخت که می دانید، نهی نکردم؟ آدم خجالت کشیده سر به زیر افکند و گفت: پروردگارا، ما به نفس خود ستم کردیم و اینک به گناهان خود اعتراف می کنیم، پروردگارا، ما به نفس خود ستم کردیم و اینک به گناهان خود اعتراف می کنیم، پس ما را بیامرز. خدای تعالی در پاسخشان فرمود: باید که از آسمانهای من به زمین هبوط کنید، چون هیچ نافرمان و سرکش در آسمانهای من همجوار من نمی شود.»

عیون اخبارالرضا (ع)

در کتاب عیون اخبارالرضا (ع) از عبدالسلام هروی روایت آمده که گفت: «به حضرت رضا (ع) عرضه داشتم: یا بن رسول الله، از درختی که آدم و حوا از آن خوردند، برایم بگو تا ببینم چه درختی بود. چون مردم درباره آن اختلاف دارند. بعضی روایت می کنند که گندم بوده، بعضی دیگر روایت می کنند که درخت حسد بوده. حضرت فرمود: هر دو درست است. عرضه داشتم: با اینکه دو معنای متفاوت دارد، چگونه ممکن است هر دو درست باشد؟ فرمود: ای ابی صلت، یک درخت بهشت می تواند چند نوع باشد، مثلا درخت گندم می تواند انگور هم بدهد، چون درخت بهشت مانند درختهای دنیا نیست. و آدم بعد از آنکه خدای تعالی به او احترام کرد و ملائکه را واداشت تا برای او سجده کنند و او را داخل بهشت کرد، در دل با خود گفت آیا خدا بشری گرامی تر از من خلق کرده است؟ خدای عز و جل از آنچه در دل او گذشت، خبردار شد، پس او را ندا داد که: سر خود را بلند کن و به ساق عرش بنگر، تا چه می بینی؟ آدم سر به سوی عرش بلند کرد و به ساق عرش نگریست و در آن دید که نوشته: لا اله الا الله، و محمد رسول الله، و علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، و همسرش فاطمه سیده زنان عالمیان، و حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشتند. آدم پرسید: پروردگارا، اینان چه کسانیند؟ خدای عز و جل فرمود: ای آدم، اینان ذریه های تواند و از تو بهترند و از همه خلایق من بهترند و اگر اینان نبودند، من تو را و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمی کردم. پس، زنهار مبادا به چشم حسد بر اینان بنگری، که از جوار من بیرون خواهی شد.
پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افکند و آرزوی مقام و منزلت آنان کرد و خداوند شیطان را بر او مسلط ساخت تا سرانجام از آن درخت که نهی شده بود، بخورد. و بر حوا هم مسلطش کرد، او هم به مقام فاطمه به چشم حسد نگریست تا آنکه از آن درخت بخورد، همچنان که آدم خورد، و در نتیجه خدای تعالی هر دو را از بهشت بیرون کرده به زمین فرستاد تا در جوار زمین باشند.»
منظور از اینکه در روایت فرمود: «پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افکند و آرزوی منزلت ایشان نمود.» بیان این معناست که مراد به حسد آدم در حقیقت غبطه و به فارسی رشک بوده، نه حسدی که (طغیان این غریزه و) یکی از اخلاق رذیله است.

Sources

حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information