ماجرای گفتگوی فرشتگان الهی با ابراهیم و لوط علیه السلام (داستان قرآنی)

English 7383 Views |

آمدن فرشتگان براى عذاب قوم لوط

از احادیثى که در داستان عذاب قوم لوط نقل شده، به دست مى آید که خداى تعالى هر بار که مى خواست قوم لوط را عذاب فرماید، شفاعت ابراهیم و محبت لوط جلوى این را مى گرفت، یعنى به خاطر ابراهیم و لوط آن را به تأخیر مى انداخت تا هنگامى که عذاب بر آن ها حتم و مقدر گردید. خداوند خواست تا قبل از هلاکتشان ابراهیم را تسلیت و دلدارى دهد و اندوه اورا در نابودى قومش به وسیله اى جبران کند. از این رو فرشتگان خود را مأمور کرد تا پیش از رفتن به شهر سدوم، به خانه ابراهیم بروند و او را بشارت دهند که صاحب فرزندى خواهد شد.
در تعداد فرشتگان مزبور اختلاف است. در بیشتر روایات تعداد آنان چهار نفر به نام هاى: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل ذکر شده است. در بعضى از روایات نیز سه نفر بیشتر ذکر نشده و نام کروبیل را نیاورده اند. برخى از مفسران هم تعدادشان را تا نه یا یازده نفر ذکر کرده اند. این فرشتگان، همگى به صورت جوانانى زیبا صورت و خوش لباس ‍ وارد شدند.

گفتگوی ابراهیم (ع) با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط

به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرب خداوند که جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست برای مژده دادن به ابراهیم (ع) که به زودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد دوم عذاب رسانی به قوم لوط..
خداوند در سوره هود می فرماید: «فلما ذهب عن إبراهیم الروع و جاءته البشرى یجادلنا فی قوم لوط* إن إبراهیم لحلیم أواه منیب* یا إبراهیم أعرض عن هذا إنه قد جاء أمر ربک و إنهم آتیهم عذاب غیر مردود؛ بعد از آنکه حالت ترس از ابراهیم برطرف شد و بشارتى که شنیده بود در دلش جاى گرفت و خوشحالش کرد، شروع کرد در باره قوم لوط با فرستادگان ما بگو مگو کردن. ابراهیم مردى بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوى خدا) بود. فرشتگان به او گفتند: اى ابراهیم از این سخنان که از در شفاعت مى گویى درگذر که امر پروردگارت (عذاب قوم لوط) فرا رسیده و عذابى بر آنان نازل مى شود که به هیچ وجه برگشتنى نیست.» (هود/ 75- 77)
وقتی فرشتگان الهی به خانه حضرت ابراهیم آمدند خبر عذاب قوم لوط و بشارت ولادت فرزندی را به ابراهیم و همسرش دادند و آن حالت ترس و اندوهی که به سبب عدم شناخت فرستادگان الهی بر ابراهیم مستولی شده بود رفع گردید. حال به بحث و بگومگو درباره عذاب قوم لوط می پردازد. معناى آیه این است که وقتى حال ابراهیم از آن ترسى که کرده بود به جا آمد و برایش معلوم شد که غذا نخوردن واردین، از باب سوء قصد نبوده و علاوه آن بشارت را از واردین شنید که به زودى خداى تعالى به او و همسرش اسحاق را خواهد داد و از اسحاق یعقوب را، آن گاه شروع کرد درباره قوم لوط بگومگو کردن به این امید که عذاب را از آن قوم برطرف سازد. و بنابراین جمله "یجادلنا فی قوم لوط" اگر به صیغه مضارع آمده با اینکه در جواب کلمه "لما" حتما باید فعل ماضى بیاید از باب حکایت حال گذشته است (نه اینکه بخواهد بفرماید بعد از این مجادله مى کند) و یا اینکه یک فعل ماضى در تقدیر گرفته شده و تقدیر کلام: "اخذ یجادلنا" بوده است یعنى ابراهیم (ع) شروع کرد به بگومگو کردن درباره قوم لوط.
از این آیه شریفه برمى آید که ملائکه، نخست به آن جناب خبر داده بودند که ماموریت اصلیشان رفتن به دیار قوم لوط است و سپس این معنا را عنوان کرده بودند که خداى تعالى به شما فرزندى خواهد داد و در مرحله سوم از عذاب قوم لوط خبر داده بودند که ابراهیم (ع) شروع کرده به مجادله کردن، تا شاید عذاب را از آن قوم برطرف سازد، و در آخر به آن جناب گفته اند که کار از کار گذشته و قضاء حتمى شده و عذاب نازل خواهد شد و به هیچ وجه رد شدنى نیست. حال ببینیم مجادله ابراهیم چه بوده؟ در آیات مورد بحث چیزى در این باب نیامده ولى در جاى دیگر قرآن کریم فرموده:«و لما جاءت رسلنا إبراهیم بالبشرى قالوا إنا مهلکوا أهل هذه القریة إن أهلها کانوا ظالمین قال إن فیها لوطا قالوا نحن أعلم بمن فیها لننجینه و أهله إلا امرأته کانت من الغابرین؛ و چون فرستادگان، بشارت را به ابراهیم دادند اضافه کردند که ما اهل این قریه را هلاک خواهیم کرد زیرا اهل آن ستمکار بودند، ابراهیم گفت: آخر در آن قریه لوط پیغمبر هست، گفتند: ما بهتر مى دانیم که در آن چه کسى هست، تو دلواپس لوط مباش که به یقین ما او و اهل خانه اش را نجات خواهیم داد مگر همسرش را که از هلاک شوندگان است.» (عنکبوت/ 32)
"إن إبراهیم لحلیم أواه منیب" "حلیم" به آن کسى گفته مى شود که در عقوبت دشمن و انتقام گرفتن عجله نمى کند و کلمه "اواه" درباره کسى اطلاق مى شود که زیاد از بدى ها و ناملایماتى که مى بیند آه مى کشد و کلمه "منیب" اسم فاعل از مصدر انابه به معناى رجوع است و مراد از آن، این است که آدمى در هر امرى به خداى تعالى رجوع کند. و این آیه زمینه تعلیل آیه قبلى را دارد و مى خواهد بیان کند که چرا ابراهیم (ع) درباره قوم لوط مجادله کرد و در این جمله مدحى بلیغ از ابراهیم (ع) شده، چون مى فرماید: آن جناب بدین جهت در باره آن قوم مجادله کرد که پیغمبرى حلیم و پر حوصله بود و در نزول عذاب بر مردم ستمکار عجله نمى کرد، امیدوار بود که توفیق الهى شامل حال آنان شده، اصلاح شوند و به استقامت بگرایند، پیغمبرى بود اواه یعنى از گمراهى مردم و از اینکه هلاکت بر آنان نازل شود سخت رنج مى برد و آه مى کشید در نجات انسان به خداى تعالى رجوع مى کرد و متوسل مى شد پس کسى خیال نکند که آن جناب از عذاب ستمکاران کراهت داشته و بدان جهت که ظالم بودند از آنان طرفدارى مى کرده، حاشا بر پیغمبرى اولوا العزم که طرفدار ستمکاران باشد.
«یا إبراهیم أعرض عن هذا إنه قد جاء أمر ربک و إنهم آتیهم عذاب غیر مردود» این آیه شریفه حکایت پاسخى است که فرشتگان به ابراهیم (ع) داده و مجادله آن جناب را قطع کردند و آن جناب بعد از شنیدن آن قانع شد و دیگر دنبال نکرد چون فهمید که اصرار کردن در برگرداندن عذاب از قوم لوط هیچ فایده اى ندارد چون قضاى الهى در آن باره رانده شده و عذابشان حتمى گشته و خواه ناخواه واقع خواهد شد پس اینکه گفتند: "یا إبراهیم أعرض عن هذا" معنایش این است که از این وساطت و جدال صرفنظر کن و هیچ طمعى به نجات آنان مبند که طمعى خام و ناشدنى است.
و معناى اینکه گفتند: "إنه قد جاء أمر ربک" این است که امر پروردگار تو به مرحله اى رسیده که با هیچ دافعى دفع نمى شود و با هیچ مبدلى تبدیل نمى گردد، و خلاصه منظور ما این است که فعل ماضى "جاء" نمى خواهد خبر دهد که عذاب آمده، مؤید این معنا هم این است که در جمله بعد مى فرماید: "و إنهم آتیهم عذاب غیر مردود"، چون ظاهر این جمله که اسم فاعل "آتى" در آن به کار رفته این است که عذاب مذکور بعدها نازل مى شود هر چند که امر، صادر شده و قضاء آن رانده شده و قضاء از مقضى به هیچ وجه تخلف نمى پذیرد، و باز مؤید گفته ما جمله اى است که به زودى در همین سوره، در داستان قوم لوط مى آید که فرموده «فلما جاء أمرنا جعلنا عالیها سافلها؛ همین که امر ما آمد آن قریه را زیر و رو کردیم.» (هود/ 82)، پس معلوم مى شود که کلمه "جاء" در جمله مورد بحث به معناى آمدن امر الهى نیست بلکه به معناى حتمى شدن آن است. و معناى اینکه فرشتگان گفتند: "و إنهم آتیهم عذاب غیر مردود" این است که به زودى عذابى بر آنان نازل مى شود که به هیچ وجه از آنان دفع شدنى نیست پس حکم، تنها از آن خدا است و هیچ کس که بتواند حکم او را عقب بیندازد وجود ندارد، و این جمله بیانگر آن ماموریتى است که به خاطر آن آمده بودند و در حقیقت جمله سابق را تاکید مى کند چون مقام هم مقام تاکید بود و به همین جهت در جمله اول نیز دو وسیله از وسایل تاکید به کار رفته بود یکى ضمیر شان "انه" و دیگرى کلمه "قد" که تحقیق را افاده مى کند و هر دو جمله با یک وسیله دیگر تاکید آغاز شده اند و آن کلمه "ان" است و اگر در جمله قبلى امر را به رب ابراهیم نسبت دادند نه به خداى تعالى براى این بوده که از این تعبیر در انقطاع جدال ابراهیم کمک گرفته باشند.
به هر حال در اولین برخوردى که ابراهیم با آنان کرد و به خصوص وقتى متوجه شد که دست هاى به غذاى او نمى زنند، ترسى از ایشان در دل او جایگیر شد، ولى طولى نکشید که آن ها ابراهیم را از هراس و ترس بیرون آوردند و خود را معرفى کردند و بلافاصله او را به پسرى دانا بشارت دادند. ابراهیم پرسید: «پس از این بشارت چه مأموریتى دارید و براى چه کار آمده اید؟» گفتند: «ما مأمور عذاب قوم لوط هستیم که مردمانى فاسق و تبه کار هستند و آمده ایم تا سنگ هاى عذاب را برایشان فرو ریزیم و آن سنگ هاى نشان دارى است که نزد پروردگارت براى اسراف گران آماده و مهیا کردیده است.»
وقتی که این فرشتگان نزد ابراهیم (ع) آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم (ع) گفتند، ابراهیم (ع) در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم (ع) می‎تپید و با خود می‎گفت: شاید روزنه امید برای اصلاح قوم لوط باشد. در این جا دل ابراهیم به حال آن مردم تیره بخت سوخت و از روى مهربانى به آن ها گفت: «لوط میان آن هاست؟ و با بودن لوط که پیغمبر خداست چگونه آن ها را عذاب مى کنید؟» و با این پرسش خواست بداند آیا رهایى آن ها از عذاب وجود دارد یا نه؟ طبق بعضی از روایات، ابراهیم به فرشتگان گفت: «اگر در میان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب می‎رسانید؟»
فرشتگان: «نه.»
ابراهیم: «اگر پنجاه نفر باشند چطور؟»
فرشتگان: «نه»
ابراهیم: «اگر یک نفر مؤمن باشد چطور؟»
فرشتگان: «قطعا لوط (ع) در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش (جز همسرش) را نجات خواهیم داد.» (عنکبوت/ 32)
وقتی که برای ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت، و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود، و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم (ع) نشأت می‎گرفت. و در بعضی از روایات آمده ابراهیم به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه کن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی کرد: «اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربک و انهم آتیهم عذاب غیر مردود؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم لوط هستند که در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.» (بحار، ج 12، ص 156)
دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید. فرشتگان جواب دادند که ما بهتر مى دانیم در آنجا چه کسى هست و به موقعیت لوط و اهلش از هر کس دیگر مطلع تریم و اضافه کردند که مسأله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هیچ وجه برگشتنى نیست. خداوند در قرآن ذکر می کند که: بدو گفتند: ما خود داناتریم که چه کسى میان آن هاست. ما لوط را با خاندانش (به جز همسر بدکارش) نجات خواهیم داد (عنکبوت/ 32) و به دنبال آن ادامه دادند: اى ابراهیم از این موضوع درگذر. (هود/ 76- 77) و درباره عذاب قوم لوط با ما مجادله مکن و در صدد آمرزش و نجات آن ها نباش که عذاب حتمى آن ها آمده و بازگشتى در آن نیست. (هود/ 76- 77)

ماجرای ورود فرشتگان به حضرت ابراهیم برای عذاب قوم لوط در روایات

در کتاب کافى به سند خود از ابى یزید حمار از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود: «خداى عز و جل چهار فرشته مامور کرد براى هلاک کردن قوم لوط و آن چهار فرشته عبارت بودند از: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کروبیل، این چهار فرشته در سر راه خود به دیدن ابراهیم رفته بر او سلام کردند در حالى که "در قالب انسانهایى" معمم بودند و آن جناب ایشان را نشناخت، همین قدر دانست که قیافه هایى جالب دارند، لذا پیش خودش گفت: اینگونه اشخاص محترم را باید خودم پذیرایى کنم و به خدمتشان قیام نمایم، و چون او مردى میهمان نواز بود لذا گوساله اى چاق براى آنها کباب کرد آن قدر که کاملا پخته شد و آورده نزد آنان گذاشت ولى دید که دست میهمانان به طرف غذا دراز نمى شود از این رفتار آنان بدش آمد و در خود احساس ترس کرد جبرئیل وقتى آن جناب را چنین دید، عمامه را از سر خود برداشت و ابراهیم او را "که در سابق بارها دیده بود" شناخت و پرسید: تو همو هستى؟ گفت: آرى. در این میان همسر آن جناب از آنجا رد مى شد جبرئیل او را به ولادت اسحاق بشارت داد و از اسحاق یعقوب را، همسر آن جناب گفت خداوند چه فرموده است؟ ملائکه جواب دادند به آنچه قرآن کریم آن را حکایت کرده است. ابراهیم (ع) از آنان پرسید: به خاطر چه کارى آمده اید؟ گفتند: براى هلاک کردن قوم لوط آمده ایم. پرسید: اگر در میان آن قوم صد نفر با ایمان باشد آنان را نیز هلاک خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: نه، پرسید: اگر پنجاه نفر باشد چطور؟ جبرئیل گفت، نه، پرسید:
اگر سى نفر باشد چطور؟ گفت، نه، پرسید: اگر بیست نفر باشد چطور؟ گفت: نه، پرسید: اگر ده نفر وجود داشته باشد چطور؟ گفت: نه، پرسید اگر پنج نفر باشد؟ گفت: نه، پرسید: اگر یک نفر باشد چطور؟ گفت: نه، پرسید: اگر هیچ مؤمنى در آن قوم نباشد و تنها لوط باشد چطور؟جبرئیل گفت: ما بهتر مى دانیم که در آن قوم چه کسى هست، ما بطور قطع او و خانواده اش را نجات مى دهیم بجز همسرش را که از هلاک شوندگان است، آن گاه (ابراهیم را به حال خود گذاشتند) و رفتند.»
امام (ع) اضافه کرد که حسن بن على (ع) فرموده: «من هیچ توجیهى براى کلام ابراهیم به نظرم نمى رسد مگر اینکه مى خواسته کارى کند که قوم لوط باقى بمانند و از بین نروند.» و کلام خداى تعالى نیز که مى فرماید: «فلما ذهب عن إبراهیم الروع و جاءته البشرى یجادلنا فی قوم لوط؛ هنگامى که ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله مى کرد.» (هود/ 74) به همین نکته اشاره دارد.
ابن عباس مى گوید که «کلام خداى تعالى که مى فرماید: "فلما ذهب عن إبراهیم الروع و جاءته البشرى" مربوط است به بعد از بشارت، و مجادله آن جناب این بود که پرسید: قصد کجا را دارید، و به سوى چه قومى مبعوث شده اید؟ جبرئیل گفت: به سوى قوم لوط، و ما مامور شده ایم آن قوم را عذاب کنیم.
ابراهیم (ع) گفت: آخر لوط در بین آن قوم است؟ گفتند، ما داناتر از هر کسیم به اینکه چه کسى در آن قوم هست و مطمئن باش که ما او و اهلش را حتما نجات مى دهیم مگر همسرش را که (به طورى که) بعضى معتقدند نامش والقة بوده، ابراهیم پرسید: حال اگر در بین آن قوم صد نفر مؤمن باشد آنان را نیز عذاب مى کنید؟ جبرئیل گفت: نه، پرسید: اگر نود مؤمن باشد آیا آنها را عذاب مى کنید؟ جبرئیل گفت: نه، پرسید: اگر هشتاد نفر باشد چطور، عذابشان مى کنید؟ جبرئیل گفت: نه، هم چنان ابراهیم شمرد تا رسید به یک مؤمن و جبرئیل همه را فرمود: نه، و چون به ابراهیم نگفتند که در آن قوم یک مؤمن هست خودش گفت: آخر لوط در آن میان است؟ در پاسخ گفتند: ما بهتر مى دانیم چه کسى در آن میان هست و ما بطور حتم او و اهلش را نجات مى دهیم مگر همسرش را.»
در تفسیر عیاشى از ابى حمزه ثمالى از امام ابى جعفر (ع) روایت آورده که فرمود: «خداى تبارک و تعالى وقتى قضاء عذاب قوم لوط را راند و آن را مقدر فرمود، مى دانست که ابراهیم بنده حلیمش به سختى اندوهناک مى شود، دوست داشت براى تسلیت خاطر او فرزندى دانا به او مرحمت کند تا جریحه دل آن جناب از انقراض قوم لوط التیام یابد.»
امام باقر (ع) اضافه فرمود که: «خداى تعالى به این منظور رسولانى از فرشتگان نزد آن جناب گسیل داشت تا او را به ولادت اسماعیل بشارت دهند.»
سپس امام فرمود: «فرستادگان شبانه بر ابراهیم (ع) وارد شدند، آن جناب ترسید که مبادا دزد باشند، رسولان وقتى حالت ترس و دلواپسى او را دیدند گفتند: "سلاما" یعنى "نسلم سلاما؛ سلامت مى دهیم سلامى خالص" ابراهیم در پاسخ گفت: "سلاما قال إنا منکم وجلون؛ پاسخ ما به شما سلام است ولى ما از شما ترس و دلواپسى داریم." (حجر/ 52) گفتند: "لا توجل إنا نبشرک بغلام علیم؛ گفتند: نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهیم." (حجر/ 53

ایمان

در بعضى از احادیث آمده که جبرئیل (که سمت ریاست آنان را داشت) پرسید: «اگر در شهر ایشان صد نفر مرد با ایمان باشد، شما آنان را نیز هلاک مى کنید؟»
جبرئیل گفت: «نه.»
ابراهیم پرسید: «اگر پنجاه نفر باشند چطور؟»
جبرئیل پاسخ داد: «نه.»
ابراهیم گفت: «اگر سى نفر باشند؟»
جبرئیل گفت: «نه.»
ابراهیم گفت: «اگر بیست نفر باشند؟»
جبرئیل گفت: «نه.»
ابراهیم پرسید: «اگر ده نفر باشند؟»
جبرئیل گفت: «نه.»
ابراهیم پرسید: «اگر پنج نفر باشند؟»
جبرئیل گفت: «نه.»
ابراهیم پرسید: «اگر یک نفر باشند؟»
و چون جبرئیل پاسخ داد که «نه»
ابراهیم گفت: «لوط میان آن هاست!»
یعنى وقتى لوط میان آن ها باشد، به طور مسلم یک نفر مرد با ایمان میان ایشان وجود دارد، پس چگونه آن ها را عذاب مى کنید؟ اما جبرئیل و همراهانش خیال او را از این نظر آسوده کردند و در ضمن قطعى بودن عذاب را نیز به اطلاع او رساندند و بدو گفتند: «ما خود داناتریم که چه کسى میان آن هاست. ما لوط را با خاندانش (به جز همسر بدکارش) نجات خواهیم داد.»

Sources

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 صفحه 503-5014

حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

علامه مجلسى-حیوه القلوب (تاریخ پیامبران علیهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن)

رسولی محلاتی- تاریخ انبیاء

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information