ویژگیها و اعمال زشت قوم لوط علیه السلام (هواپرستی)

English 7699 Views |

شهرهای قوم لوط

نام لوط در 14 سوره از قرآن کریم ذکر شده که در 11 سوره از آن ها نام قوم او و بحث و گفتگوی آن حضرت با آن ها نیز به اجمال و تفصیل آمده است.
آن 14 سوره عبادت است از: اعراف، هود، انعام، حج، شعرا، حجر، نمل، عنکبوت، ص، ق، قمر، تحریم، انبیاء و صافات و به جز صافات، تحریم، و انعام، در سوره های دیگر نام قوم لوط نیز ذکر شده است. برای فهم آیات روایاتی که در این زمینه رسیده و نیز طریقه استدلال آن حضرت با قوم خود، احتیاج به دانستن وضع اجمالی آن مردم و اعمال و رفتارشان داریم، از این رو لازم است اشاره ای به زندگی قوم لوط و شهر و دیار آن ها و موقعیت لوط پیغمبر میان آن ها بشود. درباره شهر و مسکن قوم لوط در تواریخ و هم چنین در روایات اختلاف است.
معروف است که آن ها در شهری به نام سدوم در سرزمین فلسطین و مابین مدینه و شام سکونت داشتند و لوط پیغمبر نیز در همان شهر سکونت داشت، اما در حدیثی که کلینی و صدوق (ره) روایت کرده اند، امام صادق (ع) فرمود: «شهرهای آن ها چهار شهر به نام های سدوم، صدیم، لدنا و عمیرا بود.»
طبرسی (ره) نقل کرده که «قوم لوط چهار شهر داشتند که مؤتفکات نیز نامیده شده است. و آن ها عبارت بودند از شهرهای سدوم، عامورا، دوما و صبوایم که سدوم بزرگ تر از همه آن ها بود و لوط هم در آن شهر زندگی می کرد.»
مسعودی گفته است که «آن ها پنج شهر به نام های: سدوم، عمورا، اءدوما، صاعورا و سابورا بود.»
ابن اثیر نیز همین را ذکر کرده، لکن نام شهرها را سدوم، صبعه، عمره، دوما، صعوه گفته است. طبری از قتاده نقل کرده که شهرهای مزبور سه شهر بود که به همه آن ها سدوم می گفتند. در جای دیگر آمده که آن ها پنج شهر بود به نام های صبعه، صعره، عمره، دوما و سدوم که بزرگ ترین آن ها بود.

بی منطق و حق ناپذیر

خداوند می فرماید: «و ما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون؛ ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید که اینها مردمی هستند که پاک دامنی را می طلبند (و با ما همصدا نیستند).» (اعراف/ 82)
نظر به اینکه اهل سدوم در برابر تهدید و سرزنش و سخنان لوط پیامبر (ص) پاسخ نداشته، و گفتار او را نمی توانستند تکذیب نمایند از پاسخ به وی اعراض نموده و به یکدیگر می گفتند این شخص بیگانه که به سرزمین و شهر شما وارد شده و دعوی پیامبری از جانب خدا می نماید را از شهر خود خارج کنید زیرا رفتار جنسی و عمل شما را قبیح و زشت می داند و پیوسته به ملامت و سرزنش شما می پردازد. به عبارت دیگر گفته اند، از آنجایی که قوم جواب درستی در برابر حضرت لوط (ع) نداشتند لاجرم او را تهدید به تبعید و اخراج نمود، و این خود دلیل بر سفاهت قوم لوط است که اصلا متعرض جواب از سؤال لوط نشده بلکه در مقام جواب چیزی گفتند که هیچ ربطی به سؤال او نداشت. بلکه لوط را به خاطر اینکه مردی غریب و خوش نشین در آن شهر بود خوار شمرده و کلامش را بی ارزش داشته و گفتند شهر از ماست و حق نداری که به کارهای ما خرده گیری کنی.

ظالم و ستمگر

خداوند در قرآن می فرماید: «والمؤتفکات اتتهم رسلهم بالبینات فماکان الله لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون؛ و شهرهای زیر و رو شده [قوم لوط] پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند (ولی نپذیرفتند) خداوند به آنها ستم نکرد اما خودشان بر خویشتن ستم می کردند.» (توبه/ 70)
«والمؤتفکات» یعنی شهرهای واژگون شده، که آنها سه شهر بود که قوم لوط در آنها زندگی می کردند، اما خدا آنها را فرو برد و شهر را بر سرشان واژگون ساخت (در حالی که پیامبرشان با حجتها و معجزات آنها را به سوی خدا دعوت می کرد اما آنها انکار و تکذیب کردند پیامبران را همین سبب شد که مورد عذاب قرار گیرند) خدا در مورد نابود کردنشان به آنان ستم نمی کند، بلکه از روی استحقاق آنها را کیفر می کند. بنابراین خداوند به کیفر کفر و نافرمانی آنها را نابودشان ساخت. در نتیجه می توان گفت یکی از مشخصه هایی که سبب نابودی قوم لوط شد ظلم به خود بود که خود برخود کرده بودند. نه هیچ کس دیگر. البته اینها در حق مردم دیگر و در حق خداوند نیز ظالم بودند.
چنانکه در آیه دیگر چنین آمده است. «قالوا انا مهلکوا اهل هذه القریة ان اهلها کانوا ظالمین؛ (فرشتگان الهی) گفتند: ما اهل این شهر و آبادی را [به شهرهای قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد. چرا که اهل آن ستمگرند.» (عنکبوت/ 31)
بنابر ظاهر آیه، این قوم به خاطر خصوصیت ستمگری مجازات شدند.

جسور و مصر در ارتکاب معاصی

خداوند می فرماید: «وجاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات؛ قوم او (به قصد مزاحمت میهمان) به سرعت به سراغ او آمدند، و قبلا کارهای بد انجام می دادند.» (هود/ 78)
از جمله «و من قبل کانوا یعملون السیئات» استفاده می شود که قوم لوط همواره مرتکب معاصی می شدند و گناهان و کارهای زشتی می کردند و در ارتکاب فحشاء بی حیا و جسور و بی باک شده بودند و به نوعی عادت و اعتیاد برایشان تبدیل شده بود و هیچ چیز نمی توانست آنها را از معصیت باز دارد، نه حیایی بود که مانعشان نماید، و نه زشتی و قبح عمل برای آنها مطرح بود، و نه موعظه در آنها کارساز واقع می شد. تا آنها را از عمل قبیح و منزجر نماید، انجام هر کار زشتی برایشان آسان و هر عمل منکر و بلکه بی شرمانه ای را زیبا می دیدند.
معنا و مفهوم جمله «یهرعون الیه» راغب می گوید: «هرع، یا، اهرع معنایش این است که فلان کس را با زور و تهدید به جلو سوق می داد» و نیز گفته اند به معنای سوق دادن به شدت است، یعنی قوم لوط به سوی مهمانان لوط هجوم آوردند به صورتی که یکدیگر را هل می دادند تا به آنها زودتر برسند، و با توجه به آن عادت زشت آنها که عمل لواط را بی شرمانه انجام می دادند و جوانان مهمان لوط (ع) بسیار زیبارو بودند معلوم می شود که آنها به چه هدفی به خانه لوط هجوم آورده بودند آنها ملکه فسق و فحشاء در دلهایشان رسوخ کرده بود لذا حضرت لوط به جای آنکه ابتدا نصیحت کند به آنها پیشنهاد ازدواج با دخترانش را داد. اما آنها گفتند خودت می دانی ما برای چیزی آمده ایم و هیچ علاقه ای به ازدواج با دخترانت نداریم.

استقبال از معصیت

خداوند می فرماید: «و جاء اهل المدینة یستبشرون؛ (از سوی دیگر) اهل شهر (از ورود مهمانان باخبر شدند و به طرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند.» (حجر/ 67)
قوم فاسد، با مشاهده ورود مهمانان زیباروی بر حضرت لوط(ع) به یکدیگر نوید می دادند به انتظار اینکه از وجود آنها کامجوئی کنند و کردار پست شیطانی خود را به وسیله آنها تجدید نمایند. اینکه در آیه شریفه تعبیر به«اهل المدینة» کرده نشان می دهد که حداقل گروه زیادی از مردم شهر به سوی خانه لوط حرکت کردند و این امر روشن می سازد که آنها تا چه حد وقیح و رسوا و جسور شده بودند، مخصوصا که یکدیگر را بشارت می دادند به زشت ترین اعمال، این حکایت از عمق آلودگی آنها می کند، چرا که این عمل ننگین را شاید کمتر کسی حتی در میان حیوانات و چارپایان نظیرش را دیده باشد، اگر هم کسی انجام دهد لااقل با کتمان و اختفاء و احساس شرمساری انجام می دهد، اما این ملت زشتکار و فرومایه آشکارا یکدیگر را به این عمل بشارت می دادند. و منتظر فرصتی برای این عمل بودند.
خداوند می فرماید: «کانت تعمل الخبائث، انهم کانوا قوم سوء فاسقین؛ اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، همانا آنها مردم بد و فاسقی بودند.» (انبیا/ 74) جمله (و نجیناه من القریة التی تعمل الخبائث) می فرماید: ما او را (یعنی حضرت لوط (ع) را) از شهر و دیاری که کارهای پلید و زشت انجام می دادند رهایی بخشیدیم، چرا که مردم بدی بودند و از اطاعت فرمان حق بیرون رفته بودند. نسبت دادن اعمال زشت و پلید به قریه و شهر و آبادی، اشاره به این است که آنها آنچنان غرق فساد و گناه بودند که گوئی از در و دیوار آبادیشان گناه و اعمال زشت و پلید می بارید. و تعبیر «خبائث» به صورت جمع اشاره به این نکته است که آنها علاوه بر عمل فوق العاده شنیع «لواط» کارهای زشت دیگری نیز داشتند و تعبیر «فاسقین» بعد از «قوم سوء» ممکن است اشاره به این باشد که آنها هم از نظر قوانین الهی، مردمی فاسق بودند، و هم از نظر معیارهای مردمی و عرفی، حتی قطع نظر از دین و ایمان، افرادی پست و پلید و آلوده و منحرف بودند.
در آیه دیگری نیز فسق این قوم را علت عذابشان می داند و می فرماید: «انا منزلون علی اهل هذه القریة رجزا من السماء بما کانوا یفسقون؛ ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت.» (عنکبوت/ 34)
آیه شریفه علت عذاب قوم را خو گرفتن به فسق و فجور می داند و با کلمه «یفسقون» که با فعل مضارع آمده می فهماند که اینها پشیمان نمی شدند از کارهای زشت خود و قصد ادامه داشتند که خداوند آنها را مجازات می کند.

منحرف و اسراف گر

خداوند می فرماید: «انکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون؛ آیا شما از روی شهوت به جای زنان به سراغ مردان می روید؟» (اعراف/ 81) شما گروه اسرافکار (و منحرفی) هستید. می فرماید: شما شهوت خود را به وسیله مردان فرو می نشانید و از همبستر شدن با زنان که خداوند برای شما حلال کرده است، خودداری می کنید، شما مردمی هستید مسرف و متجاوز و ستمکار و فاسد و همه عیبها را در خود گرد آورده اید. از آنجایی که این عمل تجاوز و انحراف از قانون فطرت است اسراف نامیده شده است.
خداوند اشاره می کند که: «لعمرک إنهم لفی سکرتهم یعمهون؛ به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند.» (حجر/ 72) (و عقل و شعور خود را از دست داده اند). هدف اساسی آیه شریفه این است که بگوید «قوم لوط در مستی خود سرگردان بودند، به عبارت دیگر بگوید، قوم لوط در دریای مستی هوا و هوس و شهوت رانی غرق و غوطه ور و سرگردان بودند تا بدین وسیله هشدار دهند به آیندگان که این سرنوشت تنها خاص آن قوم و ملت نیست، بلکه انسانهای دیگری نیز امکان دارد که گرفتار چنین بلایی شوند از این رو با کلمه «یعمهون» عبارت را به پایان می برد تا در آینده شامل حال هرکسی که شهوت پرست و گمراه و هوس راه باشد نیز بشود. در آیه شریفه علاوه بر این هدف اساسی نکته دیگری نیز وجود دارد که مورد اختلاف مفسرین واقع شده است، آن نکته عبارت است از: اینکه آیه شریفه با قسم آغاز شده است.
اولا چه کسی قسم یاد کرده؟
ثانیا به چه کسی قسم یاد شده است؟
ثالثا، اهمیت این قسم به چیست؟
اما در مورد مطلب اول، اکثر مفسرین می گویند خداوند قسم یاد کرده است، و عده ای نیز گفته اند ملائکی که از سوی خدا به سوی لوط مأمور شده بودند سوگند خوردند.
اما در مورد مطلب دوم: در خصوص فردی که به او قسم یاد شده است، اکثر مفسرین معتقدند خداوند بر خاتم الانبیاء حضرت محمد (ص) قسم یاد کرده است، اما عده ای نیز می گویند، خداوند برای تسلی خاطر حضرت لوط (ع) او را مورد خطاب قرار داده و بر جان او قسم یاد کرده است و بعضی می گویند ملائک بر لوط قسم خوردند.
اما در مورد مطلب سوم: گفته اند سوگند به چیزی یاد می شود که فوق العاده مورد توجه و مهم و مفید باشد نزد سوگند خورنده گواه بر این مطلب آیاتی از قرآن است که خداوند در آن آیات سوگند یاد کرده است مثلا در سوره مبارکه (والشمس) خداوند به اشیاء مهمی که موجب بقاء انسان و هر ذی روح دیگری است سوگند می خورد که عبارتند از «خورشید، قمر، روز، شب، آسمان، زمین، نفس و...» و در این آیه شریفه خداوند بر جان پیامبر اکرم (ص) قسم یاد می کند بنابراین به این نتیجه می رسیم که حیات و جان مبارک پیامبر (ص) به قدری برای موجودات مفید و مهم بوده است که خداوند به جان آن بزرگوار قسم یاد کرده است. نکته دیگر این است که خداوند از میان یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر فقط به جان مبارک پیامبر اسلام (ص) سوگند یاد کرده است.

تهدید کننده پیامبر خدا

خداوند می فرماید: «قالوا اولم ننهک عن العالمین؛ گفتند: مگر تو را از جهانیان نهی نکردیم (و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟)» (حجر/ 70) شاید اولین مطلبی که از آیه شریفه به روشنی استفاده شود، این باشد که قوم لوط، آن حضرت را در محدودیت خاصی از نظر رفت و آمدهای اجتماعی قرار داده بودند و او را تهدید می کردند که حق نداری به خانه ات مهمان یا فرد ناشناسی را بیاوری و نیز مهمانان او را تهدید به تجاوز و هتک حرمت می کردند. و این رفتار بدترین ظلمی بود که آن قوم به پیامبر خود می کردند. زیرا حق هر پیامبری است که علاوه بر مردم دیار خود که در دست رس او هستند هر تازه واردی را به شهر دعوت به اهداف رسالتش نماید و در این جهت کسی مانع رسالتش نشود.
اما اخلاق آن قوم این بود که متعرض هر تازه واردی می شدند و از او هتک حرمت می کردند و انتظار داشتند که کسی مانع ظلم آنها نشود تا با خیالی آسوده به رفتار بی شرمانه خود ادامه دهند، اما لوط (ع) که رفتار زشت آنها را دائما تقبیح و مذمت می کرد با پناه دادن به تازه واردها (به شهر) هم آنها را به اهداف رسالتش دعوت می کرد و هم از حرمت انسانی مهمانان در برابر تجاوز اهالی حمایت می نمود و به آنان امان می داد، گرچه قوم با همسر لوط هماهنگی کرده بودند که اگر برای لوط مهمانی رسید اگر شب بود با آتش روشن کردن بر پشت بام و اگر روز بود با دودی که بر بام به پا می کرد علامت می داد که برای آن جناب مهمان رسیده است. از این رو همسر لوط هم که در جرم و عمل ناپسند آن قوم شریک بود، به عذاب الهی گرفتار آمد، و به هلاکت رسید.
بنابر نقلی گفته اند اهالی و مردم قوم لوط با پیامبرشان شرط کرده و قول داده بودند که آن عمل شنیع و زشت (لواط) را با اهالی و همشهریان خود نکنند بلکه با غریبه ها و تازه واردهای به شهر چنین کنند از این رو از لوط خواسته بودند از غریبه ها حمایت نکن و به آنها پناه ندهد و مهمان خود قرار مده تا با غریبه ها هر آنچه خواستند بکنند. از این رو گفته اند مراد از (عالمین) در آیه شریفه افراد تازه وارد و غریبه ها و غیر اهالی هستند. در خصوص اینکه چه عاملی سبب شد تا این قوم به چنین عمل زشتی مخصوصا در مورد مهمانان و تازه واردین به شهر خود دست بزنند، محمدبن اسحاق می گوید: «سبب آن بود که در این شهر مردمان درختان میوه فراوانی داشتند و غریبه ها از جاهای دیگر به آنجا می آمدند و میوه های آنها را می خوردند و با خود می بردند و اهالی از این وضعیت ناراحت بودند تا اینکه ابلیس به صورت پیری درآمد و به این قوم گفت اگر می خواهید از این وضعیت نجات یابید باید با آنها (لواط) کنید اما قوم گفتند چنین نکنیم، لکن چون وضعیت بدتر شد با خود گفتند خوب است این پیشنهاد را بیازمائیم، و این عمل را آنقدر مرتکب شدند تا معتاد گشتند به طوری که برای آنها حالت عادی و بدون قبح و زشتی پیدا کرده بود و بر این عمل جسور و گستاخ گشتند، تا اینکه گرفتار عذاب دردناک الهی گشتند.»

قومی مجرم و گناه پیشه

خداوند می فرماید: «قالوا انا ارسلنا الی قوم مجرمین؛ گفتند: ما به سوی قومی گنهکار مأموریت یافته ایم (تا آنها را هلاک کنیم).» (حجر/ 58)
مفسرین گرانقدر «مجرم» را به معنای متعددی بیان کرده اند بعضی مجرم را مساوی با کافر و بعضی به معنای فاسق و بعضی کافر و طغیانگر و بعضی گفته، مجرم کسی است که از حق بریده و به باطل پیوسته است. و بعضی گفته معنای مجرم بودن قوم لوط این است که این قوم مبتلا به کثرت معاصی و اسراف در معصیت بوده اند که بزرگترین گناهشان که در حضور دیگران در عیان انجام می دادند و از آن شرم نمی کردند، لواط یا همجنس بازی بود. آنهم نه برای ارضاء شهوت بلکه به منظور اذیت و آزار کسانی که وارد بر شهرشان می شدند. بنابراین روشن می شود که هر قوم معصیتکاری را قوم مجرم نمی توان دانست و هر گنهکاری را کافر و فاسق و طغیانگر نمی توان خواند، چه بسیارند انسانهای که عصیانشان در عین کرنش در برابر حق تعالی است یعنی ضمن اینکه مسلم و مؤمن اند گناه می کنند. گناه علل و عواملی دارد که بعضا در محیط زندگی و یا در وجود انسان قرار دارد که سبب لغزش می گردد، از این رو خداوند با توجه به این شرایط راه توبه و بازگشت را اگرچه مکرر اتفاق افتد باز گذاشته است و توبه کننده را دوست دارد «ان الله یحب التوابین» (بقره/ 222)
در حدیث قدسی می فرماید: «لو علم المد برون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا؛ اگر آنهایی که پشت کرده اند به من بدانند چقدر اشتیاق بازگشتشان را دارم از شوق می مردند.» پس آن گناهی انسان را مانند قوم لوط مجرم می کند که همراه با کفر و فسق و طغیانگری باشد و بدون هیچگونه احساس شرمی با جسارت تمام انجام شود و از هیچکس در انجام آن گناه به دل هراسی راه ندهد. اینجاست که خداوند در همین عالم گردن این طغیان گر را خرد می کند و پوزه او را به خاک مذلت می مالد و نسل او را قطع می کند چنانکه با اقوام گذشته همچون قوم لوط کرد.
خداوند می فرماید: «ائنکم لتأتون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم تجهلون؛ آیا شما به جای زنان، از روی شهوت به سراغ مردان می روید؟ شما قومی نادانید.» (نمل/ 55)
در آیه شریفه برای اینکه روشن سازد انگیزه این عمل (لواط) جهالت و نادانی است می افزاید: بلکه شما قومی جاهل و نادان هستید (بل انتم قوم تجهلون) جهل به خداوند، جهل به هدف آفرینش و نوامیس خلقت، و جهل به آثار شوم این گناه ننگین که اگر خودتان خوب بیندیشید به این حقیقت می رسید که این عمل تا چه حد جاهلانه است و ذکر این جمله به صورت استفهامیه «أئنکم...» برای این است که پاسخ را مخاطب از درون وجدان خود بشنود تا مؤثرتر باشد. بنابراین می توان جهل را به عنوان یکی از صفات ریشه ای و اساسی این قوم دانست. که منجر به هلاکت آنها شده است.

پاکدامن را تحمل نمی کردند

خداوند می فرماید: «فما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوا ال لوط من قریتکم انهم اناس یتطهرون؛ آنها پاسخی جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادی پاکدامن هستند!» (نمل/ 56)
اوج انحطاط و انهدام اخلاقی در اینجاست که جامعه و قومی نتوانند افراد پاک و وارسته را در میان خود تحمل کنند و به این نتیجه برسند که به نوعی آنها را از جامعه خود حذف کنند. چنانکه بنابر آیه شریفه مذکور در مورد قوم لوط می بینیم که برخوردشان با لوط (ع) این است که می گویند پاک دامنی عیبی است غیر قابل تحمل پس باید آنها را از شهر خود بیرون نماییم. چنانچه مفسرین می گویند: [جواب قوم لوط بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوق العاده اخلاقی آنها بود.] آری در محیط آلودگان، پاکی جرم است و عیب، یوسفهای پاکدامن را به جرم عفت و پارسائی به زندان می افکنند، اما زلیخا صفتان آزادند و در شهر و دیار خود آسوده... این احتمال نیز در جمله «اناس یتطهرون» وجود دارد که آنها به خاطر فرو رفتن در این منجلاب فساد و خو گرفتن به آلودگی، این سخن را از روی مسخره کردن خاندان لوط گفتند که اینها تصور می کنند کار ما ناپاکی است و پرهیز آنها پاکدامنی است چه چیز عجیب و مسخره ای؟ و این شگفت آور نیست که حس تشخیص انسان براثر خو گرفتن به یک عمل ننگین دگرگون شود.
چنان که نقل کرده اند: مرد دباغی که دائما با پوستهای متعفن سر و کار داشت و شامه او با آن خو گرفته بود روزی از بازار عطاران گذر کرد و بیهوش شد، حکیمی دستور داد او را به بازار دباغان ببرید تا به هوش آید و از مرگ نجات یابد زیرا بوی عطر برای او غیر قابل تحمل شده است. چه بد جامعه و چه بد مردمی هستند آنان که اعمال نیک و نیک سیرتان برایشان غیر قابل تحمل و اعمال زشت و زشت سیرتان برایشان مقبول و قابل پذیرشند اینان با بوی متعفن جهنم و جهنمیان خو گرفته و از بوی معطر بهشت و بهشتیان و اعمال صالح متنفر و منزجر شده اند.

Sources

جمال‌الدین ابوالفتوح رازی-روضه الجنان و روح الجنان- جلد 6 ص 409،جلد 3 ص 208، جلد 15 ص 506

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 ص 232- 233،جلد 10 ص 504 - 506

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 13 ص 459،جلد 15 ص 503-505،جلد 16 ص 265- 254،جلد 11 ص 108

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 9 ص 167،جلد 13 ص 199 و 204،جلد 11 ص 150

ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین- جلد 5 صفحه 168

سید محمد صحفى-قصه ‏هاى قرآن- صفحه 405 تا 406

سایت اندیشه قم- مقاله قوم لوط

عین الله ارشادی-سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

حسین فعال عراقی-داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

علامه مجلسى-حیوه القلوب (تاریخ پیامبران علیهم السلام و بعضى از قصه هاى قرآن)

رسول محلاتی-تاریخ انبیاء

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information