نقش تعقل در فهم دین از نظر علامه طباطبایی (ره)

English 3401 Views |

از مباحث مهم کلامی میزان قدرت عقل در همراهی و تفسیر دین است، برای نزدیک شدن به این مطلب در این نوشتار به مطالبی چون تعریف اسلام و ویژگی های آن از دیدگاه علامه طباطبایى، ماهیت عقل از دیدگاه اندیشمندان اسلامى، نقش عقل در فهم وحى از دیدگاه علامه طباطبایى، حجیت ذاتى حکم عقل، اختلاف روش متکلمان و حکیمان در معارف دینى به پاسخ این سوال بپردازیم که آیا دفاع عقلانى از دین به سود دین است؟ و در پایان به موارد هماهنگى و توافق عقل و وحى از دیدگاه علامه طباطبایى پرداخته شده است.

تعریف اسلام از دیدگاه علامه طباطبایى
علامه پس از تبیین کلى پیرامون دین و این که دین لازمه زندگى اجتماعى انسان است درباره اسلام مطالبى را ارائه کرده است وى در تعریف اسلام مى گوید: اسلام در لغت به معنى تسلیم و گردن گذارى است و قرآن کریم را که به سوى آن دعوت مى کند، از این روى اسلام نامیده که برنامه کلى آن تسلیم شدن انسان است به خداى جهان و جهانیان که در اثر تسلیم پرستش نکند جز خداى یگانه را و اطاعت نکند جز فرمان او را. وى با اشاره به آیه «ان الدین عندالله الاسلام»؛ «دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است» (آل عمران/ 19) مى گوید: «والاسلام هوالتسلیم لله سبحانه فى سنته الجاریه فى تکوینه المبتنیه علیها تشریعه».

ویژگى هاى اسلام از دیدگاه علامه طباطبایى:
هماهنگی اسلام با فطرت و دستگاه آفرینش

علامه طباطبایى معتقد است که اساس اسلام، همان دستگاه واقعى آفرینش است نه امیال و عواطف و احساسات بى بند و بار انسانى و به همین جهت تشریع و تکوین با همدیگر هماهنگ اند و نیازمندى هاى حقیقى انسان همان است که از دستگاه آفرینش الهام و سرچشمه مى گیرند نه یک رشته توهمات هوس آمیز که از راه جهالت برایش مشتبه مى گردد. علامه معتقد است که حقیقت دین عبارت است از یک رشته اعتقادات راجع به آفرینش جهان و انسان و یک سلسله وظایف عملى که زندگى انسان را به آن تطبیق دهد نه یک امر تشریفاتى که در اختیار انسان باشد و هر دینى را که دلش خواست بپذیرد وحقیقت دین در اسلام متجلى است به طورى که ریشه در فطرت انسان دارد و انسان واختیار انسان را تابع قوانین آن مى گرداند چنان که مثلا این مساله که ما از نورخورشید استفاده مى کنیم حقیقت و واقعیتى است که هرگز انسان آزاد در برابر آن مختار نیست هر روز یک نظر بدهد بلکه ناگزیر است که ثبوت آن را پذیرفته و مسائل زندگى را روى آن استوار سازد و راستى اگر دینى این نظر را بدهد که هر بشرى این آزادى را دارد که هر یک از ادیان مختلف را خواست، بپذیرد؛ با این نظریه به تشریفاتى و غیر واقعى بودن خود اعتراف کرده و خط بطلان به گرداگرد خود کشیده است.

وحدت تام اجزاى دین
علامه معتقد است یکى از مهم ترین ویژگى هاى اسلام آن است که اجزاى این دین چنان به هم ارتباط دارند که وحدت تام و کاملى بینشان به وجود مى آید و کوچک ترین تضاد و تناقضى در اجزاء به هم پیوسته آن راه ندارد و مبانى فلسفى با مبانى فقاهت و اجتهاد مرتبط است و دین و توسعه و مدیریت اسلامى هم چون حلقات یک زنجیره به همدیگر متصل است به طورى که روح توحید در اخلاق کریمه اى که این دین دعوت به آن کرده، سارى و جارى است و روح و اخلاق نیز در اعمالى که افراد مجتمع مکلف به انجام آن اند، منتشر است پس همه اجزاى دین اسلام اگر خوب تجزیه و تحلیل شود به توحید برمى گردد و توحید اگر به حال ترکیب درآید به صورت اخلاق و اعمال درمى آید و اگر توحید از مقام عالى اعتقادى فرود آید، اخلاق و اعمال مى شود و اگراخلاق و اعمال از درجه نازل خود بالاتر روند، توحید خواهند بود.

فهم نظامند معارف اسلامى
علامه طباطبایى در بهره بردارى از آیات قرآن و احادیث اهل بیت (ع) و منابع فقهى به تفکرى سیستمى و نظام وار معتقد است و تاکید مى کند براى فهم اسلام و معارف اسلامى باید به ارتباط هر جزء مورد نظر با سایر اجزاء دین توجه کرد به طورى که نمى توان هیچ مسئله اى از مسائل اسلامى و معارف دینى را بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر مورد توجه قرار داد تفکر اسلامى به صورت سیستمى هم چون ماکروسکپ عمل کرده که پیوند تمام اجزاء را در نظر گرفته به خلاف تفکر علمى و مستقل که مانند میکروسکوپ عمل مى کند و از ارتباط اجزاء غافل مى گردد.

توحید مبنای اخلاق، اعتقاد و عدالت اجتماعی
از دیدگاه علامه طباطبایى اسلام روش جارى و قوانین موضوعه خود را بر اساس اخلاق بنیاد مى کند و با تاکید و اصرار فراوان مردم را با اخلاق پاک بار مى آورد، زیرا قوانین عملى در گرو و بر عهده اخلاق است، چون کار اخلاق در سر و آشکار و خلوت وجلوت وظیفه و کار خود را خیلى بهتر از یک پلیس مراقب و یا هر نیروى دیگرى که در حفظ نظم کوشش کند، انجام مى دهد و از اطراف دیگر اخلاق فاضله اگر بخواهد ثابت و پابرجا بماند ضامنى لازم دارد که آن را حفاظت و نگهدارى کند و آن چیز غیر از «توحید» نیست یعنى آدم معتقد باشد که جهان خداى واحدى دارد که داراى اسماء حسنى است و هدف او از خلق، تکامل و نیک بختى آنهاست و خیر و صلاح را دوست دارد و شر و فساد را دشمن دارد و سرانجام همه مردمان را به منظور فیصله دادن به امور جمع خواهد کرد و جزاى همه را به طور کامل خواهد داد. واضح است اگر اعتقاد به معاد در بین مردم نباشد، دیگر موجب اساسى و اصیلى که افراد بشر را از پیروى هوا و هوس باز دارد و جلو لذات طبیعى را بگیرد، وجود نخواهد داشت. علامه طباطبایى به عقیده دانشمندان علم الاجتماع که غرض اصلى دین را اقامه عدالت اجتماعى مى دانند اشاره کرده و ضمن نقادى آن مى فرماید: برخى از علماى علم الاجتماع چنین توهم نموده اند که حقیقت دین و غرض اصلى آن اقامه عدالت اجتماعى است و اعمال عبادى و شاخ و برگ هاى دیگر فرعى است، بنابراین اگر کسى قیام به عدالت اجتماعى کند کار او مبناى دینى دارد ولو عقیده نداشته باشد و عبادت هم نکند، باید گفت که این خیال نیز فاسد است، بحث کننده اى که با تامل کافى در کتاب و سنت و سیره نبوى (ص) به بحث پردازد در وقوف بر بطلان توهم بالا احتیاج به دردسر و زحمت و استدلال ندارد مضافا آن که این گفته، توحید و اخلاق کریمه را از نوامیس دینى حذف مى کند و هدف دینى را که عبارت از کلمه توحید است به صورت هدف دنیاى متمدن در مى آورد، که عبارت از کامروایى از زندگى مادى است. به عبارت دیگر اسلام در جعل قانون فقط به تعدیل اراده و کار مردم اکتفا نکرده، بلکه قانون را با اعمال عبادى تکمیل و معارف حقه و اخلاق فاضله را بدان اضافه مى نماید.

عقل از دیدگاه اندیشمندان اسلامى
عقل عبارت است از مرکز فکر و اندیشه که از مشخصات آن عکس بردارى از امور جزیى و فردى، نگهدارى و حفظ مفاهیم، تذکر و یادآورى، تجرید و تکثیر و تعمیم، مقایسه و انتزاع، تجزیه و تحلیل و ترکیب، ارتباط و پیوند بین مفاهیم ذهنى و حکم و استدلال و اعتراف به نسبت میان موضوع و محمول مى باشد و در این مباحث هر جا واژه «عقل» را به کارمى بریم مرادمان از عقل مرکز شعور و تفکر و اندیشه و شناخت هاى انسان است، شناخت هایى که از راه تفکر و اندیشه براى انسان حاصل مى شوند نه مطلق شناخت ها. گاهى انسان معانى کلى اى که بر صور خیالى و یا حسى حمل مى شوند، ادراک مى کنداین گونه از معانى کلیه همان معانى معقوله هستند که توسط عقل ادراک مى شوند.

نقش عقل در فهم وحى از دیدگاه علامه طباطبایى:
علامه طباطبایى درباره ضرورت استفاده از عقل و علوم قرآنى براى فهم دین مى فرماید: اشتغال به علوم عقلى، به منظور تحکیم مبانى دینى اسلام و فعلیت دادن به هدف هاى دین بوده است متن الهیات، مباحث عقلى محض است که نتیجه آنها اثبات خداوند و اثبات واجب الوجود و صفات کمالیه خداوند مانند وحدانیت، واحدیت و احدیت ولوازم وجود او از نبوت و معاد است اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حجیت مطالب تفضیلى کتاب و سنت تأمین شود وگرنه احتجاج واستدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجى است دورى و باطل حتى مسائلى که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وى در کتاب و سنت وارد است به تمام آنها از راه عقل استدلال شده است و اساسا برهان و قرآن وعرفان هماهنگ اند و هیچ گونه جدایى از هم ندارند. موجود بودن مسائل و معارف الهى در متن کتاب و سنت، ما را از وضع علمى مخصوص به همین مسائل در سطحى عالى بى نیاز نمى کند.

روش عقلانی و فلسفى شیعه
از دیدگاه علامه طباطبایى روش فلسفى شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه هاى بارز و بسیارى از آن مباحث وجود دارد، عامل اساسى پیدایش تفکر عقلى و اندیشه فلسفه در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان مکاتب دیگر همان ذخایر علمى اهل بیت (ع) چون امیرالمومنین و امام صادق و امام رضا (ع) است و اسرار مطالب اهل بیت در قرن 11 با روش حکمت متعالیه معلوم مى شود. مقایسه کتب فلسفى با مجامع روایى و علمى اهل بیت معصوم (ع) نشان مى دهد که در سیر تاریخ، کتب فلسفى شیعه روز به روز به ذخایر علمى و روایى اهل بیت نزدیک تر مى گردد تا این که درقرن یازدهم هجرى تقریبا به همدیگر منطبق مى گردند و دیگر فاصله اى میان فلسفه و روایات معصومین جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمى ماند گرچه در این زمینه برخى از دانشمندان معاصر نقدهایى دارند که مورد بررسى و پاسخگویى شاگردان علامه قرار گرفته است.

حجت ذاتى حکم قطعى عقل
علامه طباطبایى در بخشى از منابع و تعلیقه خویش بر بحارالانوار درباره حجیت ذاتى حکم عقل و لزوم پیروى از آن و صحت مباحث عقلى مى فرماید: حتى دین هم نمى تواند با حجت عقلى قطعى و بحث فلسفى مخالفت کند، هیچ مذهب و دینى و هیچ روش نظرى دیگرى از هیچ راهى نمى تواند جهت عقل قطعى وصحت بحث فلسفى را نفى نموده و الغاء کند زیرا در این صورت همان تیشه را اول به ریشه خود مى زند و حقانیت خود را که ناچار از همین راه باید تأمین شود ابطال مى نماید البته این به معناى صحت همه مطالب حکماى گذشته نیست، نه تنها فلسفه وحکمت بلکه سایر علوم نظرى هم همین طور است و تا مسئله اى به حد بداهت نرسد،همین طور خواهد بود وانگهى نفى فلسفه خود یک بحث فلسفى است.»

اختلاف روش متکلمین و حکماء در معارف از دیدگاه علامه طباطبایى
علامه در جاى دیگر مى فرماید: از میان علماى اسلام علماى فقه و اصول که در معارف بحث نمى کنند و فقط متکلمین هستند که با این مطالب سر و کار دارند و با فلسفه مخالفت مى کنند آن هم متکلمینى که ذوجنبتین نیستند و مانند خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلى در هر دو فن تالیفات ندارند پس حقیقت معنى مخالفت فلاسفه با علماى اسلامى این مى شود که عده اى از علماى اسلام با عده اى دیگر در یک سلسله نظریات عقلى اختلاف روش دارنددیگر این همه هیاهو راه انداختن چه لزومى دارد؟ علامه طباطبایى در کتاب شریف شیعه مطالب مبسوطى درباره عقل و نقل در پاسخ به سئوالات پروفسور هانرى کربن مستشرق فرانسوى دارند.

آغاز عقل گرایی در جهان اسلام
برخى عقل گرایى را در جهان اسلام از آن معتزله دانسته و استدلالى کردن اصول دین و ایمان در اوائل قرن دوم هجرى به عنوان یک حرکت منظم فکرى را موجب پدید آمدن مذهب اعتزال شمرده اند و برخى از اندیشمندان دامنه عقلگرایى را به زمانى جلوتراز آن برده و مدعى شده اند که در کتاب و سنت برخورد عقلانى با مدعیات دینى شده است و خطبه اول نهج البلاغه و متن قرآن و روایات را دلیل این مدعى گرفته اند علامه طباطبایى نقطه شروع جریان عقلى را مباحثات کلامى حفاظ حدیث و قرآن، در عهد نبى اکرم (ص) با یکدیگر و با ارباب ملل به ویژه یهود و نصارى در شام و حبشه مى دانند. از روایات اسلامى چنین استفاده مى شود که عقل، شرع داخلى و شرع عقل خارجى است و در میان فقهاء افرادى چون شیخ مفید بوده اند که عقل گرا بوده اند وگرایش عقلانى را در فقه و کلام رواج داده اند و علاوه بر تاکید بر قاعده ملازمه میان عقل و شرع، عقل را از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعى دانسته اند. معتزله به اصالت عقل معتقد بودند و همه عقاید اسلامى را با عقل نظرى مى سنجیدندو هر آن چه دور از دسترس عقل بود کنار مى نهادند. معتزله تا قرن هشتم هجرى به حیات فکرى خود ادامه دادند. در مقابل جریان معتزله، اشاعره عقل بشر را از ادراک حکم و مصالح افعال الهى قاصر دانستند و در دو موضع اساسى با معتزله به مناقشه پرداختند:
1- اعتبار مطلق عقل؛ اشاعره در برابر معتزله که معتقدند دفاع عقلانى از دین ممکن است، مى گویند: جانشین ساختن صرف عقل به جاى ایمان، دیانت را از میان برمى دارد، اگر عقل برداده هاى دین برترى داشته باشد. ایمان به خدا و وحى به چه کار آید؟» را باطل دانسته اند.
2- قرآن؛ اشاعره ایمان به غیب را اصل اساسى حیات دینى دانسته و قراردادن عقل را به عنوان ضابطه مطلق در قلمرو احکام با اصل ایمان به غیب ناسازگار دانستندو بر همین اساس در صورت تعارض و اختلاف میان عقل و وحى، عقل را ترجیح دادند ووحى را به گونه اى تفسیر کردند که با حکم عقل منطبق گردد. در مقابل معتزله، اشاعره معتقد بودند که وحى به منزله منشا حقیقت و واقعیت،اساسى تر است و عقل باید صرفا تابع وحى باشد.
در مقابل دو جریان کلامى معتزله و اشاعره، جریان فلسفه بوده افکار فلسفى از قرن دوم هجرى با تاثر از گزاره هاى فلسفى و استنتاجات عقلى و منطقى قرآن و روایات به وجود آمد و به سبب مقابله با مسیحیان و مانویان و ترجمه متون فلسفى و منطقى یونانى و سریانى و پهلوى، گسترش یافت، با آغاز نهضت ترجمه، فلسفه به صورت کلاسیک وارد دنیاى اسلام شد و به شکوفایى رسید و دوباره وارد دنیاى غرب شد و این داد و ستد تا قرون وسطى به صورت جدى ادامه پیدا کرد.

دیدگاه علامه پیرامون عقلانیت دین
علامه طباطبایى مانند بسیارى از فلاسفه اسلامى معتقد بود که براى اعتقاد به خداوند و اساسى ترین مسائل دین مى توان استدلال عقلى کرد و هر چه از طریق وحى دانسته مى شود، داراى برهان عقلى است و در میان حکم عقل و حکم شرع ملازمه است از دیدگاه علامه طباطبایى تمامى باورهاى دینى و مدعیات مذهبى داراى بنیان عقلانى و برهانى است و در شریعت هیچ گزاره اى وجود ندارد که عقل باآن مخالف باشد، ممکن است عقل نسبت به مسائلى نفیا یا اثباتا ساکت باشد و به علت عدم تصور ابعاد مساله حکمى نداشته باشد اما مخالفت و تضادى با گزاره هاى دینى ندارد.

نسبت عقل و ایمان در غرب متجدد
کانت با طرح مسائل اساسى همه ادیان «خدا و خلود نفس و اختیار انسان » گفت: یک رشته از احکام فلسفى «جدلى الطرفین » هستند و نظر به اینکه هر دلیلى براثبات آنها اقامه گردد، در مقابل، دلیل مخالف هم قابل ارائه است، قابل اثبات نیستند، از نظر کانت مباحثى چون جبر و اختیار، بسیط و مرکب بودن ماده، محدود ونامحدود بودن جهان و اثبات خدا از این مواردند، وى با نقادى عقل مطلق بر این باور بود که عقل نظرى از درک حقیقت ذوات عاجز است و بر همین اساس «وجود خدا، نفس، بقاى نفس» قابل اثبات و ادراک نیست و با این تامل معرفت شناختى گفت: «من لازم دیدم شناخت را کنار زنم تا براى ایمان جا باز کنم». گرچه برخى از فلاسفه آلمان مانند هگل با کانت مخالفت کردند اما ایمانگرایى جدید با کی یرکگارد در دانمارک آغاز شد و بر «عدم ارتباط ایمان و عقل و حتى ضدیت ایمان با تعقل» معتقد گشت.

دفاع عقلانى علامه طباطبایى از دین
علامه طباطبایى با توجه به تمام جریانات مزبور و آگاهى از چشم انداز جدید مباحث در غرب درباره عقل و دین به «دفاع عقلانى از دین» پرداخت و حجیت عقل را با زوایاى دید شبهات مطرح کرد و انصافا تاثیرات درخشانى در مباحث «علم و دین» و «عقل و نقل» و «طبیعت و شریعت» و «تکوین و تشریع» گذاشت که آثار او امروز از منابع مهم مباحث فلسفى و کلامى جدید به شمار مى آید. ایشان استفاده از عقل و علوم عقلى را براى فهم دین، لازم و ضرورى مى داند و براین باور است که «اثبات خدا و واجب الوجود، و صفات کمالیه خداوند مانند وحدانیت و احدیت و لوازم وجود او از نبوت و معاد نتیجه مباحث عقلى محض است که در متن الهیات مطرح مى شود». علامه در این باره مى گوید: «اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حتمیت مطلب تفصیلى کتاب و سنت تامین شود و گرنه احتجاج و استدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجى است دورى و باطل حتى مسائلى که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وى در کتاب و سنت وارد است به همه آنها از راه عقل استدلال شده است».
علامه طباطبایى بارها در مقابل مخالفین به دفاع عقلانى از دین تصریح کرد. وی معتقد است «اشتغال به علوم عقلى به منظور تحکیم مبانى دینى اسلام و مذهب و فعلیت دادن به اهداف دین بوده است». از دیدگاه علامه طباطبایى (ره) روش فلسفى شیعه همان است که در کتاب و سنت نمونه هاى بارز و بسیارى از آن مباحث وجود دارد. ایشان بر این باور است که «مقایسه کتب فلسفى با مجامع روایى و علمى اهل بیت معصوم (ع) نشان مى دهد که در سیر تاریخى کتب فلسفى روز بروز به ذخائر علمى و روایى اهل بیت (ع) نزدیکتر مى گردد تا اینکه در قرن 11هجرى تقریبا به همدیگر منطبق مى گردند و دیگر فاصله اى میان فلسفه و روایات معصومین (ع) جز اختلاف در تعابیر و عبارات نمى ماند». علامه معتقد است که فهم و ادراک معارف اسلام همان و تصدیق و پذیرش آن همان. وى در آثار مختلف خود تصریح مى کند اکثر اشکالات و ایراداتى که علیه مبانى اسلام و قرآن و معارف دین توسط دانشمندان غربى و روشنفکران غیر دینى و یا صاحبان افکارالتقاطى مطرح شده است، ریشه در جهالت و نادانى و عدم اطلاع از اسلام ناب دارد و یا از غرض و مرض آنان حکایت مى کند.

Sources

ماهنامه پاسدار اسلام- شماره 200

پایگاه حوزه نت

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information