عوامل ورود در جهنم (غفلت زدگان)

English 2620 Views |

غفلت زدگان

خداوند در قرآن غفلت زدگان را جزو گروه دوزخیان به حساب می آورد و مى فرماید: «کسانى که از آیات ما غافلند، اینها کسانى هستند که نه تنها معاد بلکه حتى خدا را قبول ندارند و به او کفر مى ورزند. غفلت و بى اعتنایى به آیات و نشانه هاى خدا، انسان را وادار به کفر و شرک مى کند.» طبق این آیه، این گروه جاى در آتش دارند و علت آن عملکرد خود آنهاست، یعنى خود آنها چنین سرنوشت شومى را براى خویشتن رقم زده اند: «ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها و الذین هم عن ایاتنا غافلون* اولئک ماویهم النار بما کانوا یکسبون؛ کسانی که امید به دیدار ما ندارند، و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته اند و کسانی که از آیات ما غافلند، آنان به کیفر آنچه به دست می آوردند جایگاهشان آتش است.» (یونس/ 7- 8)
دیدار خداوند آفریدگار آسمانها و زمین، آن بخشاینده مهربان هدفى عالى است ولى بعضى از مردم بدان امید ندارند اینان در زندگى در پى یافتن و رسیدن اهداف عالیه نیستند. از این رو وجهه همتشان دنیاى ناپایدار و زودگذر است و جز به نعمتهاى زایل و فناپذیر آن تمتع نمى جویند.

آیا به دیدار خدا امید دارى؟

از جمله وظایف رسول اکرم (ص) آن است که جامعه بشر را از کفر و ناسپاسى تهدید نماید و محتمل است مراد آیه گروهى از بت پرستان باشد که قائل به مبداء و صانع عالم هستند ولى نسبت به معاد و عالم جزاء منکرند به این که زندگى بشر منحصر به حیات در دنیا است اسلاف به واسطه ی مرگ نابود می شوند و اخلاف و نسل بعد به دنیا آمده زندگى مى نمایند و مرگ انتقال از دنیا به زندگى دیگر و حضور به پیشگاه پروردگار نیست بلکه نابود شدن است بشر به حکم خرد تصدیق دارد که خلقت جهان براى آسایش بشر است زیرا زندگى بشر محصول و غرض اصلى از خلقت جهان است و چنانچه زندگى بشر منحصر به حیات در این عالم باشد و به فرا رسیدن مرگ فانى و نابود گردد خلقت جهان لغو و بیهوده خواهد بود نتیجه آنکه اعتقاد به روز قیامت از اصول توحید و خداشناسى است وگرنه اعزام پیامبران و امر و نهى و وعد و تهدید و نزول کتاب آسمانى نیز لغو خواهد بود و به حکم خرد و صریح آیات زندگى بشر همیشگى است و پس از فرا رسیدن مرگ از این جهان به زندگى عالم دیگر انتقال خواهد یافت و رجاء و امید روز قیامت لازم ایمان به صانع عالم و از ارکان توحید است و از انکار عالم قیامت تعبیر به انکار ملاقات ساحت ربوبى شده محتمل است از نظر آن باشد که عالم قیامت محصول عوالم گذشته و عالم شهود است هم چنانکه دنیا عالم غیب و عالم اسباب است و حقایق خلقت و سرائر مردم پنهان است.
به عبارت دیگر دنیا عالم اسباب است زندگى بشر وابسته به اسباب مربوطه به احتیاجات زندگى است مؤمن و کافر در چگونگى زندگى در دنیا از لحاظ نیاز به وسایل یکسانند ولى عالم قیامت هنگام شهود و کشف سرائر است صحنه اى است که حقایق و سرائر به طور شهود آشکار می شود مؤمن و کافر در آن صحنه شهود سیرت خود را مى یابند و لقاء ساحت ربوبى کنایه از شهود عظمت کبریائى است که لازم عالم قیامت و ظهور حقایق است و مشیت پروردگار از پس پرده اسباب به ظهور نمی رسد. هم چنانکه در دنیا این چنین است بلکه عالم شهودى است که جز اراده قاهر پروردگار مؤثر نخواهد بود و نظر به این که اهل ایمان ساکنان جوار رحمت نیز داراى قدرت و اراده مطلقه هستند بر حسب آیه ی «لهم ما یشاؤن؛ هرچه بخواهند در آنجا دارند.» (ق/ 35) اراده آنان پرتوى از مشیت قاهر پروردگار است ناگزیر بر نظام آن جهان فرمانروا بوده و هرچه را بخواهند بی درنگ پدید می آید. زیرا که ساحت کبریائى آن را خواسته است و هرگز محکوم اسباب مانند عالم دنیا نخواهند بود و کافر به طور شهود سیرت ننگین خود را مى بیند و مى یابد که غضب پروردگار او را فرا گرفته و مظهر انتقام و عقوبت قرار گرفته ناگزیر محکوم نظام بوده و هیچ گونه قدرتى نداشته و نمی توانند به کار ببرند و محکوم به عجز و حرمان هستند.
بر حسب آیه ی «یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون؛ این روزى است که سخن نمى گویند. و به آنها رخصت داده نمى شود تا پوزش خواهند.» (مرسلات/ 35) هرگز قدرت تکلم و سخن ندارند و به آنان اجازه عذر خواهى داده نمی شود و اظهار پشیمانى نتوانند نمود.

غفلت زدگانی که به زندگى دنیا دل خوش کرده اند

با اینکه دنیا فانى و ناپایدار است براى آن کار می کنند و کوشش و سعى خود را بدان اختصاص داده، به زندگى دنیا خشنود شده اند و به جاى دیگرى امیدوار نیستند: «و رضوا بالحیاة الدنیا و اطمانوا بها» مبنى بر توبیخ است زیرا به بداهت زندگى در دنیا پیوسته توام با ناگواری ها است هم چنانکه به نام دنیا و پست نامیده شده و بر حسب معرفى امیر مؤمنان على (ع) «دار بالبلاء محفوفة و بالغدر معروفة لا یسلم نزالها؛ مردم جهان خواه ناخواه معرض حوادث ناگوار بوده پیوسته با رنج و محنت دست بگریبانند چگونه گروهى زندگى بشر را منحصر به این عالم پندارند و به آن علاقه قلبى نشان می دهند.»
با اندکى تفکر در آیات خداوند آدمى نیک در مى یابد که این جهان مادى پوچ و بى ارزش است و فروتر از آن است که کسى آن را هدف خود قرار دهد. به راستى کار کردن و خوردن و خوابیدن و بار دیگر و بار دیگر تکرار آن را مى توان هدف آفرینش انسان دانست؟! من کار مى کنم تا بخورم و بخورم تا بخوابم و بخوابم تا روز دیگر بتوانم کار کنم و این دور باطل را ادامه دهم. اینان به دنیا دلبسته اند. آرامش دلشان دنیاست و دنیا آنان را تسلیم آتش خواهد کرد، زیرا کسى که دنیا را نهایت سیر و تکاپوى خود بداند مرتکب گناهان مى شود و در اکتساب بدیها گام مى نهد و این گناهان و بدیها او را به آتش دوزخ مى کشانند.

غافل از همه چیز

«و الذین هم عن آیاتنا غافلون؛ و همچنین آنها که از آیات ما غافلند و در آنها اندیشه نمى کنند، تا قلبى بیدار و دلى مملو از احساس مسئولیت پیدا کنند.» بشر نمی تواند از نظام یکنواخت و حسن تدبیر جهان که دلیل توحید افعالى آفریدگار است چشم بپوشد و نفهمد که زندگى بشر غرض از خلقت جهان و همیشگى خواهد بود. ناگزیر از حکم خرد اعراض نموده به صورت چشم پوشى از حقیقت درآمده انکار می نماید آنگاه شعار او غفلت از مسیر خود و محرومیت از مقام انسانیت خواهد بود.
دسته دوم طبیعى نیست به خدایى را و دینى را معتقد است لکن حب دنیا چشمهاى آنها را کور کرده و گوشهاى آنها را کر و به کلى غافل شدند و اصلا توجهى به آیات الهى ندارند و گوش آنها بدهکار به دین و شریعت و روز جزاء و سعادت و شقاوت نیست اینها هم در قطار دسته اول هستند. در این آیه کریمه چهار وجه براى منتفى شدن موضوع لقاء ذکر شده بود:
اول- امید نداشتن به لقاء است. و این معنى منشا هرگونه فساد و شر و محرومیت است، زیرا بالاترین خیر و صلاح و موفقیت و خوشبختى انسان در درک و به دست آوردن موضوع دیدار و لقاء پروردگار متعال است، چنانکه بالاترین محرومیت و عذاب و تیره بختى در ناامید شدن از موضوع لقاء انوار الهى و منقطع شدن از ارتباط با خداوند متعال است.
دوم- زندگى دنیوى یعنى پست و پایین و در مقابل اخروى و روحانى است، یعنى جهت بدنى و مادى را فقط تامین کردن و از جهت روحى و از تکمیل نفس صرف نظر نمودن است. و کسى که برنامه زندگى او در همه اوقات توجه و علاقه به امور مادى و دنیوى باشد، هرگز توفیق تمایل به زندگى روحى پیدا نخواهد کرد، و موضوع لقاء و دیدار قلبى پروردگار متعال در راس توجه به عوالم روحانى قرار مى گیرد.
سوم- این مرحله در مرتبه سوم از مراتب فاصله پیدا کردن از موضوع لقاء است.
در مرحله اول: منتفى شدن تمایل باطنى و امیدوارى است.
در مرحله دوم: مشغول شدن و وابستگى به جهت مادى است.
در مرحله سوم: ثبات و پابرجا بودن و اطمینان پیدا کردن در برنامه خود که ادامه دادن زندگى مادى، و منصرف شدن و فاصله پیدا کردن و قطع رابطه از جهت روحى است.
در مرحله چهارم: از آیات تکوینى و تشریعى و به طور کلى از آنچه نشان دهنده مقامات لاهوت و عالم روحى است، غفلت کرده، و توجه و تمایلى به آن جهات نداشته باشد.

عاقبت این جماعت کافران چیست؟

«اولئک ماواهم النار بما کانوا یکسبون؛ این هر دو گروه جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى که انجام مى دهند.» ماوى، محل استراحت و استقرار است، خواه از جهت مادى انتخاب بشود و یا از جهت روحى. و چون نظر به جهت توجه به روحانیت و عالم معنوى و الهى بوده، و یا اعراض و قطع ارتباط از برنامه روحى است، قهرا منظور از نار که براى این افراد ماوى و جایگاه مى شود، نار معنوى و آتش روحى خواهد بود. و نار، در عالم ماده عبارت است از تموج شدید ذرات جسم که موجب پیدایش حرارت گردد. و در عالم روحانى شبیه این معنى بوده و عبارت است از پیدایش اختلال و اضطراب و به هم خوردن نظم و جریان عدل معنوى که نورانیت و صفا و عدالت باطنى را از بین برده و دچار بى نظمى گردد.
چون در موجودات روحانى از خود نیروى حس و درک و شعور هست، قهرا از پیدایش این حالت پیوسته ناراحتى خواهد داشت. و بالاترین تاثر و گرفتارى او همین است که توجه پیدا کند که او براى همیشه به این گرفتگى و اختلال مبتلا خواهد بود. آرى این اختلال روحى او انعکاس اخلال و تجاوز و ستمى باشد که در برنامه حق الهى و در آیین او عمل کرده است. و چنین جایگاهى از مصادیق صد در صد جهنم خواهد بود. باید گفت که در حقیقت نتیجه مستقیم عدم ایمان به معاد همان دلبستگى به این زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمینان و اتکاء به آن است، و نتیجه آن نیز آلودگى از نظر عمل و فعالیتهاى مختلف زندگى است و پایان آن چیزى جز آتش نخواهد بود.
همچنین غفلت از آیات الهى، سرچشمه بیگانگى از خدا، و بیگانگى از خدا سرچشمه عدم احساس مسئولیت، و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سرانجام آن چیزى جز آتش نمى تواند باشد.
بنابراین هر دو گروه فوق یعنى آنها که ایمان به مبداء یا ایمان به معاد ندارند، مسلما از نظر عمل آلوده خواهند بود و آینده هر دو گروه تاریک است. بیان کفر و چشم پوشى از حقیقت است که به صورت پشیمانى و شعله آتشین ظهور می نماید و جمله "بما کانوا یکسبون" به هئیت ناقص ذکر شده مبنى بر اعلام به آن است که زندگى در دنیا بر اساس مسئولیت و آزمایش است. چنانچه بشر اندیشه کفر و ناسپاسى کسب کند بهره آن را خواهد دید و واقع حقیقت قابل تغیر نیست و استحقاقى که در دنیا به صورت حد وجودى کسب نموده هرگز باطل و بیهوده نخواهد شد.
این دو آیه بار دیگر این حقیقت را تاکید مى کند که براى اصلاح یک جامعه و نجات آن از آتش ظلم و فساد، تقویت پایه هاى ایمان به "خدا" و "معاد" دو شرط ضرورى و اساسى است چرا که بدون ایمان به خدا، احساس مسئولیت از وجود انسان برچیده مى شود، و بدون توجه به معاد ترس از مجازات از میان خواهد رفت، و به این ترتیب این دو پایه اعتقادى پایه تمام اصلاحات اجتماعى است. علی بن ابراهیم در تفسیر آیه ی مزبور گفته است: «آیاتی که از آنها غافلند عبارتند از امیرالمؤمنین و ائمه (ع) دلیل این مطلب سخن امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: "مالله آیة اکبر منی"، برای خداوند آیه ای بزرگتر از من وجود ندارد.»
بنابراین، وقتی خداوند ابزار شناخت، یعنی چشم، گوش، قلب، عقل و وحی را برای انسان مهیا سازد، پیامبری از درون (عقل) و پیامبر یا پیامبرانی از برون برمی انگیزد تا انسان را به شاهراه سعادت وارد کنند. اگر وی این همه را به هیچ انگارد، بلکه از آنها غافل بماند، فرجامی جز آتش دوزخ نخواهد داشت و این عذاب هم نتیجه ی طبیعی این فرایند خواهد بود.
بدیهی است لجام گسیختگی نارواست اولا، و بر فرض ابتلا باید آن را پایان داد ثانیا؛ یعنی اسب سرکش و چموش نفس باید روزی به زانو درآید و سرش به سنگ بخورد. افسوس که زمانی انسان متوجه سرکشی و لجاجت خویش می گردد که آب ها از آسیاب افتاده، انسان غرق شده، و آب از سر او گذشته است. وقتی چشم می گشاید که به عذاب خوار کننده گرفتار آمده است.
قرآن می فرماید: «هر گروه از دوزخیان که وارد دریای خروشان آتش می شوند، نگهبانان آتش از آنان می پرسند: مگر شما را هشدار دهنده ای نیامد» «کلما القی فیها فوج سالهم خزنتها الم یاتکم نذیر* قالوا بلی قد جاءنا نذیر فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شیء ان انتم الا فی ضلال کبیر* و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر* فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر؛ گویند: چرا هشدار دهنده ای به سوی ما آمد ولی ما آنان را تکذیب کردیم و گفتیم خدا چیزی فرو نفرستاده است. شما جز در گمراهی بزرگ نیستید و نیز گویند: اگر شنیده و پذیرفته بودیم یا تعقل و اندیشه می داشتیم اکنون در میان دوزخیان نبودیم. بنابراین، به گناه خود اقرار می کنند. پس دور باد اهل دوزخ.» (ملک/ 8- 11)
صدوق در کتاب علل الشرایع این مطلب کلامی را به صورت پرسش و پاسخ از ابوبصیر نقل کرده که او می گوید: «مردی از امام صادق (ع) پرسید: چرا خداوند پیامبران و رسولان را به سوی مردم برانگیخت؟ فرمود: برای این که برای مردم، پس از پیامبر، عذری نباشد و نگویند: برای ما نوید دهنده و هشدار دهنده ای نیامد و برای این که حق تعالی حجت را بر مردم تمام کند. آیا سخن خدای عز و جل را نشنیدی که از زبان نگهبانان جهنم به آمدن پیامبران و رسولان بر اهل آتش بازگو کرده است و دوزخیان در پاسخ گفتند: چرا، برای ما هشدار دهنده آمد ولی ما او را تکذیب کردیم و چنانچه تعقل و اندیشه می کردیم اکنون در میان دوزخیان نبودیم.»

آخرین نکته
1- علم صائب یا مستند به وحی الهی است یا متکی به برهان عقلی، یا مرتبط به شهود قلبی مطابق با وحی سماوی.
2- هر کدام از این علوم وقتی نافع است که سبب پیدایش انگیزه ی عمل صالح شود، زیرا اندیشه علمی بدون انگیزه عملی سودمند نیست.
3- مقصود دوزخیان از تمنی سمع یا عقل همان دلیل نقلی یا عقلی و قلبی صائب است که عامل انگیزه عملی شود وگرنه ممکن است کسی اندیشه علمی پیدا کند و بر اثر فقدان انگیزه عملی جزو اصحاب سعیر باشد.

Sources

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏9 صفحه 300

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏10 صفحه 334

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏8 صفحه 232

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏6 صفحه 351

حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد ‏3 صفحه 6

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏4 صفحه 281

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏8 صفحه 163

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏10 صفحه 334

يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد ‏5 صفحه 33

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information